تروريسم
اسلامي، آب از سر چشمه گل آلود است
سين.
ابراهيمي
ebrahimisin@yahoo.fr
خطر نزديکي و
همکاري ارگانيک القاعده و آن بخش از بنيادگرايان
که درحاشيه حکومت و دور از دولت ايران قرار داشتند و اکنون همه ابزار قدرت را در
دسترسي خود دارند، براي فعاليت هاي تروريستي
جدي است. نقاط افتراق فکري آنها کمتر از زمينه مشترک ديني است. رجعت طرفداران
خودکشي هاي تروريستي در شيعه و القاعده به
صدر اسلام، آنان را از خصومت هاي بين راه
از جمله ـ تخريب مقابر امامان شيعه و وعده دادن بهشت در مقابل کشتن 6 شيعه توسط
وهابيون ـ رها مي کند و در بستر فکري خشونت حکومت سالهاي نخست اسلام، آنها را به هم
پيوند مي زند.
*
فتواي ترور
سلمان رشدي که منتسب به آقاي خميني است و
دستور ترور نويسندگان و شاعران و فعالين سياسي در زمان رهبري آقاي خامنه اي که وي را آمر اصلي اين عمليات مي دانند، تقليد
وفادارانه از اولين ترور هاي مکتوب در تاريخ اسلام است که به دستور حضرت
محمد پيامبر اسلام در مدينه انجام گرفت و
آنهم ترور شاعران و سخنوران اهل مدينه در
همين دوران است، يعني کعب پسر اشرف، عصماء
دختر مروان و سلام پسر ابى الحقيق.
*
در اديان توحيدي
اگر دين مسيح در اپوزيسيون ظهور کرد و طي سه قرن خود رابا فرهنگ اپوزيسيون ساخت و زماني که به عنوان دين رسمي امپراطوري
روم انتخاب شد به عنوان دين بخششگرشناخته شده
بود و توانست خود را با ساز وکار يک امپراطوري مدرن همراه کند، مي بينيم که
رفرميست هاي مسيحي عصر حاضر،در ابتدا همه سلفي هستند؛ يعني مي خواهند آنرا از پيرايه
هاي قرون وسطايي پاک کنند. اما برعکس دين يهود و اسلام در ميان قبايل بدوي به شکل
دين حکومتي خشن ظهور کردند.
***
ايران روز هاي نگران کننده
اي را سپري مي کند. گويي سدي که در مقابل
سيل ويرانگر بوجود آمده بود فرو ريخته است، از ديواري سخن مي گويم که در مقابل
نفوذ و تهاجم تروريستي عليه آزاديخواهان، روشنفکران و فعالين مدني طي چند سال
گذشته بوجود آمده بود. از ديواري مي نويسم که مانع از آن بود که حاملان سياست هاي
خود سر، از نهاد هاي قانوني دولتي، بسته ها و چمدانهاي ديپلماتيک و امکانات لجستيگي دولت جمهوري اسلامي در جهان
براي پيشبرد سياستهاي تروريستي بهره بگيرند.
پس از افشاگري در مورد فعاليت هاي تروريستي سازمان يافته زير نظر وزارت اطلاعات در دوره هاي
فلاحيان و دري نجف آبادي که خاتمي آنرا «غده چرکين» ناميد. هرچند نتوانست اين غده
را از ريشه درآورد، ولي ديوار مانعي براي
کار هاي مشابه آن بوجود آمد. هر چند اين ديوار غيرقابل عبور نبود و متاسفانه
شامل مناطقي که اقليت هاي ملي و مذهبي در
آن زندگي مي کنند نشد.
اکنون دولت، تنها نهادي که مي خواست و تلاش مي کرد ساير
ارکان حکومت را به رعايت قانون فراخواند و تا حدودي هم توانسته بود و به کندي حتا
بر قوه قضايي تاثير گذارد رفت.اکنون برخي
از سازمان دهندگان و فتوا دهندگان ترور آزاديخواهان عملا بر قوه مجريه چيرگي يافته اند و برخي حتا
پست وزارتي يافته اند. اين نيرو ها عمدتا
پس از انتخابات نمايشي مجلس هفتم و با دخالت مستقيم رهبر جمهوري اسلامي چه از نظر مالي و چه با بکار بردن نفوذ هاي
اداري نهاد هاي حکومتي جان گرفتند و فعال شدند. اکنون رهبر جمهوري اسلامي به عقب
مانده ترين و متحجرترين نيرو هاي فکري و
اجتماعي متکي است. اين آرزو که « آقاي خامنه اي اصلاحات را رهبري کند.» اکنون به
استهزا بيشتر شبيه است تا يک توصيه سياسي.
در چنين شرايطي که ارتجاعي ترين نيرو هاي سياسي
و فرهنگي به ابزار هاي عمده دولتي مجهز مي شوند و و ميليارد ها دلار از فروش نفت
را در دست دارند، به يک خطر جدي در ايران و جهان تبديل مي گردند. بهمين جهت توجه
پژوهشگران سياسي به اين نيرو ها ضروري است.
