پنجشنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۸۴ - ۱۹ مه ۲۰۰۵

 

انتخابات و ضرورت يک جنبش تحريم فعال

  

 تقي روزبه

  t.roozbe@freenet.de

 

 

بالأخره پس ازماه ها حرکت خزنده و با استفاده ازتاکتيک دوگام به جلو يک گام به عقب،رفسنجاني خود را به خط اول جبهه"نبردانتخاباتي"رساند و حضورش را درانتخابات نهمين دوره رياست جمهوري اسلامي رسما اعلام داشت. بي ترديد حضوررسمي وي درصحنه رقابت رياست جمهوري را بايد نتيجه پايان يک ُروند نبردقدرت جناح ها و باندهاي نظام جمهوري اسلامي درشرايط بس حساسي دانست که باموجوديت نظام جمهوري اسلامي گره خورده است.همانطور که خود رفسنجاني هم اعلام داشته  تنها بخش کوچکي ازدلايل وي براي حضور دربيانيه رسمي گنجانده شده واو چون هميشه،ازذکر مسائل عمده و واقعي بدليل نا محرم بودن مردم خودداري کرده است.اما همان دلايل ارائه شده هم برسرنوشت سازبودن شرايطي که نظام حاکم دربرابرآن قرارگرفته،اذعان دارد.

اين که جمهوري اسلامي درچنان وضعيت وخيمي بسرمي برد که براي نجات خود متوسل به يک مهره سوخته*1 واستعمال "داروي تلخ" مي شود،بخودي خود بيانگربن بست نظام حاکم  و قرار گرفتن آن درحالت آماده باش قرمزاست. پيام اصلي رفسنجاني و آن هائي که مشوق حضوراو درصحنه مقدم سياست بوده اند،آن است که نبايد بيش ازاين به سوي باتلاق گام برداريم. نبايد باستقبال خطر وسرنوشتي مشابه سرنوشت عراق دوره صدام برويم.درشرايطي که نجات نظام نيازمند تصميم هاي بزرگ و شجاعانه است شايسته نيست که سرنوشت خود را بدست کوتوله هاي سياسي ي از نسل دوم و ابلهاني باسوداي ايفاء نقش رضاخان توسط يک حزب الهي وبرپائي دولت مقتدرنظامي-سياسي بسپاريم. پيام اصلي رفسنجاني آنست که اکنون بايد فراجناحي عمل کنيم و بيش ازمنافع باندي به منافع عمومي نظام بيانديشيم. بي ترديد،اما دادن چنين پيامي را ازسوي وي نبايد و نمي توان نافي وجه ديگري ازعملکرد سياسي وي بعنوان يکي ازباندهاي ذي نفوذ دردستگاه ولايت دانست.اواکنون برآنست که اين هردووظيفه را يک جا برعهده بگيرد.حضور رفسنجاني درعين حال به معناي برآمد جرياني درحاکميت است که حاضرنيست همه ريش و قيچي را بدست خامنه اي داده وبا تمکين به برگماري يک رئيس جمهور کارگزارتوسط وي برقوه مجريه-همانند حدادعادل دررأس قوه مقننه-سرنوشت خود را بدست تقديربسپارد. بدست آن هائي که درپساپشت انديشه هايشان،سوداي راندن "کاست روحانيت"ازموقعيت کنوني به مقام ناظر صرف برامور را مي پرورانند.بنابراين درجستجوي رئيس جمهور باصطلاح مديرو قدرتمندي ازتبارخويش است تا ازانحصارقدرت يک جانبه بدست خامنه اي و باند حامي وي جلوگيري کرده باشد.وبراي اين منظورچه کسي بهترازرفسنجاني را مي توانستند ومي توانند سراغ بگيرند؟عروج رفسنجاني به صحنه مقدم سياست درعين حال هم نتيجه شکست اصلاح طلبي و خلأبرآمده ازآن است-خلائي که نبرد قدرت را اساسا به درون گرايش هاي گوناگون جناح حاکم ازهمه رقم،اعم ازسنت گرايان،مصلحت گرايان و اصول گرايان اقتدارطلب منتقل کرد- وهم نماد پيروزي برآن. نبايد فراموش کرد که آن چه که بنام جنبش دوم خرداد ناميده شده،واکنشي بود ازجمله برعليه عملکرد اقتصادي و سياسي دوره 8 ساله رياست جمهوري وي. رفسنجاني هم به بلحاظ اقتداروعملکردش و هم بلحاظ داشتن عنوان سلطان پسته،درنزد مردم ايران همواره به عنوان يکي ازدوچهره اصلي و شاخص قدرت والبته هم چنين ثروت شناخته شده است و کساني هم چون خاتمي او را"شناسنامه انقلاب" ناميده اند.او درميانه بازي و آن چه که بعنوان محافظه کارمصلحت انديش ناميده مي شود،اشتهاري جهاني يافته و هنرش را درنقش"وزنه متعادل کننده"براي ايجاد بالانس قدرت درميان بالائي ها-هرگاه که تعادل يک کفه بزيان کفه ديگربهم بخورد- نشان داده است. ودرهمين راستا اگردرسال 76 وظيفه خود را افشاء تقلب انتخاباتي جناح راست سنتي دانست و سپس دربرابر زياده روي هاي اصلاح طلبان به جناح مقابل پيوست،اکنون بامشاهده خطر يکدست شدن دستگاه قدرت به سود جناحي ازحاکميت وارد ميدان شده تا باايستادگي ورقابت با"جناح راست سنتي و اقتدارطلب"ازبهم خوردن بالانس قدرت بسود جرياني که وي آن را طيف افراطي و خطرسازمي داند،ممانعت کند.بااين همه اکنون زمان 76 نيست ودوره اصلاحات تمام شده و نبايد فراموش کرد که درشرايط کنوني قصد اصلي اووحاميانش صرفا جلوگيري ازپيشروي باند معيني ازجناح حاکم بسوي قبضه کامل قدرت است،که عروجشان موجب به خطر افتادن تؤامان هم منافع باندي آن ها وهم موقعيت کلي نظام خواهد شد. درهرحال "تقدير"چنين است که موقعيت وي بعنوان يکي ازمعدود دولتمرداني که مصونيت آهنين دارند،استعداد واشتهارش درعمل گرائي و بندبازي درميان بالائي ها،و جاه طلبي مفرطش براي اتمام مأموريت نيمه تمام"تمدن پرشکوه اسلامي"جايگاهي و انگيزه اي به او بخشيده است که بخش مهمي از نيروهاي متعلق به نظام به توانائي وي براي عبورازوادي پرتلاطم بحران دل بسته اند.برخي ازسياست ورزان،باتوجه حساسيت منفي افکارعمومي نسبت به وي و تجربيات پيشين اش دراين زمينه،پذيرش چنين مأموريتي ازسوي او را به منزله خودزني دانسته و دچارشگفتي مي شوند.اما آن ها باين نکته توجه ندارند که پيوند رفسنجاني با نظام حاکم ودرهم تنيدگي منافع اين دو،ازنوع  اينهماني بوده و چنان است که او"خودکشي سياسي"را اگرهم محرزبدانيم،برمرگ نظام مطلوبش ترجيح مي دهد. به يک تعبير مي توان گفت که بندبازي و نشستن ميان دوصندلي درنزداو قبل ازهرچيزهدف حفظ نظام والبته ازاين طريق حفظ منافع اخص باندي اورا دنبال مي کرده است. بيهوده نيست که نام وي درنظام اسلامي بيش ازهرکس ديگري با مصلحت نظام گره خورده است.

