مصاحبه مهرزاد وطن آبادي با کيانوش تو
کلي
پيرامون
جهاني شدن و گلوبا ليسم
http://www.iranglobal.dk/
_آينده نگري و يا جهاني شدن هنوز به سياست
متحول نشده است يعني همه ي انهايي که به گلوباليسم
بعنوان يک استراتزي باورمندند نه تنها درعرصه سياست ايران
مواضع مشترکي ندارند
بلکه مخالفين و موافقين جهاني شدن در جامعه سياسي ايران در داخل و خارج از حکومت ايران حضور دارند .
_ هويت ملي بسيار سخت جان تر از اين
حرف هاست و بعنوان يک احساس ملي و فرهنگي همواره با بشر خواهد ماند، همانطور
که هويت مذهبي که متعلق به دوران قبيليه اي و پيش صنعتي بود همچنان پا برمانده است
_هر چند آزادي احزاب وجود
ندارد ولي افكار عمومي بخشي از قدرت سياسي نا پيدا در ايران
است و اين يکي از نشانه هاي جامعه فراصنعتي و يا اطلاعاتي در کشورمامي
باشد .
س: سؤال در ارتباط
با مقوله جهاني شدن يا گلوباليسم است كه بطور مشخص ما مقالاتي را در اين خصوص در
سايت ها و نشريات اينترنتي بشكل نوشتاري يا شنيداري مشاهده ميكنيم. اگر ممكن است
خلاصه اي از پيشينه تاريخي اين مقوله بيان نماييد و پاسخ به اين سؤال را با درك از
سه مفهوم در خصوص گلوباليسم: الف : جهاني شدن فرآيندي بود كه از گذشته هاي دور
وجود داشته ولي سرعت آن آرام بود . ب: جهانگير شدن گلوباليسم كه منظور گسترش سريع
جامعه سرمايه داري جهاني است . ج: مرحله پاياي جهاني شدن ، جهاني سازي است . را جمعبندي كرده و ارائه دهيد
پ: قبل از هر چيز بايد اشاره کنم کله
مقوله جهاني شدن و جامعه فراصنعتي موضوع پيجيده ، گسترده و تخصصي است و طبيعتاً
اطلاعات هر كسي در اين زمينه محدود است و بنابراين ممكن است در برخي از قسمتهاي نتوانم پاسخگوي دقيق
سؤالات شما باشم .
اما در ارتباط با تاريخچه عصر جديد يا
جامعه فراصنعتي گفته مي شود که در اواخر دهه ۱۹۶۰ و نيمه دهه
۱۹۷۰ بر اثر تقارن تاريخي سه فرايند مستقل، پديدار شد. انقلاب تكنولوژي اطلاعات،
بحران هاي اقتصادي سرمايه داري و تحولات جنبش هاي اجتماعي فرهنگي، همچون آزادي خواهي،
حقوق بشر،و طرفداري از محيط زيست آغازشد . بعبارتي موج سوم يا جامعه فراصنعتي، زماني شروع
شد که بشر توانست اطلاعات را دخيره و مجدا ان را بکار گيرد و تئوري جامعه فراصنعتي يا موج سوم بطور
مشخص توسط دانيل بل و الوين تافلر ارائه
شد. دانيل بل خود که زماني عضو حزب کمونيست امريکا بود اما تافلر پيش بيني اينده را بشکل ژورناليستي طي چندين کتاب برشته تحرير
در اورد که ما ايراني ها بيشتربا آثار تاقلر اشنايم .
اما
مقوله جامعه فراصنعتي براي اولين بار تحت عنوان " آينده نگري " توسط تني
چند از ايرانيان ساکن امريکا _ با سابقه
چپ که به انها کامپيوتريست گفته مي شد_
طرح شد . دراواخر دهه 60 کتابهاي
تافلربخصوص موج سوم دست به دست در بين
روشنفکران داخل کشور مي گشت .
امروز مقوله گلوباليسم و جامعه فراصنعتي بعنوان يک موضوع بسيار جدي مورد بحث و بررسي
انديشمندان ايران قرار دارد و گقته مي شود اين موضوع سالهاست که به مشغله دولت
مبدل شده است واين موضوع مورد علاقه برخي
از رهبران(هر دو جناح) جمهوري اسلامي است در
برخي مراکز دانشگاهي هم ا انديشکده هايي
شکل گرفته است که در اين ميان انديشکده شريف
که از اعتبار جهاني برخوردارشده است
و اخيرا به عضويت مخازن انديشه ژاپن در آمده است و جهاني شدن و پيوستن ايران
به سازمان تجارت جهاني بعنوان يک پروزه
توسط گروه دانشگاهي محمد حسين اديب بطور دقيق پي گيري مي شود.
من هم، مثل خيلي از فعالان چپ که در پي
پاسخ به" چه بايد کرد ؟ " بود
که به مقوله" جهاني شدن"
برخوردم و بطور مشخص بعد از 11 سپتامبر
2001 شروع به نوشتن کردم و اولين
مطلب من از مقالات شش گانه ، عنوان"
جهاني شدن و مخالفين آن" اختصاص داشت.
