جمعه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۴ - ۱۳ مه ۲۰۰۵

 

آيا اپوزيسيون قادر است به توافق برسد؟

 

·         مشکل آمريکا با حکومت فقها نبايد به بحران تبديل شود. اين بمعني آن است که حکومت فقها قبل از اتمي شدن يا بايد سرنگون شود و يا با اعمال پيشگيرانه امکان اتمي شدن را براي هميشه ازدست بدهد.

 

 

دارا گلستان

فعال سياسي‌، از كادرهاي قديمي كنفدراسيون دانشجوييِ خارج از كشور

 

پاسخ به (نامه به مردم آمريکا) قطعا منفي است، با اين تذکر که پاسخ منفي به معناي موافقت با دخالت نظامي احتمالي آمريکا درايران، اگر چنين احتمالي اساساً وجود داشته باشد نيست. بدون توجه به نيت برخي از امضاء کنندگان نامه به مردم آمريکا، بايد توجه کرد که  نويسندهي نامه موضع سياسي معيني که سالها در اپوزيسيون اصلاح طلب مطرح بوده را عنوان کرده و قصد دارد همين درک مشخص از رابطه‌ي مردم  با  حکومت انتصابي را به خواننده‌ي احتمالي آمريکائي نيز منتقل کند.

بيانيه 565 نفر اما، چيزيست متفاوت، و اميد است  که مورد حمايت همگاني نيز قرار بگيرد. و اما چرا؟

واقعاً حساسيت اوضاع جهاني و در همين رابطه ايران تا چه ميزان است، اين فکر مدام مرا بخود مشغول کرده و آزارم ميدهد که آيا اپوزيسيون قادر است حداقل روي ميزان حساس بودن شرايط به توافق برسد؟  باور ندارم که ديگر براي اشتباه يا محاسبه هاي غلط دوران جنگ سرد جائي مانده باشد. ايران در شرايطي است که کمترين اشتباه نيروهاي آزاديخواه نتايج ويرانگري را ببار خواهد آورد و خود آنها را باز هم  بيشتر به حاشيه و حتي از جرگهء آزاديخواهي بيرون خواهد راند. اگر اوضاع ايران "بموئي" بند است بنابراين بايد هر حرکتي را با وسواس برانداز و هر احتمالي را بارها مرور کرد . ايران، دوست و دشمني ثابت ندارد؛ اين مقوله اي روزانه است و ما بايد هر روز آمادگي تجديد نظر در کار خود با تغيير شرايط را داشته باشيم. جمهوري اسلامي اگر چه مسؤل مستقيم تمام فجايعي است که در ايران روي داده اما  کمترين مسؤليتي را در قبال سرنوشت ايران نمي پذيرد. اين اوضاع اقتضاء ميکند که هر فرد مسؤلي در رابطه با بيانيه ها، نامه هاي سرگشاده، آکسيونها و .... در ضمن دقت و مقايسه، همواره از خودش سؤال کند که نويسندگان يا مبتکران عمل بدنبال تحقق چه چيزي هستند ، از چه کسي دفاع و يا بر عليه چه نيروئي در عمل و نه در حرف موضع  ميگيرند، برآيند تلاششان به کجا سيرميکند و آيا آنچه گفته ميشود تفسير بردار است يا مواضعي روشن و غير قابل تفسيرهاي دلبخواه؟