دريک فرايافت عمومي بايد گفت،درهرصورت نظام جمهوري اسلامي که پايگاه مردمي اش را بالکل ازدست داده،برسرگزينش دوراهي بزرگي قرار گرفته است:يابايد مسيرالگوي ليبي را درپيش گيرد و يا پذيراي عواقب مهلک مسيرانزواجويانه و فروپاشي ازنوع حادش باشد.ازاين رو يافتن کسي که  هم خود آماده خوردن جام زهرباشد و هم اين که بتواند جام زهررا به ساير ياران و يا رقباي خويش به خوراند،مسأله اکنون جمهوري اسلامي است. با اين وجود مسير"تقدير"تاريخي هيچ گاه يک دست وهموارنيست. تنها يک دورازنبرد دروني نظام پايان يافته وافق هم بهمين اندازه روشن تر شده. بديهي است که پايان يک دوره خود آغازگردورجديدي ازمنازعات بي پايان بشمار مي رود.و پذيرش هرمأموريت هم الزاما به معناي موفقيت درانجام آن نيست. پيش بيني اين که او تاچه حد قادرخواهد شد تا انتهاي راه را رفته و به "رسالت تاريخي خوراندن جام زهر"موفق شود را، بايد به آينده و سيررويدادها سپرد.درهرحال او رؤياي دست يابي وفاق و انسجام ملي را درسرمي پروراند وازهم اکنون آمادگي خويش رابري تشکيل کابينه اي مرکب ازهردوسواعلام داشته است.علاوه برآن صحنه سياست ايران فقط با دوبازيگر يعني رژيم و صف آرائي دروني آن و فشارهاي بين المللي رقم نمي خورد.دراين صحنه بازيگرسوم و بزخوکرده اي-که رفسنجاني ازترس آن اين همه محتاطانه گام به صحنه انتخابات گذاشت-هم وجود دارد که هيچ کس نمي داند دقيقا واکنش او و نقش او دراين ميانه چه خواهدبود.آن چه که روشن است اين است که هردوسوي منازعه با اذعان به نقش تعيين کننده بازيگرسوم،درگشودن کلاف سردرگم بن بست کنوني،تمامي تلاش خود وازجمله تمامي"هنرفريب دادن"را براي کشاندنش بسمت خود بکارگرفته اند.

"انتخابات" يا "نه نتخابات"

بي شک"انتخابات"خردادماه امسال کمترازهرانتخابات ديگري درجمهوري اسلامي معناي متعارف انتخاباتي داشته و بيش ازهرکدام آنها معناي"فراانتخاباتي"دارد.نه فقط بدليل آن که دايره مجاز براي شرکت کنندگان درآن محدودترازهرزمان ديگري درجمهوري اسلامي بوده و درآن معناي "خودي ها"به باريکترين حدممکن خود تنزل يافته است،بلکه مهم ترازآن بدليل بحران عمومي حاکم برجامعه و به دليل هدف هاي بيرون ازخود انتخابات و تأثيرنتايج اين انتخابات برروي آن هدف ها. ازاين رو معناي"اهميت استثنائي داشتن" و"فرصت انگاشتن"آن بسته به منافع وجهت گيري سه بازيگراصلي بالکل متفاوت است:

1-براي رژيم

خامنه اي پيشاپيش سال جديد را سال وحدت و همبستگي ناميده وخواهان مشارکت حداکثري شده است. وزيراطلاعات رژيم گفته است"که درشرايط فوق العاده حساسي قرارداريم که بطورکامل سرنوشت ومقدرات کشور به انتخابات گره خورده است.ماخواسته و ناخواسته انتخابات را حيثيتي کرده وتبديل به يک رفراندوم نموده ايم. بطوري که هيچ انتخاباتي تا اين درجه مقدرات کشوررا بدست نگرفته است. حتي روند قراردادهاي بين المللي ومذاکرات (هسته اي) معلق شده وبه اين انتخابات گره خورده است".اوهم چنين تلاش هاي معطوف به حضورحداقلي براي پيروزي کانديداهاي خاص را خيانت و جنايت خوانده است.وبهمين دليل درواکنشي ديگر،هرگونه تبليغ براي تحريم را درحکم براندازي (=محاربه) با نظام دانسته و درطي دستورالعملي به مقامات دانشگاهي خواهان ممانعت ازسخنراني مخالفين شرکت درانتخابات و تحريم کننده گان شده است.برپيگرد دانشجويان و فشاربرنيروهاي مخالف افزوده شده وهرچه به زمان برگزاري انتخابات نزديک ترمي شويم بردامنه اين گونه فشارها افزوده مي شود.پا به پاي افزايش تهديدها انواع اقدامات عوامفريبانه نيز براي داغ کردن معرکه ويا باصطلاح تنورانتخاباتي شانه به شانه آن درحال افزايش است:

ازعوامفريبي هاي معرکه گرداناني چون کروبي که ازحالا سهم هرفردبالغ ايراني ازدرآمدنفت رابراي پرداختن به او کنارگذاشته وازاعلام آمادگي معين براي ميهمان فين کاشان شدن، تاانتقادات کارگزار آب زيرکاهي چون شاهرودي نسبت به عملکرد قوه قضائيه و نيروهاي انتظامي تحت امرخود،ازآزادکردن نمايشي برخي زندانيان و ليست طويل داوطلبين رياست جمهوري تا بحران سازي درمذاکرات هسته اي براي ايجاد فضاي دوقطبي بسودخود،همه و همه جزئي ازبالماسکه هاي انتخاباتي براي گرم کردن تنورانتخابات است. هدف رژيم آنست که با کاستن ازدامنه تحريم مردم ازموقعيت سخت متزلزل خود کاسته و بتواند ازطريق باصطلاح کسب مشروعيت لازم، با شرايط بهتري به چانه زني هاي بعدي پرداخته وبادست بازتري به سرکوب نهال هاي درحال رويش براي بازآفريني يک جنبش مستقل وپويا بپردازد. درشرايط کنوني حتي نظرسنجي هاي نمونه خود رژيم،آراء شرکت کننده گان را بين 20 تا 40 درصد دارندگان حق رأي برآورد مي کند.که دراين ميان سهم کل اهالي جمعيت شهري وبويژه شهرهاي بزرگ کشور وعلي الخصوص تهران بزرگ، بسيارناچيزاست.هدف رژيم آنست که به هرترتيبي شده با افزايش مشارکت به مرز 50 درصد به مشروعيت ببادرفته خود جان تازه اي ببخشد.

محدودشدن تعريف دايره خودي ها و تبديل شدن انتخابات به يک صحنه کاملا نمايشي روي سکه اي است که آنسوي ديگرش بکارگيري انواع طرفندها و تمهيدات فريبنده براي گرم کردن معرکه انتخابات است.

صحنه واقعي و صحنه مصنوعي در"انتخابات"

ميدان انتخابات جمهوري اسلامي به مانند صفحه شطرنجي است که گوئي هردوطرف بازي توسط يک نفرو توسط دستان چپ و راست وي صورت مي گيرد(دوبال يک پرنده).درنتيجه عليرغم رقابت باندها و ضديت هاي ظاهري و ياباندي آن ها بايکديگر،بعنوان يک پروژه واحد و مديريت شده صورت مي گيرد.خط راهنما همان گونه که خامنه اي صراحت داده،جلوگيري ازبازگشت حاکميت باصطلاح دوگانه و بحران آفرين گذشته است. بنابراين بازي اصلي فقط بين خودي ها به معناي اخص آن وبين نيروهاي باصطلاح ارزشي هردوجناح جريان دارد.هدف بالماسکه پرسروصداي انتخاباتي پوشاندن اين صحنه اصلي درنزد مردم و ناظرين بين المللي توسط آفريدن يک صحنه بشدت کاذب و مزورانه است. دراين چهارچوب دستورالعمل کارچرخانان جمهوري اسلامي براي برگزاري انتخابات آن است که چگونه مي توانند ضمن پوشاندن صحنه واقعي انتخابات ازطريق ايجاد يک صحنه مجازي،هم شهروندان را فريب دهند و"مشارکت حداکثري" موردنظررهبررا متحقق کنند وهم بدين وسيله مشروعيت بدست آمده را برخ جهانيان بکشند وبرسرآن معامله کنند.بي ترديد رهاکردن سگ هاي اهلي وتربيت شده اي که فقط بلدند بسوي يکديگر پارس کنند و وانمود سازند که تا پايان ماجرا درصحنه خواهند ماند، يکي ازشگردهائي است که مي تواند فقط ازمغز کارگردانان  جمهوري اسلامي که مردم ايران وجهان را صغيروابله مي پندارند،تراوش کند. تأکيد برهدف اصلي شگرد تعدد کانديد ها ازسوي جناح حاکم،که اکثرا بدون داشتن اختلافي اساسي با يکديگرموظف اند نقش هاي گوناگون را بازي کنند،نه مغايرتي با منافع متفاوت باندي دارد و نه با وجودهدف هاي انضمامي چون سرمايه گذاري برروي چهره هاي باصطلاح نسل دوم دولتمردان جهت تصدي گري در دوره هاي آتي و يا واگذاري مسئوليت به آنان درپست هاي مهم کابينه دولت آتي.

