شكست كامل استراتژی اصلاح
- آمريكا در سودان، تركيه، افغانستان و عراق و..
با جريانات اسلامی از همه نوع و قماش آن ساخت و پاخت كرده و كوشيده و میكوشد
"دمكراسی" مورد نظرش را در منطقه بوسيله و ميدان دادن به خود
جريانات اسلامی پيش ببرد.
هلمت احمديان
عضو كميته مركزی
حزب كمونيست ايران و سردبير نشريه جهان امروز
پاسخ اول:
هر دو! يك نمايش تشريفاتی است، زيرا كه در
"انتخابات" اينبار هم مانند همه "انتخابات"هايی كه تاكنون در
دوره حيات جمهوری اسلامی صورت پذيرفته، مردم از بين نيروها و افرادی كه از غربال
نظارت استصوابی و شورای نگهبان و.. گذشتهاند، در مقابل "انتخاب" قرار
گرفتهاند. در اين حالت حتا با معيارهای رايج جوامع متعارف سرمايهداری هم نمیتوان
صحبتی از انتخاب كرد. فراتر از اين جنبه غيردموكراتيك كه نرم عادی همه
"انتخابات"های رژيم در طول عمرش بوده است، حتا هنگامی كه كسانی هم كه
جزو گرايشات اصلاحطلب و جبهه دوم موسوم به دوم خرداد بوده و از صافیهای نظارت
استصوابی، شورای نگهبان، شورای مصلحت نظام و... هم گذشتند و به معرض
"انتخاب" شدن گذاشته شدند، قدرت و اختياری نداشتند. نمونه اكثريت داشتن
اينان در دور قبلی مجلس شورای اسلامی و دو دوره رئيس جمهوری خاتمی، مؤيد اين امر
است. در نظام جمهوری اسلامی كه اساس بر ولايت فقيه است، سه قوه مجريه و مقننه و
قضايی، تنها هنگامی فرمايشی نبوده و نيستند كه در راستا و همسويی كامل با آنچه
رهبری نظام ناميده ميشود، قرار داشتهاند. با توجه به اين بديهيات كه عرض كردم،
پاسخ به بخش اول سئوال شما تكليفش روشن است. آنچه میماند و جای بحث است بخش دوم
سئوال، يعنی اين است كه اين مضحكه انتحاباتی چه جايگاهی در كشمكشها و رقابتهای
دورنی رژيم در اوضاع كنونی دارد؟
بعد از
انتخابات مجلس هفتم و تسلط محافظهكاران بر مجلس هر چند يكدستی بيشتری در ارگانهای
حاكميت رژيم بوجود آمده، اما بحران حاكميت پايان نيافت و به اين اعتبار تا حدی میتوان
اين "انتخابات" را كماكان ميدانی برای ادامهي كشمكش و رقابتهای دورنی
رژيم ديد، ولی با همه اين احوال و عليرغم اينكه در كارزارهايی كه از چند ماه پيش
روی اين مسئله راه افتاده، نهايتاً توافق نيروهايی كه در دايره حاكميت قرار میگيرند،
روی "شخصيتی" كه منافع رژيم را در اوضاع كنونی نمايندگی كند، آسانتر
شده است. رئيس جمهوری كه در مطبوعات رژيم برايش بازار گرمی میشود، مهرهای
"مقبول" برای رژيم خواهد بود كه اولاً رو به اوضاع داخلی وعدههای اصلاحطلبان
حكومتی در هشت سال قبل و به درجات ضعيفتر در مقطع "انتخابات" چهار سال
قبل را نمايندگی نمیكند و در عين حال به درجاتی حلقهي واصل گرايشات باقیمانده
درون حاكميت است و دوماً و رو به خارج، راههای خودتطبيقی رژيم را با سياستهای
اقتصادی بانك جهانی و صندوق بينالمللی پول را هموارتر كرده، ديپلماسی واقعبينانه
و موثرتری را برای رفع و رجوع اختلافات روی چگونگی استفاده رژيم ايران از سلاحهای
اتمی پيش ببرد و دخالتهايش در مسئله عراق و خاورميانه را ضمن اينكه موجه مینماياند،
از آنها بهره بيشتری بگيرد.