رکود فعاليت هاي اين
گروهها پس از تغيير فضاي سياسي جامعه، بويژه آغاز کار مجلس هفتم به پايان رسيد
و نخستين حرکت معنا دار در زمينه راه انداختن کار زار تروريستي و خودکشي تروريستي بوسيله روزنامه کيهان در پاييز سال گذشته پرچمداري شد، که اکنون سردبيرش از پله هاي
وزارت ارشاد بالا مي رود. متعاقب آن مدارس خودکشي تروريستي و ستاد آن در بوشهر راه
افتاد که حسين شريعتمداري در آن ثبت نام کرد. علي صمدي دبير اين "همايش
مجاهدان شهادت طلب" در مصاحبه با کيهان خبر داد:
ـ تا کنون 25 هزار نفر در
اين ستاد که يک ستاد بين المللي است ثبت نام کرده اند و اين افراد
پس از تعليم و آموزش در ماموريت انتحاري شرکت مي کنند.
پس از آن روز يکشنبه 15 شهريورماه
کيهان، پس از تمجيد از عمليات انتحاري با
اشاره به تهديد هاي جرج بوش در مورد فرستادن پرونده ايران به شوراي امنيت سازمان
ملل، نوشت:
« تير هاي شيطان به آخر رسيده
اما ما هنوز تير هاي اصلي را نيفکنده ايم.»
10 ماه پس از اين رويداد نشريه پرتو سخن فرم درخواست
عضويت در" لشگر استشهادي" را
چاپ کرد ، اين نشريه که زير نظر مصباح يزدي
پدر فکري احمدي نژاد و مرجع تقليد اکثر فرماندهان بسيجي منتشر مي شود، به وسيله
"موسسه
آموزشي
و پژوهشي امام
خميني" حفاظت قانوني و تامين مالي مي شود، نشان از قدرتمندي اين جريان
فکري در دستگاه ولايت فقيه دارد که متصديان قبلي عمليات خودکشي تروريستي نداشتند.
اخيرا هم بسيج دانشجويي که زير نظر سپاه
پاسداران اداره مي شود خطاب به غرب اعلام کرده است:
ـ در صورت دشمني بيشتر، هسته هاي حق طلب و حزب
الله دنيا را عليه تان بسيج مي کنيم.
سايت بازتاب قبل از چاپ مقاله اي با تيتر « از شهادت طلبي
تا عمليات انتحاري القاعده» با انعکاس تشابه کلامي "اعلاميه
ثبت نام نيرو هاي استشهادي" با ادبيات بيانيه و اظهارات سران
«القاعده» روي استفاده از واژه هايي چون
«کيان اسلام» و «دفاع از اسلام» انگشت
گذاشته است. اين سايت که به محافلي از سپاه پاسداران نزديک است اخيرا يکي از
روزنامه هاي مهم ايران را به سخنگويي القاعده متهم کرده بود، خود ظاهرا مخالف
القاعده است وهمواره شيعيان ساير کشورهاي ديگررا به انتقام گيري از اهل تسنن تشويق مي کند. ظاهرا نگران تشابه عمليات
«استشهادي» شيعه و انتحاري (!!) القاعده است.
طي مقاله يادشده که از 21 منبع شيعه و سني و غيره استفاده شده است، در اين
تفاوت گذاري موفق نبوده است و در استدلال تحريم
تروربوسيله اسلام وقتي به واقعيت هايي چون «صدور حکم اعدام سلمان رشدي و يا ترور حسنعلي منصور توسط گروه فداييان
اسلام مي رسد، ناچارا به مجوزشرعي از «سوي
حاکم شرع جامع الشرايط» پناه مي برد. يعني
اگر افرادي چون مصباح، روح الله حسينيان و محسني اژه اي اجازه شرعي بدهند مي شود
ترور هايي مانند قتل هاي زنجيره اي در ايران
و جهان را ادامه داد.
حقيقت مطلب اين است که تروريسم
خوب و بد نداريم. تروريسم في نفسه مذموم است و درخت غير دموکراتيک ترين وناپاک ترين
انديشه هاي جهان را آبياري مي کند. خودکشي و يا ديگرکشي انقلابي و ضد انقلابي هم
وجود ندارد. هر گونه تروري از ناحيه هر قشري و از سوي هرگروه اجتماعي به نفع قشري
ترين و مرتجع ترين لايه هاي اجتماعي در
داخل و تحکيم منافع ارتجاع جهاني است وبه آنان کمک مي کند تا قدم به قدم به هدفشان
که غارت مردم و استقرار حکومت رعب
وترس است برسند. ترور روشنفکران ونويسندگان
از سوي عوامل حکومتي و همانطور مانند ترور عوامل حکومتي به دست ديگران، حتي ستمديدگان
به تشديد حکومت سرکوب و اختناق ياري مي رساند. دولت و حکومت را مجاز نشان مي دهد
تا نيرو هاي پليسي را در همه جا بگستراند.
ترورهاي سياسي ابتداي
انقلاب توسط گروه فرقان در پليسي کردن جامعه و
ترور هاي بعدي در برچيدن دموکراسي نيمه جان بعد از انقلاب تاثير قاطعي
داشتند. اين ترور ها که مبتني بر آياتي از قرآن انجام مي شد. وعده روز هاي بهتر به
«امت» و يا مردمان زحمتکش مي دادند. اما گذر اندک زمان نشان داد اين وعده ها سرابي
بيش نبوده است.