درواقع عليرغم کثرت کانديدها وصرفنظرازرقت و غلظت پلاتفرم ها،دو پلاتفرم بيشتر وجود ندارد:

اگربپذيريم که مهم ترين بحراني که رژيم دست بگريبان آن است همانا بحران موجوديتي است که ازدوسو، ازسوي  مردم و ازسوي عوامل بين المللي،او را مورد تهديد قرارداده است. درپاسخ باين بحران و مقابله باآن گرايشي  اصراربريکدست کردن حاکميت ازطريق قبضه همه قدرت بدست يک جريان (با منافع سياسي،اقتصادي معين وازجمله باوربه تمرکز مطلق قدرت دردستان ولي فقيه) وبرخورد با عوامل دخيل در بحران ازموضع باصطلاح قدرت تأکيد دارد و گرايش ديگر(که آن نيز داراي منافع سياسي،اقتصادي معين بوده وازجمله مخالف تمرکزمطلق قدرت دردستان ولي فقيه است) راه برون رفت از بحران را "تعامل"جناح هابا يکديگر وتنش زدائي درمناسبات بين المللي مي داند. يعني تسطيح قاعده هرم قدرت و کاستن از فشاربين المللي.  

نبايد فراموش کرد که نظريه ولايت مطلقه گرچه ازمتن روحانيت بيرون آمده،امااگر بخواهد دروجود فردي ي به معني واقعي تجلي کند وبخواهد تاج استبدادفردي برسرنهد،معنائي جزخلع يدازاقتدارومنزلت روحانيت ندارد. تنها با درنظرگرفتن چنين خطري است که رويکرد عناصر سينه چاک و مدافع ولايت مطلقه اي چون واعظ طبسي سرتوليت بارگاه امام هشتم و ملقب به سلطان خراسان،مشکيني و کني ويک دوجين آخوندهاي لانه کرده درمجلس خبرگان و جامعه روحانيون مبارز و مدرسين حوزه علميه قم و امام جمعه ها و يا رويکرد روزنامه هائي چون جمهوري اسلامي که بعضا حتي با سياست تنش زائي و کنارآمدن با قدرت هاي بزرگ سخت مخالفت مي ورزند،به رفسنجاني قابل درک مي شود.

باين ترتيب بايد گفت که رفسنجاني پايه حمايتي خود را ازميان بخش مهمي ازطبقه سياسي حاکم وقبل ازهمه روحانيتي که نگران بخطرافتادن موقعيت خويش است،ازمحافل بورژوازي صنعتي و مالي که که نماينده اي بهتر ازوي درميان بالائي ها نمي يابند و نگران موقعيت متزلزل خويش درپرتوافزايش منازعات وفشارهاي خارجي هستند، ونيزازمديران وبوروکرات ها واقشارمتوسط الحالي که دربيم نزول موقعيت خود درصورت کسب فرادستي جناح اصول گرامي باشند،مي گيرد و نيزازسوي آن دسته ازرأي دهنده گاني که خود را ناگزيراز انتخاب بين بدوبدترمي بينند.او با آشنائي به چنين وضعيتي و با بهره گيري کامل از استيصال بخشي ازجامعه ودامن زدن به توهم بن بست گشائي توسط خود،وارسال پيغام و پسغام علني و غيرعلني به مردم،به عناصري چون منتظري، به حکام منطقه و قدرت هاي بين المللي به تدريج راه برگماري نهائي خود را هموار مي کند.بي گمان رانت سياسي اخصي که رفسنجاني ازآن سود مي برد،رانتي که او را درموقعيت برتر نسبت به رقباي ديگري که حامل پلاتفرم هاي به مراتب شفاف تري نيز هستند قرار مي دهد،همانا پيوند هاي نزديک و ديرينه وي با کانون هاي اصلي قدرت است .که براي او نوعي مصونيت آهنين و اقتدارفراهم مي سازد،که خود و اطرافيانش  نيز به اقتضاي نياز لحظه حاضر بر آن دامن مي زنند.حمايت ضمني و حتي سرراست شوراي نگهبان ازوي درلحظاتي که لازم افتد را نيز، بايد بخشي ازهمين اقتداروي بشمار آورد.اين سخن موسي غني نژاد،نماينده شاخص اقتصاددانان مدافع آزادسازي اقتصادي  درمورد او را، مبني برآن که همه اصلاح طلبان مدافع آزادسازي اقتصادي هستند اما رفسنجاني قدرت انجام آن را دارد،بايد زبان حال همه کرنش کننندگان"رانت قدرت" نهفته دروجود رفسنجاني دانست.ازجمله زبان حال يک دوجين روشنفکران پشت کرده به اصلاح طلبان و گذشته خود،نظير شمس الواعظين وقوچاني و زيبا کلام که وظيفه پهن کردن قالي قرمزدرپيش پاي رفسنجاني را بعهده گرفته اند،بدون آن که حتي  شهامت پذيرش عواقب آن را داشته باشند.*2

