دوشنبه ۱۴ شهريور ۱۳۸۴ - ۵ سپتامبر ۲۰۰۵

«جايگاه دين در دموکراسي هاي مدرن »

بخش دوم.

 

 

II-نگاه مختصر به تاريخ قرن شانزدهم و هيفدهم انگلستان،وشروع جنگهاي مذهبي ويرانگر ، در اين کشور.

-قرن شانزدهم انگستان ، با سلطنت هانري هفتم ، (متولد 1485-مرگ1509) ميلادي از خاندان تودور Tudor)) يکي از با شکوهترين سلسله ً سلطنتي اين کشور شروع شد. پادشاهان  اين سلسله تمام طول قرن شانزدهم ، در انگلستان سلطنت کردند.هانري هفتم ، مالکين بزرگ را از داشتن دسته هاي مسلح منع کرد.براي تحکيم قدرت شاه ، حکم تشکيل دادگاههايي  بنام شاه را در سرتاسر انگلستان صادر نمود.مجمع مشاورتي پادشاه ، که از بورژوا هاي کاملأ وفادار شاه بودند، با تمام قدرت ، با استفاده از نهاد هاي ايالتي حکومت ميکرد.هانري هفتم از رعاياي ثروتمند خود ، جهت کار هاي عام المنفعه ، ما ليات ميگرفت، و اين ماليات داوطلبانه را نوهي  اعانه يا دهش (Dons) ميگفتند.

هانري هفتم ، به زودي متوجه قدرت اقتصادي ، بازرگاني و ارزش اکتشافات و اختراعات علمي براي آيندهً کشور شد،او . دانشمندان ،و بازرگانان فعال را تشويق کرد. از آن تاريخ قدرت ناوگان تجاري انگلستان لاينقطع گسترش پيدا کرد .اين تحولات ف با خود مسائل پيچيده اي را  نيز همراه آورد ، اماٌدر عين حال اين هانري هفتم بود ،که ساختار اقتصادي ، سياسي و فرهنگي انگلستان را پايه گذاري کرد.از اين جهت انگلستان ضمن حفظ منافع خود در اروپا ، به  نکات استراتژيک مهم مناطق دور از آن کشور  دست يافت . هانري هفتم ، با مشارکت هلند يها  ، بزرگترين ناوگان تجاري جهان معاصر خود را براي وطن اش ايجاد کرد. ( در مقايسه با دور انديشي شعور سياسي  و درک  پادشاهان انگليس در خدمت به ملت و وطنشان همين قدر کافي است که ياد آور شويم ، که  500 سال بعد از هانري هفتم ، در يک کشور بلازده اي بنام ايران ، رهبر سياسي و ديني اش بنام «آيت الله » خميني ، دانشگاه هها را  بنام دين بست ، و ميخوست علم را که جهانشمول است ، اسلامي و مکتبي بکند، استادان دانشگاه ها را از وطنشان آوراه کرد ،و فرمود  « اقتصاد مال خر است !.» با اين رهبران سياسي چه شا هو چه شيخ  ، ميخواهيم که ملت و مملکتمان توسعه  و ترقي بکند ،و قدرتهاي استعماري ، ثروتهاي مادي و معنوي ما را به تاراج نبرند !!!)

-اصلاحات مذهبي در انگلستان قرن شانزدهم.

-پس از مرگ زود رس هانري هفتم ، فرزند ذکور او بنام آرتور (Arthur-1491-1547) با عنوان هانري هشتم از سال 1509 تا 1547 به مدت38 سال بر انگالستان سلطنت کرد.هانري هشتم ، اوايل سلطنت ، خود را يک کاتوليک موًمن نشان ميداد .وزير او ، کاردينال واولسه (Wolsey) ، هانري هشتم را به اتحاد با پاپ تشويق ميکرد.وقتيکه پاپ اجازه طلاق ملکه انگلستان ، کاترين دو آراگون ، زن هانري هشتم را نداد ، پادشاه انگلستان  نخست وزير خود واولسه را از کار برکنار کرد،و توماس کرومول  (Thomas CROMWELL ) را که طرفدار اصلاحات ديني بود بجاي او به نخست وزيري گماشت .(طلاق از منظر کليساي کاتوليک ممنوع است )

