يک جنبش انتخاباتي آلترناتيو
·
امروز صحبت کردن از انشقاقها و
ناهمگونيهاي جمهوري اسلامي واجد هيچ نکته
تازهاي نيست .نکته تازه و مهم دراين
رابطه نقد دو ديدگاه افراطي
در اپوزيسيون جمهوري اسلامي است
که به اين اختلافات يا از منظر سياه بازي و صحنهسازي براي فريفتن
مردم مينگرد و يا به مثابه منبع اصلي اضمحلال و خود فروپاشي نظام
مرتضي ملک محمدي
فعال سياسي، عضو شوراي همآهنگي اتحاد جمهوري خواهان ايران
اجازه
بدهيد اين نکته را يادآوري بکنم که اصولاً
استنتاج يکدست شدن حاکميت از حذف اصلاح طلبان را چندان صحيح نميدانم. اين درست
است که جريان اصلاح طلبي يکي از بزرگترين انشقاقهاي درون نظام جمهوري اسلامي بود
ولي اولاً تنها انشقاق نبود و هم اکنون هم شيارهاي عميقي در بدنهي اين نظام هست.
ثانياً اين نظام همواره انشقاقهاي تازهاي
را در خود بازتوليد مي کند. درحال حاضر ناهمگونيهاي بسياري در رهبري و ساختارهاي
آن قابل مشاهده است که همه استعداد آن را
دارند که در زمينه مساعد فعال شوند و به
اختلافات مهمي تبديل گردند. نظريه کلينتاليسم (حامي پروري گروهاي قدرت) بسياري از
خود ويژگيهاي جمهوري اسلامي را به مثابه
مجمعالجزاير قدرت توضيح ميدهد. اين درست است که اجزا و گروهاي تشکيل دهند نظام
عموماً حول قدرت و نقش روحانيت شيعه به عنوان مقام اصلي يا آرماتور بند نظام متحد
شدهاند ولي اولاً خود اين دستگاه ايدئولوژيک چند گونه و آنارشيک است و ثانياً به
دلايل مادي مختلف در معرض سوخت و سازهاي اجتماعي است و از قشر بنديها و جابجاييهاي
طبقاتي تاثير ميپذيرد و اين يکي از زمينههاي انشقاقها و انشعابهاي دائمي آن
است. من فکر ميکنم آشفتگيهاي کنوني ميان گروهاي محافظهکار بر سر تعيين کانديداي رياست جمهوري و بويژه
اختلاف عمده ميان "شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب" بر سر نامزدي رفسنجاني
را بايد در همين رابطه مورد توجه قرار داد.
اينجا مسئله کاملاً واقعي است و به هيج وجه پاي نوعي نمايش و صحنه گرداني براي جدي جلوه دادن
مبارزات انتخاباتي و ايجاد گزينهاي مصنوعي مختلف دربرابر مردم درميان نيست . زيرا ايجاد گروه بنديهاي مصنوعي و رقابت هاي ساختگي
و ايجاد شکاف در صفوف راستها بيش از هرچيز به بياعتباري خود آنها منجر خواهد شد
. نبايد از ياد برد که محافظه کاران هر چند به علت کوته بينيهاي سياسي و يا جمود
فکريشان انعطاف ناپذيرند, ولي آنها به دلايل مختلف نميتوانند نسبت به رأي مردم بي
اعتنا باشند. آنها چه به خاطر رفابتشان با اپوزيسيون داخل و خارج نظام و چه براي مقبول جلوه دادن نظام در صحنهي بين
المللي و چه براي مشرع نماياندن جمهوري
اسلامي در ميان جنبش اسلامي منطقه به رأي مردم نيازمندند و اين مستلزم نمايشي از
قدرت و استحکام سياسي و تشکيلاتي است. آنهم در اين شرايط که جامعه نسبت به ارادههاي
معطوف به عمل و حل راديکال مسايل جامعه متمايل ميشود.
البته امروز صحبت کردن از انشقاقها و ناهمگونيهاي
جمهوري اسلامي واجد هيچ نکته تازهاي نيست
.نکته تازه و مهم دراين رابطه نقد دو
ديدگاه افراطي در اپوزيسيون جمهوري
اسلامي است که به اين اختلافات يا از منظر سياه بازي و صحنهسازي براي فريفتن
مردم مينگرد و يا به مثابه منبع اصلي اضمحلال و خود فروپاشي نظام. ضعف سياسي
و پراکندگي در ميان اپوزيسيون در دو دهه گذشته بهخصوص باعث بزرگ نمايي و تمرکز
اپوزسيون روي تضادهاي درون حاکميت به عنوان مهمترين عامل فروپاشي رژيم شد. حال آنکه
اين اختلافات و تضادها به خودي خود نه فقط منشاء ضعف و بي ساماني نظام نيستند
بلکه ميتوانند به عامل تحرک و نوعي پويايي
و هشياري نظام هم تبديل شوند. جمهوري
اسلامي عليرغم تمايل به تمرکز و توتاليتاريسم همواره به سطح معيني از پلوراليسم
اسلامي ميدان داده و يا مجبور به رعايت آن شده است. و همين امر به فعال شدن اين
گروها و تحرک نيروهاي اجتماعي آنها کمک کرده است. در واقع اين نگاه منفي به
ناهمگوني و چند دستهگي در جمهوري اسلامي چيزي جز باز نمايي همان نگاه بدبينانه
در اپوزيسيون به مقوله پلوراليسم و ستايش از همگوني و يکپارچگي نيست. از اين مقدمه
ميخواهم در پاسخ به سؤال اول شما اين نتيجه را بگيرم که اختلافات موجود در ميان
جناح محافظه کار برسر تعيين نامزد رياست جمهوري
بازتاب ديگري از همين تضادها و تفاوتهاست و نبايد آن را به سطح بازي هاي سياسي
يا نمايشات تشريفاتي تنزل داد.