ترور در اسلام از آغاز پيدايش
آن ابزاري براي تحکيم قدرت و حکوت بوده است. سه نفر از چهار خليفه راشدين صدر
اسلام ترور شده اند که اکثرا ترور کنندگان خود را قربانيان تروريسم و بي عدالتي خلافت
مي دانسنتد. روايت است که وقتي امام علي
از عبدالرحمان پسر ملجم علت ضربت
زدن بر فرق ايشان را پرسيد. او جواب داد:
ـ سربازان تو در جنگ
نهروان ياران ما را سر نماز و ازپشت سر به
شهادت رساندند.
با توجه به نقش مخرب ترور
در جامعه، بررسي و ريشه يابي خطري که
اکنون جامعه ما را بيش از بيش تهديد مي کند ضروري است.
اين کار زار خشونتي که مصباح در جامعه ما تبليغ
مي کند ريشه در افکار وهابيت دارد، که در همه امور اجتماعي و دولتي مي خواهد بر مبناي صدر
اسلام عمل کند. اين بنيادگرايان مسلمان مخالف هرگونه نوآوري و بازبيني در اسلام سلفي و عملا مخالف اجتهاد فقهائي شيعه هم هستند که بر مبناي مصلحت جامعه اسلامي
طي قرون گذشته مدون شده است.
اين جاست که رجعت طرفداران
خودکشي هاي تروريستي در شيعه و القاعده به
صدر اسلام، آنان را از خصومت هاي بين راه،
از جمله ـ تخريب مقابر امامان شيعه و دادن بهشت در مقابل کشتن 6 شيعه توسط وهابيون
ـ رها مي کند و در بستر فکري خشونت حکومت سالهاي نخست اسلام، آنها را به هم
پيوند مي زند.
محسن کديور در مقاله
عالمانه خود با عنوان « از اسلام تاريخي به اسلام معنوي» مي نويسد که در سده گذشته
برخي از عالمان اسلام از تلقي تاريخي
از دين اسلام گذشته اند. و از«تلقي معنوي و معطوف به غايت دينداري اسلام» سخن مي
گويند و اين دو نگرش از اسلام را در مقابل يکديگر مي بيند و شاخصه نخست اسلام معنوي
را چنين بيان مي کند:
«ملاك اعتبار احكام
شرعي در هر زمان عادلانه بودن و موافقتآن با سيره عقل است.»
اما در باره «اسلام تاريخي»
يا همان اسلام سلفي مي نويسد:
«مراد از اسلام تاريخي،
غلبه فرهنگ و مقتضيات زماني و مکاني و شرايط خاص عصر نزول به عنوان مناسبات و قالب
هاي قدسي، تغييرناپذير آرماني و مطلوب بر انديشه اسلامي است. گويي قالب و صورت
اصيل اسلام، قالب و صورت زمان بعثت است و به ميزاني که از آن گذشته مقدس دور ميشويم
و از آن شرايط تاريخي فاصله ميگيريم، از اسلام اصيل و واقعيدور شدهايم.
بهترين شرايط، شرايط دوران پيامبر است، و احياي دين معنايي جز بازسازي همان
شرايط و مقتضيات و مناسبات آغازين ندارد.»*
به ويژه بايد توجه داشت که
در اديان توحيدي اگر دين مسيح در اپوزيسيون ظهور کرد و طي سه قرن خود را با فرهنگ
اپوزيسيون ساخت. زماني که به عنوان دين
رسمي امپراطوري روم انتخاب شد به عنوان دين بخششگرشناخته شده بود و توانست خود را با ساز وکار يک امپراطوري
مدرن همراه کند، مي بينيم که رفرميست هاي مسيحي عصر حاضر، همه سلفي هستند يعني مي
خواهند آنرا از پيرايه هاي قرون وسطايي پاک کنند. اما برعکس دين يهود و اسلام در ميان
قبايل بدوي به شکل دين حکومتي خشن ظهور کردند که يا مانند دين يهود پيامبران شاه و
رهبران قبيله بودند و يا در دين اسلام آغاز آن با جنگ وغزوات همراه بود و با به حکومت رسيدن پيامبر
اسلام در شهر مدينه تکوين يافت، و درشهر مدينه قبيله هاي اهل کتاب و با فرهنگ توحيدي
آن يهودي بودند، در نتيجه بيشتر تحت تاثير دين يهود بود، که دين قصاص دندان براي
دندان و چشم براي چشم بود. شباهت بسياري از آداب و سنت، از جمله تحريم برخي خوراکي
ها، ختنه کردن، در شيعه موروثي بودن حکومت، خمس، در آنان عشر و... نمونه هاي کوچکي
هستند که در همه قابل مشاهده مي شود. شايد بهمين جهت هم اولويت مقابله و جنگ اسلام
با پيروان ديگراديان توحيدي با يهوديان بود. اسلام هم مانند يهود در نطفه، يک دين حکومتي بار آمد و خشونت موجودي
آن براي حفظ وقوام قدرت حکومت جوان آنزمان بود، که درکنار دو امپراطوري زمان و عليرغم
آن دو گسترش پيدا مي کرد.
