بن بستي بدون هيچ گونه گريزگاه
- نيروهايي که براساس تعاليم اسلامي خود مي خواهند عمل کنند طبعاً در شرايط
تاريخي قرن بيست و يکم جايي ندارند بويژه آن که دوران جنگ سرد ميان امپرياليسم
و کمونيسم پايان يافته و امپرياليست ها، براي جلوگيري از گسترش کمونيسم ديگر
نيازي به نيروهاي ارتجاعي ندارند
باقر
مؤمني
نويسنده و مورخ
حکومت
اسلامي تا امروز هيچ گاه به اين اندازه گرفتار تفرقه، بحران و بي ثباتي نبوده است.
اين حکومت اينک در بن بستي بدون هيچ گونه گريزگاه در بند افتاده؛ به اين ترتيب که
از لحاظ داخلي تمام پايگاه هاي مردمي خود را نه تنها از دست داده بلکه تنها احساسي
که مردم ما نسبت به اين حکومت دارند، نه بي تفاوتي، بلکه يکسره نفرت و کينه است. اينک
مدت هاست که اعتقاد و تمايل به تغيير اساسي در حکومت و نظام در ميان مردم صورتي بسيار
گسترده و عميق به خود گرفته و از آن مهمتر، مدتي است که اين تمايل و اعتقاد بدون هيچ
ترس و بيمي از تهديدها و مجازات ها و سرکوب ها به صورت اعتراضات علني و شجاعانه از
جانب گروه ها و جريان هاي سياسي ابراز مي شود
اين اعتراضات به صورتي روزافزون شکل هايي اصولي تر و گسترده تر به خود مي گيرد
که از جمله ي آن ها مي توان از طرح مسئله ي رفراندوم و بيانيه ي 565 نفر ياد کرد.
از
لحاظ خارجي نيز جمهوري اسلامي، چه در عرصه ي جهاني و چه در عرصهي منطقهاي در زير فشار قرار گرفته و روز بروز منزوي تر مي شود: اينک ديگر کشورهاي
اروپايي که مي کوشيدند- و هم چنان به شکل هاي گوناگون مي کوشند- تا با استفاده از
بن بست هاي سياسي جهاني حکومت اسلامي ايران، به سود منافع خود بهره برداري کنند، زير
فشار امپرياليسم امريکا، و هم چنين بي اعتمادي به سياست بازي هاي متزلزل و نامطمئن
جمهوري اسلامي، ناگزير شده اند در حمايت خويش نسبت به اين حکومت محتاطانه تر عمل
کنند. در منطقه نيز حکومت استبدادي ارتجاعي اسلامي يکي پس از ديگري پايگاه هاي حمايت
سياسي خود را از دست مي دهد که نمونه ي آن عقب نشيني ناگزير سوريه، يارغار آن، از
بعضي مواضع سياسي گذشتهي خويش است. گذشته از اين ها،
چنان که معلوم است کشور ما از نظر جغرافيايي اينک در تمام جهات در محاصره ي دولت
هاي دست نشانده و يا هوادار امريکا و دولت هاي ناراضي و يا متخاصم عرب منطقه قرار
گرفته که با ايجاد تنش هاي سياسي فضاي تنفسي را بر جمهوري اسلامي به کلي تنگ کرده
اند.
به اين
ترتيب فقدان پايگاه داخلي، که در جهت گسترش رو در رويي آشکار و عمومي مردم با آن
در حرکت است، از يک سو و بحران سياسي دستگاه قدرت در ارتباط جهاني از سوي ديگر اين
حکومت را، که در ذات خود ضد تاريخي و بي ثبات بوده به بحران همه جانبه ي رو به
توسعه و بي بازگشت گرفتار ساخته است.