با توجه به توضيحات بالا نامهاي  با سيصد و پنجاه امضاء بنام "فراخوان براي مخالفت با مداخله‌ي آمريکا در ايران! نامه‌ي سر گشاده به مردم آمريکا" بيرون مي آيد؛ با وجود اين که متني کوتاه دارد اما سؤلات زيادي را در خواننده ايجاد ميکند و ايرادات زيادي دارد و بگونه اي حرف ميزند که گويا  وکيلي دارد از جانب موّکلش اقامه‌ي دعوي ميکند!؟ توجه بکنيد که اين نامه "با قاطعيت بر اين باور..[است] که نارضايتي و ضديت مردم ايران با حکومت مذهبي حاکم برکشور به معناي موافقت آنها با مداخله‌ي نظامي آمريکا و قدرت هاي ديگر در ايران نيست". در همين يک جمله چند حکم نادرست صادر شده است. اول اين که به خواننده احتمالي آمريکائي ميگويد که مردم ايران از حکومت مذهبي ناراضي و با آن ضديت دارند. دوم اين که گويا آمريکا اعلام کرده است که علت مداخله‌ي نظامي احتمالي‌اش در ايران بخاطر نارضايتي مردم ازحکومت مذهبي است!؟ يا اين که مردم آمريکا ممکن است فريب خورده باشند و چنين تصوري ازخواست ايرانيها داشته باشند. راست اين است که علت مخالفت مردم  محدود به مذهبي بودن حکومت نيست! بلکه قبل از آن و بيشتر از آن بخاطر سرکوب مداوم، فقر اقتصادي، محدوديتهاي اجتماعي، نبود حداقل آزاديها و صدها دليل ديگر، که حتا افراد مذهبي را نيز به تنگ آورده است و محدود کردن آن به نارضايتي مردم از حکومت مذهبي ادعايي نادرست است. مردم ايران ديگر تنها مخالف يا ناراضي از حکومت فقهاي شيعه بر ايران نيستند، بلکه خواهان برکناري و خلاص شدن از دست آنها ميباشند. اين تجربه پس از هشت سال اميد بستن به امکان اصلاح رژيم بدست آمده و مردم دريافتند که اصلاحي درکار اين رژيم نميتواند وجود داشته باشد.  اعتقاد به اصلاح ناپذيري اين جماعت و سپري شدن دوران نارضايتي در عمل به اثبات رسيد. دوم اين که هيچ کس نگفته و ادعا نکرده است که چون مردم ايران از "حکومت مذهبي راضي" نيستند آمريکا  ميخواهد در ايران مداخله‌ي نظامي بکند. آمريکا يا اسرائيل به خاطر خطر دستيابي حکومتي تروريستي به سلاحهاي اتمي است که استفاده از زور نظامي را در مقابله با فقهاي حاکم بر ايران منتفي نميدانند و اين هچ ربطي به مردم ايران يا کشور ايران ندارد. مهمتر از هرچيز اين که فقها چنان بلائي بر سر مردم آوردهاند که امروز هيچ کس نميتواند ادعا کند که مردم خواهان سرنگوني حکومت ملاها حتا توسط آمريکا نيستند؛ اينجا موضوع درست يا غلط بودن اين خواست مردم نيست، ما درمورد اين که مردمي جان به لب رسيده چگونه فکر ميکنند صحبت ميکنيم. در جائي از اين نامه نويسنده ميگويد "ما امضاء کنندگان اين نامه، نگراني خود را از احتمال مداخله‌ي مستقيم يا غير مستقيم نظامي آمريکا در ايران ابراز ميکنيم"، اينجا فرض را بر اين ميگذاريم که نويسندگان اين نامه با حمله‌ي مستقيم آمريکا يا اسرائيل به تأسيسات هستهاي رژيم مخالفند، ولي اين يک مداخله‌ي نظامي مستقيم ياغير مستقيم در کار تأسيسات اتمي رژيم فقاهتي است و نميتوان نام ايران را بر اين تأسيسات گذاشت.  نامه در عين حال با مداخله غير مستقيم نظامي نيز مخالفت ميکند؛  اول بايد روشن کرد که غير مستقيم اينجا چه معنايي ميدهد؟ شايد منظور مثلا دخالت نظامي همسايگان با تشويق آمريکا در امور اتمي فقها باشد، اما قبلا نامه آن مورد را تصريح کرده است وميگويد: "مداخله‌ي نظامي آمريکا يا قدرتهاي ديگر.." پس اينجا منظور ميتواند شامل مبارزات خود مردم ايران بر عليه نظام اسلامي نيز بشود که ميتوانند و حق دارند در شرايطي از شيوههاي غير مسالمت آميز نيز درمقابله با رژيم سود ببرند. با چنين ادعائي هر شورشي بر عليه نظام پيشاپيش به "دخالت نظامي غير مستقيم آمريکا" نسبت داده شده است. اين نامه عمداً و آگاهانه بجاي ذکر تأسيسات هستهاي رژيم از"ايران" نام ميبرد.

