سرمايه داري به کجا مي رود؟

(بخش ۲ و پاياني)
روزنامه فيگارو- ترجمه ويدا فرهودي
پرسش: و در کشور هاي غربي چه؟
ژاک آتالي: بنياد جوامع ما بر تحسين بازارو دموکراسي
است. اين دو اما، تنها به تمجيد از آزادي فردي مي پردازند ولي تاثير ثانوي شان
شکستن ساخت هاي جمعي است ؛ اين امر رامي توان روي دوم سکه اي تلقي کرد که "آزادي
فردي" نام دارد. منظور در اين جا ، بي ثباتي واستبداد هر چيز"نو"
است که البته تنها به محيط شغلي محدود نمي شود: در جهاني که فقط به آزادي فردي مي
انديشد، طول عمر اشيا، مشاغل و عشق ها کاهش مي يابد. و هنگامي که همه چيز ثبات خود
را از دست داد، امکان شکل گيري يک رابطه ي اجتماعي پايدار نيز کاهش مي بابد. از
جمله درشرکت ها و ادارات، حقوق بگيران دچار يک "دَوَران شغلي"(1) مي
شوند. در برابر اين بي ثباتي ِ جهان شمول، بيمه ها مبدل به مهم ترين صنعت شده وگسترش
مي يابند. افزون بر اين شاهد رشد توسل به راه هاي فرار با ايجاد سرگرمي هاي متنوع
و گريز افراد با کشش به سمت مواد مخدر و ساير مواد تعلق زا هستيم. يگانه راه حل
اجتماعي شايد بازگشت به مذهب به نظر برسد که وراي سياست داراي امتيازتاثير گذاري
بر فرد و جامعه است. در جامعه ي آمريکايي مي بينيم که سه صنعت اصلي که سه نوع راه
حل براي جامعه ي بازار ارائه مي دهند، عبارتند از بيمه، تفريحات و مذهب. من گاهي
به اين فکر مي افتم که راه حل اين تحرک بازارکه مارکس به درستي بدان توجه کرده، يا
خودکشي نوع بشر اسير دراثر خودشيفتگي کامل است يا شکل گيري يک "سومالي"
در سطح جهاني!
پرسش: چرا شکل گيري يک "سومالي" در سطح
جهاني را مطرح مي کنيد!؟
ژاک آتالي: سومالي با توجه به حکومتي که 15 سال است در
تبعيد به سر مي برد و به سبب وجود باند هاي کلاه برداري و دزدي يک نمونه به شمار مي
آيد. رژيم موگاديشو استعاره اي از جهان فردا ارائه مي دهد، جهاني از "عدم
مشروعيت(2) و از بين رفتن ارزش هر گونه چهارچوب تشکيلاتي.
پرسش: آلن مَنک آيا شما نيز چون ژاک آتالي فکر مي
کنيد که مارکس در نهايت بر دوران ما پيشي دارد؟
آلن مـَنک: به طور قطع من با تريد بيشتري به اين قضيه مي
نگرم چرا که به نظر من ژاک آتالي چنان در اين باور خود پيش رفته که گويي براي
مارکس نوعي پيامبري قائل است و در نهايت ِ اين رسالت، مبدل به گونه اي تقدس جويي
منجر به وحدت و گذر از سرمايه داري مي شود. من، در جايي که مارکس برخصوصيت سبقت
ناپذيري سرمايه داري تاکيد مي کند، کاملا با او موافقم. مي توان گفت که آن حکومت
جهاني که اوبه ترسيم نحوه ي پيدايشش مي پردازد، شکل لائيک همان جامعه ي قديسين است.
من بعيد مي دانم که در طول يک قرن آينده به جهاني فوق العاده طاقت فرسا و خشن برسيم.
درتقابل با قدرت گيري آمريکاي لاتين، پيشرفت چين و افزايش نفوذ هند عواملي نيستند
که باعث تعديل روند جهاني شدن شوند.