متاسفانه به دليل کم آگاهي درمحاقل سياسي
_ روشنفکري در ارتباط با جامعه فراصنعتي و گلوباليسم بخصوص پس ازحمله به عراق دراذهان
نيروههاي سياسي اينطور جا افتاده است
که جهاني شدن را مساوي با لشگر کشي امريکا مي پندارند .
از
طرفي عده اي اين طور تصور دارند كه انگار
يك جريان و يا دولتي ميخواهد جهاني شدن را هدايت كند. بنابر اين آنرا با مفهوم جهاني سازي يا امريکايي شدن جهان، خلط
ميكنند و يا اينکه جهاني شدن رابا اقدامات دولت بوش يکي تصور مي کنند و يا عده اي ديگر جهاني شدن را مساوي با انچه که در
اتحاديه اروپا پيش رفت مي دانند و قانون اساسي اروپا را چکيده گلوباليسم ارزيابي
مي کنند .
ولي شايان ذکر است که آينده نگري و يا
جهاني شدن هنوز به سياست متحول نشده است يعني همه ي انهايي که به گلوباليسم بعنوان
يک استراتزي باورمندند نه تنها درعرصه سياست
ايران مواضع مشترکي ندارند بلکه مخالفين و موافقين جهاني شدن در جامعه سياسي ايران
در داخل و خارج حکومت ايران وجود دارند .
کساني که به روند جهاني شدن مثبت و اما
نقادانه مي نگرند بر اين باورند که پيشبرد يک برنامه توسعه اقتصادي موفق در خارج از روند
جهاني شدن و به ويژه در تقابل با آن يک
خودکشي اقتصادي و سياسي است.و در صورت مديريت اقتصادي وسياسي درست روند جهاني شدن
ميتواند فرصت بي نظيري براي توسعه اقتصادي و اجتماعي فراهم آورد.
البته نقش دولت ها براي پيوستن کشور ها به جامعه
فراصنعتي و امرگلوباليسم بسيار مهم و کليدي
است اما اساسا جامعه فراصنتعتي رهبري پذير نيست ، هم اکنون دولت هاي قدرتمند
جهان در سامان پذيري جهان به همکاري مي پردازند نمونه قرار داد کيو تو و مسئله
بخشودگي بدهي کشورهاي فقير وحوادث غير طبيعي
امروز اما همه در دنيا شاهد هستيد که مباررزه با تروريسم اصلي ترين مشغله موضوع
دولت هاي غربي است اما اين مبارزه ربط
مستقيمي به جهاني شدن و جامعه فراصنعتي
ندارد.
اما تروريسم ، بنياد گرايي اسلامي و يا
هر بنياد گرايي ديگري در واقع سد و مانع اصلي در مقابل جهاني شدن است و در همين
عرصه اگر خوب دقت كنيم خواهيم ديد كه بين اتحاديه اروپا و دولت آمريكا، مشخصأ دولت
جرج دبليو بوش بر سر نحوه و چگونگي مقابله با تروريسم و يا بنياد گرايي در خاور
ميانه اختلاف نظر جدي وجود دارد و اين مسئله خودش را در مسئله افغانستان ، عراق ،
بحران فلسطين و اسرائيل كاملأ نشان داده است .
س: اساسأ سلطه
سياسي و اقتصادي جهاني شدن يا گلوباليسم چگونه ميخواهد با هويت هاي ملي روبرو شود
؟ آيا بطور كلي هويت هاي ملي توان واكنش و رويارويي با اين مسئله را دارند يا خير؟
پ:
سؤال شما
بسيار بنيادي است و براي پاسخ بدان نيازمند اين است که بازهم کمي
در باره جامعه قراصنعتي بگويم :
برخلاف
نظريه پردازان ماركسيستي كه تاريخ را به جوامع اشتراكي اوليه ، برده داري،
فئوداليسم و سرمايه داري تقسيم ميكنند. طرفداران جهاني شدن تاريخ را به سه بخش 1-
جامعه ماقبل صنعتي 2- جامعه صنعتي 3- جامعه فراصنعتي تقسيم ميكنند.
در حالي که جامعه صنعتي بخاطر وجود يک
عامل سرنوشت ساز يعني انرژي توانست پا بگيرد و مهم اينکه که موفق شد آن را ذخيره
کرد و دوباره بکارگيرد. مهارو بکار گيري دوباره انرژي در واقع اساس تمامي پيشرفتهاي
200 سال گذشته بود
اما
نيروي محرکه و عامل اساسي در جامعه فراصنعتي وجود يک پديده تعيين
کننده است: اطلاعات قابل طبقه بندي و بکارگيري دوباره آن.
