جمعه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۴ - ۲۰ مه ۲۰۰۵

                                                               

آغاز گام هاي ادبي كشور ميزبان

   سارا ارمني

 berlen83@web.de

 

اگربشودسخنان مورخين اجتمايي فرهنگ را عموميت داد،بايد گفت كه درآغاز ،دركشورهاي مختلف،قبايل بيشمار با لهجه هاي گوناگون وجود داشتند.گاهي مردم شمال بلبلستان زبان مردم جنوب آن كشور را نمي فهميدند.بعدها دركنار لهجه هاي قبايل و ولايتي، و زبان اداري دولتي، يك زبان نوشتاري جديد نيز رشد كرد. وبا ايجاد زبان نوشتاري،ادبيات كتبي متولد شد.ولي در اينجا بايد پرسيد چه آثاري را ميتوان آثار ادبي دانست ؟ آيا تقسيم ادبيات به : مبتذل،مسئول، و يا ادبيات هنرمندانه و ادبيات سرگرم كننده درست است؟

اينجا و آنجا ادعا ميشود ؛زمانيكه يونانيها و روميها آثار ادبي آفريدند و در تاترهايشان نمايشنامه اجرا كردند،درغالب كشورهاي ديگر حتا ازوجود خط نوشتاري هم خبري نبود.جملات جادويي ويا مذهبي ،دراين گونه جوامع ميبايست موجب آزاد شدن  زندانيان و يا بردهها، يا بهبود پاي شكسته اسب مجروحي ميشد.مورخين رومي ،ديگران را بربر و وحشي مي ناميدند. هنوز از “كشور شاعران و متفكران“ نشانه اي نبود.ادبيات دوران انتقال يا تحول ،از جاهليت و كافري به مذهبي كدام هستند؟آيا داستانهاي قهرماني و پهلواني بعضي ازكشورها شباهتي به تراژديهاي يونان دارند؟ در تراژديها معمولا نشان داده ميشود كه چگونه انسان با همه تلاشهايش براي بدست گرفتن سرنوشت محكوم،باشكستي تلخ روبرو ميشود.

چه كسي نخستين بار تمام قبايل يك كشور را بصورت مملكتي واحد باهم متحد نمود؟ چه كساني خلاف حاكمين پيش ازخود به فكر : آموزش و پرورش، ادبيات و هنر، علوم و غيره در برنامه سياست و هدف يك دولت افتادند؟ چه كساني نخستين بار به جمع آوري فرهنگ مردم؛اشعار، افسانه ها، كلمات قصار، ضرب المثل ها، حماسه هاي قهرماني ايالات و قبايل گوناگون افتادند؟، گرچه گاهي آنها جاهلانه و كفرآميز و ابتدايي بودند.

چه كساني به فكر حفاظت از زبان كتبي سراسري افتادند تا از هجوم واژههاي خارجي و كلمات عاميانه جلوگيري كنند؟ چه كسي دستورداد تا كتابهاي ديني: قرآن، انجيل و تورات رااز زبانهاي بيگانه به زبان ملي يا مادري يك مملكت ترجمه كنند تا آنها در تمام نقاط كشور و براي همه قابل فهم شوند؟ اولين رمان منظوم را چه مادرمرده اي نوشت؟ اولين زن شاعره كه بود؟ عيارها، شواليه ها، سرداران و اميران، پهلوانان و قهرمانان، چرا وارد ادبيات شدند؟ در غرب به اسب سواران تادندان مسلحي كه با وسايل سنگين رزمي شان ،گوش بفرمان ارباب و حاكمي به ميدان جنگ ميرفتند، شواليه گفتند.

سرانجام درعوض ادبيات مذهبي خرافاتي اسطوره اي آنجهاني، ادبيات درباري اشرافي اين جهاني اهميت يافت.بايد پرسيد اولين ستاره و يا چهره هاليوودي مشهور ادبيات درآندوره چه كسي بود؟ آغاز ادبيات كلاسيك در چه زماني شروع شد؟ ادبيات درباري در چه قروني حاكم بود؟ آيا رابطه اي ميان ادبيات و جنگهاي مذهبي يا جنگهاي صليبي وجود دارد؟ آيا ادبيات شواليه اي و قهرماني خاص جنگهاي مذهبي وجود دارد؟ گفته ميشود كه هدف ادبيات قرون وسطا،آفرينش آثار جديدي نبود، بلكه آنها داستانها و اسطورههاي قبلي را به شكل هنري وادبي جديدي به بازار فرستادند. وازجانب ديگر ادعا ميشود كه دركنار ادبيات درباري شواليه اي، ادبيات قهرماني و سرودهاي پهلواني با تكيه بر سنت باستان اقوام آريايي آفريده شد. و ادبيات درباري مدح و ثنايي كشور “ گل و بلبل “ چند قرن طول كشيد؟.كدام شاعران به انتقاد از تقواهاي مذهبي درباري و زندگي بريز و بپاش، پرخوري و مست بازي و عشقبازيهاي حرمسرايي و ولخرجي پراختند؟

باايجاد شهرها و تقويت فرهنگ شهري بورژوازي، صنف شواليه ها، سرداران و اميران نيزضعيف گرديد و در شهرها به محتوا بيشتر از فرم توجه شد. نخستين داستانهاي ساده مردمي نوشته شد؛ داستانهايي كه مقدمه رمان نويسي شدند، گرچه نقل حماسه هاي قهرماني درباري نيز درشهرها ادامه داشت.اينگونه ادبيات ساده و سرگرم كننده را تئوريسين هاي ادبي بورژوازي، ادبيات مردمي ناميدند، درحاليكه غالبا نه طبقاتي بودند و نه مبارزاتي.