اين
بحران موجب تفرقه ي دروني نيروهاي حکومتي و بي ثباتي روزافزون قدرت شده و گروه ها
و جريان هاي مختلف آن تلاش مي کنند تا از طرق مختلف و با توسل به تاکتيک هاي
گوناگون حيات آن را تثبيت و طولاني تر کنند: يک جريان به طور کلي راه فشار و
اختناق در داخل و مقابله با خارج را در پيش گرفته؛ يکي ديگر دادن امتياز به خارج و
تشديد فشار در داخل را راه نجات خويش تشخيص داده، و سياست سومي تصور مي کند با
کاهش اختناق و فشار در بعضي زمينه هاي داخلي و کنار آمدن با امپرياليست هاي جهاني
مي تواند قدرت حکومتي را تثبيت کند. اما اين استراتژي هاي سه گانه نه تنها در
کشاکش ميان خود يک ديگر را خنثي مي کنند و مانع پيشرفت و موفقيت يکي از اين سه راه
مي شوند بلکه همگي اين نيروها يا در ذات خويش و يا در برخورد با نيروهاي بيرون از
حکومت کمترين امکاني براي دست يابي به هدف هاي خود را نمي يابند:
نيروهايي
که براساس تعاليم اسلامي خود مي خواهند عمل کنند طبعاً در شرايط تاريخي قرن بيست و
يکم جايي ندارند بويژه آن که دوران جنگ سرد ميان امپرياليسم و کمونيسم پايان يافته
و امپرياليست ها، براي جلوگيري از گسترش کمونيسم ديگر نيازي به نيروهاي ارتجاعي
ندارند و اينک پديده هاي مجهول و حرامزاده اي مانند خميني و بن لادن، که به عنوان يکي
از ابزارهاي جنگ سرد ساخته بودند، نه تنها ديگر مفيد فايده اي نيستند بلکه به پديده
هاي کاملاً مزاحمي براي آن ها تبديل شده اند.
از سوي
ديگر امپرياليست ها متوجه هستند که نمي توانند به ثبات و موفقيت نيروهايي، که از يک
سو حاضر به تسليم در برابر آنان باشند و از سوي ديگر سرکوب مردم و جنبش هاي مردمي
دست مي زنند، اطمينان و به طور قطع بر آنان تکيه کنند زيرا آشکار است که مخالفت و
نفرت توأم با سکوت و انتظار نسبي، و يأس و نااميدي موقتي کنوني مردم قابل دوام نيست
و هر لحظه ممکن است به صورتي انفجاري منافع آن ها را در معرض خطر جدي و اساسي قرار
دهد.
جريان
سوم نيز، حتا علي رغم تسليم به امپرياليست ها، اگر بخواهد خط قرمزهاي غير قابل
گزاري در برابر دموکراسي و خواست هاي مردم قرار دهد، موفقيتي نخواهد داشت و ناگزير
در جايي مجبور به سرکوب مردم خواهد شد و به موضع جريان دوم عقب خواهد نشست که پايان
آن هم کاملاً روشن است. علاوه بر اين ها تن دادن به دموکراسي و آزادي مطلقاً در
ذات اين حکومت و نظام نيست و در واقع در صورت تن دادن به دموکراسي و آزادي به نفي
وجود خويش حکم کرده است.
در هر
صورت هيچ يک از جريان ها و گروه هاي دروني جمهوري اسلامي، اعم از آن ها که قدرت را
در دست دارند و يا آن ها که به عناوين گوناگون اختلافات فکري و تاکتيکي با اصولگرايان
دارند و دست شان در عمل و قدرت کوتاه است، در شرايط بحراني کنوني مطلقاً شانس جلب
مردم و ادامه ي حکومت و نظام مذهبي، حتا به صورت تصحيح و اصلاح شدهاش، را ندارند تا آن جا که سعادت آن را هم ندارند که مانند محمد رضا شاه و
اطرافيانش در اين لحظات نزع صداي انقلاب را بشنوند.
