دلايل آمريکا ستيزي در ايران
·
"ما باقاطعيت براين باوريم که نارضايتي و ضديت مردم ايران با حکومت مذهبي حاکم برکشور به معناي موافقت اَنها با مداخله نظامي آمريکا يا قدرت هاي ديگر در ايران نيست ."
مسعود نقرهكار
نويسنده و عضو كانون نويسندگان ايران
(در تبعيد)
--- جنگ افروزان حزب جمهوريخواه
امريکا وجمهوري فقها درکنار" قايم باشک" بازي هاي سياست بازانه
و"به نعل و ميخ زدن"هاي روزانه ،کوبيدن بر طبل جنگ را اَغاز کردهاند . بسياري ازصاحب نظران سياسي و نظامي امريکا بروز اين
جنگ را محتمل ميدانند، جنگي که اَمريکا ( و يا اسرائيل) اَغازگرش خواهد بود.
"نامه سرگشا ده به مردم آمريکا"،
که هزاران عاشق صلح از مليتهاي
مختلف برپاي آن امضا نشاندهاند و نام من نيز افتخار هم نشيني با آنان را دارد، ابراز نگراني
و مخالفت نسبت به حمله احتمالي نظامي آمريکا، و بروزجنگي
خانمانسوز درميهنمان است. دراين نامه با
برخوردي مسئولانه و انسان دوستانه نسبت به پيامدهاي چنين جنگي براي دو ملت ايران و امريکا به مردم امريکا هشدار داده شده است. امضا
کنندگان اين نامه تاکيد کردهاند که:
"ما باقاطعيت براين باوريم که نارضايتي و ضديت
مردم ايران با حکومت مذهبي حاکم برکشور به معناي موافقت آنها با مداخله نظامي آمريکا يا قدرت هاي ديگر در ايران
نيست ."
اين باور قاطع انساني بر بنيان
اين اصل استوار است که هيچ ملتي خواهان جنگ نيست بويژه ملتي که هنوز زخم جنگي بزرگ
بر پيکر دارد، مگر عناصر جنگ طلبي از اين ملت که جنگ تامين کنندهي
منافع مالي و
معنويي فردي، گروهي و
فرقهاي آنان
باشد، و
يا هم عقيده با "خاندان بوش" و جنگ افروزان حزب جمهوري خواه
امريکا بپندارند که "جنگ يعني صلح" و "جنگ
وسيله ايست براي دستيابي به آَزادي و د موکراسي"، آن هم آزادي و
دموکراسياي که حزب جمهوري خواه آمريکا و دولت بوش تعريف و تفهيم ميکنند .
دراين نامه با اشاره به مداخله
کودتاگرانهي امريکا درايران به مردم آمريکا ياداَوري شده است که:
"ايرانيان هنوز به خاطر
دارندکه چگونه اَمريکا با عمليات سري خود برضد دولت دموکراتيک و انتخابي دکتر مصدق
درسال ۱۳۳۲ به اَزادي در ايران ضربهاي اساسي وارد
اَورد."
اين يادآوري صميمانهايست که آمريکائيان بدانند- و بسياري ازاَنان ميدانند- که يکي از دلائل آمريکا ستيزي
در ايران، و جهان، اعمال سياستهاي سلطه طلبانه و تجاوزگرانه
اکثر دولتهاي اَمريکا و حمايت اَنان از ديکتاتورها و سرکوب حرکتهاي اَزاديخواهانه،
عدالت طلبانه و دموکراسي طلبانه در ايران، و جهان است.
(البته حضور قدرتمند امريکا ستيزي در ايران
دلائل گونهگون دارد که اعمال سياستهاي سلطه طلبانه و تجاوز گرانه
و... يکي از آنهاست، و روشنفکران و روشنگران ملي و چپ و بخشي از مردم ايران، و جهان براساس اين دست از
ويژگيهاي اکثرحکومت گران اَمريکائي به تقابل با آمريکا
کشانده شدهاند. نوع ديگري از آمريکا ستيزي در جامعه ما و جهان وجود دارد که از مواضع ارتجاعيست؛ که امريکا ستيزي قشريون مذهبي و پيروانشان از اين قماش است). بهر گونه، قصد من در اينجا پرداختن به مجموعه عوامل امريکا ستيزي و
چرائي و ريشههاي ابراز مخالفت با آمريکا نيست، ميخواهم بگويم به نظر من در "نامه سرگشاده" به امريکائيان هشدار داده ميشود
که عملکرد کودتاگرانه و سلطه طلبانه دولت امريکا در ايران جوي
واقعي پديد
آورده است که حمله نظامي سبب گسترش اَن خواهد شد و اين به
سود دو ملت بزرگ امريکا و ايران نيست.
