جمعه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۴ - ۱۳ مه ۲۰۰۵

رقابتِ استراتژي هاي مختلف

  • اين بيانيه مسئله، حاکمان بايد به رأي و اراده ملي گردن بگذارند، را پيش کشيده است در صورتي که بخش قابل توجهي از جامعه ايران با 8 سال تجربه خاتمي اين دوره را از سر گذرانيده و يا دارد بسرعت از سر مي‌گذراند.

 

رضا مقدم

فعال سياسي چپ

 

نامه سرگشاده به مردم آمريکا براي ابراز مخالفت با حمله نظامي احتمالي آمريکا به ايران از دو زاويه قابل بررسي است. از زاويه جنبش جهاني عليه جنگ طلبي آمريکا نظير هماني که در قبال عراق انجام شد. و ديگر از زاويه مخالفت با استراتژي معين يک نيروي اپوزيسيون ايران عليه رژيم اسلامي يعني سلطنت طلبان.

با توجه به عمومي ترين انتقادات مردم ايران به ماهيت ساختار رژيم اسلامي و بويژه موقعيت و قدرت ولايت مطلقه فقيه، هيچ جنبش اجتماعي، هيچ شورش و انقلابي در ايران سلطنت طلبان را به قدرت بر نخواهد گرداند. سلطنت طلبان با وقوف به همين موضوع و به درست آرزوي مداخله نظامي آمريکا در ايران را تنها راه متصور براي اعاده سلطنت مي دانند. نزديکي يا دوري سلطنت طلبان از قدرت در ايران ارتباط مستقيم با سياست‌هاي آمريکا در قبال رژيم اسلامي دارد.  هرگاه سياست‌هاي آمريکا در قبال رژيم اسلامي خصمانه‌تر و تندتر باشد سلطنت طلبان خود را به قدرت نزديک‌تر احساس مي‌کنند و بر عکس. امتناع تعدادي از سلطنت طلبان از خروج از يک هواپيما در اروپا که چندي پيش و در اعتراض به مذاکرات اروپا با رژيم اسلامي روي داد نيز در همين چهارچوب قابل بررسي است. از نظر سلطنت طلبان مذاکرات اروپا با رژيم اسلامي باعث تعديل مواضع آمريکا در قبال حکومت ايران مي‌شود و يا اجراي طرح‌هايي که آنها تصور مي‌کنند آمريکا براي رژيم اسلامي دارد را به عقب مي‌اندازد. به اين اعتبار هر اعتراضي به جنگ طلبي آمريکا و يا قصد حمله نظامي آمريکا به ايران قبل از پرداختن به محتوا و علل آن يعني مواضعي که در قبال رژيم اسلامي دارد، اقدامي است عليه تنها استراتژي واقعاً موجود بقدرت رسيدن سلطنت طلبان در ايران.

 

*****

من با نگرش حاکم بر تحليل هاي بيانيه 565 نفره از اوضاع ايران موافق نيستم. با اين حال بررسي اين بيانه را از اين نظر نالازم مي‌دانم چرا که نقطه ضعف اساسي اين بيانيه در جاي ديگري است. واضح است مي‌توان نيروهاي سياسي را بر اساس مطالبات و نوع حکومتي که مطرح مي‌کنند دسته بندي کرد. اگرچه اين امري لازم و مفيد است اما در شرايط فعلي آنچه مهم‌تر است بررسي استراتژي اين نيروها براي رسيدن به اهداف‌شان است. به همين دليل ترجيح مي‌دهم که نظرم را درباره جايگاه اين بيانيه از زاويه استراتژي‌هاي موجود بيان کنم. دسته بندي اپوزيسيون ايران از نظر استراتژي مرزهاي سازماني و ايديولوژيک را قطع مي‌کند و حتا مي‌توان جريانات هم استراتژي را يافت که از نظر ايديولوژيک کاملاً متفاوت‌اند يعني مذهبي و غير مذهبي هستند. به عنوان مثال مي توان نيروهاي اپوزيسيون را بر سر پاسخ به اين سؤال که آيا در رژيم اسلامي و با ساختار موجود، تغييرات امکان پذير است يا خير دسته بندي کرد. در هر دو سوي پاسخ مثبت و منفي به اين سؤال که به دو استراتژي مبارزاتي کاملاً متفاوت مي‌رسند مي‌توان نيروهاي سياسي با ايديولوژي‌هاي مذهبي و غير مذهبي يافت و البته تعدادي نيروهاي سرگردان بين اين دوکه با هر واقعه‌اي سر از کنار يکي از اين دو در مي آورند.

