جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴ - ۱۹ اوت ۲۰۰۵

رفتن آن و آمدن اين

 

گذشتِ زمان و چرخش بي ‌بازگشت آسياب‌گونه‌اي آن که انگار بايد رقم بخورد تا سيه‌روزگاري ملتي دربند بر صحيفه‌اش نقش بندد، کارِ خودش را مي‌کند. نام اين چرخ و گشت را هر چيز مي‌توان گذاشت، جز آن چه بايد باشد.

انگار همين ديروز بود – نه هشت سال پيش از اين – که دوم خردادي شد و هياهوي گوش‌خراش پيش و پس از آن، که هوش و حواس بسياري را پرت کرد. چه بسياران بر سرِ نماز دست دعا بر آسمان برآوردند که او آمده است تا شاخ ديو را شکسته و گره از کار فرو بسته‌شان بگشايد. با عمامه‌اي شيک‌تراز بقيه و لبخندي مليح وشعاري دهان‌پرکن بر لب که مثلن گفتگوي تمدن‌ها! خيلي‌ها هلهله کردند و پاي کوبان در باد اين نوآمده‌ي خندان، به دست‌افشاني پرداختند و با آب و تابي وصف‌ناپذير، شمارِ بسيارِ راي‌هاي مردم را برخ مخالفان اين ترفند که اعتقادي به رفرم‌هاي درو‌ن‌ رژيمي نداشتند، کشيدند. در خارج و داخل جشن و شادي بر پا گشت؛ که صد البته، شادماني‌ي بخش داخلش هنوز قابل فهم‌ و درک‌تر بود؛ تا آن چه در خارج و در ميان بخشي از باصطلاح « اپوزيسيون» روي داد. چرا که داخلي‌ها بر سياق « از اين ستون تا آن ستون فرج و گشايشي است » در مندير (انتظار) تغيير و تحولي بودند و در جستجوي راه و چاره‌اي براي گريز از آن بن بستِ بلا‌آباد و به مصداق « الغريق يتچبسو علي کل الحشيش » به حشيشِ خاتمي چسبيدند. شادي و تاييد خارجه‌نشينان، يعني آن بخشي که با آهنگ دوم خرداد برقص برخاستند، اما، عجيب بي‌معني و گيج‌کننده بود. بخشي از اين جماعت، چنان بوجد آمده بودند که بهنگام دست‌زدن، جرينگ جرينگ النگوهايشان گوش فلک را کر مي‌کرد.

 

اما چه شد؟

آن آمد، تا هشت سال ديگر سرِ مردم را با وعده و وعيدهاي توخالي شيره بمالد و با ترفندي زيرکانه بر عمر اين حکومتِ عنکبوتي بيفزايد و سوپاپِ اطميناني باشد بر غليان ديگ خشمِ مردمي که ديگر سال‌هاست با هزار و يک زبان بيزاريشان را از جانيان حاکم فرياد کرده‌اند. با لبخندي مليح و فريبا که در شمايل ظاهريش تومني يک عباسي با آن ديگران توفير داشت. اتفاقن شيوه‌ي مردم‌فريبي‌اش – يعني همان چيزي که دل و دين خيلي‌ها را در آغاز ، بويژه در خارج ، بتاراج برد – هم فرق مي‌کرد. حرف‌هاي گنده گنده و دهن‌پرکن مي‌زد و به مصداقِ عالِم بي‌عمل، خود درخت بي‌ثمري بيش نبود. بروايتِ برخي از هم‌وطنان: هيکلن چوخ، غيرتن يخ! تحفه‌ي خاتمي چنان تو زرد از کار در آمد که دانشجويان اصفهان « خرماي اصلاحاتش » را خورده و فاتحه‌اش را نيز خواندند. چرا که شخص شخيصشان دنده‌نهاد (قانع) بر تخم آراي مردم خوابيد تا احمدي نژاد، به ميمنت و مبارکي،از بيضه‌ي اسلام سر در بياورد.