 پس از انتشار اين نامه متأسفانه نامه‌ي ديگري نيز در شيکاگو منتشر شد که علناً در دفاع از اتمي شدن فقها سخن گفته است که از پرداختن به آن صرفنظر ميکنم.

به نظر ميرسد که نويسندگان نامه‌ي اولي و مورد بحث ما  قصد داشتند که در ميان ايرانيهاي مقيم آمريکا يک شبه "جنبش" راه بياندازد ولي قصدشان هر چه بود با بي اعتنائي با معنائي از سوي مخالفان رژيم اسلامي روبرو شدند، نه کسي از آن حمايت کرد و نه خود امضاء کنندگان دنباله‌ي کار را گرفتند. امروز وضعيت بگونهاي است که هر ايراني قبل ازهر اقدامي به اين مسله فکر ميکند که چه کسي ازحرکت او بيشترين سود را ميبرد؟ و اگر پاسخ حکومت فقها باشد، قطعاً به آن حرکت دست نخواهد زد. در همين رابطه ما ميبنيم که تعداد ايرانيهاي شرکت کننده در تظاهرات بر عليه سفر اخير جورج بوش به اروپا بسيار اندک و ناچيز بود. گاه ميشود که بعلت عدم درک صحيح از شرايط، يک اطلاعيه يا اکسيون ميتواند نقض غرض کند و در باره اين نامه و آن اکسيون چنين شد. "نامه به مردم آمريکا..." مستحق بي اعتنائي بود و جز اين هم نصيبي نبرد، چون در بهترين حالت نيز جز تلاشي براي  ايجاد  انحراف در وظايف اپوزيسيون چيزي نميتوانست باشد. بفاصله چند روز پس از انتشار اين نامه که بدرستي مورد بي مهري همگاني قرار گرفت  بيانيهاي از سوي فعالان سياسي داخل کشور منتشر شد. مطالعه‌ي اين بيانيه نشان ميدهد که دغدغههاي مردم و روشنفکران داخل کشور هيچ قرابتي با نگرانيهاي اين نامه و آن اکسيون نداشت.

"بيانيه‌ي تحليلي جمعي از انديشمندان......." که به بيانيهء 565  نفر معروف شد، راه حل اساسي براي برونرفت از بحران هائي که سر تا پاي ايران را فرا گرفته را پيش روي ميگذارد، "ما امضاء کنندگان، فرصت و راهکار حتمي و نهايي را گردن نهادن به راي و اراده ملي دانسته و خواستار آنيم که ساختار قدرت حکومت، .....".  مسلما اگر خطري از جانب آمريکا "ايران" را تهديد ميکند نميتوانست از ديد اين تحليلگران داخل پنهان مانده باشد، ولي چرا کمترين اشارهاي به آن نشده است؟  پائين تر به اين نکته خواهم پرداخت. اما در مورد اينکه راه برون رفت چيست، لازم است به انتخاب هوشمندانه واژهها دقت کنيم. اولا بيانيه گردن گذاردن حاکمان "به راي و ارادهء ملي" را امري حتمي ميداند و در موجزترين شکل ميگويد: شما چه بخواهيد يا نخواهيد، چه با زبان خوش (مسالمت آميز) يا زبان زور (خوشونت بار) گردن گذاردنتان به اراده ملي بوقوع خواهد پيوست! و سپس آنرا "نهائي" اعلام ميکند، بزبان سادهتر ميگويد که جز اين راه، راه ديگري وجود ندارد! چرا چنين نتيجهاي با اين قاطعيت بيان ميشود؟ چون هر تهديدي چه داخلي و چه خارجي همگي معلول يک علت اصلي و اساسي  و آنهم اين است که "صاحبان قدرت و وابستگان به حاکميت انتصابي..... کشور ما را از لحاظ سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقصادي، [به] يکي از سختترين دورههاي بحراني حيات تاريخي خود .." کشيده است. بيانيه 565 نفر بدرستي  بر علتها انگشت ميگذارد و  رفع خطر معلولها، اگر وجود داشته باشند  را درگرو تعيين تکليف با ريشه‌ي فساد که همان حاکميت ضد ملي با "اين سياست خارجي دشمن ساز"ي که در پيش گرفته است ميداند. اگر احتمال  "بمباران" تأسيسات هستهاي و پنهان فقها وجود دارد، علتش نه آمريکا يا اسرائيل بلکه سياست هاي دشمن ساز، ضد ملي و ضد ايراني حکومت انتصابي است. بيانيه با درک اين مهم نه به مردم آمريکا بلکه به "هموطنان عزير"  خودش پيام ميدهد که: شرکت در انتخابات فرمايشي راهکار نيست و اين صرفاً نه يک توصيه از بالا بلکه آنها "روحيه عدم تمايل آنان[مردم] به شرکت در انتخاب رياست جمهوري آينده" را به وضوح در بين مردم ميبيند. بيانيه آرزويش اين است که "ميهن و مردم ما از شرايط بحراني خطرناک موجود توانمندانه رهايي يابند و در راه سعادت و رفاه و اعتلاي شايسته با توجه به رسالت تاريخي خود، در تعامل با ملتهاي جهان گام بردارد".

