جمعه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۴ - ۱۳ مه ۲۰۰۵

 

فرصت تاريخي بي مانند

 

  • هر روشي که ابتکار عمل را بدست قدرت خارجي بسپارد، از آنجا که بنايش بر ناتوان فرض کردن مردم است،  هم نقض استقلال در تمامي معاني آنست  و هم تحقير ملت ايران است و هم ويرانگرترين مخدرها است

 

 

ابوالحسن بني صدر

اولين رئيس جمهورِ اسلاميِ ايران

 

 

پاسخ اول‌ :

   قدرت فرآورده تضاد است . براي اينکه از ميان نرود، مي بايد بر خود بيفزايد و متمرکز شود. لذا، دائم ميبايد يکي را به دو تقسيم و يکي از دو را حذف کند. از اقبال انسانها، قدرت نميتواند تقسيم به دو ضد را در بيرون مجموعه قدرت مدار بکند. با بيرون از مجموعه ميتواند تضاد بسازد. و بديهي است تا زماني که بتواند در بيرون ضد بتراشد و با آن ضد مدار بسته بوجود آورد، نيازش به تقسيم کردن به دو در درون کم است. از اين رو، در مبارزه با استبدادياني که دولت را تصرف ميکنند، کوشش اول مي بايد جلوگيري از تشکيل مدار بسته با ضدي از جنس استبداديان باشد. سعي در ايجاد « مخالف منفي » يا بديلي که همان هويت استبداديان را نداشته باشد و بيان آزادي انديشه راهنما و هدفش باشد، موفقيت اصلي و بزرگ، همين است. چرا که با جلوگيري از پديد آمدن مدار بسته ميان گروه هاي زور پرست، استبداديان ناگزير ميشوند، در درون خود، مدار بسته با يکديگر را بوجود آورند. از اين پس، جريان تقسيم به دو و حذف يکي از دو، تا انحلال قدرت ادامه خواهد يافت. و چون مردم سالارها موفق شدند مانع از ايجاد مدار بسته ميان رژيم با زورپرستهاي رقيب استبداديان حاکم بگردند، شاهد وسعت گرفتن ، شدت و شتاب گرفتن تقسيم به دو و حذف يکي از دو هستيم .

     با وجود اين، موفقيت بديل مردم سالار در جلوگيري از تشکيل مدار بسته ميان رژيم و دو رأس ديگر مثلث زور پرست، زودتر از اين مي بايد به نتيجه ميرسيد. روي کار آمدن آقاي بوش و مدار بستهاي که با رژيم  بوجود آورده است، موجب تأخير شده است. هر اندازه بديل مردسالار در حالي کردن اين واقعيت به وجدان جهاني، از جمله به وجدان همگاني مردم امريکا، موفقتر شوند که نمي بايد گذاشت رژيم با ايجاد مدار بسته با قدرتي چون امريکا،  عمر استبداد را طولاني کند،  روند تقسيم به دو، در درون رژيم وسعت، شدت و شتاب بيشتر خواهد گرفت.

     با عنايت به اين قاعده عمومي که هر قدرتي از آن پيروي ميکند، پاسخ شما اينست که برخوردها در درون رژيم جدي هستند. از پيش از مجلس هفتم، قوت گرفتن مافياهاي نظامي – مالي محسوس بود . اينک مافياهاي «پير» بسختي نگران تصرف دولت از سوي مافياهاي «جوان» – به قول آقاي مرعشي ، راديکالهاي جديد – هستند. بنا بر اين، مبارزه انتخاباتي ميان نامزدهاي اين دو دسته، جدي است. از اين پس، محل براي دو فرض بيشتر نمي ماند :

الف  - در صورتي که موفق شوند از نامزدشدن آقاي هاشمي رفسنجاني جلوگيري کنند و يا بر فرض نامزد شدن، اسباب شکست او را فراهم آورند و نامزد مافياهاي نظامي – مالي رئيس جمهوري شود، جريان انحلال قدرت استبدادي و تحول سياسي کشور شتاب ميگيرد به دو شرط: يکي شرکت مردم در وسيعترين تحريم ممکن انتخابات و ديگري، توانائي بديل مردم سالار ، از راه مراجعه به وجدان جهاني، بر ناگزير کردن دولتهاي امريکا و اروپا به پذيرفتن اين حق که ابتکار عمل از آن  مردم ايران و بديل مردم سالار است و بايد باشد.