دراين نامه ضمن اشاره به ابعاد
هولناک زيانهاي جاني و مالي اين جنگ به پيامد ديگري نيز پرداخته شده است:
"هر گونه تهاجم نظامي به ايران يا بمباران آن به گسترش نظاميگري، تقويت
تسلط قشريون مذهبي بر دولت و ملت و نقض بيش
از پيش حقوق بشر
و حقوق دموکراتيک مردم خواهد انجاميد."
رژيم فقها که تجربه بهره گيري از جنگ ۸ ساله را پشت سر دارد،
اين بار به بهانه حمله نظامي آمريکا و
اسرا ئيل به عنوان "موهبت
الهي"ي "برکت اَور"ي ديگر، سبعانهتر به
سرکوب اَزادانديشي و اَزاديخواهي و توجيه مصائب و مشگلات
اقتصادي و
اجتماعي روي خواهد اَورد؛ و
اين جدا از موج هاي انسانياي
خواهد بود که به قتلگاه جنگ خواهد فرستاد و... بدين ترتيب جنگ نهال نازک و کوچک
اَزادانديشي،
اَزاديخواهي و دموکراسي طلبي درميهنمان را نيزخواهد سوزاند.
باري، من
اين نامه را فرياد صلح طلبانه انسانهائي ميدانم که به دور
از هرنوع امريکا ستيزي، با نگاهي هوشمندانه و انسان
دوستانه از مردم اَمريکا ميخواهند تا مانع بروز چنين
فاجعهاي شوند. طرح گستردهتر، سامان و سازمان دادن حرکتهائي بر محور چنين خواستي علاوه بر تقويت جنبش صلح طلبانه و نماياندن چهرهي واقعي جنبش روشنفکري و روشنگري ايران،
به افشاي بيشتر رژيم فقها نيز ياري
خواهد رساند.
به گمان من همراه با ابراز
مخالفت با حمله نظامي امريکا به ميهنمان، ميبايد خواستار حمايت مسالمت اَميز و بدون قيد و شرط همهي دولتها و ملتهاي جهان از جنبش اَزادانديشانه، آزاديخواهانه،
عدالت طلبانه و دموکراسي طلبانه درميهنمان شد.
*****
در مورد بيانيه ۵۶۵ نفر، يا
به قول مهدي تهراني "بيانيهي تهران" ، که من نيز حامي اَن هستم نظرم اين است :
ازميان طرحها و
بيانيههاي سياسياي که فعالين سيا سي آزادانديش و آزاديخواه در داخل ميهنمان منتشر کردند اين بيانيه، چه
از نظر خواستهاي مطروحه در
اَن و چه نحوهي تهيه و ترکيب تهيه کنندگان، به انديشگي سياسي و خواستهاي فعالين سياسي آزادانديش و اَزاديخواه در خارج
کشور نزديکتر
است. بديهيست بدلائل مختلف، ازجمله شرايط زندگي و فعاليت نبايد
انتظار داشت فعالين سياسي در داخل کشور خواستهاي
مخالفين رژيم فقها در خارج کشور را کپي کنند ، امضاهاي خود را پاي اَن بگذارند و پلاتفورم فعاليتهاي خود سازند؛ اَن هم مخالفيني که بسياري از به اصطلاح "رهبران"
مو سپيدش حتا، به لحاظ ذهني و رفتاري هنوز از جوانترين امضا کنندهي اين بيانيه عقبتر
هستند. في المثل نگاه کنيد به فرازي "فقيهانه" از نوشتهي يکي از اين دست باصطلاح "رهبران"، به عنوان يکي از تائيد کنندگان اين بيانيه، ايشان فرمودهاند : "جاي اَن دارد که کوشندگان و جريانات سياسي از هر گروه و گرايشي بدون اما و
اگر از اين بيانيه پشتيباني کنند و ..." و اين در حاليست که امضا کنندگان اين بيانيه در داخل
کشور و تدوين کنندگان متن نامه حمايتي در خارج کشور خود با مجموعهاي از "اما و اگر" مواجه هستند، و يا نگاه کنيد به ديگراني که ضمن
تائيد اين بيانيه در حال تبليغ و رايزني
براي معرفي کانديد در انتخابات رياست جمهورياند،
و يا عزيزاني که فقط طرح خود نوشته را دوست مي دارند و
چارچنگولي به اَنها چسبيده اند.
