تجربهاندوزي از تاريخ يكصد ساله
- مقصود من از اپوزيسيون در برگيرندهي همهي آن
نيروهايي است كه خارج از حكومت كنوني در صحنه سياسي ايران به ايفاي نقش
پرداختهاند و به شكلي تعلق تاريخيِ معيني دارند به طيف چپ، ملي، مذهبي و
مشروطهخواه.
كريم شامبياتي
از فعالان سياسي نظامي چپ در دههي 40 و 50 در ايران
عضو سازمان فدائيان اكثريت تا سال 1368، از فعالان اتحاد جمهوريخواهان
در اين روزها
كمتر كسي در ميان ما ايرانيان را ميتوان يافت كه نگران سرنوشتي نباشد كه «مردان
خدا»ي لانه گزيده در «نظام مقدس جمهوري اسلامي» براي ميهنمان رقم زدهاند.
چشمانداز تيره و تاري كه مسئولان مملكتي در عرصهي
ملي و بينالمللي در مقابل همه ما ايرانيان قرار دادهاند؛ اگر چه از سويي توليدگر
يك نگرانيِ دردآور عمومي است اما، در عين حال بر پيشاني هر تحرك عملي و نظري در
عرصه سياست اين سؤال را با برجستگي نشانده است كه: چگونه ميتوان راه برون رفت از
اين ورطهي هولناك را يافت و پيمود؟ چه جريان و نيرويي و با كدام ظرفيت و توان و
ويژهگي نظري قادر خواهد بود بر صف آراييِ موجود تأثير بگذارد و تعادل كنوني صحنه
سياسي را به سمت تغييرات اساسي و كارساز برهم زند؟
براي دستيابي به پاسخي نسبتاً منطقي و قانع كننده
شايد ضرور باشد كه دقت نظري داشته باشيم اجمالي بر سير تحولات و افكار نيرويي
موسوم به اپوزيسيون جمهوري اسلامي و گامهايي كه اين نيرو با تجربهاندوزي از
تاريخ يكصد ساله گذشته و بويژه تجارب حاصل از حوادث بيست و شش سال اخير برداشته
است. در پرتو چنين ارزيابي است كه ميتوان تعيين نمود كه گامهاي بعدي و اقدامات
انجام ناشده و در عين حال ضرور آتي چه خواهند بود.
مقصود من از اپوزيسيون در برگيرندهي همهي آن
نيروهايي است كه خارج از حكومت كنوني در صحنه سياسي ايران به ايفاي نقش پرداختهاند
و به شكلي تعلق تاريخيِ معيني دارند به طيف چپ، ملي، مذهبي و مشروطهخواه. بررسي
ادبيات سياسي اين نيروها نشان ميدهد كه همه آنها با نسبيتي ويژه خود، به مقدار
مشهودي با ساختار ذهني جزمگرايانه و مطلق انديشانهي گذشتهي خود، فاصله گرفتهاند.
هر يك از اين نيروها مبلغ اين باور نويناند كه
حقيقت در انحصار هيچ كس نيست. آنها دموكراسي را با همه قواعد ناظر بر آن پذيرفته
شده اعلام ميكنند؛ مرز كشيده شده بين خودي و غير خودي در انديشه و پراتيك آنها
يك ارزشگذاري شكست خورده و قديمي ارزيابي ميشود؛ اعلاميه جهاني حقوق بشر را
مبناي تعامل هر حكومتي با شهروندان خود ميشناسند. مختصر اين كه گفتمان كنوني همه
آنها هر چه بيشتر از گفتمان مربوط به دوران جنگ سرد فاصله ميگيرد.
به طبع ناشي از اين تحولات ذهني ظرفيت سازيهاي
نويني در حال شكلگيري است. محدودهي تنگ گذشته دارد جاي خود را به چشماندازي باز
ميدهد. در اين رهگذر، فرهنگيمداراگر مسالمتخواه و پيجوي مسالحه و توافق در
عرصه رفتار سياسي، در حال رشد و نما است و قدمهاي معييني براي مقابله با
پراكندگيهاي موجود برداشته شده است.
پيدايش اتحاد جمهوري خواهان در برلين، جمهوري
خواهان لائيك دموكرات در پايس و تلاش معتقدان به نظام مشروطه پارلماني براي شفاف و
متشكل كردن صفوف خويش و نيز تحركات نيروهاي ملي در همين راستا را بايد حاصلي ديد
كه بر نهال دگرگونيهاي ذهني پديد آمده ببار نشستهاند.
متعاقب تحولات فوق طرح گفتمان رفراندوم قدم تكميلي و
شجاعانهاي بود كه ضربه ضرور ديگري بر فضاي سنتي مناسبات موجود وارد آورد و با به
چالش كشيدن موافقان و مخالفان دست به تابو شكني زد و كشاكش فكريي را تدارك ديد كه
وسيعترين طيف نيروها در آن شركت نمودند. در اين كشاكش انديشه، مسائلي به بحث
كشيده شد كه نه تنها قبلاً زمينهاي جدي براي طرح آنها به وجود نيامده بود بلكه
منطقهي ممنوعه نيز انگاشته ميشد.
همينجا بايد تأكيد نمود كه عليرغم قدمهاي برداشته
شده ميبايد ناهمواريهاي عديدهاي را از پيش پا برداشت. كوشش هدفمند و همگاني
لازم است كه ضمن توليد همدلي و همسوييِ بيشتر در سطح كلان، و ضمن افزايش اعتماد
به نفس در اپوزيسيون، بتواند در مخاطبين اين نيرو نيز كسب اعتبار بنمايد.