آن که رفت، چنان در کارش خبره بود که نگذاشت آب در دل رهبر تکان بخورد. حتا به بهاي قلع و قمع شدنِ  طرفداران و سينه‌چاکانش! شاهد را، سرنوشت عبرت‌انگيز بخشي از شرکت کنندگان کنفرانس برلين، حجاريان، عبداله نوري، و...   آن هم در هنگامه‌ي دوم خردادي و اصلاحاتي بودن قوه مقننه مجلس هفتم. انگار نه انگار که شخص ايشان رييس قوه‌ي اجرايي کشور و رييس جمهور بود. ايشان در اين راستا نه تنها از قدرت قانوني خويش که از راي بيست ميليوني مردم ناشي مي شد، در راستاي تغيير نظمِ جهنمي‌ي موجود، بهره‌اي نگرفت بلکه هميشه با گردني کج و دستمالي ابريشمينِ کار يزد، فرمايشات رهبر را که  چيزي جز سرکوب هر چه بيشتر خلق نبود، تاييد فرمود. چرا که از سويي مردِ ميدان دفاع از حق و حقوق مردم نبود و از ديگر سوي، خود هم‌قبيله‌ي جانيانِ حاکم بود. هم قبيله‌ي آناني که اهريمن‌نامه‌ي قانون اساسي را انشاد و اماله کردند. البته از حق نبايد گذشت که يک موضوع را نه يکبار بلکه چندين بار گفت و آن اين که هرکس به اين مثلن قانون اساسي چپ نگاه کند، ضد انقلاب و خاين است! و يک چيز ديگر هم بود که نگفت اما بر خلاف بي‌عملي‌هايش در همه‌ي عرصه‌ها ، در عمل انجام داد:  بر باد دادن بنيادهاي اقتصادي کشور. در رأس همه‌ي اين‌ها عقد قراردادهاي اسارت‌باري است که با خارجي‌ها بصورت يک‌‌‌‌طرفه و به زيان مطلق منافع ميهن ما بسته شد، آن هم در سفرهاي پر سر و صداي گوشِ فلک کرکن. تا با اين باج‌دهي‌ها دهان اعتراض آنان بسته شود. در اين راستا  بيلِ فرانسه، ايتاليا و آلمان بيشترين آب را برداشت. هر چند که انگار رشته‌ي اين رشوه‌ پردازي‌ و باج‌دهي‌ها با آمدن اين يکي ( احمدي‌نژاد) در حال پنبه شدن است.  اما بد نيست به آمار زير نگاه کنيد و خود بداوري بنشينيد تا دريابيد که در حکومت اين سيد خندان بر مملکت چه گذشت! و دريابيم که اين تنها در عرصه حهاني نبود که قراردادهاي بگفته آن نماينده‌ي مجلس‌شان: ننگين‌تر از قراردادِ ترکمن‌چاي، بسته شد.

آن چه در زير آورده مي‌شود برگرفته شده از سايت « خبرگزاري مهر» است که بيست و دوم امرداد ِ هشتاد و چهار  برابر با سيزدهم اوت دوهزار و پنج تحت عنوان «گزارش ويژه» درج شده بود.

 

    محمد رضا رحيمي رييس ديوان محاسبات کشور، برخي از تخلفات کلان دستگاه اجرايي کشور ( يعني حوزه‌ي عمليات دلاورانه‌ي خاتمي) را فاش کرد.

او گفت: در تفريغ يکي از وزارت‌خانه، تخلفات حدود يازده هزار ميليارد تومان کشف شد!

- در بخش آرد و نان حدود هشتصد و هفده ميليارد تومان تخلف صورت گرفته و کشف شده است.

- شصت‌هزار تن برنج در کشور گم شده است .

- يک ميليون وچهارصد هزار تن گندم نا پديد شده و وجود خارچي ندارد!

- مقدار زيادي از گندم‌هاي وارداتي نامرغوب و براي حيوانات خوب است!

- تنها در بخش پتروشيمي، بيش از پانصد ميليارد تومان به جيبِ دلالان ( که بدون شک از آقازاده‌ها بوده‌اند) رفته است.

- دولت ( يعني دولت خاتمي) مي‌خواست در ماه‌هاي پاياني فعاليت خود، يکصد و سي و هفت ميليارد تومان خرج تبليغات کند، که جلوش گرفته شد.

- سازمان مديريت و برنامه‌ريزي به کامندانش هرماه سه ماه حقوق ( يعني سه لا پهنا) حقوق مي‌دهد! ( و اين در حالي است که در بسياري از واحدهاي صنعتي و کارگري حقوق ماهانه کارگران چندين ماه به تعويق مي‌افتد و يا پرداخت نمي‌شود!)

