نُهمين دوره انتخابات ِ به اصطلاح رياست جمهوري در
راه است و صف آرائي و صحنه آرائي ِ بازيگران ِ ميدان ِ سياسي- اجتماعي، چه در داخل
ِ ايران و چه در خارج از کشوردر دو جبهه ِ مقابل هم قرار گرفته اند. در اين راستا
نيروهاي ِ خواهان ِ عدم تغيير حاکميت ِ واپسگرايان، براي حفظ و بقاي نظام موجود از
هم سبقت مي گيرند و هريک در بارهء اندر مزاياي دموکراسي، مبارزه مدني و اصلاح رژيم
داد سخن سر مي دهند تا از اين طريق به مردم ستمديده و در بند ايران حقنه کنند که
شرکت در اين انتخابات بطور اخص يک تکليف شرعي و الهي است و بدروغ جار مي زنند که
هر فرد بايستي براي تعين سرنوشت خود و نظام، يکبار ديگر مُهر بقاي ِهمين حاکميت
ستمگر را در شناسنامه خود حک کند و رأي در صندوق واپسگرايان بريزد و هوار مي کشند
که عدم شرکت در انتخابات، راه را براي رخنه و هجوم نظامي ِ بيگانگان به کشور باز مي
کند. در کنار اين روضه به اصطلاح خيرخواهانه تهديد مي کنند، تحريم انتخابات در اين
شرايط چيزي جزء بر هم زدن امنيت و براندازي نظام معني نمي دهد و هرکس بخواهد چنين
جرمي را مرتکب شود، سرنوشت وخيمي در انتظارش خواهد بود. اگر چنين شيوني از داخل و
بويژه از سردمداران نظام شنيده شود، حرجي نيست، چرا که آنها براي گرم کردن تنور
انتخابات و کشيدن مردم به پاي صندوقها، مي خواهند پايه هاي حاکميت منحوسشان را از
اين طريق چهار ميخه کنند واز طرف ديگر به دنياي آزاد نشان دهند، مگر نمي بينيد که
چگونه مردم بر ابقاي اين نظام سر از پا نمي شناسند و براي حفظ اقتدار جهنمي ما در
جهت سرکوب خودشان در صف هاي طولاني شناسنامه بدست به انتظار ايستاده اند تا چماق
حاکم شود؟ پس خواهشمنديم، بيهوده ما را متهم نکنيد که ما سرکوب گر و ضد آزادي و
دموکراسي هستيم و به عبث انگ به ما نچسبانيد که مردم ما را و نظام ما را نمي
خواهند. خير، همين مردم هستند که خواهان برقراري چماق و سرکوب هستند و مي خواهند
آزادي و دموکراسي نداشته باشند و علاقه مند هستند که ما را با شرکت فعالشان ابقاء
کنند. چون معتقد هستند که به چماق و سرکوب و زندان و شکنجه و اعدام و سنگسار عادت
کرده اند. پس ما مشروع هستيم، زيرا آنها به ما رأي دادند واز اين به بعد بر شما
است که مشروعيت ما را که توأم با چوب و چماق و زندان و شکنجه و زبان بريدن در داخل
و تروريسم و باج خواهي در خارج است، به رسميت بشناسيد و ما را در جهت هرچه بيشترِ
سرکوب و نفس کشيدن و دمار از روزگار در آوردن ِ مردم ايران حمايت کنيد. و براي حفظ
و امنيت بقاي منحوس ما، هر حرکتي را که در جهت به زير کشيدن و تغيير ما از حاکميت
ننگين بر گرده مردم انجام مي شود، پرهيز کنيد و بر مخالفان ِ حاکميت ما دل نسوزانيد
و اگر مي توانيد آنها را از خودتان برانيد و يا سرکوب کنيد و اگر نمي توانيد آنها
را به ما تحويل دهيد تا در مکتب" رهائي بخش" چوب وچماق، ما آنها را به
شکنجه و زندان و اعدام و سنگسار عادت دهيم. انجام و به ثمر رسيدن خواستهاي بالا
آرزوئي است که رژيم در دل وجان متعفن خود مي پروراند و به همين جهت از رهبر گرفته
تا ملا حسني و مصباح يزدي نوحه مي سرايند وبحر طويلي از براي آبروي نظام سر مي
دهند و عاقبت هم مصيبتي از سرنگوني خودشان در صورت تحريم انتخابات مي خوانند. ناگفته
پيدا است که حکومت اسلامي در ايران اساساً به انتخابات و دموکراسي معتقد نيست، زيرا
انتخابات و دموکراسي و آزادي از مقوله هاي اجتماعي- مدني هستند که با دين اسلام