در واقع جهاني شدن باصطلاح معلول عصر
جامعه فراصنعتي است و همه ي جهان را تحت تاثير خود قرار داده است و روندي است پر قدرت که در فرصتي نسبتا کوتاه ،
کشور هايي را که نتوانند خود را با آن تطبيق دهند پشت سر خواهد گذاشت، اما در صورت
بهره برداري مناسب ميتواند موجب توسعه اقتصادي و سياسي گسترده کشورهاي جهان گردد.بنابراين اغاز جامعه
فراصنعتي آغاز سقوط زمان، مكان و دولت است
. در اين ارتباط مثالي مي زنم :
در دوران صنعتي اگر نگاه كنيد مثلأ در كپنهاگ ،
هامبورگ و يا ديگر مراكز بندرگاهاي جهان ، كشتيها
لنگر مي انداختند واغلب کارخانجات و معادن بزرگ دنيا درکنار اين بنادرقرار
داشته است ، از اين طريق جهانيان با هم به
مبادله و تجارت دست مي زدند هرچند که امروزهم اين بندرگاهها وجود دارند ولي با
آمدن اينترنت ، امروزه ما شاهديم كه فردي كه در يكي از روستاهاي شهر بمبئي زندگي ميكند،
قادر است با يك دستگاه كامپيوتر متصل به اينترنت به يك شركت بزرگ در آمريكا و يا شهروندان
اروپايي سرويس دهد. . ميزان تجارت اينترنتي
روز به روز در جهان گشترش مي يابد و سرمايه ،
تجارت و شغل گلوبال مي شود و ميليون ها شغل از امريکا و اروپا بسوي کشورهاي
توسعه يافته اسيا و ديگر قاره ها منتقل مي شود .
مهم تر از همه با ايجاد سازمان تجارت جهاني كه حدود 8 الي 9
سال است كه از تاسيس مي آن گذرد و بيش از 150 كشور عضو WTO
هستند و اخيرأ ايران هم بعد از 22 بار مخالفت آمريكا، بعنوان ناظر در اين سازمان
پذيرفته شد. كشورهايي كه عضو سازمان تجارت جهاني هستند بايد سوبسيد انرژي را در
واقع حذف كنند و ارز هم بايد تك نرخي شوند. تعرفه هاي گمرگي به حدود 5 درصد برسد
ودر اين سازمان همه كشورها حق برابرداشته و از حق وتو برخوردارند . بعنوان مثال در
سال گذشته كشورهاي ونزوئلا ،چين و هند بودند
بعنوان اعتراض در مقابل سوبسيدي كه
اروپائيان و آمريكا ميخواستند به كشاورزان
خود بدهند ،سازمان را با بحران جدي مواجه ساختند .
ممکن است سئوال کنيد که چرا
نبايد سوبسيد پرداخت؟! براي اينكه بازار
بزرگي به اندازه 150 کشور فضاي بزرگي در اين سازمان وجود دارد كه اگر دولتي بخواهد
به كشاورزان خود سوبسيد بدهد ، طبيعتأ كالاي مربوطه ارزانتر و با كيفيت بهتري
ارائه ميدهد و رقابت بايستي درفضاي مساوي
باشد نه اينکه دولتي به توليد کنندگان خود امتياز بدهد .
اما در باره نگراني شما يعني هويت
ملي ، اولا بايد گفت که هويت ملي بسيار
سخت جان تر از اين حرف هاست و بعنوان يک
احساس ملي و فرهنگي همواره با بشر خواهد ماند، همانطور که هويت مذهبي که متعلق به
دوران قبيليه اي و پيش صنعتي بود همچنان پا برمانده است . اصولا انسان مي تواند چند هويتي باشد و هويت
گلوبال درراه است و اگر دقت کنيم فرهنگ
فراملي حداقل در بين جوانان جهان دارد شکل
مي گيرد
بنابراين هويت ملي عليرغم اينکه
پايه هاي اقتصادي ملي در حال زوال
است نه تنها از بين نخواهد رقت بلکه به دليل
ارزاني وسايل ديجيتالي، امروزنه تنها ملت هاي بزرگ و شناخته شده بلکه اقليت هاي ملي هم در همه جهان خود
نمايي مي کنند و جوامع چند فرهنگي عليرغم تهديد بنيادگرايي اسلامي در حال گسترش مي
باشد .
شما اگر به همين كشورهاي اروپايي نگاه كنيد، آنها دويست سال بود كه باهم در
ستيز و جنگ بودند وبزرگترين جنگها ي تاريخ هم در اروپا به وقوع پيوست ولي حال
ميبينيد كه ستيزو "جنگ " اسپانيا با دانمارك يا آلمان بيشتر بر سر
فوتبال ، مسابقات ورزشي و يا هنري مي باشد
.
با كمي تعمق متوجه مي شويم كه در اروپا كم كم فرهنگها شبيه هم يكي ميشود.
از طرف ديگر تنوع فرهنگي در جهان سوم و خاورميانه دارد بيشتر خود نمايي مي
کند . شما نگاه كنيد امروزه بلوچ ها، كردها، عربها، تركمن ها و يا همه اقوامي كه
تا ديروز حتي اسمشان هم در دنيا مطرح نبود امروز با وسايل و ابزار ديجيتالي فرهنگ
خود را براحتي ترويج و تبليغ ميكنند.