- وزير تعاون در مدت صدارتش  بصورت غير قانوني هفت هزار سکه‌ي طلاي بهار آزادي هديه داده است!

- برخي از افراد حقيقي از صندوق ذخيره‌ي ارزي کشور، وام گرفته ( کي پس مي‌دهند خدا مي‌داند) و با آن در سويس زمين  ( لابد براي طرح خودکفايي مي‌خواهند در آنجا کشاورزي کنند) و ويلا خريده‌اند ( که احتمالن بهنگام خستگي پس از کشاورزي استراحتکي هم بکنند)

- يکي از متخلفين در عرصه صادرات کشور بعنوان صادر کننده‌ي نمونه از دست آقاي خاتمي جايزه گرفته است.

و...

* داخل پرانتزها  و تاکيدها از نويسنده مقاله است.

 

اين تازه بنا به خود گزارش، تنها « گوشه اي» از تخلفات و حيف و ميل‌هاي اقتصادي ِ  دولت اصلاحات است که به وسيله‌ي رييس ديوان محسبات کشور، علني شده و همانگونه که خوانديد در سايت وابسته و طرفدار خودشان بازتاب يافته است.

و تو خود حديثِ مفصل بخوان از اين مجمل.   

 

نکته 1 :آنچه گفته آمد بخش اندکي از دستاوردهاي دوره‌ي 8 ساله‌ي آن يکي بود که مي‌شود اين خبر جالب را نيز بر آن افزود تا دريابيم که برادر خاتمي همه‌فن حريف و چندکاره بوده است::

فدراسيون جهاني تکواندو کمربند سياه دان 8 خود را که بالاترين پايه‌ي اين ورزش است به آقاي محمد خاتمي اهدا کرد!(بدون شرح)

 

اما اين يکي که آمد.

اگر بشود سرزمين ما و آنچه در آن مي‌گذرد را به گل تشبيه کرد، احمدي نژاد، حکم سبزه‌اي را دارد که براي آرايش آن، آستين‌ها را بالا زده است. مگر نه اينست که ضرب المثل‌ها زماني زيباتر مي‌شوند که مصداق عيني بيابند؟

دردسرهاي اين مردم کم بود که اين يکي هم از راه رسيد! اصلن مي‌دانيد واقعيت چيست؟ بنظر مي رسد حکومت اسلامي آمده است تا نه تنها براي مردم ايران و جهان دردسر و معضل بيافريند، بلکه آمده است تا خود را نيز درگير برزخ کرده و به مهلکه بيندازد. اينکه دسته‌ي شيرِ راي مردم هميشه‌ي خدا در دست اينان بوده است تا از بشکه توخالي باصطلاح انتخابات هر پيت حلبي را به ميزان دلخواه پر کنند، بجاي خود، اما انگار عقلِ (سليم) در آنجا بدنبال ماجرا و در پي دردسر است. و اِلا چه کسي نمي‌داند که فرمان راندن بر دستگاه اجرايي يک سرزمين هفتاد ميليوني در اندازه‌ي قد و قواره‌ي يک شلاق زنِ مجري حدِ شرعي، يک نوحه‌خوان، يک تير خلاص زن، يک تروريست و يک گروگانگير نيست!

 

حکومت اينان از آغاز تا کنون بيشترين فشار را از ناحيه دو سمبه متحمل شده بود که هميشه‌ي خدا با چشمي نگران و به هر شيوه‌ي ممکن در پي دفع و رفع آن فشار خرد کننده‌ي آن در تلاشي چند جانبه بود:

الف: سازمان‌هاي حقوق بشري و طرفداران حقِ شهروندي، که عملکردِ غير انساني رژيم درپيوندِ با حق و حقوقِ مردم ايران کوسِ رسوايي اين باصطلاح جمهوري را بربام جهان بصدا در مي‌آوردند و مي‌آورند.

ب: فعاليت‌هاي غير روشن و مشکوک در عرصه‌ي انرژي هسته‌اي.

با آمدن اين يکي، سمبه سه سويه شد. سمبه‌ي سوم: انتصاب رييس جمهوري که تروريست است ويا تروريستي که رييس جمهور شده است.