ژاک آتالي: در اين ميان يک رديف هرج و مرج و ظهورناگهاني
وحشيگري هاي جديد را بايد به انتظار بنشينيم. "توکويل"(3) خود به آن
اشاره مي کرد: بازار و دموکراسي دو عامل يک دست کننده و در عين حال ويرانگر تمدن
ها هستند: به طوري که اغلب وقتي در يک رستوران، هتل يا آپارتمان شخصي هستيم ديگر
به دشواري مي توانيم بفهميم در کجاي کره ي خاک به سر مي بريم. نيروي يک دست کننده
بازار و دموکراسي واکنش هاي شديد هويتي و مذهبي را در پي دارد. "نه"ي فرانسويان به قانون اساسي اروپا
و موفقيت جريان هاي مخالف جهاني شدن نمودار يورشي تازه عليه جهاني شدن اند که به
باور من چهارمين حمله در طول دو قرن اخير به شمار مي آيند. در طي اين مبارزه ها شاهد اتحادهاي موقتي چين و
آمريکا براي تضعيف اروپاهستيم، البته پيش
از آن که رقابتي تنگاتنگ و خصمانه ميان اين دو امپراتوري ظاهر شود. من در اين جا،
به نوبه ي خود چنين مي انديشم که وراي بحران پيش روي جهان ، نيروي ادغام آزادي فردي-
که ره آورد اجتناب ناپذير پيشرفت هاي فني است- ما را بيش از پيش به سوي شکل گيري يک
حکومت جهاني مي رانـَد. از سوي ديگر تقاضا براي رايگان شدن خدمات گوناگون- وسائل
ارتباط جمعي يا موسيقي- همراه با توسعه ي بيمه هاي دولتي و خصوصي نشان دهنده ي
وجود تمايلي براي گذر از بازار هستند. افزون بر اين شمار سازمان هاي غير دولتي که اکنون 10% تا 12%
توليد نا خالص جهاني را در اختيار دارند، همچنان در حال افزايش است و به نظر مي
رسد اين روند ادامه دار باشد. اين افزايش را مي توان با گسترش سرمايه داري به
واسطه ي رخنه در شکاف هاي فئوداليته مقايسه کرد و شباهت هايش را در نظر گرفت.
آلن مـَنک: شما بر پيروزي هم زمان بازار و حاکميت تاکيد
مي کنيد. افزون بر اين و از سوي ديگر شما نظري اجمالي بر پيشي گرفتن بازاري که در
آن مطالبات خدمات رايگان نخستين نمود هاي خود را بروز مي دهند، داريد. اما من فکر مي کنم که در اشتباهيد. طلب
خدمات رايگان، بر عکس آن چه مي گوييد، در اوج سرمايه داري يعني منتها درجه ي بازاري
شدن و در نهايت ِ کالا گرايي ظاهر مي شود! به مطبوعات رايگان هر گونه صفتي مي چسبد
جز رايگان چرا که بودنشان فقط منوط به تبليغات است. بنابراين مجاني بودن آن ها به
هيچ روي نشانه ي طليعه ي شروع دوران پس از سرمايه داري نيست. در مورد اقتصاد
سازمان هاي غير دولتي بايد توجه داشت که اين امر با تحليل رفتن خصوصي سازي کامل
دولت همراه است و با در انحصار قرار گرفتن آن به وسيله ي "دولت هاي خصوصي"
اي که محکوم به همان مسائلي هستند که گريبانگير اشکال کلاسيک دولت بوده است. البته
در ان جا يک تفاوت وجود دارد: عمل سازمان هاي غير دولتي دموکراتيک نبوده و تابع
نوعي ديوان سالاري( بوروکراسي) به سبک شوروي است که خود آن را ايجاد کرده اند.
پرسش:
ديوان سالاري اي که روز به روز بر دولت ها تحميل مي شود...
آلن مـَنک: موضع تدافعي که طرفداران دموکراسي در برابر
نمايندگان سازمان هاي غير دولتي، ناچار به اتخاذ آن شده اند اغلب دردناک است. به
روشني مي بينيم که رهبران ما از اين که نمي توانند " نارنجکي" به
اردوگاه خويش پرتاب کنند، رنج مي برند. آنان هرگز ، با تاکيد بر ويژگي قانوني بودن
قدرتي که در دست دارند، قادر به دادن پاسخي دندان شکن به وعده و وعيد هاي جذاب
سازمان هاي غير دولتي نيستند. "انديشه ي واحد" چنان به طيف ايدئولوژيک مقابل تمايل پيدا کرده که
حتا کساني که صاحب مشروعيت قانوني آراي جهاني هستند نيز نمي توانند از اين قانون
مداري براي مقابله با مخالفان و منتقدان استفاده کنند. چهارمين تلاش براي مقابله
باجهاني شدن نيز بدون موفقيت خواهد بود: به واسطه ي پرهيز از کاربرد سلاح هسته اي،
امکان توسل به جنگ هم به مثابه وسيله ي تهديد و فشار وجود ندارد.