اين
ها البته براي نجات از بن بست کنوني قدرت و نظام به هر وسيله متوسل مي شوند و از
جمله مي خواهند از انتخابات رياست جمهوري نيز، هر کدام بنا به سليقه و شعور و
منافع خود، و براي تثبيت قدرت استفاده کنند اما چنان که ديده شده و ديده مي شود نه
رياست جمهور اصلاح طلب و مجلس هماهنگ با آن، که ميليون ها مردم براي تخفيف موقت
شرايط سخت زندگي اجتماعي و سياسي خود به آن ها رأي دادند، توانست گرهي از کار
فروبسته قدرت بگشايد و از بحران نظام بکاهد و نه روي کار آمدن مجلس رهبر پسند و
ساخته و پرداخته ي دست شوراي نگهبان و مجلس شوراي مصلحت توانست تناقضات دروني و
درماندگي هاي قدرت را کاهش دهد و نه حتا از گسترش اين تناقضات و درماندگي ها جلوگيري
کند؛ و اينک چنان که ديده مي شود نه تنها درگيري ميان به اصطلاح نيروهاي اصلاح طلب
و اصولگرا شدت بيشتري يافته بلکه بحران آن چنان نيرومند است که حتا نيروهاي
اصولگرا نيز نمي توانند در ميان خود به کمترين توافق دست يابند، اين که با همه
تلاشي که از بالا و در مرکز قدرت بعمل مي آيد اختلاف و تفرقه ي ميان اين نيروها بر
سر انتخاب رياست جمهوري روز بروز فزوني مي يابد و حتا ايجاد شوراي هماهنگي از قدرت
مندترين و معتبرترين عناصر قدرت براي دست يابي به توافق ميان جريان هاي مختلف اين
نيروها نيز بجايي نرسيده است؛ و اکنون که ديگر تمام تاکتيک ها و ترفندهاي عناصر و
گروه هاي قدرت ناکام مانده زمزمه ي نامزدي رفسنجاني برخاسته و به نظر مي رسد که
دستگاه قدرت براي حفظ نظام مجبور شود به او اميد بندد و تمام سرمايه ي خود را براي
انتخاب اين مهره ي سوخته، که مردم در انتخابات گذشته با قاطعيت به او پاسخ منفي
دادند، خرج کند.
به هر
حال در انتخابات دوره ي نهم رياست جمهوري مي توان فرض را هم بر اين گذاشت که از هيچ
کدام از نامزدهاي موجود، که همگي به قانون اساسي جمهوري اسلامي، يا لااقل به اصول
اساسي آن، متعهد و پاي بند هستند، سلب صلاحيت نشود و حتا معجزه اي صورت گيرد و
مسئولان نظام براي خروج از بن بست مطلق موجود آنقدر عقل و شعور به خرج دهند که به
کانديدايي مانند نامزد نهضت آزادي، که با زباني متفاوت از صاحبان قدرت حرف مي زند،
ميدان دهند اما اين کار نيز، با همه ي استبعاد آن هيچ راهي به بيرون از بن بست
بحراني کنوني نظام نمي تواند باز کند زيرا ديگر اکنون مردم نه تنها تجربه ي خاتمي
و اصلاح طلبان را از سر گذرانده اند بلکه حتا خوشباوران و فرصت طلبان نيز، بنا به
اصطلاح رايج، از اين ها نيز عبور کرده اند و نقشه بزک کردن چهره ي جمهوري اسلامي و
اصلاح آن ديگر به کلي رنگ باخته است؛ و اينک، چنان که همه مي دانند و مي بينند،
مردم جز به تغيير اساسي نظام به هيچ چيز ديگري رضايت نمي دهند، هم چنان که نسل
جوان، در تجسم جنبش دانشجويي، و هم چنين در اعلاميه هايي مانند «بيانيه» صدها تن
از «دانشمندان فعالان سياسي و دانشجويي»، به قول معروف خرج خود را از تمام جريان
هاي سياسي موجود جدا کرده و عده ي بسياري از هم اکنون محالفت خود را حتا با دادن
رأي به نامزد اصلاح طلبان نيز اعلام داشته اند.
به اين
ترتيب قدرت حاکم در جريان انتخابات رياست جمهوري در بن بست مطلق قرار گرفته و هر
شگردي هم به کار ببرد و هر چقدر هم از موضع خود عقب نشيني کند و در رفتار خود نرمش
نشان دهد در جلب نظر مردم براي کشاندن آنان به پاي صندوق هاي رأي و ايجاد مشروعيت
براي خود موفقيتي نخواهد داشت؛ تا سرانجام زماني فرا رسد که اعتراضات علني و
جسورانه ي پراکنده و موضعي و محدود کنوني به اعتراضات پيوسته و مقاوم و مستمر عمومي
تبديل شود و به حيات اين عقده ي تاريخي ميهن ما براي هميشه و از ريشه پايان دهد.