ازسوي ديگر تمامي نظرسنجي ها ازسطح نازل اقبال رأي دهنده گان به کروبي-کانديد اخص مجمع روحانيون مبارز-يعني بال دوم جمهوري اسلامي حکايت دارد. بنابراين درصورتي که رقابت نهائي بين وي وکروبي صورت گيرد، نبايد نگراني چنداني براي رفسنجاني وجود داشته باشد. ازاين رو تلاش نافرجامي ازسوي مجمع فوق-که به هيچ چيزي کمترازهژموني مطلق درجبهه عملا فروپاشيده دوم خرداد راضي نيست- درآخرين روزهاي مانده به شروع ثبت نام کانديدها براي به ميدان آوردن ميرحسين موسوي صورت گرفت. کانديد جبهه مشارکت نيز باحتمال زياد طبق راهبرد رهبري درموردعدم تحمل حاکميت دوگانه و بازگشت به گذشته، قاعدتا بايد با سد شوراي نگهبان مواجه شود.مگرآن که موقعيت او هيچ گونه تهديدي را متوجه رفسنجاني نکند.   

2-انتخابات وقدرت هاي بزرگ

همان گونه که ازقول وزيراطلاعات خوانديم،حتي قدرت هاي خارجي نيز معاملات و مذاکرات خود را معلق کرده و درانتظار نتايج انتخابات هستند.هدف بيش ازآن که شخص معيني باشد،جهت گيري عمومي جمهوري اسلامي است. اکنون فشارهاي بين المللي،جمهوري اسلامي را برسردوراهي خطيرالگوي ليبي يا مسير عراقيزه شدن درجهت خلع يد ازجمهوري اسلامي (و البته نه الزاما به همان شکلي که درعراق اتفاق افتاد) قرار داده است*3.اکنون سناريوهاي گوناگون و ترکيب هاي گوناگوني ازآن ها طراحي شده و درحال طراحي شدن هستند. نتيجه انتخابات و اين که چه جناحي پيروزشود، مي تواند پرتوي به سمت گيري جمهوري اسلامي جمهوري اسلامي بيافکند. حتي دولت آمريکا رسما اعلام داشته که سياست نهائي خود دربرابر بحران هسته اي را به پس ازانتخابات موکول کرده است.البته قدرت هاي غربي وبويژه دولت آمريکا فقط ازطريق فشارهاي ديپلماتيک،سياسي و اقتصادي و داشتن گوشه چشمي به رفسنجاني نيست که تلاش دارند برروند تحولات درايران تأثير بگذارند. بلکه علاوه برآن ازطريق فرصت انگاشتن انتخابات براي دامن زدن به آن چه که خود انقلاب مخملين مي نامند، نيزتلاش دارند که برسيررويدادها اثر بگذارند.محتواي گفتگوي راديو-تلفني سخن گوي وزارت خارجه آمريکا با شنوندگان خود ازطريق راديو فردا گوشه اي ازاين تلاش ها را به تماشامي گذارد.علاوه برتبليغات رسانه اي،آن ها مستقيم و غيرمستقيم ازطريق بکارگيري کليه مشوق هاي مادي وغيرمادي واعمال نفوذ برروي آن دسته ازنيروهاي اپوزيسيون دست آموزويا مستعد دست آموزشدن، تلاش دارند که ازفرصت انتخاباتي بستري براي رويدادهائي چون اوکراين وگرجستان بوجود آورند.لانسه کردن ايده ثبت نام يک شخصيت اپوزيسيون باصطلاح خوش نام يکي ازآن باصطلاح فرصت آفريني هاست که آگاهانه و ناآگاهانه توسط اين گونه"اپوزيسيون" بکارگرفته مي شود.*4  

3-ضرورت برپائي يک جنبش تحريم فعال

همان طورکه اشاره شد،وزن و اهميت بازيگرظاهرا خموش سوم چنان است که هم رژيم و هم بازيگران بين المللي برآنند تا هرطورشده توان و نيروي آن را درخدمت هدف هاي خود بکارگيرند.رژيم برآنست تا آنجا که ممکن باشد جو تحريم را شکسته وبرادعاي مشروعيت خود بعنوان يک رژيم مورد حمايت مردم مهرتأييد بزند.قدرت هاي بين المللي نيز برآنند که بانمايان ترشدن هرچه بيشترفقدان پايگاه حمايتي رژيم، فشارهاي کنوني وفشارهاي آتي بررژيم مؤثرواقع شده و "داروي تلخ"موردتجويزقرارگرفته آنان را سربکشد.