منتهی،
آنچه "انتخابات" اين دوره را برای اپوزيسيون بورژوازی ايران متمايز و به
اعتباری پيچيدهتر ساخته است، اولاً اين مسئله است كه آنها اينبار در شرايطی در
برابر اين امر قرار گرفتهاند كه اولاً شكست كامل استراتژی اصلاح در ساختارهای
رژيم را در انبان دارند و ثانياً در بحرانی استراتژيك، برای برون رفت از اين وضعيتشان
به سر میبرند. همايشها، منشورها، رفراندوم برای قانون اساسی، نامه 565 نفر و ...
هيچكدام از اينها نتوانسته اپوزيسيون بورژوايی خارج حاكميت را از بیافقی دست به
گريبان، برهاند و هيچيك از پلاتفرم و طرحهای آنها نتوانسته آنها را در موقعيت
بهتری قرار دهد.
به اين
اعتبار اپوزيسيون بورژوايی رژيم كه اولاً دايرههای محدود گذشته برای عرض اندام
بررويش بسته است و دوماً در بحرانی استراتژيك به سر میبرد، به نظر نمیرسد كيسهي
بزرگی برای "بهرهگيری" از "انتخابات" اين دوره رياست جمهوری
دوخته باشد. تحريم را سياستی كم اثر میبيند و اكنون به اين امر اذعان دارد، كه
مشروعيت يا عدم مشروعيت رژيم از مجرای آرايی كه در مضحكههای انتخاباتی رژيم استنتاج
نمیگردد.
نتيجهای
كه از اين بحث میشود گرفت اين است كه هر چند در آستانه «انتخابات نهمين دوره رياست
جمهوری اسلامی» طيفهای وسيعتری از گرايشاتی كه در گروههای مختلف موسوم به
"جبهه دوم خرداد" جمع شده بودند، به خارج دايره حاكميت رانده شدهاند.
هر چند تلاشهای زيادی در چند سال اخير در بين طيفهای مختلف جمهوريخواهان و
مشروطهخواهان و ... در خارج و داخل صورت گرفته است، هرچند ما شاهد همسرنوشتی و همدردی
اپوزيسيون بورژوايی در كاتگوریهای عمومیتری در داخل و خارج كشور هستيم، ولی كماكان
همه اينان در موقعيت بسيار ضعيف و سردرگمی برای بهرهگيری از نمايشاتی از قبيل
انتخابات اخير هستند.
پاسخ دوم:
مايلم قبل از هرچيز، نظرم را روی نكتهای كه در پاسخ
به جوهر اصلی سؤالتان به من كمك خواهد كرد و در سؤالتان همرديف فرض شده است،
توضيح دهم و آنهم خفقان و معضلات معيشتی مردم يعنی مسائل داخلی با مسائل خارجی از
قبيل مسئله تلاش برای عادیسازی مناسبات با آمريكا و توسعهي اقتصادی و ... است.
اين دو موضوع اگر چه بی ارتباط با يكديگر نيستند، ولی در چارچوب سياست روز، نه برای
رژيم و حتا نه برای آمريكا و اروپا همرديف نيستند. تا آنجا كه به رژيم جمهوری
اسلامی برمیگردد، سياست تشديد فشار در داخل و انعطاف رو به خارج را در دستور دارد.
مدتهاست سياست رياضت اقتصادی، تشديد خفقان و سركوب را در داخل و انعطاف و خود
تطبيقی با نيازهای جهان سرمايهداری را مانند سياست خارجی پيشه كرده است. حتا
مسئله عادیسازی مناسبات با آمريكا هم ديگر تنها سياست گرايش يا
جناحی در درون رژيم نيست، بلكه غالب رهبران
پراگماتيست رژيم اين جهت گيری را دارند و ديگر مدتهاست كه "شيطان بزرگ"
ديگر در بين جمهوری اسلامی تابو نيست. موارد متعددی نشستهای علنی و مخفی افشا شده
بين نمايندگان رژيم ايران با مقامات آمريكايی در سالهای اخير گواه اين مسئله است.
در مورد نقش "انتخابات" رياست جمهوری هم كه اشاره كردهايد، همانگونه
كه به تفصيل در پاسخ به سؤال قبلی توضيح دادم، من اكنون فضای زيادی به نسبت گذشته
برای بازی گرايشات درون حاكميت جهت بهرهبرداری از ميزان نزديكی يا دوری به آمريكا
به عنوان يك فاكتور تعيين كننده نمیبينم؛ چرا كل رژيم خود حركت و جهت گيریهای نقشهمندی
را برای نزديكی به آمريكا تعقيب ميكند.