دراشعار و سرودهاي جديد از : زندگي و مرگ، طبيعت و فصلها، جشنها و عشق؛يعني از احساسات انسان ساده و خلقي نقل ميشد. در اين دوره ادبيات نشان داد كه تنها كار و نان انسان را ارضا نميكنند، بلكه شعر و فرهنگ نيز از جمله نيازهاي فرهنگي انسان شهروند شدند، تا اينكه در قرن 16 حتا كفاش و نجار نيز امكان شاعر شدن يافتند.

ازچه زماني ادبيات يك كشور به زبانهاي خارجي ترجمه شد؟ چاپ سياه و دزدانه، بدون اجازه مؤلف از چه زماني شروع شد؟ بهلول و ملانصرالدين و يا هنرمنداني با ماسك ديوانگي و دلقكي نشان دادند ؛اگر سرنشينان زورقي ضعفهاي خودرا بشناسند، ميتوانند سالم به ساحل برسند.آنهابا اسلحه طنز،آينه اي جلو ساير اقشار و طبفات گرفتند تا ثروتمندان و حاكمان و قدرتمندان به ضفف ها و گناهان خود آگاه شوند.

روشنفكران، ديگر جواب را نزد كليسا و كتب مذهبي نجستند،بلكه سراغ فيلسوفان و شاعران باستان و يا دوره هومانيسم رفتند.مارتين لوتر در رابطه با ترجمه انجيل گفت كه فقط الاغ ها اثري را موبه مو و كلمه به كلمه ترجمه ميكنند، درصورتيكه مفهوم و محتواي يك جمله مهم است و نه ترجمه اي صوري و مجازي. نيچه كتاب انجيل توسط مارتين لوتر،را موفق ترين كتاب ترجمه تاريخ انديشه بشر ناميد. تا اينكه دريك دوره اي، انسان جهان را دره زاري ناميد، چون جنگهاي مذهبي درقرن 17 ميلادي، طاعون با نام “مرگ سياه“ ، و تعقيب زنان به بهانه جادوگري، وجود فقر و آواره گي باعث قربانيان زيادي شد. در اين دوره نيز ادبيات و شعر رونق داشت، چون آنها خواهان نظم نويني شدند. شايد به اين دليل در آن سالها فرم مهم شد. بحث تراژدي و كمدي صاحبنظران ادبي را نيز بخود مشغول نمود.

شاعري كوشيد تضاد زمان را در قالب شعار زير بيان كند :

 من نمي دانم ، چه مي خواهم                   تو نمي خواهي ، آنچه مي داني

از نظر عده اي زندگي و هرچه اين جهاني است، تار و بي معني مي باشد. و در قطب ديگر، اميدهاي تازه با كمك رونق كشفيات و مخترعات و رونق علوم طبيعي ،به انسان اميد ميدادند.براين اساس ادبيات، آينه تضادهاي زندگي شد.

قرن ميان 16-17 را هنر باروك ناميدند. درغالب كشورها تجربيات ادبي شباهتهاي زيادي باهم داشت. دوره باروك نيز تضادها را نشان ميداد: قصرهاي باشكوه درباري، مجاور كلبه ها و حلبي آبادها، گرسنگي در مقابل ريز و پاش ثروتمندان.هنر مي بايست نيز به ظاهر و باطن، گذر زمان و ابديت، دانش و ايمان، مي پرداخت يا آنرا منعكس ميكرد.

اشرافزادگان تحصيلكرده و روشنفكران بورژوايي ولي اشك تمساخ براي زبان و ادبيات ريختند و شعار دفاع از خلوص آنها را مطرح كردند.مبارزه با كلمات خارجي و جلوگيري از ورود لهجه هاي محلي را شعار سياست فرهنگي دولت ساختند. هدف آنها نه دفاع از زبان و ادبيات ملي و سراسري، بلكه عمده كردن هويت ملي و ناسيوناليستي خود بود.

گروه ديگري پرسيدند؛ وظيفه ادبيات چيست؟ با تكيه برشعارهاي رنسانس و هومانيسم،ادبيات، ديگر فقط درخدمت اشراف نبود،بلكه شهروندان معمولي نيز سراغ رمان و شعر رفتند.دراين زمان روسو آب پاكي روي دست سايرين ريخت و ادعا كرد كه فرهنگ باعث جدايي انسان از طبيعت و بيگانگي اوشده. و بهتر است انسان رمانتيك دوباره سراغ احساسات و غرايز طبيعي اش برود ونه دنبال عقل و جدل. رمانتيكها مردم را دلدادي ميدادند و ميگفتند؛ انسان گرچه فناپذير است، ولي او آبستن نيرويي آسماني و نبوغ آميز نيز ميباشد. بعد از دوره كوتاه رمانتيك،

گوته و شيلر در آثارشان از انسان خواستند كه براي آزادي و عدالت كوشش كند. و بتدريج شورشيان جوان انساندوست انقلاب فرانسه پا به سن كهولت گذاشتند. شيلر ميگفت؛ انقلاب فرانسه نشان داد كه تنها عقلگرايي عصر روشنگري موجب نجات بشر نميشود، بلكه بايد به زيارت كعبه هنر و ادبيات و فرهنگ رفت تا بتوان انسان نوين آينده را تربيت نمود.