اين
اختلافات اما برخلاف آنچه ممکن است به نظر
برسد عمدتاً بر سر راه هاي برون رفت
از بحران سياست خارجي نيستند. بحران سياست خارجي و مسئله بحران اتمي خارج از کادر مسايل انتخابات قرار دارد. درست است که
برخي گروهايي حاشيهاي دراين رابطه مواضع
به اصطلاح راديکال مي گيرند و از سياست
تشنج و رودررويي با آمريکا جانب داري ميکنند
و يا از آن طرف ديگر رفسنجاني و جناح او
تمايل بيشتري براي نزديکي به غرب و
آمريکا ازخود نشان مي دهند ولي اينها هيچکدام توافق هاي استراتژيک ميان خودشان را
دربرخورد با آمريکا و بطور کلي در اصول سياست خارجي بهم نميريزد. اين توافق هاي استراتژيک مثل هميشه
دردايره وسيعتر نيروهاي قدرت حاصل مي شود و نه در نهاد رياست جمهوري. عملکرد بيست
و چند ساله جمهوري اسلامي لااقل درسياست خارجي و در زمينه مسايل کليدي نظام دو
نکته را نشان داده است اول اينکه نشان داده است که در موقعيتهاي حساس جمهوري
اسلامي قدرت تشخيص منافع حياتي خود را دارد و عليرغم هارت و پورت کردنها از بهخطر انداختن موقعيت خود ميهراسد و در
برابر فشار مطيعتر از آن است که مي نمايد , و ثانياً جزاير تشکيل دهنده قدرت ميتوانند
بر اساس "منافع عالي نظام" در ميان خود به توافق برسند. در اين رابطه بياد
بياوريد چگونگي حل مسئله گروگان گيري را و
يا پذيرش آتش بس در جنگ هشت ساله, يا چشم فرو بستن بر بمباران سکوهاي نفتي ايران
توسط نظاميان آمريکا, سکوت در برابر ورود
نيرهاي نظامي آمريکا به منطقه در کوران جنگ و آزادسازي کويت, حمايت ضمني ازحمله
به عراق و سرنگوني صدام حسين, همراهي با سياست جهاني ضد تروريسم, و همسويي با
آمريکا درجريان برچيدن نظام طالبان. عمل کرد جمهوري اسلامي در رابطه با مسئله
بحران هسته اي و جريان گفتگوها با طرف هاي
درگير در غرب نشان نميدهد که در اين روش برخورد جمهوري اسلامي تغييري رخ داده
باشد و آنها درفکر به بن بست کشاندن ماجرا
و پذيرش خطر محاصره اقتصادي يا جنگ باشند. علاوه بر اين بر سر بحران هستهاي اخير
ميان جناحهاي نظام اتفاق آراي زيادي به چشم ميخورد و دامنه همکاري و توافقات
آنها حتا جريان اصلاح طلبان را هم دربر ميگيرد. بنا براين من با اين پيش بيني
چندان موافق نيستم که چشم انداز بحران
هستهاي آغاز يک دوره تازه محاصره نظامي و
تحريم اقتصادي در سياست خارجي و بگيرو ببند درداخل خواهد بود. تا آنجا که به هدفها
و شرايط تحقق منافع آمريکا و اروپا مربوط
ميشود, آنها نيز آمادگي پيش برد موثر چنين سياستهايي را ندارند. در استراتژي مداخله نظامي آمريکا تزلزلهاي جديي
به چشم ميخورد و آنها در باره عواقب يک چنين مداخلهاي که دستاوردهاي تا
کنونيشان را به زير سؤال خواهد برد نگرانند. با اين حال اينها همه در حوزه
احتمالات است, به نظر من جنگ و مداخله نظامي و محاصره اقتصادي محتملترين شق
نيستند, ولي بنا به فرضي که در سؤال
شما پيرامون مداخله نظامي هست و موضعي که نيروهاي سياسي ايران بايد اتخاذ
کنند, بايد بگويم که چنين مداخلهاي بکلي به زيان جريان دموکراتيک در ايران خواهد
بود. و اين نيروها بايد با تمام قوا با اين سياست مقابله کنند. توجه داشته باشيد
که نه جمهوري اسلامي آنقدر ضعيف است که با اين گونه مداخلهها از پا درآيد و نه
اپوزيسيون دموکراتيک آن قدر نيرمند است که بتواند از اين مداخله براي تحول دموکراتيک
ايران سود جويد. بنا براين نتيجه چنين رويدادي
اگر به تقويت جمهوري اسلامي منجر نشود تنها به آشفتگي و تلاشي شيرازههاي جامعه
منتهي خواهد شد, چيزي مشابه آنچه عراق پس از شکست در جنگ کويت گرفتار
آن شد و اين فقط يک کابوس براي مردم ايران
خواهد بود و نه پروسه آزاد سازي ايران.