در دوره مدينه است که دولت اسلامي بدوي به رهبري
حضرت محمد براي اداره شهر مدينه (يثرب)
بوجود آمد که در آن قبايل اوس و خزرج بت پرست و قبايل يهودي بنى قينقاع،
بنى النضير، بنى قريظة، بنى ثعلبة در جنوب و اطراف زندگي ميکردند. قبايل بت پرست
اوس و خزرج اسلام آوردند ولي يهوديان خود يکتا پرست بودند؛ دين حضرت محمد را جدي
نگرفتند. تاثير پذيري و طلاق فکري مسلمانان از يهوديان در همين شهر اتفاق
افتاد. اگر تکوين دولت اسلامي در مدينه با
آيه «لا اکراه في الدين...**» و يا با آيه
« همانا آنان که گرويدند و آنان که يهود شدند و صائبين و ترسايان کسيکه به خداي و
روز واپسين گرويد و کاري شايسته کرد بيمي برايشان نيست و ايشان اندوهناک نخواهند
شد.»*** آغاز شد و با بستن راه کاروانهاي بازرگانان مکه و کشتن آنان و تقسيم اموال
آن بين غازيان و دادن يک پنجم آن به حضرت محمد ادامه پيدا کرد، آيات ديگر دوره مدينه
براي جنگ و غارت و تحميل دين با خشونت را تبليغ کرد:
آيه85 آل عمران:
« هر کس غير از اسلام ديني
اختيارکند هرگز از وي پذيرفته نيست و او در آخرت از زيانکاران است.»
آيه 48 سوره مائده :
« اي اهل ايمان، يهود و نصاري را بدوستي مگيريد بعضي ازآنان
دوستدار بعضي ديگرند و هر که از شما مومنان با آنها دوستي کند بحقيقت از آنها
خواهد بود و همانا خدا ستمکاران را هدايت نخواهد کرد.»
آيه 38 سوره انفال:
«اي مومنان با کافران بجنگيد
تا فتنه اي بر جا نماند و دين يکسره از آن خدا گردد.»
و سر انجام با يکتا پرستان
غيرمسلمان:
آيه29 سوره توبه:
«با هر که از اهل کتاب که ايمان بخدا وروز قيامت نياورده
و آنچه را خدا و رسولش حرام کرده حرام نمي دانند و بدين حق نمي گروند قتال و کار زار کنيد تا آنگاه که با ذلت و خواري به
اسلام جزيه بدند.»
به همين جهت القاعده و حماس
و حزب الله و استشهاديون ايراني، براي تشويق جوانان و نشان دادن منزلت
شهادت و شهيدان در دين اسلام، به آياتي از سوره هاي دوره مدينه قرآن تکيه
مي کنند.
فتواي ترور سلمان رشدي و
دستور ترور نويسندگان و شاعران و فعالين سياسي در زمان رهبري آقاي خامنه اي تقليد وفادارانه از اولين ترورهاي مکتوب در تاريخ اسلام است که به دستور حضرت
محمد پيامبراسلام در مدينه انجام گرفت و
آنهم ترور شاعران و سخنوران اهل مدينه در
همين دوران، يعني کعب پسر اشرف، عصماء
دختر مروان و سلام پسر ابى الحقيق.
سيد هاشم رسولي محلاتي
نماينده رهبر(علي خامنه اي) در بنياد
مسکن، در کتاب "زندگاني حضرت
محمد" در باره اين واقعه چنين آورده
است :
«هنگامى كه اين خبر(پيروزي حضرت محمد عليه قريش در
بدر) قطعى شد بزرگان يهود زبان به شماتت و سرزنش مسلمانان گشوده و گفتند: اينان به
قتل نزديكان و خويشان خود دست زده و قطع رحم كردهاند و اشعارى در هجو مسلمانان
سروده و در مجالس و محافل مىخواندند و بر كشتگان قريش اشك ريخته و مرثيه مىگفتند
و به خصوص كعب بن اشرف، يكى از بزرگان و سرشناسان آنها كه از زيبايى اندام و چهره
نيز برخوردار بود به مكه آمد و به ميان قريش رفت و از كشته شدن بزرگان قريش تاسف
ها خورد و مرثيهها سرود...اين اخبار تدريجا به گوش پيغمبر اسلام مىرسيد و فكر آن
حضرت را نسبت به خطر تازهاى كه از نزديك و داخل شهر مدينه متوجه اسلام و مسلمين
شده بود به خود مشغول مىداشت و بالاتر از آنكه اعمال و رفتار كعب بن اشرف، دشمنان
ديگرمسلمانان را در ميان يهود و ديگران جسور و دلير مىكرد و آنان نيز به تحريك
دشمنان اسلام و سرودن اشعارى در مذمت مسلمانان و رهبر بزرگوار ايشان دست زدند، كه
نام دو تن از ايشان به نام عصماء دختر مروان يهودى و سلام بن ابى الحقيق - يكى از
بزرگان يهود خيبر - در تاريخ آمده كه عصماء با سرودن اشعار در مذمت مسلمانان و
پيغمبر، آن حضرت را مىآزرد... سرانجام رسول خدا(ص)اندوه درونى خود را با مسلمانان
در ميان نهاده و دفع آنها را از ايشان خواست و چند تن از مسلمانان غيور و شجاع كه
با يهود مزبور نيز هم پيمان و يا فاميلى نزديك داشتند كشتن آن سه را به عهده
گرفتند و طولى نكشيد كه هر سه آنها طبق نقشههاى قبلى و دقيق، شبانه به قتل رسيدند
و قاتل هم معلوم نشد، ولى در واقع بر طبق طرحى كه انجام شده بود كعب بن اشرف به
دست ابو نائله و رفقايش كشته شد . و سلام بن ابى الحقيق به وسيله عبد
الله بن عتيك و همراهان او به قتل رسيد و عصماء نيز به دست عمير بن عدى به قتل
رسيد. »
در تاريخ
طبري کشته شدن کعب پسر اشرف
با شرح جزييات آمده است، که آن را به علت اهميت تاريخي آن و
نقشي که در بحث ما دارد، و به نظر نقطه عطف روابط حضرت محمد و قوم يهود نقل مي
کنم****:
«کعب پسر اشرف مردي سخنور و شاعر بود، پدر او از قبيله طي بود
در حاليکه مادرش به قبيله بني نضيرتعلق داشت.