به دور از غلوکردن و ذوق زدگي و"نقطهي عطف" سازيهاي رايج, عليرغم "اما و اگر"هائي که به ويژه در
رابطه با
"برنامه هاي عملي"ي
امضا کنندگان اين بيابيه دارم، اين "بيانيه" را پيشروتر از طرحها و بيانيههاي سياسياي که تا کنون در داخل کشور منتشر شده
است ميبينم،
به اين دلائل :
- در مطلب کوتاهي که در
باره"طرح رفراندم" نوشتم بر اين دغدغه و نگراني پاي فشردم که روشنفکري و
روشنگري غير مذهبي
از روشنفکري و
روشنگري ديني عقب است و- به ويژه در خارج کشورـ کارش به تأييد و يا رد طرحها و بيانيههاي سياسي
اين پاره از جنبش روشنفکري و روشنگري رسيده است؛ و اين به سود کل جنبش روشنفکري و روشنگري در ايران نيست. اما ترکيب افراد امضاکنندهي اين بيانيه و خواستهاي طرح شده نشان ميدهد که روشنفکري و روشنگري لائيک و غير مذهبي در داخل
کشور مي رود تا وزن و جايگاه خود را پيدا کند.
- امضاکنندگان بيانيه بيش از هرچيز
نگراني خود را از بحراني که "در اثر سياستهاي تنش اَفرين حکومت ايران باجهانيان" پديد اَمده ابراز ميکنند؛ سياستهائي که "هويت تاريخي و تماميت
ارضي و
منافع ملي کشور" و "استقلال کشور" را مورد تهديد قرار داده است. نگرانياي که با توجه به ويژگيهاي دولت امريکا و احتمال حملهي نظامي امريکا به ايران جديتر و واقعيتر شده ا ست.
- دراين بيانيه با استناد به
منابع اَمار
و اطلاعات اَماريي
منتشره در ايران حجاب از گوشههائي از سيماي نابسامان اقتصادي، اجتماعي،
فرهنگي و... برداشته شده است. امضاکنندگان
بيانيه"جريان حکومتگر" و"حاکمان انتصابي" را که"فاقد صلاحيت علمي، تجربي،
تعهد اجتماعي و مديريت کاراَ" هستند مسئول مي دانند.
- در اين بيانه به صراحت
خواست"جمهوري واقعي" مطرح ميشود که در ذهن من يک جمهوري عرفي و پارلماني را مينشاند. طرح اين خواست، بيان روشن و شفاف مرزبندي با
دو رژيم ارتجاعي جمهوري اسلامي و سلطنتي ست .
- در اين بيانه شفاف و صريح با
اَنچه به عنوان "اصلاحات" درميهنمان مطرح است، مرزبندي شده است وبديل "جمهوري واقعي" در برابر جمهوري اسلامي و
حرکتهاي پيرامونياش ارائه شده است .
- اَنچه به نام "انتصابات" و"
انتخابات" تاکنون به مردم ميهنمان تحميل شده، غير دموکراتيک و "بازيهاي سرگرم کننده" اعلام شده و در رابطه با انتخابات رياست جمهوري اسلامي
نيز موضع گيرياي صريح اتخاذ گرديده است.
- تاکيد براهميت تامين عدالت
اقتصادي و
اجتماعي به عنوان "پايه"ي يک نظام اقتصادي و اجتماعي پويا و کاراَ در راستاي توسعه پايدار، از ويژگيهاي اين طرح است، امر حياتياي که در برابر
شعارهاي "سوپر" اَزاديخواهانه، بويژه از سوي بخشي از فعالين سياسي در خارج کشور، کم رنگ شده است.
- امضا کنندگان "راهکارحتمي
و نهائي" را
" گردن نهادن به رأي و
اراده ملي" مي دانند و خواستار اَنند که : "ساختار قدرت حکومت، اداره امور کشور و روابط بين المللي اَن بدون سوء استفاده
غيرمردمي از قانون اساسي، مانند همهي کشورهاي پيشرفته جهان،
بر پايه اعلاميه جهاني حقوق بشر و ميثاقهاي دوگانه
الحاقي و منشور ملل متحد،با توجه به حفظ منافع ملي ،طراحي شود. و...."
- آيا همين موارد اشاره شده براي
حمايت از بيانيهاي که در جهنم درهي جمهوري اسلامي صادر و با امضاي ۵۶۵ فعال سياسي
شجاع از طيفهاي مختلف عقيدتي و سياسي، و از سرتا سر ايران
منتشر شده است ،کافي نيست
*