در مورد
بحران هستهای هم، رژيم جمهوری اسلامی ديپلماسی نقشهمندی را از تعقيب برنامههای هستهای
خود تعقيب میكند و آنهم اين است كه به تناسب نيرو و توانايیاش در معادلات منطقهای
از طرف آمريكا و اروپا به حساب آيد و برايش حساب باز شود. در مقابل، آمريكا و
اروپا به جمهوری اسلامی فشار میآورند تا ضمن اين كه ميزان اين توقع رژيم اسلامی
را كاهش دهند و در عوض رژيم را بيشتر در جهت همسويی با منافع خود در منطقه رام
كنند و مضافاً اين كه از خطر تهديداتی كه رژيمی مانند ايران برای دستيابی به سلاحهای
اتمی خواهد داشت، بكاهند.
اما نه
بحران هستهای فیمابين و نه تهديداتی كه آمريكا قبل از حمله به عراق تحت عنوان
ايران همچون يكی از «محورهای شرارت» بيان میداشت، هيچكدام محاصره و تهديد و حمله
نظامی و... را در شرايط فعلی نتيجه نمیدهد. نه به اين خاطر كه در پیگيری استراتژی
و منافع آمريكا و متحديناش برای منطقه و ايران تغييرات اساسیای روی داده، بلكه
در وهله اول به اين دليل ساده و قابل مشاهده كه آخرين تلاش از اين نوع آمريكا در
عراق و ناكامیهايشان به عنوان يك نيروی اشغالگر در پيشبرد برنامههايشان در اين
كشور، آمريكا را در دست يازيدن به اين شيوه و روشها محتاطتر كرده است و به نظر
نمیرسد اين تجربه ناموفق و پُر هزينه راه حلی جدی برای آمريكا باشد كه آنها را به
سوی باتلاق ديگری در منطقه میكشاند. دوماً و فراتر، ما نمونههای زيادی داريم كه
آمريكا در سودان، تركيه، افغانستان و عراق و.. با جريانات اسلامی از همه نوع و
قماش آن ساخت و پاخت كرده و كوشيده و میكوشد "دمكراسی" مورد نظرش را
در منطقه بوسيله و ميدان دادن به خود جريانات اسلامی پيش ببرد. جمهوری اسلامی
افغانستان و وعده مذاكرات با طالبان از طرف كرزای، تقويت جريانات اسلامی در تركيه
همچون يكی از پايگاههای استراتژيك آمريكا در منطقه، ميدان دادن به جريانات اسلامی
در عراق و... همه و همه نمونههای اين واقعيت هستند كه اميد و سرمايهگذاری
جريانات، سلطنت طلب، مشروطهخواه و طيفهای متنوع جريانات ليبرالی را كه كيسه
دوخته بودند به يمن دخالت آمريكا به ايران به نان و نوايی برسند، هر روز بيشتر
نقش بر آب كرده است.
رشد ارتجاع
مذهبی، متكی شدن آمريكا و متحدينش به جريانات اسلامی، اين بیافقی و بحران را در
اپوزيسيون بورژوايی و ليبرالی رژيم كه میكوشد با متوهم كردن تودههای مردم و دادن نقش «ناجی» به آمريكا و متحداناش
ايفای نقش كند، باز هم بيشتر خواهد كرد و در مقابل روايت و ادبيات و تبين نيروهای
راديكال و چپ در منطقه، از روند جريانات و آلترناتيو آنها مقبوليت بيشتری میيابد.
اين نه يك ادعا بلكه، روندی است كه حقانيت گفتمان جريان ما «كومهله» در منطقه
نمونه بارز آن است.
پاسخ سوم و چهارم:
بدواً بايد روی اين مسئله تاكيد كرد، كه اگر در يك
جامعه متعارف رجوع به نظرسنجی و آراء مردم به نسبت بالايی موقعيت جريانات سياسی را
در جامعه نشان میدهد، اما اين قاعده در جامعهي ايران صادق نيست. حق رأی در جامعهي
ايران، از قبل در سيستم رأیگيری درون اين جامعه از مردم سلب شده است. لذا مراجعه
آماری به آرا به مثابه رأی صرف، معنايی ندارد. آنچه در اين رابطه حائز اهميت
است، تعابير و بهرهبرداری سياسی از اين مسئله، چه از سوی رژيم و چه از طرف
اپوزيسيون بورژوايیاش است. به اهداف رژيم قبلاً اشاره كرديم و تا آنجا كه به
اهداف اپوزيسيوناش برمیگردد، ما آشكارا بیآلترناتيويی آنها را در اين عرصه هم میبينيم.