روزي که زيد پسر حارث با خبر پيروزي مسلمانان( در بدر) به دروازه مدينه
رسيد و اسامي سران قريش را يکي يکي نامبرد که کشته شده بودند، کعب پسر اشرف آن جا
بود و گفت:
ـ اين ها غيرممکن است.
در حقيقت همه اين قريشي ها از بستگان او بودند.
زماني که اين خبر تاييد شد، او به مکه رفت و ساکنان آن را دلداري داد، مرثيه اي در
باره مردگان وهجويه اي عليه پيامبر و
همراهان وي سرود. پس از آن به مدينه آمد،
همان روز پيامبر با خبرشد که وي در باره ايشان
هجويه ساخته است و هربار که کعب به داخل شهر مي آمد مي گفت:
«گريه کنيد براي آن که مردم
فکر کنند محمد مرده و دين او پايان يافته است.» اين سخنان او به پيامبر بازگويي
شده بود.
روزي که پيامبر در ميان
همراهان خويش بود و در باره کعب پسر اشرف
گفتگو مي کردند، پيامبر از وي ناليد و گفت:
« کيست که جان خود را به
خدا دهد و اين مرد را بکشد؟»
يکي از ميان انصار به نام
محمد پسر اسلمه گفت:
« اي پيامبر خدا! من مي روم
و او را مي کشم.»
پيامبر
عميقا از او تشکر کرد. سه روز بعد
وقتي پيامبر مشاهده کرد که او هنوز نرفته است، علتش را پرسيد. محمد جواب داد:
«اي پيامبر خدا، از
غصه سه روزاست که غذا نخورده ام. من در
برابر تو تعهدي کرده ام که مي ترسم نتوانم انجام بدهم، زيرا کعب آدم خيلي مهمي است
و درقلعه خيلي مستحکمي زندگي مي کند.»
پيامبر گفت:
« تو تلاشت را بکن اگر موفق
شدي ، آمرزيده خواهي شد. و اگر نتوانستي
معذور خواهي بود.»
جواب گرفت:
ـ براي اين کار ياران ديگري احتياج دارم.
او در ميان انصار دوستي داشت به نام سلکان پسر
سلمه ملقب به ابونائله که برادر رضاعي (شيري)
کعب بود، که هر وقت کعب به مدينه مي آمد ، به خانه سلکان وارد مي شد و به
او علاقه اعتماد نشان مي داد. محمد پسر
سلمه سلکان را پيدا کرد و سخنان پيامبر را بيان کرد و به او گفت:
ـ تو اگر به من کمک کني اين
کار را مي توانم انجام بدهم و مقبول پيامبر خدا گردم.
سلکان موافقت کرد و گفت :
ـ ياران ديگري بايد با ما
باشد.
هفت انصار با هماهنگي هم
تصميم گرفتند که چگونه به هدف خود برسند. قبل از راهي شدن هنگام نماز مغرب به سوي پيامبر
مي روند و مي گويند:
ـ اي پيامبر خدا، ما مي
خواهيم برويم. اما مجبور خواهيم بود از تو و عنوان پيامبري تو بد بگوييم.
پيامبر اين اجازه را داده و
آن ها را تا قبرستان بقيع الغرقد همراهي مي کند و سپس به آنان مي گويد:
ـ برويد به نام خدا، و سريع برگرديد.
آنها به طرف قلعه کعب حرکت
مي کنند. در فاصله نيم فرسنگي اين قلعه،
باغ خرما بود که قلعه بني نظير در روبروي آن بود که تمام اطراف آن يهوديان
مسکن داشتند. موقع شب به در قلعه کعب مي رسند، که به تازگي عروسي کرده بود و با
همسر جديدش در پشت بام خوابيده بود. سلکان
که همراهان خود را در راه جا کرده و خود با سلاح به درب قلعه نزديک شد و کعب را
صدا زد، که بيدار شد و او را شناخت و جواب داد و به پايين نگاه کرد. سلکان گفت :
ـ مي خواهم با تو صحبت کنم.
کعب پرسيد:
ـ در چنين ساعتي چه مي خواهي به من بگويي؟
ـ آمده ام با تو مشورتي
بکنم. اگر مي تواني بيا پايين و اگر نمي تواني بعدا بر مي گردم.
کعب برخاست تا پايين بيايد
که زنش دست به دامن او شد و التماس کرد که
نرود. کعب گفت:
ـ برادر شيري من است و
درخانه او شب مانند روز باز است. بد خواهد
شد اگر من در را بر وي ببندم، زيرا هيچوقت در خانه او بر من بسته نبوده است.