منظورم را از فرهنگ فراملي را باسه مثال بيان مي کنم: گفتگو با توريست چيني و يک مادر کرد و
با آرش خواننده جوان ايراني :
_چند
وقت پيش ، مسافري را سوار کردم. او از من خواست
که :" مرا به يک رستوران چيني ببر "
صحبت از غذاي چيني شد، ازش پرسيدم؛ نظرت در مورد رستوران چيني در اروپا چيست ؟
گفت: " راستش اين غذا هايي که اينجا
درست مي کنند بنام چيني، شباهتي به غذاي
خودمون در چين ندارد."
مادر يکي از بچه کرد از مهاباد براي ديدار
فرزندانش به دانمارک آمده و چند روز بعد
به يک کنسرت کردي(ايراني) رفتيم ، بعد از مراسم، از مادر دوستم پرسيدم :"رقص کردي بنظرت چطور
امد؟"
گفت : :" اين رقصي ربط چنداني به
رقص ما کردها در ايران ندارد "
يحتما تا بحال آهنگ خواننده جديد
"آرش "_ تنها خواننده ايراني
است که به راديو تلويزينهاي اروپا و امريکا راه پيدا کرده است را_ شنيد ه ايد ؟ ارش فارسي مي خواند و از تم هاي ايراني هم استفاده مي
کند اما دليل موفقيت ارش اين بود آهنگ هاي
او ترکيبي از ملودي ها ايراني غربي و شرقي
مي باشد . در واقع ميشود گفت كه گروه
موزيكي است که ترانه هايش مورد
استقبال و پذيرش خيلي از مردم جهان
قرارگرفته است.
در حالي که صدها آهنگ و موزيك ايراني در
لس آنجلس ساخته شده است که قطعا همگي آنان شادي آفرين براي ما ايراني
ها بود ،ولي هيچكدام از آنها نتوانستند در mtv
راه پيدا بکنند .
س: شركت هاي بزرگي
همچون مك دونالد و كوكاكولا كه بهر حال مناديان بسط فرهنگ جهاني هستند و بيشتر هم
فرهنگ مصرفي را كه سطحي ترين بعد فرهنگ است را تبليغ ميكنند آيا ميتوانند عميق
ترين بعد فرهنگ جوامع را همچون سطح فرهنگي را تحت شعاع خود قرار دهند؟
پ: ببينيد مك دونالد تا آنجا كه من شنيده
ام در واقع در دوران صنعتي شدن آمريكا پديدار شد يعني كارگري كه در كارخانه كار ميكردو ميخواست در کم ترين
زمان و فرصت بدست آمده، بسرعت خود رابه غذابرساند . در واقع مک دونالد رستوراني كه از سفارش غذا تا بدست آوردن آن و زمان
خوردنش شايد 10 دقيقه هم طول نمي كشد. اگرتولد
مک دونالد ضرورت جامعه صنعتي آن روز امريکا بوولي امروزنزديک به چهل ميليون نفر روزانه از بمبئي تا پاريس مسکو و پکن مشتري دارد و تيز هوشي صاحبان مک دونالد ذر اين بود که توانست مزه و فرهنگ
کشورها را در نظر بگيرد براي هندي هايي که
اقليتي مسلمان دارد و هندو هايش گوشت نمي خورند و مسلمانش از گوشت خوک نفرت
دارند و هر دو بخش جامعه هندي از چيلي و غذاي تند
خوششان مي آيد ، در نظرگرفت.
در سفري كه به آمريكا داشتم روزي به يك
چلو كبابي ايراني رفتم و در انجا مشاهده کردم که چلو كباب را به خاطر سهولت و
راحتي بشکل مك دونالد دست مشتري مي دهند .
يعني کباب و چلو را در داخل ناني پيجيده و به دست مشتري امريکايي مي دهند و لي براي مشتري ايراني بسبک ايروني سلف مي
کردند .
در حالي که هنوز توليد کننده و تجار ايراني
که محصول گز و پسته آن به اسيا ميانه و مرکزي مي رسيد، هنوز نام "حاج مشهدي قاسم ابادي
کرماني" بر خود دارد . نامي که قابل تکرار و به ياد ماندني براي يک غير
ايراني نيست وآن ازبک و روسي که آبجويش را
يک بار با پسته شورايراني خورده بود و
خوشش امده بود وقتي هر چه به ذهنش مي رسيد نام
چيز خوشمزه اي که خورده بود به يادش نمي امد و کاملا واضع است که از خيرش
بگذرد.
امروز کاملا آشکار است که يک فرهنگ فراملي دارد شکل مي گيرد و معني اش امريکايي
شدن جهان نيست اين امکان مي تواند براي غذاي چيني ،قليان شرقي ، پسته ايراني ، موزيک هندي و چلو کباب بسبک مک دونالد باشد . محصولاتي که مزه و ذائقه ملل را در نظر مي
گيرد و اين فقط مک دونالد نيست که جهاني مي شود بلکه ملل و محصولات ديگري هم جهاني
مي شود .