بطور عام و مذهب شيعه بطور خاص هيچ گونه خويشاوندي ندارند. چون اساس حاکميت اين
حضرات حاکم بر اصل ولايت فقيه است. يعني نوعي از حاکميت امامت برامّت در صدر
اسلامو بويژه در مذهب شيعه را تداعي مي
کند. در حالي که بايد بدانيم مردم ايران از افراد تشکيل شده است و هر فرد امروز
طبق قوانين حقوق بشر داراي حقوقي است جهانشمول و آزادي انتخاب يکي ازآنها است و
امروز جامعه اي متمدّن تر است که به ليبراليزم فردي احترام بگذارد و از آزاديهاي
فردي به جدّ پاسداري کند. ولي آيا در نظام ولايت فقيه چنين امري امکان پذير است؟
به گواهي تاريخ و بويژه تاريخ بيست و شش ساله حاکميت واپسگرايان در ايران نام ملت
که متشکل از افراد با حقوق فردي است از ديدگاه اسلامي شان حذف شده و جاي آن را
امّت، يعني توده اي بي شکل، بدون آزادي و اختيارپر کرده است. وتمامي اعمال آنها زير
نظر امام و يا در اين شرايط ولي فقيه است واساساً در هيچ تصميم گيري اجازه دخالت
ندارند. وفکر نکنيم که اين برداشت ارتجاعي و واپسگرايانه فقط مربوط به همين
آخوندهاي حاکم است. نه نه، آناينکه به اصطلاح برداشت ترقي خواهانه از اسلام ارائه
مي دهند، نيز چنين مي انديشند. باور نمي کنيد؟ به روابط و مناسبات دروني و ايدئولوژي
سازمان مجاهدين نگاه کنيد! اين سازمان که معتقد است برداشتي متفاوت با واپسگرايان
حاکم دارد، در درون مناسبات خودشان حاکميت ولي فقيه را قبول دارند و به خوبي اجرا
هم مي کنند، منتها نه با نام ولي فقيه، بلکه شکلي ديگر از آن با نام پر طمطراق
رهبر عقيدتي. صحت اين گفته ام مربوط مي شود به مسئوليت آقاي مسعود رجوي در سازمان
مجاهدين، که طبق گفته خودش به هيچکس پاسخ گو نيست بلکه فقط رابطه اش با خدا است و
اين همان اظهار نظري است که خميني در شرايط جنگ کرده است. با اين توضيحات مختصر مي
شود نتيجه گرفت که اساساً صحبت از مقوله انتخابات در اين رژيم واپسگرا توهين به
دموکراسي است که انتخابات آزاد يکي از ويژه گيهاي آن است. و اگر تا ديروز ملت ايران
با ترفندهاي جنگ، سازندگي پس از جنگ و اصلاحات به پاي صندوق رأي کشيده ميشدند،
امّا امروز ديگر اين روضه ها گوش شنوائي ندارد ومردم مي خواهند اين بار با تحريم
فعال خودشان به تماميت اين نظام سرکوبگر و ضد آزادي" نه" بگويند و در
مقابل شعار رفراندم را در سراسر ايران همه گير کنند. و اين جدالي است که هم اکنون
در داخل ايران جريان دارد و مردم عمد دارند اينبارتکليف خودشان را با تماميت رژيم روشن
کنند. امّا در اين ميان بيشترين شگفتي اين کارزار انتخاباتي در طيف به اصطلاح اپوزيسيون
نظام ولايت فقيه در خارج از ايران خود نمائي مي کند که در زير پوشش دروغين جمهوري
خواهي، هر يک براي بقاي اين نظام نامشروع و ضد تاريخي، ضد مردمي و ضد ايراني از هم
سبقت مي گيرند و سعي مي کنند در جهت فرورفتن در مأتحت رژيم با در دست داشتن
شناسنامه به سمت نماينده گيهاي آخوندها حرکت کنند و اولين کساني باشند که رأي در
صندوق واپسگرايان بريزند. هر چند نمي شود سرزنشي را از اين منظر بر آنها وارد کرد،
چرا که آنها در ابقاء کردن رژيم ولايت فقيه، بقاي خودشان را بيمه مي کنند تا هر چه
بيشتر در کنار رژيم،ايران را با تمامي
دستاوردهاي تاريخي، فرهنگي و اجتماعي اش در طي قرنها به نابودي بکشانند و به همين
خاطر حاضر هستند که تا خشت آخر، در جهت نابود کردن ايران در کنار اين رژيم جنايتکار