توماس کرومول بر اين عقيده بود ، که پادشاه انگلستان بايد ، به نهاد هاي ديني و کليساها  سرپرستي بکند .پاپ حق دخالت در امور ديني و نهاد هاي مذهبي  در محدوده کشور انگلستان را ندارد.توماس کرانمر (Thomas CRANNMER)-اسقف اعظم کانتربوري (Canterbury ) ، صيغه طلاق هانري هشتم را از ملکه کاترين دو آراگون را جاري کرد،و پادشاه با معشوقه خود ، آن بالوين (Anne BOLEYN) ازدواج کرد. در سال 1534 ، حکمي از طرف پادشاه صادر شد ، که بموجب آن حکم ، پادشاه انگلستان ، بعنوان رئيس کليساهاي انگلستان به مردم ا علام گرديد .در واقع اين حکم ، جدائي کليساهاي انگلستان از تا بعيت   پاپ ، رهبر کا توليکهاي جهان را رسميت داد .به دنبال اين حکم ، توماس کرومول ، اصول جديدي را ، بعنوان اصلاحات ديني در مراسم نيايش وارد کرد،وتمام صومعه ها را به نفع سلطنت منحل نمود ،و اموال آنهارا  مصادره  کرد.اين اصلاحات ديني ، بدون حادثه و تصادم در بطن جامعه ً انگلستان پيش نرفت .توماس مور (Thomas MORE) و جان فيشر (Jhon FISHER) را بخاطر وفاداري به پاپ رهبر کاتوليکها ، به قتل رساندند ، اعتراضات بخشي از مردم انگلستان معتقد به کا توليسيسم ، در بين سالهاي 1536-1537 انگلستان را به آشوب و خونريزي کشيد ،و لي به سختي از طرف دولت سرکوب شد.توماس کرومول و طرفدارانش سعي کردند ، که کليساي  انگلستان را به طرف پروتستانتيزم  لوتر هدايت بکنند.امٌا هانري هشتم ، که براي حفظ سلطنت خود ، به کاتوليک بودن تظاهر ميکرد، حکم لغو تعدد مذهب ، مشتمل بر 6 مادٌه را در سال 1539 صادر کرد. اين بار قتل پروتستانها و سوزاندن آنان در ميادين عمومي شهر ها ، به عنوان ملحد شروع شد . (روحانيون حکومتي در ايران امروز نيز ،مخالفانخود  را با عنوانهاي :  مفسد في الارض،  مرتد ، ملحد ، ناصبي از جامعه طرد ميکنند !!! ). هانري هشتم اينبار براي حفظ تاج وتخت خود ، پشتيباني اش را از توماس کرموول سلب کرد ، و اين مرد را در در سال 1540در ملاً عام با ساطور ، گردن زدند. در مقابل اين عمل ، اينبار يکعده کاتوليکها را بعنوان خائن به دين و مملکت به قتل رساندند. هانري هشتم ، در عين حا ل که گرفتار جنگهاي داخلي و مذهبي شده بود ، پادشاهي اسکاتلند را لغو کرد و آنجا را ضميمه انگلستان نمود.اين پادشاه بطور ناگهاني در سال 1547 درگذشت.

در طول نيمه دوم قرن شانزدهم ، هر سه فرزند هانري هشتم ، هر کدام به نوبه ً خود ، به سلطنت انگلستان رسيدند. ادوارد ششم که در زمان مرگ پدر 9 ساله بود ، از سال 1547 تا 1553 ، سلطنت کرد . در اين مدت بر نفوذ پرتستانها در انگلستان افزوده شد . خواهر ادوارد ششم ، بنام ماري تودور (Marie TUDOR) ، که دختر ملکه کاترين دو آراگون بود ، با  مقام ملکه انگلستان از سال 1553 تا 1558 سلطنت کرد ،و بار ديگر مذهي کاتوليسيسم را بعنوان مذهب رسمي به انگلستان بر گرداند .ضمن يکعده اصلا حات مذهبي توماس کران مر  را به قتل رسانيد.به دنبال اين قتل اعتراضات مردم عليه ملکه انگلستان به شدت اوج گرفت ، مردم لقب « ماري خونخوار» به ملکه دادند.ماري تودور بعد از 5 سال سلطنت پر آشوب و جنگهاي مذهبي در سال 1558 از دنيا رفت.