سئوال
کردي که ايا فرهنگ جهاني و يا فرا ملي مي توانند فرهنگ ملييت هاي ديگر را تغيير
دهند . پاسخ قطعا مثبت است اري مي توانند ، امروز به دليل فراواني ابزار ديجتالي
در دنيا خرده فرهنگ ها و فرهنگ سنتي _ ملي نه تنها در عرصه ملي طرح مي شوند بلکه از هم تاثير پذيرند و اگر رنگ و بوي جهاني
بخودش بدهند، بدون شک جهاني هم خواهند شد.
س: اساسأ جهاني شدن
نسبت به ارزشهايي چون عدالت اجتماعي ، توسعه ملي و مبارزه طبقاتي ميتواند عادلانه
و دموكراتيك باشد . آيا جهاني سازي همان نئوليبراليسم يا امپرياليسم نوين نيست ؟ و
اينكه آيا ارزش هاي سوسياليستي توان رويارويي با اين پديده را دارد و يا خير؟
پ : در سؤال شما پرسش هاي بسيار مهمي هم چون عدالت اجتماعي ، توسعه ملي ، مبارزه
طبقاتي و سوسياليسم مقولاتي که قطعا در گذر زمان مفاهيم آن دچار تغييرات شده است ، ديده
مي شود.
كمونيست ها،عدالت اجتماعي را با مبارزه طبقاتي درك ميکنند . نابودي
بورژوازي و پيروزي حزب و بعد هم ساختمان سوسياليسم که همان دولتي کردن اقتصاد بوده است
.
در حالي که عدالت اجتماعي سوسيال دموكراسي در اروپا ازکانال
توسعه اقتصادي و در چهارچوب سرمايه داري
سر برآورده بود .اما امروز دولت رفاه که يکي از دستاوردهاي بشري ارزيابي مي
شود دورانش بسر رسيده است و سالهاست که اقتصاد اروپا خودش را با نئوليبراليسم همسازمي کند.
هم ارزشهاي سوسيال دمکراسي و هم سوسياليست واقعا موجود دوران جنگ سرد هر چه که بود
به صنعتي شدن جهان کمک کرد و به تاريخ پيوسته است و حزب کمونيست چين با پذيرش دو
نظام در يک کشور و با استفاده از جهاني شدن به رشد بي سابقه اي رسيده است و ايجاد
300 ميليون طبقه متوسط شکلي از رفاه اجتماعي
منهاي دمکراسي را به نمايش گذاشته است تا جايي که برخي ازرهبران افتدارگراي
حکومت اسلامي از الگوي چيني صحبت مي کنند .
دنياي کنوني در حال زايش است و پارادايم
هاي جديدي سر براورده است که ربطي به امپرياليسم نوين ندارد و ارزشهاي سوسياليستي
در واقعيت زمان رنگ باخته است .
جهاني
شدن موجب ادغام فزاينده نظام هاي اقتصادي،
اجتماعي و سياسي جهان و رشد خيره کننده توليد و مصرف شده است. طي 50 سال گذشته
سطح توليدات صنعتي جهان 5 برابر شده است . بنابراين اگر طرفدار عدالت اجتماعي هستيم
بايد به اين روند بپيونديم در خارج از اين روند جهان ديگري وجود نخواهد داشت . بين
سالهاي 1960 تا 2000 ميزان سرمايه گذاري مستقيم خارجي از حدود 70 بليون دلار
به 6000 بليون دلار افزايش يافت. منظور اين است جهان به دليل روند هاي گلوبال _ ديجيتال بسيار ثروتمند تراز دوران قبل شده است و آنچه مي
تواند مورد انتقاد قرار بگيرد توزيع ثروت
است که بايد عادلانه تر گردد.
در ارتباط با روند ديجيتالي شدن ، به جرات مي توان گفت نه تنها عدالت اجتماعي
بلکه دمکراسي هم بطور مستقيم به سطح رشد ديجيتالي کشورها بستگي پيدا مي
کند و امروز سانسور به چيز بي معنايي در کشورهايي که از سطح ديجيتال بالايي بر
خوردارند ، مبدل شده است.
اما
در مورد توسعه ملي بايستي خاطر نشان ساخت که
جامعه فراصنعتي تاثيرات معيني بر اقتصاد جهان گذاشته است و ايران بيش از هر
کشوري در معرض نابودي صنايع ملي قرار گرفته است؛ روندي که اجتناب
ناپذير است و تنها راه مقابله با آن بالا بردن سطح تکنيک و سرمايه گذاري در رشته
هايي که توان و استعدا د بيشتري برخوداريم تا بتوانيم در بازار جهاني به
رقابت برخيزيم و در تقسيم کار جهاني جاي
مناسبي بيابيم وبراي اينکار قبل از هر چيز
لازمه اش پيوستن ايران به سازمان تجارت جهاني مي باشد که انهم با سد
دولت بنياد گراي احمدي نژاد
مواجه شده است و دولت قادر نيست که صنايع داخلي را از ورشکستگي نجات
دهد و مردم ايران تحت حکومت اسلامي دوران بسيار سختي را در پيش رو خواهند داشت !