اکر رفسنجاني، آمر قتل مخالفين بود که مدال افتخارِ قتل‌هاي زنجيره‌اي، بهمراه شخص رهبر والاتبارش مشترکن برسينه دارند، اگر خاتمي ناظر قتل زهرا کاظمي  خبرنگار کانادايي است، چرا که در زمان او قتل بوقوع پيوست، اين يکي يعني برادر مکتبي احمدي نژاد، عامل قتل زنده ياد قاسملو رهبر حزب دمکرات کردستان ايران است. مي بينيد که گل بوديم و به سبزه‌ي اين يکي هم آراسته شديم. بي شک آمدن ايشان، سرآغاز دغدغه بيش از پيش  مردم ما از زنانه مردانه شدن آسانسورها  گرفته تا پياده روهاي خيابان‌ها، تحريم همه جانبه‌ي ايران و افزايش خطر حمله نظامي به ايران که دودش مستقيمن بچشم مردم مي‌رود، خواهد بود. مي‌بينيد که اين حکم صحيح است که اينان آمده‌اند تا براي خودشان هم دردسر درست کنند!

 با رييس جمهور شدن اين يکي، حکومت ناچار است که در تمامي رابطه‌هاي جهاني‌اش ضمن بذل و بخشش بيش از پيش از جيب مردم ايران، به سوگند و قسم و آيه متوسل شده و با همراه بردن قرآن ، به طرف‌هايش بپذيراند که اين تحفه، تروريست نبوده و گروگاني هم نگرفته است. چه مي‌شود کرد. هر چه هست همين است و آشِ کشک خاله جان!

البته سالي هم که نکوست از بهارش پيداست.

بهار دو برگي احمدي‌نژاد، نخستين برگش با شکستن پلمب تاسيسات غني‌سازي اورانيوم خود را نشان داد که برق‌آسا با تصويب قطعنامه عليه ايران پاسخ گرفت. برگِ دومش هم حمله‌ي وحشيانه به کردستان و ساير بخش‌هاي کردنشين و کشتار وحسيانه فرزندان کرد ايران است. کشتارِ مردم محروم و زحمتکشي که از بسياري حقوق طبيعي خويش محرومند.

 با اين چيتاک (نشانه‌ها) که از بهارِ آمدن اين يکي به چشم آمده است، شک نداشته باشيد که سالي بسيار« نيکو» در پيش روي داريم!

 

نکته 2 : مي‌شود تصور کرد که فدراسيون تيراندازي جهاني، در چشم و هم‌چشمي با فدراسيون جهاني تکواندو، که برادر خاتمي را به کمبندِ سياه دانِ هشت مزينکرد، از هم‌اکنون در انديشه‌ي اين باشد که در پايان دوره رياست جمهوري برادر احمدي نژاد، نه يک عد د کلت دسته طلاي مخصوص شقيقه‌زني، (بهنگام تير خلاص) ، ويا نه يک قبضه کلاشينکوف قنداق تاشوي آکام با 4 خشاب 60 تيري اضافي که بيشتر بهنگامِ ترور (مثلن عبدالرحمان قاسملو) کارايي دارد ، بلکه يک عدد توپِ  130 ميليمتري جواهر‌نشان و يک کلاهک اتمي زمردنگار که براحتي بر پوزه‌ي موشک شهاب 4 ( پروژه ي ساخت اين موشک، احتمالن در دست انجام است) سوار شود اهدا کند.

 

نکته 3 : وبا در کشور شيوع يافته است. مقامات بهداشتي کشور تا کنون 513 مورد ( ايرنا ) را در سراسرِ کشور گزارش کرده‌اند. بيشترين مورد ابتلاي به اين بيماري در قم مشاهده شده‌است.

 

 مردم  چنان در غمِ نان اسيرند که دل و دماغِ مبارزه برايشان باقي نمانده است. زليخاي اپوزيسيون هم جگري بشدت پاره پاره دارد و بنظر نمي‌رسد اصولن در انديشه‌ي براندازي اين جرثومه‌هاي فساد باشد. آيا مي‌شود اميدوار بود که اين وباي « از غيب رسيده » کاري بکند! بويژه اين که وباي « خدا داده» شيوع بيشتري در قم دارد!

 

ياور استوار 14 اوت 2005

 

Yavar.ostvar@gmail.com