بعد از مرگ ملکه ماري تو دور ، خواهر ناتني اش  بنام اليزابت اوٌل ، که دختر آن بو لوين ، زن دوم هانري هشتم بود ، به سلطنت رسيد. اينبار کاتوليکها ي انگلستان ، ملکه اليزابت را فرزند شرعي هانري هشتم،  به رسميت نمي شناختند. چونکه پاپ اجازه طلاق هانري هشتم  از کاترين دو آرا گون را نداده بود .با تکيه بر اين باور مذهبي ، براي کاتوليکها اين ملکه « حرامزاده »محسوب ميشد .(بخاطر حفظ قدرت و ثروت ، هرنوع توهين و تحقير  انسانها از طرف  شاهان و شيوخ در طول تاريخ رايج بوده و هنوز هم رايج است ) همين عمل کاتوليکها ، عليه ملکه اليزابت ، باعث گرايش و نزديکي او به پروتستانها شد، که اغلب بورژوا و ثروتمند بودند.پروتستانها بخاطر ظبط اموال کليساها به ثروت و مکنت رسيده بودند، و از ملکه اليزابت پشتيباني ميکردند.

ملکه انگلستان ا ليزابت  اول ،با صدور فرمان 39 مادٌه اي خود در سال 1559، يک شکل بودن مذهب را يا به قول روحانيون حکومتي در ايران امروز «وحدت کلام و وحدت مذهبي » را در انگلستان ، بنام کليساي  انگليکن صادر کرد.در اين موقع ، کاتوليکها تمام اميد خود را به هم کيش خود ، ملکه اسکاتلند ، ماري استوارت ، که خود نيز کاتوليک بود بستند پاپ پي پنجم  (Pie V )، در سال 1570 ملکه اليزابت اول را تکفير کرد و او را ملحد ناميد . (مثل «آيت الله » محمد تقي مصباح يزدي که مخالفان فکري و ديني خود را ملحد ، مرتد  مينامد و با تحريک يک مشت جوانان متعصب ،و نا آگاه ، فتواي قتل آنها را بنام غيرت ديني صادر ميکند. اين اعمال چه خساراتي به آينده جامعه و مملکت وارد ميکند، براي آقاي محمد تقي مصباح يزدي مهم نيست .)  در زمان ملکه اليزابت اول اولين گروه  پالايش دينان ، (Puritiainiste  ) (1)-در انگلستان ظاهر شد .بانيان اين گروه که بخاطر فشار و مجازاتهاي دوران ملکه ماري تودور به هلند فرار کرده بودند ، با اصول و انديشه هاي ژان کالون (Jean CALVIN) (2) آشنا شده بودند. اين گروه در مراجعت به انگلستان ،ا نجيل مقدس را بر مبناي تعليمات کا لون تفسير کرده  ،و اين انديشه ها را در بين بورژوازي انگلستان تبليغ ميکردند.يکي از اصول کا لون ، ثروت آفريدن و ثروت اندوختن ، ناشي از تلاش و کار مفيد اجتماعي است، که اين انديشه ، خود يکي از عوامل رشد سرمايه داري در انگستان قرن شانزدهم است . (خوانندگان آفريدن و جمع آ وري ثروت ناشي از کار مفيد اجتماعي را با رانت خواري ، فساد ما لي ، قاچاق کا لا توسط باندهاي مختلف ، خصوصأ آقا زاده  هاي روحانيون حکومتي ،در دوران حکومت اسلامي ، و عدل علي ، در ايران امروز ، اشتباه نکنند ثروت آفريدن چيز ي است ، دزديدن ،و غا رت ثروتهاي ملي چيز ديگري است . )

يکي از شاخه هاي اين جنبش مذهبي ، که با نام  پرسبيترين ها مستقل ( Presbyteriennes  ) معروف بودند ، به داشتن ا بتکار و استقلال فکري ،و در عين حال عدم مدارا و تسامح ، شهرت داشتند.ملکه ا ليزابت اوْل  زودتر به خطرات اين فرقه ، که ميتوانست به قدرت سلطنت وامنيت کشور صدمه بزند آ گاه شد،و دستور محدود کردن فعايتهاي آنها را صادرکرد.حاکميت سلطنت ،به توسط ا فکار عمومي ،که پارلمان نمايندگي آ نرا داشت ، با يک تنگ نظري به فعاليتهاي فرقه هاي مذهبي نگاه ميکرد . پارلمان که به سلطنت وفادار بود ، قوانين را همراه با قانون ما لياتها ، منظم از مجلس ميگذراند.با و جود اينکه ملکه ا ليزابت اول پارلمان را کمتر احضار ميکرد، امٌا اعضاي آن که از طبقهً ا شراف بوده ، با تصاحب  اموال کليساها ، به مکنت و ثروت رسيده بودند. اين طبقه بيش از پيش  اهرمهاي سياست اقتصادي ،و حتي رهبري سياسي کشور را در دست داشت.