اما
از آن چه که به مردم ما مربوط مي شود براي رسيدن به چنين مرحله اي، به نظر من تنها
راه، نافرماني مدني در تمام زمينه ها و استفاده از هر فرصتي، از جمله انتخابات رياست
جمهوري، براي گسترش و تشديد و سازمان دهي مبارزه در جهت سرنگوني جمهوري اسلامي و
روي کار آوردن يک جمهوري دموکراتيک لائيک است، و طبعاً اين نافرماني مدني نمي
تواند به روش و شيوه ي مبارزه ي منفي اعمال شود بلکه در مرحله ي کنوني مردم بايد
همه جا و با استفاده از هر فرصتي در صحنه حضور يابند و حضور خود را با طرح شعارها
و خواست هاي دموکراتيک بر دستگاه قدرت تحميل کنند. براي مثال مردم مي توانند در
روزهاي تاريخي مانند 29 اسفند، سي تير، 28 مرداد و غيره به خيابان ها و کوچه هاي
شهرها بيرون بيايند و با دادن شعارها و پخش تراکت هاي ضد استبدادي، خواست هاي خود
را عرضه کنند؛ حتا همان طور که اتفاق افتاد، براي ابراز مخالفت با استبداد ديني مي
توان در روزهايي مانند چهارشنبه سوري به کوچه ها و خيابان ها و ميدان هاي شهرها ريخت
و نفرت خود را نسبت به حکومت استبدادي- ارتجاعي ابراز داشت و آن را فلج کرد.
مسلم
است که در جريان اين مبارزات مردمي، جريان هاي سياسي دموکرات بايد به سازماندهي
پنهان و آشکار خويش به شکل ها و از راه هاي گوناگون شدت بخشند و به نحوي جدي در اين
مبارزات اثر بگذارند و آن را سازمان دهند. از جمله، انتخابات رياست جمهوري آينده
فرصت مناسبي است که ضمن تحريم مطلق و همه جانبه آن، همه ي مردم با حضور مستمر و
طرح شعارهاي دموکراتيک، چه به صورت پخش مخفي و علني تراکت ها و يا برافراشتن
تابلوها و پرچم ها و چه به صورت دادن شعار، تبليغات انتخاباتي کانديدهاي درون نظام
را، اعم از «اصول گرا» يا «اصلاح طلب» به يک رفراندوم عليه جمهوري اسلامي و به سود
استقرار يک نظام دموکراتيک لائيک تبديل کنند. در اين انتخابات بايد با حضور فعال
در صحنه و مبارزه ي قاطع و شعارهاي روشن و بدون ابهام، تمام برنامه ها و استراتژي
هايي را که به نحوي قصد دارد اساس نظم را، حتا با اصلاحات و تغييرات جدي، حفظ کند
به طور اصولي برخورد و آن ها را رسوا کرد.
شک نيست
که در چنين شرايطي نيروهاي استعماري منفعت طلب اروپايي از حمايت آشکار و پنهان
حکومت استبدادي ديني دست بر خواهند داشت و دستگاه قدرت استعماري امريکا نيز، به
خاطر حفظ منافع خود در منطقه، نيازي به هجوم نظامي به کشور ما نخواهد ديد، و هم
چنان که مسئولان کنوني ممالک متحده ابراز مي دارند، به ظاهر هم شده، و تا حدود زيادي
نفع خود را در آن مي بينند که از درگيري نظامي با جمهوري اسلامي بپرهيزند و در
عوض، به صورت تاکتيکي هم شده، از استقرار دموکراسي در ايران دفاع کنند.
شک نيست
که نيروهاي مبارز دموکرات از تضادهاي ميان حکومت اسلامي با دنياي غرب، و بويژه امريکا،
و هر نوع حمايت نيروهاي دموکراتيک جهان بايد در راه سرنگوني جمهوري اسلامي و روي
کار آوردن يک جمهوري دموکراتيک لائيک بهره برداري کنند اما برخلاف تصور بعضي جريان
هاي بي پرنسيب کوته فکر و فرصت طلب و يا نيروهاي آسان طلبي که از اختناق و ارتجاع
بيست و پنج ساله به جان آمده و احساس خستگي و فرسودگي مي کنند، مداخله ي نظامي
خارجي، و بويژه امريکا، جز پيچيده کردن امور و ايجاد هرج و مرج و عقب انداختن
استقرار نظام دموکراتيک در کشور، نتيجه ي ديگري نخواهد داشت.
*