درچنين شرايطي حضورفعال وبا سيماي مشخص درصحنه سياست توسط بازيگرسوم،تنها راهي است که او مي تواند برسير رويدادها تأثير گذاشته و سمت وسوي آن را بسود خود رقم بزند.راهبرداصلي درمورد چنين برآمدي تبديل رويکردتحريم به يک جنبش تحريم فعال است. که تبديل شدن آن به يک اقدام جنبشي-مطالباتي ازبارزترين مشخصه آن است.پتانسيل نارضايتي و آگاهي موجودوشتاب دامنه بحران زمينه مساعدي را براي فراتررفتن ازيک تحريم صرف مبتني بررأي ندادن، بسوي يک تحريم فعال،جنبشي ومطالباتي فراهم مي سازد(همان طورکه برآمدماه مه –دادن شعارتحريم انتخابات و بهم زدن ميتينگ انتخاباتي رفسنجاني وتبديل آن به يک ميتينگ ضدانتخاباتي- نشان داد که کارگران ازجمله فعال ترين نيروي اجتماعي درحمايت ازتحريم فعال انتخابات فرمايشي هستند.جنبش دانشجوئي نيزنشان داده که ازنيروهاي پابرجاي يک تحريم انتخاباتي فعال است).اگردرنظربگيريم که مبارزه ضداستبدادي-دمکراتيک يک مبارزه مجرد نيست بلکه يک مبارزه مشخصي است که بربسترمطالبات انباشته شده اقشاروطبقات گوناگون صورت مي گيرد،واگر درنظربگيريم که نحوه برگزاري انتخابات نمايشي به روشن ترين وجهي ماهيت استبدادي وضددمکراتيک حاکميت را به نمايش مي گذارد،يعني انتخاباتي که درآن نه زنان حق کانديداتوري دارند، نه اقليت هاي مذهبي و مليت هاي قومي ونه ازمطالبات واقعي ومشخص اکثريت بسياربزرگ مزدو حقوق بگيران خبري هست،ونه نيروهاي لائيک وحتي بخش هايي ازطبقات متوسط و بورژوا درآن حق کانديد شدن دارند و دريک کلام انتخاباتي که به عريان ترين وجهي تجسم کننده آپارتايد سياسي و جنسي و قومي-ملي است،چرانبايد چنين مطالباتي که بطورتنگاتنگ با مسأله اتنخاباتي که رژيم برگزارمي کند ارتباط دارند،درجنبش تحريم مطرح نشود وازهم اکنون حول آن ها،اقداماتي چون صدوربيانيه، قطعنامه،همايش وتجمع و درصورت امکان اعتراضات صورت نگيرد؟ سيماي اثباتي ومطالباتي دادن به تحريم،درراستاي پيوند مطالبات سياسي و مطالبات اقتصادي-اجتماعي با يکديگر و پرکردن شکاف مبارزه بين مطالبات شهروندي با مطالبات اقتصادي-اجتماعي گام مهمي درجهت برپائي يک جنبش تحريم فعال است وهمه اين ها درمسيرشکل يابي يک قطب واقعا دمکراتيک تعميق يابنده. ازسوي ديگر اگرچه درجامعه سياسي کنوني ايران اکثرقاطع شهروندان ايراني به ماهيت رژيم پي برده وآن را منزوي ساخته اند،اما درعين حال هنوز بخش هائي ازجمعيت کشور،بويژه درروستاها و شهرهاي کوچک نه ازروي توهم به رژيم بلکه بدليل مطالبات و دسته بندي هاي محلي،معمولا بطورسنتي درانتخابات شرکت مي کنند.علاوه براين براساس نظرسنجي هاي خود رژيم حدود 20% ازرأي دهنده گان صرفا بدليل وضعيت شغلي و يا سايرنگراني ها براي خوردن مهر درشناسنامه خود، درانتخابات شرکت مي کنندو برخي ازلايه هاي ديگرنيزبا منطق گزينش بين بدوبدتر ودفع شربدتربتوسط شربد ويا باتصور تشديد شکاف درميان بالائي ها وبالأخره بخشا هم بدليل نگراني وترس ازعواقب افزايش فشارهاي بين المللي و هجوم نظامي آمريکا وبيم ازتعبيرشدن تحريم به چراغ سبزي براي تجاوز آمريکا،ممکن است درانتخابات شرکت کنند. ازاين رويک وجه مهم ديگر ازجنبش تحريم فعال بايد معطوف به خنثي کردن چنين تزلزلاتي باشد که شب و روز توسط خود حکومتيان ومتحدين اصلاح طلب آنان دامن زده مي شود.تا امکان شکل گيري يک جنبش فراگيرتحريم  فراهم شود.

براي فائق آمدن برچنين تزلزلاتي گشودن بحث هاي اقناعي و مستدل توسط فعالين سياسي دموکرات و پيشرو،داراي اهميت زيادي است.اين گونه استدلال ها بايد نشان دهد که چرا شرکت درانتخابات درحکم دادن مشروعيت به رژيم خواهدبود که محصول بلاواسطه اش استمرارسرکوب وتشديد آن است.وچرا انزواي هرچه بيشتر رژيم موجب تشديد تضادهاي دروني رژيم و سست شدن توان سرکوب وتشديد روند فروپاشي آن مي شود وچرا محتواي اصلي تمام استدلال هاي اصلاح طلبان دراين مورد فقط نجات رژيم درحال غرق شدن است. وچرا.....

اضافه براين ازآن جا که تحريم گسترده وفعال انتخابات تاکتيکي است درراستاي برآمد کامل يک جنبش نيرومند و واقعا دمکراتيک با سيماي مشخص وايستاده برروي پاهاي خود،بنابراين مستقل بودن ازخصوصيات ماهوي آن محسوب شده و لازم است که با تأکيد براستقلال و حق تعيين سرنوشت مردم ايران بدست خود مردم،و طرح مخالفت قاطع با هرگونه مداخله قدرت هاي بزرگ وامپرياليستي، اين جنبش پيام روشن خود را به گوش قدرت هاي غربي و کاخ سفيد برساند.