وظيفه‌ي اپوزيسيون متعهد به منافع ملي ايران در چنين اوضاع اسفباري چيست؟  مسلما حمايت بيدريغ از اين بيانه‌ي تحليلي که خواستهاي مشترک با نيروهاي دموکرات خارج از کشور دارد، مايه‌ي دلگرمي آنها خواهد شد، ولي حمايت حتا همگاني اپوزيسيون از اين بيانه بتنهائي کافي نيست. اگر در شرايط سرکوب و تنگ داخل کشور فعالان با خطر کردن دست به چنين اقدام شجاعانهاي ميزنند، نيروهاي اپوزيسيون خارج از کشور براي تحقق آن خواستها بايد صدها بار بيشتر تلاش کنند. متأسفانه تا کنون اپوزيسيون کمتر از ظرفيتهاي خود سود برده است که شايد يکي از دلائلش پراکندگي آن باشد.

موضوعي که نبايد در ميان ما ناديده گرفته شود اينست که دنيا يک فرصت چند دهساله بما نميدهد که کورمال کورمال و لاکپشت گونه براهمان ادامه بدهيم، آنها زماني که ناتواني ما را در انجام وظايفمان ببيند خودشان دست بکار ميشوند. در  نوشتهاي از "گ رگ جف" در  وال استريت جورنال  يازده مارس بروشني اين بي صبري حداقل آمريکا را براي انجام تحولات سريعتر نشان ميدهد. "دانالد رامزفلد"  از طرف رئيس جمهور آمريکا ماموريت دارد که تغييراتي اساسي در ارتش آمريکا بوجود بياورد تغييراتي که نوع سلاحها، آموزش، نحوه‌ي عمل و ماموريتهاي اين نيرو را دچار  تغييرات اساسي خواهد کرد. ارتش آمريکا قرار است براي چهار وظيفه اصلي باز سازي شود که همه بي سابقه هستند، از جمله وظايف جديد همکاري و عمل مشترک و کمک به دولتهاي ناتوان براي از ميان بردن تروريستهاي محلي، دفاع از امنيت آمريکا به معني  نابودي تروريست ها قبل از اينکه توان اعمال تروريستي را بدست بياورند، پيشگيري از دستيابي حکومت هاي ياغي و تروريستها به سلاحهاي کشتار جمعي و .....

تمام تغييراتي که قرار است صورت بگيرد  يک هدف اساسي و اعلام شده دارد و آنهم از ميان بردن مشکلات قبل از اينکه به بحران و سپس به درگيري هاي تمام عيار کلاسيک نظامي تبديل شوند. براي نمونه آمريکا با طرح جديد نبايد صبر ميکرد تا کره شمالي اتمي بشود و مشکلش از مرحله اختلافات گذشته و به بحران تبديل ميشد، يا آمريکا نميبايست چندين هزار سرباز را بين دو کره  براي ممانعت از احتمال خطر حمله کره شمالي به جنوبي نگه ميداشت، بلکه قبل از اتمي شدن کره بايد براي سرنگوني حکومت آن اقدام ميکرد. از توضيح  بيشتر اين تغييرات صرفنظر و فقط به اين نکته اکتفا ميکنم که به عنوان مثال مشکل آمريکا با حکومت فقها نبايد به بحران تبديل شود. اين بمعني آن است که حکومت فقها قبل از اتمي شدن يا بايد سرنگون شود و يا با اعمال پيشگيرانه امکان اتمي شدن را براي هميشه ازدست بدهد. استراتژي نوين پنتاگون اين است که: کره شمالي آخرين نمونه از حکومتهاي ياغي است که به سلاحهاي اتمي دست پيدا کرده و بايد آخرين نمونه نيز باقي بماند.