بيانيهي موسوم به 565 نفر در اين راستا با ارائه
تحليل خردورزانه از اوضاع كنوني در ايران، برآمد سياسي به موقعي بود كه امضاي
بسياري از با تجربهترين مردان ميدان انديشه و سياست را با خود همراه نمود. اين
اقدام به نوبهي خود ضربه ديگري بر حصار ذهني ديرپاي خودي و غيرخودي وارد آورد و
حمايت بسياري از همميهنان خارج از كشور را نير برانگيخت.
جذابيت چنين اقداماتي اساساً ناشي از اين واقعيت است
كه عناصر سازنده و نويني را به عرصهي مبارزه ميآورند. در برابر فرهنگ كهنه و
ناكار آمد سياسي گذشته فرهنگ سياسي نويني ايجاد مينمايد و هدف بلاواسطهي خود را
به چالش كشيدن نظامي ميدانند كه منشاء ناكاميهاي كنوني مردم ماست. حضور واقعي
در صحنهي سياست مفهومي جز به چالش كشيدن نظام موجود در ايران ندارد. از رهگذر
چنين مبارزهاي است كه ميتوان افكار عمومي مردم ديگر كشورها و نيز حمايت ديگر
حكومتها را از مبارزه مردم ايران جلب نمود.
شمع روشن كردن برمزار رهبران خوشنامِ به رحمت ايزدي
پيوسته و تجمع سازيهاي غير كارساز حول چنين اقداماتي، در حالي كه پيام رهبران
زنده از درون زندانها بيجواب ميماند پاسخي به ضرورتهاي كنوني مبارزهي مردم
ايران با خود به همراه نميآورد.
طوفان حوادث در راه است. سران نظام جمهوري اسلامي
درمانده از هدايت كشتي نجات ميهنمان (كه چنين قصدي نيز ندارند) ره بسوي مردابهاي
تعفنآميز ميسپرند. نيرويي را بايد تدارك ديد كه بتواند ارادهي ملي را متحد كند
و خود نيز توان مديريت چنين ارادهاي را با هدف ايجاد تحولات اساسي در خود پديد
آورد تا از به گل نشستن اين كشتي جلوگيري نمايد. از طريق پايان دادن به پراكندگيهاي
موجود و ايجاد يك آلترناتيو، ميتوان از احتمال وقوع حوادث ناگوار آتي از جمله
حملهي احتمالي سران امريكا به ايران، جلوگيري نمود.
در كشور بزرگي مانند امريكا هزاران شخصيت روشنفكر،
سياستمدار و هنرمند وجود دارد كه به مضرات ناشي از يك تصميم نابخردانه در رابطه
با حملهي رهبران كشور خود به ايران واقفاند؛ و اينان به وظايف شهروندي خود اشراف
دارند و مدام نيز به آن مشغولند. ضرورت چنداني در شرايط كنوني ايجاب نميكرد كه
ما به جاي مخاطب قرار دادن مردم خود از مردم ديگر كشورها بخواهيم كه جلو اقدامات
خيرهسرانه منتخبين خود را بگيرند. با آموختن از روشنفكران غربي از جمله
روشنفكران متعهد امريكايي مخاطبين ما نيز همانا مردم خودمان و سران نظام مشكل زاي
جمهوري اسلامي است.
اگر تلاش ميكنيم كه اعتباري دست . پا كنيم درستتر
اين است مقدم بر هر جاي ديگري اين تلاش در عرصه ي ملي مصروف گردد. از اين طريق هم
قدمي به سوي واداشتن سران جمهوري اسلامي به گردن گذاشتن بر اراده ي ملي برداشتهايم
و هم به ديگران ميفهمانيم كه دندان طمع آنها كشيده خواهد شد. نيروي واقعي دفع
خطر حملهي احتمالي آمريكا به ايران در ارادهي مردم ايران نهفته است. بدون سامان
دادن به اين اراده نه تنها احتمال حمله كاهش نخواهد يافت بلكه سران رژيم ايران از
ترس سقوط خود منافع ملي را با نوشيدن جام زهر ديگري، به تاراج بيشتري خواهند داد.
اگر بتوان با نامه نوشتن به مردم كشورهاي روسيه، سوريه و كره شمالي مانعي بر سر
راه بذل و بخششهاي رژيم ايران كه همه در ارتباط با حفظ اين رژيم صورت ميگيرد
بوجود آورد ميتوان اميدوار بود كه نامه روشنفكران ايراني به مردم امريكا ميتواند
از فرجام ناكام چالش بيهوده رهبران جمهوري اسلامي با امريكا جلوگيري خواهد نمود.
شك ندارم كه همه اقداماتي كه در اين راستا صورت ميپذيرد
در وجوه غالب خود از سر دغدغه خاطري است كه روشنفكران و ميهندوستانِ ايراني در
رابطه با سرنوشت وطن خود دارند ولي مگر ميتوان با حسن نيت صرف اما كم بهره از
تدبيرگرايي پاسخي مناسب براي حسننيت خود يافت؟
با چنين نگاهي است كه معتقدم همه آن نيروهايي كه
سوداي ميهني آزاد را در سر دارند بايد همهي انرژي و توان خود را براي فراهم آوردن
شرايطي مصروف دارند كه سرانجام ارادهي ملي مردم ايران نظام و سخنگو و مدافع
واقعي خود را پيدا كند.