بنا براين اهميت انتخابات رياست جمهوري عمدتاً از
منظر روابط نيروها در درون کشور مطرح است .مشغله اصلي و دغدغه خاطر جمهوري اسلامي
اين است که چگونه به قول خودشان "راي حداکثري" مردم را به اين انتخابات
جلب کنند. با توجه به پيشينه منفي جريان اصلاح طلبي که مهمترين منبع جلب نظر مثبت
مردم به امر انتخابات بود امکان تحريم گسترده انتخابات لااقل در شهرهاي بزرگ و درميان
اقشار شهرنشين بسيار بالاست هيچ علايم و نشانهاي به چشم نميخورد که مردم در اين
انتخابات موضع متفاوتي از انتخابات شوراهاي شهر و روستا و انتخابات مجلس هفتم در پيش
بگيرند. بحران برنامه و کانديد در همه جناح ها وجود دارد. ژست هاي اصلاح گرايانه و
عوام پسند رفسنجاني هم نمي تواند به تغيير مهمي در ذهنيت انتخاباتي مردم بيانجامد.
ممکن است برخي گروهاي اجتماعي و صنفي که از عملکرد اين مجلس و ضعيف شدن اصلاح
طلبان آسيب ديدهاند به برنامههاي
رفسنجاني اميد هايي ببندد يا گمان کنند که
با انتخاب او لااقل از پيش روي بيشتر محافظه کاران جلوگيري خواهد شد, ولي به نظر نمي رسد که اين
تمايل در مردم عموميت داشته باشد, لااقل به
آن اندازه که مشابه وضعيت
انتخاب خاتمي در برابر ناطق نوري را باز توليد و تکرار کند. درفضاي کنوني هيچ
رقابت جويي جدياي که به تحريک رأي دهندگان بيانجامد وجود ندارد. مهمترين مسئله اين
انتخابات نسبت به همه انتخابات پيشين اين است که ذهنيت و رأي اکثريت مردم از محدوده برنامهها و نامزدهاي جمهوري
اسلامي فراتر رفته است. مردم اکنون براي راي خود بيش از کانديدهاي جناح هاي نظام
ارزش قايل هستند. اما تحريم انتخابات باز
گشت به دوره انتخاباتي پيش از رياست جمهوري خاتمي است و آشکارا پايين تر از سطح
آگاهي و خواست امروز مردم قرار دارد. بنابراين
مسئله اين است که اين راي را چه کسي و چگونه نمايندگي خواهد کرد.آيا اپوزيسيون
دموکراتيک و جمهوري خواه اين اراده را خواهد داشت که به اين راي مردم هويت سياسي
روشن بدهد. اپوزيسيون تاکنون يا خود را به بازي در بساط انتخاباتي اصلاح طلبان راضي
کرده است و يا با تحريم آن خشنود بوده است. اکنون
شايد همين انتخابات بهترين فرصت براي نيروهاي دموکراتيک باشد که پيرامون يک
حرکت انتخاباتي جديد يعني طرح يک انتخابات موازي و آلترناتيو مي انديشند و خود را از بن بست اين دو گزينه
تحميلي برهانند. معرفي يک نامزد معتبر از سوي اپوزيسيون دموکراتيک که از هر لحاظ
خارج از موازين و محدوديتهاي انتخاباتي جمهوري اسلامي خواهد بود, فقط ميتواند به
صورت يک جنبش انتخاباتي آلترناتيو نمودار شود. طرح اين ايده در شرايط کنوني به هيچ
وجه ذهني و بدور از امکانات عمل اپوزيسيون دموکراتيک نيست. مثلاً آيا چه
مانع منطقي و عملي وجود دارد که همان حرکت دانشجويي که طرح رفراندم
را به ميان کشيد و يا آن اقدام سياسي مهمي که
565 نفر از فعالان سياسي داخل کشورپاي آن امضا گذاشتند, نتواند ابتکار چنين
حرکت انتخاباتي بديلي را در دست بگيرد. اين حرکت با توجه به پشتيباني که از سوي
دانشجويان و جوانان برخوردار است شانس آن را دارد که نظر مردم را به سوي
برنامه اپوزيسيون دموکراتيک جلب کند و راي شان را به سود کانديد آن ها بريزند. نتيجه
اين عمل بي شک تاثير مهمي بر حرکت و قوام
گرفتن يک بلوک دموکراتيک خواهد داشت.
*