همان طورکه شاهديم وجه مشترک برنامه هاي اکثرقريب باتفاق کانديداهاي مطرح براي برون رفت ازبحران اقتصادي و بيکاري چيزي جز تعديل ساختاري و نئولييراليستي-که باگذشتن ازمنشورجمهوري اسلامي با خطوط کج و معوج ترو خانه خراب کن تري بعمل درمي آيد- نيست. بعنوان نمونه رفسنجاني اگرهم بيانيه انتخاباتي نداده بود نفس حضورش درحکم يک پلاتفرم مجسم بود.با اين همه او بيانيه اي صادرکرد که درقسمتي ازآن مي گويد:"هنوزتؤسعه ازناحيه برخي ديدگاه‌ها در معرض تهديد جدي قرار دارد. دموكراسي اقتصادي و رشد صنعتي،زيربناي دموكراسي سياسي و رشد اجتماعي است.واين ضرورتي است كه بيش و كم مجهول و مقفول مانده است."

اگر کلمه دمکراسي را که به دليل حساسيت کارگران و زحمتکشان نسبت به مفهوم"تعديل ساختاري اقتصاد"و باهدف اغفال آن ها،بجاي آن درمتن بيانيه گنجانده شده به همان مفهوم شناخته شده خود معناکنيم،يعني به سياستي که بيکارسازي،خصوصي سازي،افزايش شکاف هاي طبقاتي،حذف بيمه ها و حمايت هاي اجتماعي و تقويت بازارآزاد، آزاد سازي واردات ودريک کلام "آزاد سازي اقتصاد"بدانيم که بقول رفسنجاني زيربناي دمکراسي ورشداجتماعي را تشکيل مي دهد،آنگاه به الگوي باصطلاح چين(صرفنظرازاين که اين الگودرايران تاچه حد امکان پياده شدن دارد يانه) مي رسيم.ازانسداد سياسي که او آن را تؤسعه سياسي کنترل شده و بدورازهرج ومرج وبي نظمي(يعني يک "دموکراسي"ارشادي و هدايت شده ازبالا) مي داند بگذريم،برنامه اقتصادي وي واکثررقباي وي جزتداوم تعديل ساختاري وشتاب دادن به آن نيست.

وبرهمين اساس هم بود که بازاربورس تهران با انتشارخبرورودرسمي وي به کارزارانتخابات،با افزايش رونق خود،ورود وي به صحنه مقدم سياست را شادباش گفت.اين حضورهم چنين موجب ابرازخشنودي سرمايه داران صنعتي و مالي وسرخوشي آقازاده ها،وواردکننده گان کننده گان داخلي ونيزمحافل اقتصادي خارجي وشرکت هاي چندمليتي صادرکننده کالا به ايران گرديد.

بديهي است درچنين شرايطي افشاء ماهيت نئوليبراليستي و خانه خراب کن برنامه هاي اقتصادي کانديداها يکي ديگرازرئوس وظايف جنبش تحريم را تشکيل مي دهد.

باتوجه به نکات بالا هدف هاي عملي يک جنبش تحريم فعال را مي توان درمحورهاي زيرخلاصه کرد:

الف- ازطريق خنثي کردن و شکست دادن کليه طرفندهاي رژيم براي کشاندن بخش هاي مترلزل وآسيب پذيرمردم به صحنه انتخابات ونيزافشاء وخنثي کردن تلاش هاي کليه نيروهاي شبه اپوزيسيون که بعنوان تحريم شکنان درخدمت هدف هاي سياسي رژيم قرار مي گيرند.

ب-ازطريق صدور اطلاعيه ها و قطعنامه ها وتشکيل اجتماعات ازسوي نيروهاي گوناگون دمکراسي اعم از مزدو حقوق بگيران،زنان،دانشجويان،جوانان،روشنفکران،مليت هاي تحت ستم و... اين قطعنامه ها واطلاعيه ها مي توانند بطور اخص رابطه مطالبات عمده هرلايه اجتماعي را با ضرورت تحريم پيوند بزنندو درعين حال به موازات آن بصورت اقدامات هماهنگ شده حول اشتراکات خود به اطلاعيه ها و اقدامات مشترک مبادرت کنند.

ج- افشاء ماهيت مشترک برنامه هاي نئولييراليستي رژيم و کانديداها و مخالفت با هرگونه مداخله خارجي ازديگر مطالباتي است که مي تواند درمشخص کردن سيماي واقعي يک جنبش تحريم فعال و مطالباتي مؤثرباشد. 

اپوزيسيون راديکال و مترقي خارج ازکشورنيزبسهم خود بايد درراستاي پيوند با جنبش تحريم و شکل دادن  سيماي مشخص به آن،مشارکت فعال کرده و برهمين پايه و حول اشتراکات خود به همکاري بايکديگر به پردازند.

                                                              16.05.05-26.02.84

 

 

*1-نه فقط نزدمردم،بلکه حتي درنزدکساني چون محتشمي پورازاعضاي مهم مجمع روحانيون مبارز ونيزبه دليل افشاء شدن نقش او  درمورد جنايت ميکونوس وجنايات مشابه ديگري که درزمان رياست جمهوريش رخ داد.اوحتي درنزدياران و نزديکان سياسي خود بدليل چرخش ها و"بي پرنسيبي هاي" آشکارش اعتبارچنداني ندارد.

*2-محمدقوچاني که عملا روزنامه شرق را به ارگان حمايت ازکانديداتوري رفسنجاني تبديل کرده، اخيرا درمقاله اي نوشت که خود او به رفسنجاني رأي نخواهد داد! باين مي گويند هنرهم ازتوبره خوردن و هم ازآخورخوردن.