و تروريست بمانند و مطمئن باشيم که سقوط اين رژيم، سقوط فکري و خوش رقصيهاي اين
حضرات را در بر دارد. به عبارت ديگر اين جماعت جمهوري خواهي که در قاموسشان اساساً
جائي براي جمهور مردم موجود نيست و در واقع براي کند کردن حرکت مشروطه خواهان و
آزاديخواهان ايراندوست اعلام موجوديت کردند، در آرمان شهرشان همان مدينه تک صدائي
را خواهان هستند که ايدئولوژي ِاز نوي غير مذهبي در آن حاکم باشد و چون اين خواسته
در گرماگرم « انقلاب شکوهمند » حاصل نگرديد و همگي شان بوسيله برادران ايدئولوژيک
از نوع ديني اش سياست شدند و با فروريزي ديوار برلين بي خانمان در کشورهاي امپرياليستي
از کيسه وجيب سرمايه داران ، شکم سير مي کنند و آرُق ضد سرمايه داري مي زنند و مي
خواهند اينبار با بهره گيري از فضاي آزاد جوامع دموکراتيک و آزاد بطور فرسايشي در
جمهوري برادران اسلامي در ايران رفته رفته مستحيل شوند. زيرا به خوبي آگاهند که چه
گذشته ناشادي را درانبان خود دارند و به همين دليل نقش چوب زير بغل را بازي مي
کنند و در مقابل هر حرکت راه گشايانه که جهت نزديک کردن نيروها انجام مي شود،
آوازه گري مي کنند و هياهو راه مي اندازند و خاک در چشم مردم مي ريزند. و الا چه
معني دارد که امروز در انتخاباتي که مثل آينه شفاف و روشن است که غير دموکراتيک و
غير آزاد است، کانديدا معرفي مي کنند. در حالي که همگي به چشم ِسر ديدم وبا خرد
انديشيديم که طي هشت سال به اصطلاح دولت ِاصلاحات، هيچ گونه راه گشائي در کارِ فرو
بسته رژيم اسلامي ايجاد نشد و امروز که اصلاح طلبان ِ دروغين مشتشان در ميان مردم
باز شد و از جانب مردم طرد شدند، اين جماعت به اصطلاح جمهوري خواهان ِخارج نشين ولي
سر در آخور رژيم پوسيده در داخل مي خواهند براي دميدن هواي تازه و بازار گرمي در
انتخابات ، کانديدا معرفي کنند ، تا اگر مثلاً کانديداي مورد نظرشان مورد تائيد
شوراي نگهبان قرار گرفت، بگويند پس انتخابات آزاد است و رژيم و قانون اساسي اش ظرفيت
دارد. به همين دليل يکي از اينها در لندن ميکروسکوپ بدست دنبال ظرفيتهائي در
اندرون قانون اساسي جمهوري اسلامي مي گردد، تا شايد در گوشه اي کلمه و يا تبصره اي
پيدا کند که حرفي از دموکراسي و آزادي زده باشد. چنين فردي که تا حال ظرفيتي را پيدا
نکرده، ديگر پيدا نخواهد کرد و اين فرد بايد بداند که کاکل و سرلوحه اين قانون
اساسي، حاکميت ولايت فقيه را بر خود مزين کرده است. يعني ولي فقيه بر بالاي سر
قانون اساسي سوار است و به عبارت ديگر فرا قانوني است، وحشي است، درنده است.
بنابراين فقط به يک قانون معتقد است که آن هم جنگل است. حال چگونه مي شود در قانون
اساسي جنگل دنبال ظرفيت گشت و مثلاً به کفتار گفت تو آهو را ندر! و بگذار او هم در
طبيعت سبز، آزاد بخرامد؟ مگر يادتان رفته است که چگونه بر اصل و قانون مطبوعات تصويب
شده بوسيله نمايندگان مورد اعتماد واز فيلتر شوراي نگهبان گذشته، شمشير کشيد وآن
را سر بريد؟ مگر يادمان رفته که چگونه آن ولي فقيه قبلي اولين رئيس جمهور منتخب و
مورد تائيد خودشان را سر بريد واز کار بر کنار کرده است. مگر خميني خود نگفته است
که اگر 20 ميليون نفر در يک انتخابات، رئيس
جمهوري را برگزنند، ولي اگر ولي فقيه بگويد" نه"، آن انتخابات باطل است؟
فراموش نکنيم که همين فرد مورد نظر اظهار لحيه کرده بود که ما ايستاده ايم تا نظام
پادشاهي برنگردد و بعد با کمال وقاحت معتقد است که فردي آزاديخواه و دموکرات است.