درباره
نئوليبراليسم بايستي خاطر نشان
ساخت که اساسأ يك ايدئولوژي دوران صنعتي شدن ميباشد ، مثل ليبراليسم و انديشه هاي
ديگر ، اما امروز مخالفين جهاني شدن مطرح ميكنند كه طرفداران گلوباليسم يا جهاني
شدن ، در واقع طرفداران نئوليبراليسم هستند. ببينيد در اين خصوص من خيلي فكر كردم
و به اين نتيجه رسيدم كه از يك زاويه ميشود گفت اين برداشت درست است مثلأ كشوري كه
بيش از 70 در صد صنايع و دارايي هايش دولتي است و اگر بخواهد به روند جهاني شدن
بپيوندد ،هيچ راهي ندارد كه خصوصي سازي را
در تمامي ابعاد گسترش دهد .
شما نمي توانيد که با اقتصاد دولتي وارد
بازاررقابت جهاني شويد و ناگزير هستيد که
خصوصي سازي کنيد و از اين نظر شايد بشود گفت با نئوليبراليسم هم خواني دارد د .اما
جهاني شدن اساسأ يك تئوري نئوليبراليستي نيست .
خلاصه بگويم اگر80 سال پيش عدالت اجتماعي را از دريچه
اقتصاد دولتي بدان نگريسته مي شد و30 سال پيش نئو سوسياليست ها و نئوليبراليست ها
در اروپا عدالت را از تونل توسعه مي فهميدند ،امروز اينده نگر ها عدالت
اجتماعي و دمکراسي را از راه کم کردن فاصله ديجيتالي در عرصه ملي و بين
المللي مي بينند
س: آيا اساسأ ميپذيريد
كه جهاني سازي مرحله نويني از تكامل سرمايه داري است كه در صدد باز توليد سلطه
توليد سرماي داري مالي آمريكا و كشورهاي همطراز با او ميباشد ؟ آيا با اين اوصاف
جهاني سازي يك آپارتايد نخواهد بود؟ چرا كه جهاني شدن امري طبيعي نبوده بلكه يك
پديده اي است كه در يك روند سياسي ايجاد شده و از كشورهاي غني به كشور هاي فقير
ديكته ميشود جهاني سازي حتي بفكر محيط زيست و تعادل اكولوژيك هم نيست و داعيه تقدم
بر ديگر طبقات را دارد
پ:شايد منظور شما از" جهاني سازي" نوعي سامان پذيري و در اين ارتباط رهبري پروسه و يا پروژه "جهاني شدن" را مد نظر داشته باشيد .
بهرحال جامعه فراصنعتي امروز دنباله
دوران صنعتي شدن و يا به قول مارکسيست ها مرحله
اي از سرمايه داري است . اينکه " جهاني
شدن" را همسنگ با آپارتايد دانسته ايد دور از وافيعت
جهان کنوني است .
نگاه
کنيد به اقتصاد چين ، هند ، کره و ديگر کشورهاي اسياي جنوب شرقي و وضيعت اينگونه
کشورها را با 20 سال پيش بطور مثال از چين نام مي برم که در اثر جهاني شدن و ورود اين کشور به جامعه فراصنعتي در 15 سال اخير، حدود 300 ميليون به طبقه متوسط
چين افزوده شده است و ميليون ها شغل از غرب به اين کشورها سرازير شده است و
محصولات اين کشور بازار غرب را تسخير نموده است .
و اما در ارتباط با محيط زيست و بطور مشخص قرارداد كيوتو ميبينيد كه اروپائيان آن را قبول
دارند ولي آمريكا وبرخي کشورها رعايت نمي کنند . بهر حال امريکا هم ناگزير مي شود
اين قرار داد را امضا نمايد .
من معتقد نيستم كه جهاني شدن پديده اي بود كه
عده اي نشستند و نقشه كشيدند كه چه بايد بكنند .همانطور که گفتم تحولات سه گانه اي
موجب پديده گلوباليسم شده است .