در اين مرحله از تاريخ انگلستان ، که انديشه هاي توسعه طلبي تا حد امپرياليستي و دست اندازي به سرزمينهاي نکات مختلف جهان ، خصوصأ قارهً تازه  کشف شده ً  (امريکا ) در برنامهً سياسي – استراتزيک انگلستان قرار داشت. انگلستان در سر راه خود با رقيب سر سختي روبرو بود ، که ميبايستي آنرا در اين رقابت ، از پاي در مياورد. اين رقيب سرسخت  اسپانيا بود.ملکه ا ليزابت اول در اين رقابت سرسخت توسعه طلبي ، بين انگلستان و ا سپانيا ، حساب خصوصي  نيز با فليپ دوم ، پادشاه اسپانيا داشت. اليزابت اوٌل که به عنوان قهرمان پرتستانها ي انگلستان معروف شده بود ، کا توليکها چندين بار ترور جاني او را طراحي کرده بودند، که در اغلب اين طرحها پادشاه اسپانيا دست داشت.ملکه ا ليزابت اول ميخواست ، اين پادشاه گستاخ اسپانيا را براي هميشه تنبيه بکند .( خوانندگان ملاحظه بفرمايند ، جاگاه زن در انگلستان قرن شانزدهم ، يعني 500 سال پيش از اين ، و جاگاه زن در ايران امروزي زير حاکميت ولايت مطلقه فقيه ،و بعد أ بعضي  ا يرانيا ن  از خواب که  بيدار ميشوند ، اولين « تحليل سياسيشان  » را چنين ياد ميگيرند:  ، ميگويند: اين انگليس ها ما را به اين روز سياه انداخته اند!!!. نه عزيز من جهل و ناداني و وعاملان تبليغ و گسترش آن است که ملتها را در ذلت و بدبختي نگاه ميدارد . وقتيکه ملتي ذليل و نا دان ماند ، لاشخورها و چپاولگران داخلي و خارجي به جان اش ميا فتند.)

نيروي دريائي انگلستان در سال 1588 ، نيروي در يائي اسپانيا را ، که در جهان به نيروي دريائي شکست نا پذير ( Armada invincible )معروف بود ، در يک جنگ دريائي ، بکلي از بين برد.  اليزابت اوٌل در فرانسه از پروتستانها حمايت ميکرد، تا بتواند بندر شمالي فرانسه ، يعني بندر کاله  (Calais  )را دوباره بتصرٌف انگلستان در بياورد .پرنس کنده (Condé) بندر لو هاور  (Le Havre)را در سال 1562 ، بنفع انگلستان فتح کرد، امٌا اين بندر دوباره توسط فرانسويان آزاد شد . اگر چه ا ليزابت اوٌل از هانري چهارم پادشاه فرانسه ، که آن موقع مذهب پروتستان داشت حمايت ميکرد ، امٌا اين حمايت بيشتر بخاطر منافع سياسي بود ، نه وابستگي مذهبي .  چونکه انگلستان ميخواست ، در دست اندازي به مستعمرات اسپانيا آزاد تر باشد،و در عين حا ل با دو کشور بزرگ ارو پائي رقابت نکند.( جهت اطلاع خوانندگان ، ياد آوري ميشود ، که دورهًٌ سلطنت اليزابت اول در انگلستان ، مصادف با سلطنت شاه طهماسب اول ، شاه اسماعيل دوم ،و اوائل شاه عباس کبير از دودمان صفويه بود. در حاليکه زنان و دختران ايراني در آن عصر ، چون امروز ، اسير خرافات شيخ الا سلامهاي  نظير  ملامحمد باقر مجلسي بودند ،و امروز بعد از گذشت پانصد سال هنوز زن مسلمان در کشور هاي اسلامي ، از هيچ مقام و مسئوليت دولتي بر خوردار نيستند ، ملاحظه بفرمائيد زن انگليسي ، پانصد سال پيش ، در جايگاه شخص اول مملکت ، چه کار ها براي ملت و وطن اش انجام ميدهد . بعد هم ما ايرانيان ميگئيم دليل بدبختي ما بيگانگان هستند !!)