ژاک آتالي: هراس من از اين است که اين چهارمين حمله بر
ضد جهاني شدن پيشرفت هاي انجام شده در جهت برقراري دموکراسي را خنثي سازد. از آن
جا که دموکراسي روز به روز و بيش از پيش، بيشترين مولد بي ثباتي به نظر مي رسد،
ممکن است در اين اين دوران آشفته زير سوال قرار گيرد. در فرانسه ي امروز يک تمايل
شديد به برقراري نظم به چشم مي خورد که براي ابرازش بيش از گذشته، از زبان تلخ سال
هاي 1930 استفاده مي شود. مي گويند که نخبگان به فرانسه خيانت کرده و اين کشور را
به سوي ناتواني سوق داده اند. بايد افزود که برخي از مردان سياسي محترم چپ و راست
نيزبه اين افترا ها دامن مي زنند. آنان گاه حرف هايي به زبان مي رانند که اگر بدون
ذکر نامشان چاپشان شوند، فکر مي کنيم اين سخنان از آن ِ راست هاي افراطي است!
آلن مـَنک: درست
است! باز خواني مارکس بدون هيچ ترديدي به اين دليل لازم است که وجود جهاني فاقد
آرمان شهر بسيار مخاطره آميز به نظر مي رسد. تا چند وقت پيش، جامعه ي آرماني اروپايي
به منزله ي ستوني بود که ما با تکيه بر آن مي کوشيديم عقلاني بودن واقعيت را تضمين
کنيم. اگر اين افق آرماني با شکست بزرگ 29 مه(4) رنگ ببازد، به شدت بيم آن مي رود
که از منظر رواني و سياسي سيري قهقرايي داشته باشيم. اروپا در طول نيم قرن اخير، زير
لواي گفتماني مملو از اميد هاي دموکراتيک و مثبت، نيازمان به آرمان گرايي را
برآورده کرد؛ گفتماني که اگر اکنون با فاصله به آن بنگريم متوجه مي شويم که بيانش
بس راحت به نظر مي رسيده است. اکنون با ورود به بحران وفروپاشي آرمان اروپايي،
اصطلاحاتي کريه و مغاير با شأن نخبگي مطرح مي شوند که ريشه در " ادبيات
ارتجاعي"(5) دارند و مستلزم يک بررسي "نشانه شناسانه"(6) هستند.
ژاک آتالي: رويارو با بحران اروپا که مرا نيز به قدر شما
نگران مي سازد، من هنوز قدري اميدوار هستم چرا که اروپا در سال هاي 1983-1984 نيز
دچار بحراني شد که رهبران وقت فرانسه و آلمان يعني "ميتران"(7) و
"کُهل"(8) پس از چند ماه مذاکره ي فشرده موفق به حل آن شدند. آنان در اين
نبرد توانستند پيروزي ديگري نيز بدست آورند: و آن دستيابي به شهامت پذيرش عدم
مقبوليت عمومي در برابر رسيدن به برداشتي مثبت براي آينده بود.
آلن مـَنک: من همين جا به شما مي پيوندم تا بگويم
خوشبختانه هنوز خيلي زود است که مدعي مرگ انديشه ي اروپايي باشيم. در حال حاضر
مسئله اين است که با توجه به نبود يک قدرت برخوردار از مشروعيت در سه کشور بزرگ
اروپا، رفع بحران دشوار خواهد بود. بايد به اين اميد باشيم که با تغييراتي که به
زودي در آلمان، ايتاليا و در آينده ي دورتر در فرانسه(در سال 2007- يعني زمان
انتخابات بعدي رياست جمهوري) به وقوع مي پيوندند، در جهت رفع بحران گام هاي مثبتي
برداشته شوند.
ژاک آتالي: در اين زمينه، من بر اين باورم که اين
بحران، موجد طرح جديدي براي اروپا خواهد شد. در حال حاضر بايد بپذيريم که قانون
اساسي اروپا مرده و بايد به فراموشي سپرده شود. اکنون بهتر است به پروژه هايي اقتصادي
و اجتماعي در جهت سازندگي اروپا بينديشيم. به طور قطع، درآينده، زمان کافي براي ايجاد
نهاد هاي تشکيلاتي خواهيم داشت.
1-turnover
2-no one rule
3- Charles
Alexis Henri Clérel de Tocqueville(1805-1859)
4- منظور روز رفراندم در باره ي قانون اساسي
اروپا است که در 29 ماه مه 2005 در فرانسه برگزار شد و نتيجه ي آن رأي منفي فرانسويان
به اين قانون اساسي بود.
5- rhétorique réactionnaire
6-sémiologique
7-François Mitterrand
8-Helmut Kohl