س: در جهاني سازي
همگرايي هاي منطقه اي و پديده از هم گسيختگي و يا تجزيه چه نقشي دارند و چه تاثيري
از جهاني شدن ميگيرند؟ آيا تجزيه و يا از هم گسيختگي بر مبناي هم گرايي
اقتصادي و واگرايي سياسي امكان پذير خواهد
بود؟ به عنوان مثال سرزمين خود مختار كردستان عراق و تشكيلات خود مختار دولت فلسطين
اساسأ پايدار خواهند ماند؟
پ:
سؤال جالبي را طرح کرده ايد . اينكه جهاني شدن چه ارتباطي با جنبش هاي قومي
و ملي منطقه اي مثل كردها، بلوچ ها ، آذري ها و يا كشورهاي خاور ميانه و بقيه
كشورهاي دنيا دارد . برخي به دركي رسيدند
كه زمان ناسيوناليسم و تعيين سرنوشت و تجزيه براساس زبان و فرهنگ در
جهان آماده گرديده است . در حالي که نزديک
به 5000 زبان در 200 کشورجهان وجود دارد
و قرار نيست که با اين روند جهاني شدن که مرزهاي اقتصادي در حال کم رنگ شدن است و تجارت جهاني بسرعت گسترش مي يابد ، خرده
فرهنگ ها و ناسيوناليسم قومي کشورگشايي جديدي راه اندازي نمايد و در طرح
خاورميانه بزرگ که در سال 2004 به تصويب 8 کشور صنعتي جهان رسيده ، قرار نيست بر
تعداد کشورهاي خاورميانه افزوده گردد، بطور مثال به عراق و افغانستان نگاه کنيد که
هردو کشور به لحاظ قومي _ ملي شبيه ايران است ولي امريکا و غرب از تماميت ارضي اين دوکشور دفاع مي کنند و اگر امروز امريکا پايش
را از اين دو کشور خارج سازد قطعا شرايطي بد تر از يوگسلاوي در انتظارشان خواهد
بود و شايد هر گز اينده اي نخواهند داشت ناسيوناليسم در عرصه ي اقتصادي حرفي
براي گفتن ندارد و از کلانشينکف _ ناسيوناليسم قومي هم بجز کشتن و کشته شدن کاري بر نمي ايد خاورميانه نيازمند دمکراسي ، صلح و ثبات
است وبيش از هر جايي از اين کره خاکي نيازمند همزيستي مسالمت آميز و همگرايي با روند جهان
شدن است.
از سوي ديگر خاورميانه بيش از ديگر نقاط
جهان در تب جهل و استبداد قرار دارد و تفريبا
همه ي کشورهاي خاورميانه استبداد زده است و اقوام و اقليت هاي ملي در اين کشور ها
بطور مضاعف اسير استبداد قرار دارند اما به لحاظ احساسي و فرهنگي, با گسترش ابزار ديجيتالي,
فرهنگ ملل رشد چشم گيري در جهان نموده و
خوشبختانه در اين راستا به غناي فرهنگ جهاني نيز کمک کرده است. بنابراين پيش بيني
مي شود که نوعي فدارليسم و حفظ
تماميت ارضي کشورها چشم انداز آينده خاور
ميانه بزرگ باشد.
به نظر نگارنده, گلوباليسم و فدراليسم
راه حل ايران و خاورميانه است. به همين دليل فدراليسم و دفاع از تماميت ارضي ايران دو روي يک سکه اند و اين
استراتژي بسود همه ي ملت هاي تحت ستم ايران خواهد بود.
بنظر من درک واقيعت هاي فوق کمک مي کند نخبگان دو طرف با درک روشن از اوضاع
جهان امروز به تفاهم برسند يعني چه فعالان
قومي _ملي و چه کساني که از تماميت ارضي دفاع مي کنند مي توانند آگاهانه بدين سمت
حرکت کنند و جدا کردن "سفره دمکراسي"
بسود هيج قوم و ملتي نيست و مبارزه مشترک کرد و فارس مي تواند دمکراسي براي ايران و فدارليسم براي کردها با حفظ تماميت ارضي کشور به ارمغان بيآورد .
س: به نظر شما جهاني
شدن در رويارويي با آزادي و دموكراسي چگونه عمل ميكند و اساسأ آزادي و دموكراسي را
قبول دارد و يا اينكه جهاني سازي جامعه مدني را تقويت و توسعه ميدهد و يا اينكه
ميخواهد آن را تضعيف و بعد حذف نمايد؟
پ. من فکر مي کنم
که کساني كه ديد منفي به روند جهاني شدن
دارند اين طور تصورمي کنند كه با ورود به
جامعه فراصنعتي ، دموكراسي محدود ميشود در حالي که جهاني شدن باعث انتقال قدرت از دولت به
مردم مي شود اتفاقا در ايران به دليل وجو در امد نفت، دولت
خيلي مقتدر عمل مي کند و مي دانيم که در
جامعه فراصنعتي دولت و اپوزيسيون حداقلي مي
شوند و تقليل نقش دولت
که عملا به چند حوزه امنيت ،دفاع آموزش ، درمان ، تامين اجتماعي ،ومحيط زيست
محدود مي گردد . البته حکومت
اسلامي ايران علاوه بر موارد بالا به دليل ماهيت ديني خود در امر جدايي زن و مرد ،
حجاب اجباري ، موسيقي و قوانين اسلامي دخالت آشکارا عليه حقوق انساني شهروندان
مي کند و در اين سه حوزه است که اپوزيسيون قواي تبليغاتي خود را
متمرکزنموده است .
از طرف ديگر روند ديجيتالي همراه جهاني شدن موجب گسترش دمکراسي ديجيتالي مي شود . اساس اين دمکراسي اينترنت
است و برخلاف دمکراسي مستقيم _ مثل نهاد
هاي واسطه اي مجلس ، روزنامه هاي کاغذي و احزاب که مجبورند که خطوط قرمز حاکمان را رعايت کنند اصولا خط
پذير نيست و بي اندازه وسيع و آزاد است.