تلاش برای اثبات عدم مشروعيت رژيم كه در گذشته میتوانست راديكالترين گزينه طيفهايی
از آنها باشد، از آنجا كه به زعم آنها اين عدم مشروعيت مدتهاست حاصل شده اكنون
جايگاهی ندارد و خود آنها را هم بر نمیتابد. و اگر طيفهايی از آنها در نهايت در
انتخابات هم شركت كنند، صرفاً به اين دليل است كه قطبی شدن جامعه را در شرايطی كه
خود آنها بیآلترناتيو هستند، خطرناك میدانند.
در مورد
برخورد مردم به "انتخابات"، ارزيابی من، شركت قابل ملاحظه مردم در اين
مضحكه انتخاباتی نيست. چه شركت قابل ملاحظه مردم در انتخابات دو خرداد 76 و چه عدم
شركتشان در انتخابات شهر و روستا، هر دو با اهدافی كاملاً سياسی صورت گرفت و پيامهای
قابل فهمی در آنها مستتر بود. اكنون اين فاكتورها به ميزان زيادی رنگ باخته است.
نكتهای كه شما در سؤالتان به آن اشاره كردهايد يعنی «ابراز مخالفت با يك جريان
و يا برای دفع شر بزرگتر» به عنوان عاملی برای تاثيرگذاری و كشاندن مردم برای رأی
دادن نيز، اين بار زياد عمل نمیكند. چرا كه در داخل اكنون ميدانی به سياق گذشته
برای «شر»های كوچكتر نمانده و اگر هم مانده باشد مردم توهمی به آنها ندارند. و
اگر كسانی هم كه من آنها را گرايشات «امكان گرا» مینامنم و اميد ناجی شدن آمريكا
را برای دفع شر جمهوری اسلامی در سر میپرورانند به نظر نمیرسد، با رأیشان به رژيم
اعتبار ببخشند چون اين با اميد و آرزويشان همخوانی ندارد.
با توجه به
همه اين فاكتورها و با توجه به تنفری كه مردم از رژيم جمهوری اسلامی دارند، تصور
من اين نيست، كه مردم به شكل بارزی در مضحكهي اين بار رژيم كه حتا ليبرالهای
درون حكومت هم از آن دل كندهاند، شركت كنند. مردم اكنون به وضوح بيشتری دريافتهاند
كه اين بازیها ربطی به مردم و منافعشان ندارد.
آنچه وظيفه
ماست، افشای جار و جنجال و ترفندهايی است كه گردانندگان اين نوع شعبدهبازیها
معمولاً میخواهند در اين فرصتها پيش ببرند. گرم نگه داشتن تنور انتخابات اگر چه
ناناش برای مردم نباشد، عليرغم هر تحليلی كه از مهم بودن يا نبودن آن داشته باشيم،
برای رژيم مهم است. آنها میكوشند به هر اندازه كه برايشان مقدور باشد، مردم را پای
صندوقها بكشانند، از حضورشان عكس بگيرند و بعد به حسابشان نياورند.
ما بايد از
همه امكاناتمان برای خنثی كردن اين سناريو جلوگيری كنيم و به مردم بگوييم كه تنها
راه خلاصی از شر جمهوری اسلامی و شری كه در بهترين حالت آمريكا میخواهد با كمك به
استقرار نوع ملايمتری از نوع جمهوری اسلامی در افغانستان و اينك عراق دارد پياده
میكند، به هيچ يك از خواستها و آرزوهای آنها پاسخ نمیدهد.
آزادی و رفاه و حقوق اجتماعی و انسانی مردم با حضور
مستقل و متحدانهي مردم كارگر و محروم و زحمتكش جامعه حاصل میشود و اين روندی
است كه بارقههايش را به صورت اعتراضات رو به گسترش كارگری، به صورت تلاش
پيشروان جنبش كارگری برای بهرهمندی از تشكلهای مستقل خود، به صورت اعتراضات
معلمان، پرستاران و جوانان و مردم آزاديخواه و به ستوه آمده بر عليه رژيم به بهانههای
مختلف هر روزه شاهد هستيم. كمك به ارتقای اين روند آلترناتيو ماست.
2 مارس 2005
*