پاسخ مثبت به سؤال بالا يعني در رژيم اسلامي و با ساختار موجود، تغييرات امکان پذير است، باني انتخاب خاتمي به رياست جمهوري بود. اين يک استراتژي منسجم و سر و ته دار است ـ اين به معناي صحيح بودن آن نيست ـ که پيروزي خاتمي باعث شد که هواداري از آن به خارج کشور و در بين نيروهاي اپوزيسيون هم گسترش يابد. منتها نتايج عملي بودن دو قوه مقننه و قضاييه رژيم اسلامي در دست دوم خردادي‌ها از هواداران اين استراتژي بمرور کاست و انتخابات دور دوم شوراها و انتخابات مجلس هفتم فقدان مقبوليت اجتماعي اين استراتژي را کاملاً آشکار ساخت. البته در صحنه سياسي ايران فعلاً هيچ استراتژي ديگري جاي آن را نگرفته و از اقبال عمومي برخوردار نيست. اين يکي از بزرگترين معضلات اپوزيسيون ايران است و از نظر من اساس سرگشتگي کنوني و زيکزاک زدن‌هاي بسياري از نيروهاي اپوزيسيون نيز از همين امر مايه مي گيرد. به همين دليل هر نظريه و طرح و استراتژي جديدي به صرف جديد بودنش در ابتدا نيرو جلب مي کند و شتاب رشد يا به حاشيه رفتن بعدي آن کاملاً به اين بستگي دارد که بتواند به نحو قانع کننده‌اي توضيح دهد که با کدام نيروهاي اجتماعي و طبقاتي و در طي کدام مراحل و فعاليت‌هايي مي توان از موقعيت کنوني به وضعيت مورد نظر و پيروزي رسيد. از اين نظر بيانيه 565 نفر مستقل از محتواي تحليلي و مطالباتي و آنچه که درباره «حاکمان انتصابي» مطرح مي کند، در زمره استراتژي جبهه دوم خرداد قابل دسته بندي است. اين بيانيه مسئله، حاکمان بايد به رأي و اراده ملي گردن بگذارند، را پيش کشيده است در صورتي که بخش قابل توجهي از جامعه ايران با 8 سال تجربه خاتمي اين دوره را از سر گذرانيده و يا دارد بسرعت از سر مي‌گذراند. معضل کنوني اين استراتژي اين است، که اگر «حاکمان يا حاکميت انتصابي» به «رأي و اراده ملي» گردن نگذاشت- کما اينکه تا کنون نگذاشته است- چکار بايد کرد. بيانيه پاسخي به اين سوال که جبهه دوم خرداد را به حال و روز فعلي انداخته ندارد. جبهه دوم خرداد بدليل فقدان يک جواب قانع کننده براي همين سوالات قدرت بسيج و نيروهاي خود را و از جمله جنبش دانشجويي هوادار خود را از دست داده است. جمهوري خواهان لاييک و طرح رفراندوم که بر، اصلاح ناپذير بودن رژيم اسلامي با وجود ساختار فعلي، تاکيد دارند هر دو تلاشي است براي پاسخ به همين سوال. 

البته بايد اضافه کنم که طرح رفراندوم براي گذار مسالمت آميز از رژيم اسلامي از نظر استراتژيک بي معناست. بدين دليل که اگر رژيم قدرت واقعي را هم‌چنان در دست داشته باشد به برگزاري رفراندوم تن نمي دهد و اگر رژيم چنان تضعيف شده باشد که ناگزير از پذيرش برگزاري رفراندوم و گردن گذاشتن بر نتايج آن گردد، آن روند طرح و نقشه مجموعه‌اي از فعاليت هاي نيروهاي مختلف اجتماعي و طبقاتي که رژيم را به چنين موقعيت ضعيفي کشانده اند استراتژي نام دارد که طرح رفراندوم فاقد آن است. در واقع طرح رفراندوم بر خلاف ادعايش و عملاً تنها با اتکا به نيروهايي که براي اصلاحات حکومتي مبارزه مي کنند، نظير جبهه دوم خرداد، است كه مي‌تواند به تدريج رژيم را به سراشيب ضعف و پذيرش رفراندوم و مثلاً تغيير قانون اساسي بکشاند.

همانطور که گفتم پس از انتخابات مجلس هفتم، استراتژي امکان اصلاح رژيم با ساختار فعلي، فقدان مقبيوليت عمومي خود را آشکار ساخت و هنوز هيچ استراتژي سياسي ديگري دست بالا نيافته است و شايد بتوان گفت استراتژي هاي مختلف در حال رقابت با هم هستند. بنابراين اکنون هر بياينه و طرحي قبل از هر چيز از اين زاويه که امتيازي براي کدام استراتژي است مورد بررسي قرار مي‌گيرد. طرح رفراندوم ظاهرا امتيازي بود براي آندسته از استراتژي هايي که هيچ تحولي را با ساختار موجود رژيم اسلامي ممکن نمي‌دانند و بيانيه 565 نفره عليه آن.

 

*