بگذاريد با چند مثال ، اين موضوع را
بيشتر توضييح دهم . طبق آمار گروههاي سياسي درتابستان سال 1367 تعداد 5 هزار نفر در ايران اعدام شدند ( تعداد فوق
تقريبي است ) و همانطور كه مطلعيد بعد از دو ماه تازه خانواده هايشان از اين امر آگاهي يافته و از آن
طريق احزاب و سازمانها سياسي را متوجه اين اعدام
ها کردند .
در حالي که امروز اگر انساني را در دهكوره هاي كردستان يا خراسان شنکنجه واعدام شود ، خبر و تصويران بعد ازچند
ساعت در سايت ها و ماهواره ها منعكس و
مردم از آن مطلع ميگردند ويا در جريان انتخابات
مشاهده کرديم كه زنداني سياسي محبوس در زندان رژيم از داخل
زندان ميتوانستند، اعلاميه تحريم انتخابات صادر کنند و يا
با راديو هاي خارجي و فارسي زبان مصاحبه كنند .
دمکراسي ديجيتالي تا جايي گسترش يافته است که در شرايط مشخص امروز ايران با قاطيعت مي
توان گفت در واقع اين سايت ها و ماهواره
ها هستند که جاي احزاب ديروزي را گرفته اند و به قهر مان دمکراسي مبدل
شده اند. معني و مفهموم کار ژوناليستي امروزاساسا دگر گون شده است چراکه
مردمي که رو درو حوادث قرار دارند با موبايل و اميل، عکس ، خبرو گزارش
را مستقيما به مراکز خبر رساني مخابره کنند و يا در روزنامه شخصي خود
(وبلاگ ) بلافاصله بدون دوات و حروف چيني بچاپ مي رسانند و اطلاع رساني
از مراکز قدرت و سانسورجدا مي شود.
بنابراين بعضي ها كه اساسا تفکر دولتي
دارند و عادت کرده اند همه چيز را دولتي ببينند
نميتوانند نقش دموكراسي ديجيتالي را درك نمايند و ناچارا به تئوري توطئه روي آورند و طبق معمول کاسه اي پشت نيم کاسه مي بينند يا
فكر ميكنند كه همه اين قضايا ساختگي است .
راست اين است که هر چند آزادي
احزاب وجود ندارد ولي افكار عمومي
بخشي از قدرت سياسي نا پيدا در ايران است و اين يکي از نشانه هاي جامعه
فراصنعتي و يا اطلاعاتي در کشورمامي باشد .
س: آيا با حذف دولت
، ملت و تشكيل دولتهاي منطقه اي تنش هاي اجتماعي تشديد نخواهد شد ؟ جهاني سازي با
هدف سست كردن پايه هاي استقلال اقتصادي و سياسي دولت و ملت اساسأ تا چه حد موفق
خواهد بود ؟
ما نبايد زيادتر از آنچيزي كه الآن و در
زمان حاضر كه در آن هستيم خيلي دور شويم . اينكه در چند سال آينده ،دولتهاي ملي از
بين خواهد رفت ! دراين زمينه چيزي نمي
توان گفت ، پيش بيني اينده دشوار است ، ولي چيزي را كه الآن ميتوانم بگويم اينست
كه دولتهاي ملي که عضو WTO است ديگر اقتدار گذشته را ندارد و تنها در 5
حوزه عملکرد خواهند داشت و در خارج از اين حوزه ها بايستي سياست زدايي
شود و با درک دولت "مقتدر" در اذهان توده ها به مقابله نشست
، نه اينکه به اين توهم دامن زد.
اما در مورد دولت هاي منطقه اي ميتوانم
بگويم كه ائتلاف ها و اتحاد هاي اقتصادي منطقه اي در جهت تخفيف بحران محلي و منطقه اي عمل مي کند چرا که اساسا تجارت و مبادله بسود دوستي ملل
عمل مي کند و جنگ هاي قوم وقبيله اي را بشدت کاهش مي دهد .
البته جهاني شدن موجب تنش هاي بسياري در
خاورميانه شده است. رشد بنيادگرايي اسلامي
،قوم گرايي و ناسيوناليسم اقراطي را دامن مي زند و مخالفت با جهاني شدن روز به روز افزايش مي
بابد .بعنوان مثال همين چند روز پيش در اخبار خوانديم که در يمن به دليل اعتراض
مردم به حذف سوبسيد بنزين، نظاميان بروي
تظاهر کنندگان آتش گشودند و 12 نفر را به
فتل رسانندند اينگونه نارامي ها در اينده منطقه رو به گسترش خواهد بود البته
خوشبختانه دولت هاي منطقه از درامد هاي نفتي مي توانند نفش ارام کننده اي داشته
باشد بيمه بيکاري و جبران خسارت آسيب ديدگان
از جمله مهمترين موضوعاتي است که احزاب سياسي چپ مي توانند دنبال کنند بنظر من وقتي
کارخانه اي به دليل ضرر وز يان بسته مي شوند ما بجاي ادامه کار کارخانه، بايستي از حقوق بيکار شدن اقدام کنيم و حق بيمه بيکاري را در دستور روز قرار دهيم.
پايان