ب – در صورتي که موفق نشوند و آقاي هاشمي رفسنجاني بتواند خود را تحميل کند. و در رابطه با امريکا، از الگوي قذافي پيروي کند، در درون زير دو فشار قرار ميگيرد: مافياهاي نظامي- مالي و دستگاه ولايت مطلقه فقيه که آلت فعل اين مافياها است و فشار بديل مردم سالار که به ضرورت بزرگ ميشود و مردم. باز، در صورتي که تحريم بغايت وسيع باشد، با توجه به انحطاط دو رأس ديگر مثلث زورپرست، کشاکشهاي دروني رژيم  وسعت و شدت و شتاب خواهد گرفت .

     فرض سومي هم بنظر گروههاي سياسي در درون کشور رسيده است و آن، ناگزير شدن رژيم به باز کردن فضاي سياسي، پيش از انتخابات رياست جمهوري، است. اما اين فرض موضوع پرسش شما نيست و با اين حال، در پاسخ به پرسش دوم شما، مي پردازم :

 

پاسخ دوم‌:

پاسخ : پرش دوم شما، في الجمله درپاسخ به پرسش اول داده شده است. با وجود اين‌:

الف – چهار نظر راهنما ، چهار رفتار سياسي را بوجود آورده است. در پرسش شما به يکي از اين نظرها که متعلق به آقاي هاشمي رفسنجاني است ، اشاره شده است. بنا بر اين نظر، رژيم نميتواند با مخالفت مردم در داخل و فشار شديد غرب، به حيات خود ادامه دهد. اما گشايش فضاي سياسي در صورتي که از «خط قرمز» عبور شود، موجب سقوط رژيم ميشود. پس، رژيم  با امريکا است که مي بايد  سنگهاي خود را وابکند. وعده هاي او را به امريکائيها مي شناسيد. نظر دوم از آن مافياهاي نظامي – مالي است . بنا بر اين نظر، اين با يکدست کردن دولت است که در داخل از بازکردن فضاي سياسي و در خارجي از تبديل شدن به قذافي دوم، خلاص توان شد. بنا بر اين نظر نيز مي بايد مشکل رژيم با امريکا را حل کرد اما، با يکدست شدن رژيم و با بهره گيري از امکاناتي که ايران در منطقه دارد، مي تواند معاملهاي را انجام دهد که تسليم شدن به اراده امريکا به حساب نيايد. بخلاف آقاي هاشمي رفسنجاني و نزديکان او، طرفداران اين نظر برآنند که قذافي شدن موجب سقوط رژيم مي شود. زيرا ايران ليبي نيست و در ايران،  دولت تحقير و تسليم شده، نمي تواند بر پا بماند. نظر سوم را گروههاي سياسي راهنماي عمل خويش کردهاند که گمان ميبرند رژيم ناگزير است فضاي سياسي را باز کند. استدلالشان اينست: بوش و حکومت او، در منطقه، تا جائي پيش رفته است که ديگر نميتوانند با رژيم معاملهاي را انجام بدهند که بمعناي شناسائي رسمي آن باشد. و چون رژيم نمي تواند ميان دو سنگ آسياب، به استبداد ادامه دهد، ناگزير است در درون، تن به گشودن فضاي سياسي بدهد. و بالاخره، نظر چهارم  را گرايشهاي جانبدار تحريم انتخابات راهنماي عمل سياسي خويش کردهاند. مي گويند: الف – هر سه نظر ، بر اين واقعيت بنا شدهاند که مردم ايران به رژيم کنوني نه گفته است. از آنجا که اين نه را با تحريم انتخابات مجلس هفتم گفته است و اين نه مبناي موضعگيري وزير خارجه امريکا – اشاره است به سخن خانم رايس وقتي گفت : اگر انتخابات رياست جمهوري نيز مثل انتخابات مجلس هفتم شود، رژيم از مشروعيت تهي مي شود – گشته است ، بنا بر اين، مؤثر ترين عملي که مردم ايران انجام داده اند، تحريم انتخابات مجلس هفتم بوده است. اين تحريم هر اندازه وسيعتر، نقش مردم در حال و آينده کشور تعيين کننده تر. ب – هم اکنون، دو گرايش، اصلاح طلبان و نهضت آزادي ميگويند: در صورت رد شدن صلاحيت نامزدهاشان، در انتخابات شرکت نخواهند کرد. پيش از اين، همين دو گرايش ميگفتند تحريم انتخابات عملي انفعالي است. اکنون، به حکم تهديدي که ميکنند، قول پيشين خود را نا بجا و تحريم انتخابات را فعال توصيف مي کنند. در واقع نيز، فعال است. نه تنها به اين دليل که صاحبان دو نظر اول نيز، دغدغه خاطر خود را  از بابت تحريم انتخابات پنهان نميکنند، بلکه  به اين دليل بزرگتر که از پي تحريم انتخابات مجلس هفتم، هم استقرار مردم سالاري خواست همگاني شده است و هم  همگرائي براي تشکيل بدليلي بيرون از رژيم و درون ايران، قوت گرفته است. ج – در پي جنگ با عراق، امريکا سه تجربه را پيش رو دارد که هر سه ، متأثر از روشي هستند که مردم ايران در انقلاب خويش بکار بردند: پايان جنگ نجف با حضور مردم عراق در اين شهر و انتخابات عراق و مبارزه از راه حضور جمعيت هاي بزرگ در اوکراين و لبنان. با توجه به شکست روشي که «جنگ پيشگيرانه» با عراق بود، حفظ کشور از خطر حمله نظامي و نيز ناگزير کردن غرب به سپردن ابتکار به مردم ايران، در گرو عمل مردم ايران است. بنا بر اين، يک «نه بزرگ» به رژيم، در انتخابات رياست جمهوري ، عامل تحول به مردم سالاري را مردم کشور ميکند. خطر تجاوز نظامي از بيرون را رفع ميکند. و حضور فعال مردم در صحنه سياسي کشور، بديل مردم سالار توانمند بر رهبري تحول از استبداد به مردم سالاري را ميسر مي کند.