زن او دوباره گفت:
ـ پايين نرو، شب است وتو نمي
داني چه اتفاقي خواهد افتاد.
کعب پاسخ داد:
ـ من از او بيشتر از خودم
اطمينان دارم.
سپس دامن خود را از دست زنش
بيرون کشيد و گفت :
ـ جوانمرد را اگر براي مرگ
هم فراخوانند اجابت کند.(لودعي الفتي لطعنه اجاب)
اين يک ضرب المثل عرب است
که کعب از روي غرور و اظهار جسارت خود بيان کرد . نمي دانست که خود او اين مثل را
درست و کلمات آن واقعيت پيدا خواهدکرد.
سلکان به کعب که از قلعه خارج شد، گفت:
ـ بدان اي برادر من، که من
از مدينه مي آيم زيرا محمد يک بلا است. تمام سرزمين در گرسنگي و بدبختي است و ما ديگر
آذوقه اي نداريم.
کعب ضمن نوازش ريش خود گفت:
ـ قسم بر سر پدرم! آيا به شما به اندازه کافي نگفتم که اين کار وي
جدي نيست و پايه و اساسي ندارد.
سلکان جواب داد:
ـ بلي، اين مساله حالا براي
همه آشکار شده است. آن چه که مخصوصا به من
مربوط مي شود، در عذاب هستم و پيش تو آمده ام تا به من مقداري گندم و خرما بدهي تا بتوانم براي خانواده ام ببرم.»
در تاريخ طبري پس از نوشتن
صحنه هايي که سلکان توانست اطمينان
کعب پسر اشرف را چنان بدست آ ورد تا به اين بهانه که دوستانش
هم آمده اند آذوغه وام بگيرند و اسلحه
آورده اند تا درگرو وام آذوغه بگذارند؛ دوستانش را مسلح وارد باغ مي کند. و مي گويد
که امشب اسلحه ها را به او تحويل مي دهند
تا فردا چارپا بياورند و نان و خرما ببرند و از او مي خواهد تا کمي در باغ
با هم بگردند تا از غم آنها کاسته بشود، در حين گشت در باغ سلکان دست به مو هاي
بلند کعب مي کشيد و جلو بيني خود مي آمرد تا از عطر آنها تعريف کند. طبري ادامه مي
دهد در حين گردش در باغ:
«سلکان گاه به گاه دست در مو هاي کعب مي کرد و آن را به جلوي بيني خود مي آورد و عطر
آنرا استشمام مي کرد. وقتي به وسط باغ رسيدند، سلکان مو هاي کعب را محکم چسبيد و گفت:
ـ بزنيد
محمد پسر سلمه هم سر او را محکم گرفت. و حريث پسر اوس هم به
کمک آنها آمد، تا سه نفري او را محکم
نگهدارند، و ديگران شمشير هايشان را کشيدند و زدند. يک نفر در قلعه متوجه حادثه شد و داد زد، چراغها را روشن
کردند، زن کعب از بالاي پشت بام فرياد مي
کشيد که او راهم کشتند و فرار کردند.
شمشيري به اشتباه بر سر حريث
خورده بود و کله او را شکافته بود، بقيه گمان بردند که مرده است، رهايش کردند و از
ترس تعقيب به طرف مدينه دويدند. حارث که
نمي توانست بدود، آنها را به آهستگي دنبال کرد. با اينهمه هيچکدام از يهوديان جرئت نکردند آنها را تعقيب کنند. چون نزديک مدينه
رسيدند و خود را درجاي امن ديدند ايستادند و منتظر حارث ماندند. در سپده دم وارد شهر شدند و پيامبر را که مشغول عبادت بود پيدا کردند. و گزارش چگونگي انجام
کار را دادند. پيامبرخيلي شاد شد و خدا را شکرکرد و از آنها تشکر.»
حقيقت مطلب اين است که
اکنون برخي از نيرو هاي اسلامي در ايران
مانند القاعده با استناد به چنان آياتي از
قرآن و چنين واقعياتي از صدر اسلام، به ترويج خشونت و ترورهاي مذهبي مي پردازند که
نتيجه اي جز راه بستن بر رشد جوامعي نيست که ميليونها مسلمان در آنها زندگي مي
کنند. طرح وتعبير ظاهري آيات قرآن و مشابه سازي با غزوات صدر اسلام،پس از تثبيت
اسلام و در عصر مدرن، چشم بستن بر تلاشهاي مسلماناني است که در طي قرنهاي گذشته در
جستجوي تساهل و تعامل با مذاهب و اقوام ديگر جهان بودند.