در اسکاتلند ، ، ا ليزابت اوٌل ، همان سياست پادشاهان قبل از خود را تعقيب ميکرد . به عبارت ديگر سعي بر آن داشت ، که تسلط انگلستان را بر اين ايالت خود مختار پادشاهي تثبيت بکند. انگلستان در دوره سلطنت  اليزابت اوٌل ، به پيشرفتهاي بزرگ اقتصادي ، دست يافت. اين کشور ، که در زمان هانري هشتم ، سه ميليون ونيم جمعيت داشت ، در سال 1579 ،به چهار مليون و نيم  جمعيت رسيد .همين افزايش جمعيت  بصورت نيروي کار ، در استخراج فلزات قيمتي ، چون طلا ، نقره در قارهً امريکا ، بکار گرفته شد . سرازير شدن فلزات قيمتي ، به اقتصاد اينگلستان ، باعث افزايش قيمت ها ، و رشد سرمايه داري را در آن کشور تسريع کرد، ودر نهايت به رفورم پولي معروف به رفرم پولي  اليزابت منجر شد.رشد املاک وسيع حصار کشيده شده ، که در زبان  انگليسي به اصطلا ح  Enclosures  ، معروف است ، باعث از بين رفتن کشاورزان کوچک شد.اين کشاورزان ، که زمينهاي زراعتي خود را از دست داده بودند، بصورت گروههاي گدا يان بي سر پناه  در شهر ها آواره شدند .( مثل کارتن خوابها در  ايران امروز  اسلام ناب محمدي تحت ولايت مطلقه فقيه !)

پارلمان ، قانون ما ليات براي کمک به فقرا  را تصويب کرد ، امٌا اين ما ليا تها نتوانستند به خيل  خانواده هاي فقير و بيکار کمک جدٌي بکنند.بخشي از اين نيروي کار آزاد شده ، در ناوگان دريائي انگلستان  استخدام شد . هلند که سابق بزرگترين خريدار پشم از انگلستان بود ، بخاطر شورشهاي کار گران نساجي آن کشور از انگلستان پشم نخريد ، همين امر باعث شد ، که انگلستان صنايع نساجي خود را گسترش و توسعه بدهد و پشم خود را تبديل به پارچه کرده ،و به دنيا صادر نمايد.در اين سا لها لندن به بزرگترين مرکز بازرگاني دنيا تبديل شد.در سال 1570توماس گروشام (Thomas GRESHAM)مرکز رويال اچنج (Royal Exchang ) نوعي بورس  را پايه گذاشت .در يانوردان انگليسي ، با جسارت وتصميم تمام ، آبهاي دنيا را زير پا گذاشتند. ريشارد شانسلر (Richard CHANCELLOR) با کشف  آرخانگلسک در شمال روسيه ، راه دريائي را براي بازرگانان انگلستان با روسيه را گشود. والتر روليگ (Walter RALEIG )ويرجينيا ، يکي از ايالتهاي معروف امريکاي امروز را کشف کرد،و آنرا به ملکه انگلستان اهدا کرد.

دولت آگاه و آ شنا به مسائل جهاني زمان خود ، راه بازرگاني توًام با حرص و ولع ، سود پرستي را براي بازرگانان انگليسي باز کرد. شرکتهاي بازرگاني بزرگ ، با قوانين مشخص ، که معروفترين آنها کمپاني هند شرقي بود ، در سال 1600 تاًسيس شد. تجمل پرستي ، راحت طلبي ،در طبقه ً ثروتمند ان ، بعنوان روش و رفتار و جزو خلقيات انگليسي مرسوم شد. در بار انگلستان ، مجلل ترين در بار اروپا بود. در مقابل اين کثرت ثروت و تجملات ، انديشه هاي اصالت انساني ( Humanisme- اصالت انساني – انسان وري ) نيز در جامعه ظهور کرد .جان کوله (John COLET)در لندن ، مدارس عمومي را براي تعليم و تربيت کودکان و نو جوانان ، بنام Public School  تاسيس کرد. بعضي کشور هاي اروپائي ، بعدأ از اين مدارس ، بعنوان نمونه و تجربه ً موفق ، استفاده کردند و اين نو ع مدارس را در کشور هاي خود تاسيس کردند .( لازم بياد آوري است ، که در ايران روحانيون تا اوئل قرن بيستم با ايجاد مدارس به سبک اروپائي شديدأ مخالفت ميکردند، و با تحريک طلبه هاي نا آگاه و متعصب، آنان را با  چوب ،چماق مسلح کرده و راهي مدارس نو بنياد ايکه توسط انسانهاي آ گاه و وطن دوست  علم پرور تا سيس شده بودند ، ميکردند .ابن طلاب ميز و صندلي مدارس را مي شکستند، و نسبت به معلمين بي حرمتي ميکردند. خا طرات زنده ياد ميرزا حسن رشديه ، بنيانگذار اولين مدرسه به سبک اروپا  ، در ايران ، سند ايست ننگين ، که علم ستيزي روحانيون متحجر را در تاريخ براي ابد ثبت کردهاست.)