      بدين قرار، انتخابات رياست جمهوري، از دو نظر قابل اهميت است: اول از لحاظ استقرار ولايت جمهور مردم به يمن عمل سياسي مردم به ترتيبي که وجدان جهاني از وجود يک عزم ملي براي استقرار مردم سالاري در کشور مطمئن شود. و دوم، از نظر بديل مردم سالار که مي بايد کار خلع يد از مثلث زورپرست را به نتيجه برساند و براي نخستين بار در تاريخ ايران، رهبريها در رهبري جمهور مردم منحل و با آن يکي شوند و مديريت دولت در دست گرايشهاي مردم سالاري قرار بگيرد که به رأي مردم، مديران دولت حقوقمدار ميگردند. ضابطه تشخيص مردم سالار از زورمدار از جمله اين است که مردم سالار در ميان هدفها و روشها، هدف و روشي را بر ميگزيند و به جامعه پيشنهاد ميکند که  وجدان ملي وسيع و شفافي را ببار آورد. اين بر شما است که از صاحب نظران بپرسيد: آن هدف و روش که چنين وجداني را ببار ميآورد، کدام است ؟

 

پاسخ  سوم‌:

نوع عمل هر جامعهاي در گرو اندازه شفافيت وجدان همگاني مردم است. مردم ايران رژيم را نميخواهند. اما در تحريم کردن يا شرکت کردن در انتخابات، تنها يک عامل و آنهم بيزاري از رژيم تعيين کننده نيست. در صورتي که گرايشهاي مردم سالار بتوانند هدف و روشي را پيشنهاد کنند که الف - در مردم ايران، شعور همگاني به نظام سياسي مؤسس بر اساس آزادي و استقلال در دسترس را پديد آورد و  ب – بديل توانائي را پيشنهاد کند که خروج از استبداد تاريخي را ميسر و بلکه قطعي بگرداند، وسيعترين تحريمها و بسا بيشتر از آن، جنبش همگاني براي  برداشتن واپسين مانع از سر راه مردم سالاري ميسر ميشود. پس، پرسش شما « مردم چه خواهند کرد ؟ » باز مي گردد به پاسخ عملي مردم سالارها به اين پرسش: چه اندازه از مثلث زورپرست فاصله و هويت يک بديل مردم سالار را پيدا خواهند کرد و تا کجا خواهند توانست، در فعاليتي  همآهنگ، جامعه را از فرصت بزرگي که زمان در اختيارش گذاشته است و اندازه تأثير تحريم انتخابات بر حفظ کشور از خطرها از خارج و  گذار به جنبش همگاني  براي استقرار مردم سالاري، آگاه کند .