به اين جهت است که وقتي
مصباح يزدي مدير مؤسسه آموزش و پژوهشى امام خمينى (ره) در پرتو سخن دو هفته پيش مي
گويد:
«اگر كشور اسلامى يعنى
كشورى كه احكامش تابع رأى مردم است و مطابقت با قرآن و سنت ملاك نيست، چرا سوئيس
را كشور اسلامى نناميم.آيا اين خيلى هنر است كه ما اسلام را چنان معرفى كنيم كه هر
كافر و مشركى بگويد من هم اين را قبول دارم ...مى گويند ما مى خواهيم به گونه اى
اسلام را معرفى كنيم كه همه دنيا بپذيرند، ولى نمى دانند آنچه همه دنيا بپذيرند،
ديگر اسلام نيست ...كشور اسلامى يعنى كشورى كه احكام قرآن در آن اجرا شود، نه
اينكه احكام قرآن به نام مصلحت و نوآورى پامال شود. اگر اين طور شود ديگر از كدام
اسلام دفاع كنيم... نصوص قرآن انكار مى شود، مى گويند اينها ديگر قابل اجرا نيست و
به درد امروز نمى خورد! خيلى روشن بگوييد كه اسلام به درد امروز نمى خورد و يك
حكومتى مثل سوئيس تشكيل بدهيد! چرا اسلام را بدنام و يا به قول خودتان از آن دفاع
مى كنيد...: اسلام همان است كه در قرآن آمده و پيشوايان معصوم گفته اند، به عهده
من و شما نگذاشته اند كه بياييم آن را
اصلاح كنيم.»
اين نگراني ما را تاييد مي کند واگراز اين مطالب
مصباح يزدي طنز ويژه ايشان را در باره سويس
برداريم و به عربي ترجمه کرده و در کنار نوشته هاي محمد پسرعبدالوهاب، ماخذ فکري القاعده قرار دهيم. تشخيص آن که نويسنده يا گوينده،
کداميک است به ترديد مي افتيم. بنيادگرايي مصباح يزدي که اسلام را فقط در قرآن
خلاصه کند. قادر است با طرفداران اين فرقه
بنيادگرا اختلافات خود را به نحوي با وحدت عمل حل کند. تا با هم آن شکل از اسلام
ناب محمدي را که در نظر دارند،جستجو و پياده کنند.
هرچند در اين صورت بايد کتابسوزاني تمام عالمان، فقيهان و نويسندگان
تاريخ اسلام جز ابن تيميه و پيروانش راه بيافتد. چون از قرن دوم هجري تاکنون هرچه
عالمان چهار مذهب حقه(اهل تسنن) و 15 فرقه
شيعه نوشته اند ازتفسير، تعبير و تاويل قرآن تاثير پذيرفته اند و نه از معناي ظاهري
آيات. همواره تلاش کرده اند به نياز هاي روز مسلمانان، هماهنگ با مقتضيات زمان
پاسخ دهند. به اين جهت در آن نو آوريهايي کرده اند. با اين حساب اگر انقلابيون را
کنار بگذاريم و فقط از مشهورترين هاي فقها و عالمان سنتي را نام ببريم، ابوحنيفه،
ابن شافع، محمد غزالي، رازي، فارابي، طبري،
ابن سينا، مولانا، ابن رشد و از نزديکترها ملاصدرا، سهروردي و حتا از مراجع شيخ طوسي، خود آقايان خميني، منتظري جزو کساني
خواهند بود که چون در برخي از عرصه هاي ديني تطور ايجاد کرده اند مرتد اعلام
خواهند شد. ديگر از طلبه هاي روشنفکر اسم نمي بريم. و شاه عباس هم که « اشهد ان
عليا ولى الله - و حى على خير العمل» رابه اذان واقامه شيعيان اضافه کرده است بکلي فراموش مي کنيم.
محسن کديور در همان مقاله
ضمن نکوهش الگوبرداري از اسلام نخستين، بدون توجه به شرايط زماني و مکاني آن، ضمن گفتگوي مختصري از منحني «تحول انديشه ديني در ايران که در سده اخير رشد شتابنده اي
داشته است.» سخن مي گويد و در مقابل اين
اسلام سلفي، که به اسلام تاريخي تکيه مي کند، اين تحول را با عنوان اسلام معنوي بيان
کرده و مي نويسد:
«در
مقابل(اسلام تاريخي )، اسلام معنوي و غايتمدار، با در نور ديدن شرائط زماني
مكاني عصر تكوين دين، دينداري را در معرفت و تحقق روح دين و اهداف و غايات اسلام
ميداند... اسلامبه زلالي باران است و با جريان يافتن در بستر تاريخ و سرزمينهاي
مختلف، رنگ و طعم و بوي عرفهاي گوناگون را به خود گرفته است كه البته در اين
ميان، عرف و رويه زمان و مكان عصر تنزيل بيشترين سهم را به خود اختصاص داده است.
كار مشترك عالمان دين و اسلام شناسان بصير به دست دادن معرفت بيپيرايه دين و
پالايش احكام آن از مناسبات زماني و مكاني مختلف، از جمله مقتضيات ويژه عصر نزول
است؛ يعني گذر از مسائل زمانمند به متن ثابت و فرا زمانيِ دين. به عبارت ديگر:
رها كردن اسلام از آن دسته از احكامي كه مصلحتشان منقضي شده و تنها قالب و ظاهر و
صورتشان باقي مانده و ديگر وصول به اهداف و غايات متعالي دين را تأمين نميكنند... دين هر چه بيشتر در بوته مسائل و مشكلات مختلف اجتماعي و معرفتي گداخته تر
ميشود، واقعيت، كارآيي، قلمرو و انتظارات از آن بهتر و بيشتر و دقيقتر مشخص ميشود. »
اگر از علامه طباطبايي، غروي
ناييني، محمد باقر صدر و ديگران که در مقاله ايشان نامبرده مي شود و اکنون در ميان
ما نيستند بگذريم که نمي توانيم معذورات تداوم تفکر« بر مبناي زمان و مکان» آنها
را بررسي کنيم، عالمان و محققيني که در شرايط
کنوني چنين انديشه هايي را گسترش مي دهند
از سوي حکومت جمهوري اسلامي در مضيقه قرار دارند و شماري از آنان به زندان و شکنجه و تهديد به اعدام و يا با خطرمرگ در زندان روبرو مي شوند. اما در مقابل همان
نيرو هايي که در ايران از اسلام سلفي
يا تاريخي که در يک شهر کم جمعيت يثرب
پياده مي شد الگو سازي مي کنند و مانند
طرفداران القاعده با استناد به چنان آياتي
از قرآن و چنين واقعياتي از صدر اسلام، به ترويج خشونت و ترورهاي مذهبي مي
پردازند، نه تنها آزادانه به فعاليت هاي خود مي پردازند بلکه اکنون کليه اهرمهاي قدرت
را در دسترس دارند.