بيانيه 565 نفر با آمارهايي تکاندهنده  که البته چيز جديدي نيستند وضع فلاک بار و بحراني داخلي را توضيح ميدهد؛ در مورد بحران در مناسبات خارجي نيز ناگفتهاي باقي نمانده است؛ در اين ميان اپوزيسيون خارج از کشور تا کي ميتواند چنين پراکنده باقي بماند و فقط اطلاعيههاي جدا جدا صادر کند؟

راست اين است که اپوزيسيون استعداد عجيبي دارد که بر روي اشتراکات هم اختلاف پيدا کند. برخي نيز که روز تا شب سمفوني اتحاد عمل را مينوازند خود را فعال مستقل ميخوانند و از تشکل پذيري فرار ميکنند. با اين اوضاع بيراه  نيست اگر بگوئيم: اپوزيسيون از رژيم ملا ها بحران زدهتر است.

بيانيه 565 نفر خوشبختانه شوري را در اپوزيسيون ايجاد کرده، اگر تمام اپوزيسيون بتواند در پشتيباني از اين بيانيه بصورت يکپارچه و در يک اتحاد عمل وسيع انتخابات دروغين پيش رو را تحريم کند و برپايه‌ي همين اتحاد و طرح برگذاري رفراندم به ايجاد يک جبهه  که تمامي نيروهاي تحول طلب را گردهم آورد، کاري کرده است کارستان.

مسلم است که در اينراه بايد از خير نيروهاي افراطي چه در چپ و چه در راست گذشت. شما به دو تلاش نيروهاي جمهوريخواه يکي در برلين و ديگري در پاريس نگاه کنيد، دراولي نيروي راست که دنباله رو اصلاح طلبان داخل حکومت است و در دومي چپ افراطي و سنتي که اساساً هيچ درک روشني ازجهان کنوني ندارند، نمونههاي خوبي هستند که وجودشان باري اضافي بر دوش يک اپوزيسيون متحد و ملي است. بيرون از اين دو مجموعه هم کساني مثل مجاهدين ، سلطنت طلبان و ....

شرايط حساس و بحراني کنوني از همه ما طلب ميکند که بدون اتلاف نيرو در بيراهه ها و بحثهايي بي سرانجام و کهنه شده، حمله خود را متوجه خطر اصلي که جز حکومت فقها نيست، بکنيم. از شرايط مساعد بين المللي که نمي تواند ابدي باشد بنحو احسن و با درايت سود ببريم. بين خارج و داخل روي موضوعات اساسي و راه کردها توافق بوجود آوريم. ايران را نجات دهيم.

اگر ما ميتوانستيم وظايف خود را انجام دهيم. اگر قادر بوديم متحد عمل کنيم دنيا ما را جدي ميگرفت. اين تنها رژيم نيست که بحران مشروعيت دارد، اپوزيسون نيز دچار بحران مقبوليت است. ما، اکثر ما، تا جائي که ممکن بوده است خطا کردهايم، من فکر نميکنم براي اشتباهات بيشتر ديگرجائي باقي باشد.  اگر به همين گونه ادامه بدهيم سهمي بيش از کساني که در پياده روها فقط نظارهگر رفت و آمد ديگران هستند، نخواهيم داشت. آيا ميشود که امروز شوق آزادي ايران، شوق رهائي از ستم ، ما را متحد و يک دل کند؟ وظيفه‌ي امروز ما کماکان همان وظايف ديروزي ماست! تشکيل يک جبهه از تمامي سازمانهاي دموکرات که بتواند فعالان منفرد را نيز متشکل کند.

بيانيهء 565 نفر از اين جهت نيز حائز اهميت است که با تلنگري اين نياز حياتي را دوباره مسئله روز اپوزيسيون ميکند، در مرکز توجه نشانده و محملي براي توافق ايجاد ميکند وگرنه بخودي خود جز تکرار بديهيات چيزي ديگري نيست.

 

*