توماس مور  (1478-1535 ) که بخاطر عقايدش ، از مقام نخست وزيري کنار گذاشته شده بود ، به « جرم » کاتوليک بودن ، به مرگ محکوم شد و در سال 1535 ، او را با ساطور گردن زدند.توماس مور در کتاب معروف خود ، بنام Utopie  نظريه  نظا م حکومتي خيالي خود را در سال 1518 نوشت . مدينه ً فا ضله توماس مور شبيه جمهوري افلاطون است ، که ميخواهد ، همه چيز اشتراکي باشد.

 در اين مرمرحله از تاريخ اجتماعي و فرهنگي جامعهً انگلستان ، دو انديشه  به موزات هم ، در يک جو  بظاهر ٌ مسالمت آميز توسعه ميافت .اين دو انديشه عبارتبودند : 1-انديشه آزادي و حقوق شهروندي و احترام به آزادي انسان. 2-غرور انگليسي بودن ، وفادر بودن به سلطنت  و سنت هاي جامعه ، رفتار دگرگون شده ً ملوانان و بازرگانان سود جوي و حريص  انگليسي. بر خورد اين دو اند يشه انگلستان را ، در قرن هيفدهم ،  به يکي از خونين ترين جنگهاي داخلي و مذهبي وارد کرد  .( ماٌخذ: - Encyclopaedia uuniversalisبه زبان فرانسه )

-قرن هيفدهم –يا قرن آشوب ،جنگهاي ويرانگر مذهبي ،و انقلاب در انگلستان (ادامه دارد)

 

                    ***************************************************

-(1) اينجا ما براي ترجمهً کلمهً Les Puritainistes  ، در  زبان فارسي ، براي اولين بار معادل واژه ً پالايش دينان بکار ميبريم. پالايش دينان ، پيروان انديشه هاي ژان کالون هستند، که به اصول مسيحيت ، بعنوان مسيحيت خالص ، سخت پايبند هستند،و بر اين باورند، که مسيحيت را بايد بصورت خالص در جامعه حاکم کرد .   اصطلاحي که «آيت ا لله » خميني در اوايل انقلاب ، جهت تحريک و تهيج مردم ، براي ا هداف سياسي خود ، واژه ً « اسلام ناب محمدي » را در مقابل « اسلام امريکائي »وارد فرهنگ سياسي – مذهبي  در جامعه ً ايران کرد ، که در واقع يک ترفند  سياسي بود ، چون تا امروز ، خرافات ، فساد ، استبداد با تمام قدرت در ايران  اسلامي ! کاملا رايج است .

-(2) ژان کالون (Jean CALVIN)کشيش فرانسوي متولد 1509در ايالت پيکاردي.مرگ 1564در ژنو )يکي از بنيانگذاران مذهب پروتستانتيسم ، معروف به فرقهً کالونيست ها  است . ژان کالون علاوه بر تحصيلات الهيات ، داراي تحصيلات عميق  فلسفه ، حقوق و ادبيات از دانشگاهاي معتبر فرانسه  اثر خود بود.

 -به قلم : کاظم رنجبر .دکتر در جامعه شناسي سياسي .kazem.randjbar@wanadoo.fr

پاريس 31 اوت 2005

- اقتباس بطور کامل و يا بطور اختصار ، باذکر نام نويسنده  ، و سايت عصر نو ، بلا مانع است.