هم زمان با آماده شدن رفسنجاني براي اعلام حضور رسمي، کتابي درمورد وي انتشاريافت تحت عنوان"آخرين حضور"که حاوي مقالاتي است که دريک ساله گذشته درمورد ضرورت حضور وي درنشريات کثيرالانتشار درج شده است که حاوي مقالاتي است ازقوچاني و شمس الواعظين وزيباکلام.درمقدمه اي که تهيه کنندگان کتاب نوشته اند، آمده است:آن چه براي ما بيشتر جالب بود ابراز نظرات نويسندگاني است كه بعضاً در سال هاي گذشته تحت تاثير جو سياسي مسموم هاشمي زدايي مطالب انتقادي مي نوشتند ولي اكنون كه واقعيت‌هاي جامعه يكي پس از ديگري آشكارتر شده و سره از ناسره متمايز گرديده است، نوعي رجعت به حقايق و واقعيت ها در لابلاي مطالب ديده مي‌شود كه مصداق اين ضرب المثل معروف است كه ماه هيچگاه پشت ابر نمي‌ماند.

*3- البته اين دوراهي اساسا مي تواند درکوتاه مدت و حد اکثردرميان مدت مطرح باشد. وگرنه دردرازمدت و تا آنجا که به نحوه برخورد با قدرت هاي بزرگ مربوط است، جمهوري اسلامي صرفنطرازآن که چه گرايشي برسرکارآيد بدليل آسيب پذيري ها و موقعيت ضعيف خود و بدليل شکل گيري اجماع جهاني عليه وي، راهي جزکنارآمدن باقدرت هاي خارجي دربرخي عرصه هاي مهم ندارد. هم اکنون نيزبا تن دادن خامنه اي به حضوررقيب نيرومند براي ورود به عرصه سياسي وبدليل فشارهاي سنگين وهمه جانبه وخامت بحران،گفتمان وآرايش سياسي جناح اصول گرابسود رقيب خودبشدت درحال عقب نشيني و فروپاشي قرارگرفته است.  

*4-جالب است که در مورد بکارگيري چنين تاکتيکي،بين آن دسته ازشبه اپوزيسيوني که هم چنان درسوداي اصلاح جمهوري اسلامي بسر مي برند، نظيراتحاد جمهوري خواهان وعناصري چون فرخ نگهدار با آن دسته ازاپوزيسيوني که به قدرت هاي بزرگ دخيل بسته اند،اتفاق نظروجود دارد. وازدوسو به يک تاکتيک واحد رسيده اند. چنان که ازيکسو مثلا خانم مهرانگيز کار براعلام کانديداتوري افراد خوشنام تأکيد مي کند و ازسوي ديگر مثلا آقاي فرخ نگهدار پيشنهاد کساني چون خانم شيرين عبادي و آقاي زرافشان را مي کند.چنان که ملاحظه مي کنيد آقاي فرخ نگهدار بارديگر بي گدار به آب زده و ازکساني ياد مي کند که يا طرفدارتحريم اند( زرافشان) ويا از کساني که بارها عدم تمايل خود را نسبت به آن ابرازداشته اند( عبادي). شيفتگي ايشان به کشفيات و يافته هاي ذهني خود،که معمولا هم درفصول انتخاباتي دست مي دهد،چنان است که بهنگام الهام آن ها دست ازپا نشناخته و بدون سبک و سنگين کردنشان مبادرت به انتشار آن ها مي کند.کما اين که حالا مدعي کشف استراتژي نويني تحت عنوان آزاد سازي انتخابات شده است(لابد ازتعميم آزاد سازي اقتصادي به خوزه سياست باين استراتژي تازه رسيده است).ويااينکه مي گويد بايد رهبري مورد نظر خود را درمعرکه انتخابات بوجود آوريم وشرکت درپيکار انتخاباتي مطمئن ترين راه وحدت نيروهاي جمهوري خواه حول رهبري واحداست.اگر اين يافته هاي نوين اورا مثلابا شعارتحريم انتخابات درمجلس هفتم که دريک کشف و شهود اشراقانه درشب قبل ازشروع انتخابات بدان نائل شد،کنارهم بگذاريم معلوم مي شود که ظاهرا نوسان انديشه هاي ايشان از حد ومرزهاي طبيعي فراترمي رود. حيف که اين بارنيزکشف ايشان-همانطور که خود درمقاله اش درسايت ايران امروزنوشته و يا درمصاحبه اي مي گويد- ديرصورت گرفته است.حيف که يک فرصت بزرگ طلائي را ازدست داديم وازيک دريا ماست محروم مانديم! انشاءاله بماند براي فرصت هاي بعدي.

درموردنوشته ايشان درسايت ايران امروزتحت عنوان"بازخواني استراتژي نيروهاي سياسي وانتخابات"يک نکته ديگررا نبايد ازقلم انداخت.اودرمقاله خود اذعان مي کند که اقشارمدرن جامعه مدافع تحريم و مخالف شرکت درانتخابات هستند. پس معلوم مي شود که اوواتحادجمهوري خواهاني که اوازسوي آنان مي نويسد و سخن مي گويد،قاعدتا بايد سخن گوي اقشارسنتي و عقب مانده و متوهمي باشند که هنوزهم ازشرکت درانتخابات دفاع مي کنند.مشکل آقايان فرخ نگهداروبيژن حکمت وامثال آنان اين است که آن هادرشرايطي بفکرشکل دادن به يک رهبري کارآمد و کنترل جنبش افتاده اند که دايما زپايشان خالي مي شود و شمشيرشان به هوامي خورد. آن ها با هرچرخي که براي گرفتن قاچ زين مي زنند، فاصله بين خود و مردم را بيشترمي يابند.