ولي با اين اظهار نظر مشعشع نشان مي دهد چقدر به آزادي و دموکراسي معتقد است. اصلاً قابل درک نيست، فردي که در فرداي « انقلاب
شکوهمند » براي خزيدن در اندرون مأتحت واپسگرايان، مشت محکم به دهان تيمسار احمد
مدني، استاندار ِوقت خوزستان مي زد و سپس پس از خوش رقصي براي رژيم به شکل دردناکي
بوسيله همين رژيم سياست شد، ديده مي شود که امروز در همين غربت ِغريب شناسنامه
بدست چهار نعل به سمت نمايندگي رژيم مي دود تا اين افتخارنصيبش گردد که اولين کسي
باشد که رأي را در صندوق ظلم و جنايت ريخته است و اسمش را با کمال وقاحت مي گذارد
حرکت مدني. و يا در سايت ايران امروز دّرافشاني مي کند که جمهوري خواهان بايد مصطفي
معين را به نمايندگي بپذيرند واز کانديداتوري او حمايت کنند. به هر جا که مي نگري حضراتي
از اين قماش براي بازار گرمي و داغ کردن تنور انتخابات دنبال کانديدا مي گردند. يکي
دنبال ابراهيم يزدي است، آن ديگري دنبال خانم شيرين عبادي است، سوّمي مي گويد خانم
شهلا لاهيجي، چهارمي از خانم سيمين بهبهاني سراغ مي گيرد، پنجمي از آقاي امير
انتظام حمايت مي کند و همينطور ششمي و هفتمي و... خير، خانم ها و آقايان! امروز
معرفي کانديداهائي مثل آقايان ابراهيم يزدي، امير انتظام و خانم ها مثل سيمين
بهبهاني، شهلا لاهيجي و شيرين عبادي، حتي اگر از فيلتر شوراي نگهبان بنا به مصلحت
نظام رد شوند و بر فرض محال به رياست جمهوري انتخاب شوند، کاري نمي توانند انجام
دهند، مگر اينکه 4 الي 8 سال ديگر مردم را در شرايط خفقان، ترور و وحشت به بند
بکشند و منافع عاليه ملي مان را هر چه بيشتر تاراج کنند و از بين ببرند. لازم به
تذکر نيست که جمهوري خواهان واقعي که دل در گرو ايران دارند همواره مورد احترام ويژه
من بوده و هست و حسابشان از حضرات جمهوريخواهي مورد بحث جدا است و با اينکه من در
اين شرايط يک مشروطه خواه هستم ولي اگر در يک رفراندم آزاد مردم نظام جمهوري را
انتخاب کنند، مي توانم بگويم که مثل شاهزاده رضا پهلوي به 80 درصد از آرزوهايم رسيده
ام. امّا جماعت مورد بحث به غلط و دروغ در زير نام جمهوريخواهي سينه مي زنند تا
بتوانند در اين شرايط تعين کننده خلط مبحث ايجاد کنند و بين مردم شکاف و تفرقه ايجاد
کنند. زيرا اين جماعت تا سرفصل ِآن اطلاعيه کذائي که در آن خواهان ايجاد رابطه ايران
با آمريکاي « جهانخوار» بودند همگي سعي داشتند در جمهوري تک صدائي برادران اسلامي
در ايران مستحيل شوند. نمونه اش اطلاعيه سازمان اکثريت است که از اعضا و هواداران
خودشان خواسته بودند به ايران برگردند وباري از شکنجه زندان و اعدام را از روي دوش
اين رژيم بردارند و با رژيم همکاري کنند و در رأي گيري شرکت فعال داشته باشند. ودر
آن اطلاعيه کذائي هم خواهان ابقاء نظام جمهوري اسلام بودند و به همين خاطر پس از
اعلام موجوديت، تحت نام "اتحاد جمهوريخواهان" سعي کردند طرفداران دوم
خردادرا در خارج از کشور، جمع کرده و در
همايش برلين با دوم خرداديهاي داخل ازقماش سعيد حجاريان، ميردامادي، محمد رضا خاتمي
و....گره بزنند تا بتوانند دکان ور شکسته به اصطلاح اصلاحات را چند صباحي رونقي