 

پاسخ چهارم‌:

پاسخ: پاسخها به سه پرسش شما ، توصيه اين جانب به عنوان يک شهروند ايراني هستند. با وجود اين، اين يادآوريها را بر آن پاسخها مي افزايم :

1 – ايرانيان نسبت به تحقير بسيار حساس هستند. هدف و روشي که پذيرفتن تحقير اساس آن باشد، بر فرض که پذيرفته شود، ملتي را که با يک رشته جنبشها، سرانجام رژيم پهلوي را بمثابه دست نشانده بيگانه و، بنا بر اين، مظهر حقارت ملي، بر انداخت، به حقارت خود دادن است. ملتي که به حقارت خو کرد، نه تنها رشد نميکند که در معرض انحطاط و انقراض قرار ميگيرد. بنا بر اين، هر روشي که ابتکار عمل را بدست قدرت خارجي بسپارد، از آنجا که بنايش بر ناتوان فرض کردن مردم است،  هم نقض استقلال در تمامي معاني آنست  و هم تحقير ملت ايران است و هم ويرانگرترين مخدرها است. و نيز، هر روشي که بنايش بر پذيرفتن وضعيت باشد که به مردم تحميل شده است، معتاد کردن مردم به حقارت است . بنا بر اين‌:

2 – اين توانائي، کرامت انسان – که بشهادت نوروز، ايرانيان در شمار نخستين اقوامي بودهاند که روز معرفت بر کرامت انسان و همه آفريده ها و زيست همآهنگ در طبيعت آبادان را نوروز خواندند و  جشن گرفتند -  و حقوق ذاتي انسان هستند که ميبايد به ياد مردم آورد و راه حلها که به مردم پيشنهاد ميشوند، مي بايد بر کرامت و حقوق ذاتي انسان، اساس بجويند .

3 – بهنگام خطاب به مردم، منطق صوري را نبايد بکار برد. منطق صوروي روش قدرتمداري است و قصد از بکار بردنش، غافل کردن مردم از حقوق فردي و حقوق ملي خويش است. براي مثال، انتخابات را حق مردم خواندن، دروغي است براي غافل کردن مردم از  حق حاکميت. توضيح اين که انتخاب کردن وسيله است براي تحقق بخشيدن به حق حاکميتي که هر فرد ايراني دارد. با نبود امکان عمل به حق حاکميت، «انتخاب» کردن، نه تنها وسيله عمل به حق نيست که اعتراف به صغارت و محروميت از حق، بنا بر اين، تسليم شدن به  بدترين نوع تحقير است.  باز، آن  نوع «واقع بيني» که متضمن غفلت مردم از واقعيتي باشد که حقوق فردي و جمعي آنها هستند، مثل اين سخن که «واقعيت اينست که رژيم برجاست و هزينه اصلاح آن از هزينه جانشين کردن آن بيشتر است» غافل کردن مردم ايران از حقوق انسان، از کرامت انسان، از حقوق ملي و از ثروتهاي ملي و ديگر نيروهاي محرکه است که براي برپا ماندن اين رژيم تخريب ميشوند.  بنا بر اين، هر هدف و روشي که به مردم پيشنهاد ميشود، مي بايد متضمن غفلت از هيچ حقي از حقوق، از کرامت انسان و از  نيروهاي محرکهاي نباشد که وقتي در رشد بکار نميافتند، بضرورت، در تخريب کار ميافتند .

     در انطباق به اين سه توصيه، به مردم ايران يادآور ميشوم: نه تهديد آقاي بوش و نه جو ترسي که رژيم ميسازد، نبايد آنها را از فرصت تاريخي بي مانندي غافل کند که نسل امروز ايران پيدا کرده است. اگر بخواهد اين فرصت را مغتنم بشمارد، ميبايد نه تنها فرصت «انتخابات» را براي ابراز اراده خويش بر جانشين استبداد کردن مردم سالاري ابراز کند – که حداقل کار تحريم همگاني چنين انتخاباتي است - ، بلکه فرصتها  از پي هم ايجاد کند و در آنها، جنبش همگاني را براي استقرار مردم سالاري همگاني بگرداند و تا پيروزي ادامه دهد .

     نوروز بر شما و خوانندگان شما مبارک و سال نو، سال بازيافت کرامت و حقوق انساني و ملي همه ايرانيان باد .

 

*