طرح وتعبير ظاهري آيات قرآن
و مشابه سازي با غزوات صدر اسلام در عصر مدرن، چشم بستن بر تلاشهاي مسلماناني است
که در طي قرنهاي گذشته در جستجوي تساهل و
تعامل با مذاهب و اقوام ديگر جهان بوده
اند. و نتيجه اي جز راه بستن بر رشد جوامعي نيست که ميليونها مسلمان در آنها زندگي
مي کنند، و زندگي مسلمانان را در ميان پيروان ديگر اديان به سختي و محنت مي کشاند.
خطر نزديکي و همکاري ارگانيک القاعده و آن بخش از بنيادگران که درحاشيه
حکومت و دور از دولت ايران قرار داشتند و اکنون ابزار قدرت را در دسترسي خود
دارند، براي فعاليت هاي تروريستي جدي است.
نقاط افتراق فکري آنها کمتر از زمينه مشترک ديني است و اصولا در مورد حدود و قصاص،
جهاد و مبارزه «عليه کفار» ديدگاه آنان يکسان است. اين خطر نهادينه شدن قتل هاي
زنجيره اي و تروريسم دولتي در همکاري با القاعده جدي است. در صورت هم پيوندي شدن اين
همکاريها، بيش از همه ارتجاعي ترين خاخام هاي اسراييلي و مرتجع ترين نيروهاي سياسي
کشور هاي آمريکا و اروپا، ذينفع هستند که منافع کارتلهاي بزگ نظامي و نفتي را در
منطقه نگهباني مي کنند.
در اين عرصه، نيرو هاي سياه
ترور، با مقاومت گردان عظيمي از مسلمانان و افراد غيرمسلمان ساکن اين کشور ها
روبرو هستند. که در جستجوي ساختن جامعه اي هستند که همه افراد بدن توجه به رنگ،
زبان،مليت ومذهب بتوانند در آرامش در کنار هم به شکل دموکراتيک و در رفاه زندگي
کنند.
حقيقت مطلب اين است که چنين
انديشه هايي از سوي حکومت جمهوري اسلامي سرکوب مي شود و فرصت ساختن، قوام يافتن به
عنوان جزيي از جهانبيني اقشاري از هم ميهنمان به آن داده نمي شود.
سر فر صتي ديگر، من در مورد اين موضوع دوباره
صحبت خواهم کرد. و خواهيم ديد که چگونه در
حاليکه مصباح يزدي وعده بهشت را در پياده کردن رونوشت صدر اسلام مي دهد. برخي از مجتهدين ما از حقوق
بشر سخن مي گويند و شماري از روشنفکران مسلمان ما غبطه برهه هايي از تاريخ اسلام
را دارند که معتزله ها آزادانه ميدان دار بحث و گفتگو با پيروان فلاسفه و اديان
مختلف جهان بودند، آنهم در قلب امپراتوري اسلامي.
دوره اي از... خلافت عباسي!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* مقاله از «اسلام تاريخي تا اسلام معنوي» محسن
کديور را مي توان در سايت وي خواند. http://www.kadivar.com/Htm/Farsi/Papers/Paper007.htm#_ftn3
** سوره گاو(بقره) آيه 256«
کار دين به اجبار نيست راه هدايت و ضلالت بر همه کس روشن گرديد پس هر که از راه
کفر و سرکشي برگردد و به راه ايمان و پرستش خدا گرايد به رشته محکم و استواري چنگ
زده که هرگز نخواهد گسست و خداوند به هرچه خلق گويند و کنند شنوا و داناست.» قرآن
مجيد ترجمه مهدي الهي قمشه اي چاپ اقبال
*** سوره مائده آيه 69 همان
**** در جستجوي اصل مطلب،
من هرچه گشتم قسمت دوم کتاب تاريخ بلعمي(ترجمه به فارسي تاريخ طبري)، مربوط به پيامبران
را پيدا نکردم. گشتن کتابفروشي هاي روبروي دانشگاه و کتابفروشي هاي دست دوم ميدان
انقلاب ثمري نبخشيد. نا چار ترجمه به انگليسي
اين اثر فارسي و ترجمه عربي آن را با بضاعت محدود خودم مقايسه و ترجمه و خلاصه کردم. گويا اين بخش تاريخ طبري ـ معتبر
ترين مورخ اسلام ـ را هم توقيف کرده اند! والله اعلم بالحقايق الامور!!