بدهند. امّا امروز آنچه که از آنها باقي مانده است فقط نامي بيش نيست و با اعلام
فراخوان رفراندم، جمهوري خواهان واقعي به جنبش رفراندم پيوستند وآنان افسرده و
دلمرده منتظر ندائي از داخل بودند تا عقب افتادگي مفرط خودشان را جبران مافات
کنند. به همين خاطر وقتي بيانيه 565 نفراز مبارزين داخل منتشر شد اين عقب افتاده
گان تاريخ دم گرفتند وهياهو راه انداختند که اين است آن راه اصولي که ما دنبالش
بوديم و بعد هر کدام، آرزوهاي خودش را در آن ديد وهوار کشيدند که فرق اين بيانيه
با فراخوان رفراندم روي موضوع سرنگوني نظام مي چرخد، يعني فراخوان رفراندم در کاکل
خود تغيير نظام جمهوري اسلامي و تدوين قانون اساسي نوين را در دستور کار خود دارد
و راديکال است در حالي که بيانيه 565 نفر سرنگوني نظام را خواهان نيست. هر چند که
اين بيانيه در مقايسه با بيانيه رفراندم ملي، مراحلي عقب تر است ولي از آنجا که
قوانين حقوق بشر و اراده ملي را سرلوحه حرکت خود قرار داده و انتخابات در اين رژيم
را مردود مي دارد مي تواند در زيرِ مجموعه فراخوان رفراندم قرار بگيرد و به حرکت
رفراندم ياري رساند . و اگررسالتش غير از اين باشد، هيچ شانسي برايش متصوّر نيست.
اما عقب مانده گان و از غافلهِ حرکت بدور مانده گان ِ سياسي- اجتماعي، يعني
روشنفکران بي خرد ديروزي و حتي امروزي پا را توي ِ يک کفش کردند و مي خواهند
همچنان بي خرد بمانند و آنرا جزء افتخارات نداشته ِ تاريخي خودشان در تاريخ ثبت
کنند. باور نداريد؟ پس با هم براي روشن شدن موضوع مورد ِ بحث، نگاهي به حرف و حديث
اين وامانده گان و عقب افتاده گان ِ مبارزه سياسي- اجتماعي در سايت هاي اينترنتي و
بويژه سايت ايران امروز بياندازيم که چگونه پس از مخفي شدن از ترس فراخوان
رفراندم، از مخفيگاه خودشان بيرون جستند ودر بيانيه 565 نفر هر کس خود را در آن به
تماشا نشسته و هرکدام از آن مصادره به مقصود کردند. جالب است بدانيم که اين حضرات
ضمن معرفي کانديد براي انتخابات رياست جمهوري، دنبال تشکل جديدي تحت نام تشکيلات ِ
ملي ايران زير نام مصدق هستند، يعني دوباره جمع شدن و همايش تشکيل دادن و امضاء
جمع کردن و آن را در سايت ها منتشر کردن است. با اين توضيحات و بازنگري ِ ديدگاه نيروهاي
آن جبهه که دل در گرو بقاي اين نظام موجود دارند و هيچ تغييري را بر نمي تابند، در
مقابل جبهه نيروهاي ِ طرفدار بيانه رفراندم ملي قرار دارند که خواهان تحريم ِ فعال
انتخابات و همه گير کردن شعار رفراندم تحت يک مبارزه نافرماني مدني است تا از اين
طريق بتوانند با اعتصابات و تظاهرات ِ مدني ِ مسالمت آميز شرايطي ايجاد کنند که
همه زندانيان سياسي آزاد شوند، مطبوعات آزاد گردند، جلاي ِ وطن کرده ها، آزادانه
به مام وطن برگردند و بعد در يک شرايط آزاد و برابرو با حضور سازمانهاي حقوق بشري
رفراندم را برگزار کنند. بنا بر اين تا اين شرايط فراهم نگردد، هيچ گونه انتخاباتي
در اين نظام موجود مشروع نيست. پس بکوشيم براي آزادي ايران از چنگال هيولاهاي حاکم،
در اين تحريم فعال شرکت کنيم وشعار رفراندم را فرا گير گردانيم.