در بستر و اتمسفري
ناموزون، کارگران،دهقانان و سربازان روسي با پيشگامي جنبش روشنفکري آن ديار، در آن
"ده روز" شهره که گفتند "دنيا را تکان داد"، فصلي ديگر از تاريخ تحول جوامع بشري را رقم زدند. امردادگان "خانه"، يادها دارد در دل. همه
سوزان... اين بار مي خواهيم پرشتاب و گذرا از يکي از خيزش هاي ناکام اما ماندگار
"جمهوريخواهي" در ايران بگوييم. نزديک به يک قرن تمام از قيام به خون
خفته افسران خراسان گذشت. سالياني بس دورترک در خطه اي "شيخ محمدخياباني" پرچم رزم بر افراشته بود و در
خطه اي ديگر "کلنل محمدتقي خان پسيان"،"جمهوري خواهي" را براي خلقان هجي مي کرد. "ميرزا
کوچک" را نيز از خاطر نمي بريم که در انبوه جنگل هاي گيلان به قلب
شب مي زد... در روزگاراني که خواست مستقيم حاکميت سرمايه جهاني، سلطه بي قيد و شرط بر کشورهاي
عقب نگاه داشته شده بود، جنگ جهاني اول تازه پايان گرفت. کنفرانس صلح پاريس بر پا
شد و انقلاب اکتبر با هدايت و پيشگامي ولاديميرايليچ اوليانوف(لنين)، طعم پيروزي و
رهايي را به مردمان جهان چشاند. حالا ملل مختلف در چهار گوشه گيتي به تکاپويي ديگر
دست يازيدند. جنبش هاي رهايي بخش جهان ، يکان، يکان، آهنگ، ديگر کردند. از آن جمله
اند نهضت هاي رهايي بخش ميهن ما در يکصد ساله اخير. اوضاع در هم و برهمي بر ايران
حاکم است. فئودال ها، خان ها و سران ايلات و عشاير دست به غارتگري مي زنند.
کارمندان ارشد، صاحبان مناصب عالي رتبه دولت و اهل ديوان و دفتر نيز از هيچ
خلافکاري کم نمي گذارند. "وعاظ السلاطين"، خرقه ريا به تن کرده و توده
را جان به لب رسانده اند. کار از دست دولت مرکزي خارج شده و آريستوکراسي و حاکميت
اعيان و اشراف بر جان،مال و ناموس توده ها مستقر شده و مملکت را به وادي اضمحلال
سوق داده است... در چنين حال و هوايست که سردار خراساني ما شال و کلاه کرده و راهي
سرزمين شوراها مي شود. حکومت شوراها نوپاست و درگير با گرفتاري هاي خود. در همين
مقطع زمانيست که کلنل محمد تقي خان پسيان، خطاب به ديگر همرزمش، ماژور علي رضا
خان، معروف به "شمشير" قلمي مي کند، « ما بايد ريشه هاي ننگين خيانت را
از جا کنده. اصول آريستو کراسي را از مملکت نابود سازيم! عزم آهنين ما، سلاسل و قيودات
ارتجاعي را از هم گسسته و تمام موانع و عوائق را در هم مي شکند. » شايد نام
"پسيان" امروز براي غالب مردم با آن خيابان پر ترافيک شمال پايتخت بيشتر
آشنا بنمايد تا کارنامه مبارزاتي بلند بالاي او. محققان تاريخ معاصر ايران،"کلنل
پسيان" را در شمار نوابغ تاريخ معاصر ميهن ما عنوان کرده اند. در شمار آن يلان
نوجو پس از انقلاب بزرگ مشروطيت که براي بهروزي توده بي چيزان يک کشور توسعه نيافته
به ميدان رزمي نابرابر شدند. نمي توان از ارتباط تنگاتنگ کلنل با "خياباني"
چشم پوشيد. در ميانه همين تعاملات است که درست کوتاه زماني پس از به ثمر نشستن
انقلاب مشروطيت، اين ياور کلنل بر نارسايي هاي يگانه انقلاب بزرگ منطقه در آن زمان
انگشت گذارده و احتمال گردباد پس از پيروزي انقلاب را يادآورمان مي شود. او
هشدارمان مي دهد که غافل نشويم حتي يک لحظه از حضور و پاگرفتن ارتجاع! در يک هزار
و دويست و نود و نه خورشيدي به خاطرمان مي آورد که اگر زودتر نجنبيده و دست به کار
نشويم، استبدادي بس هولناکتر از پيش، پس از به ثمر نشستن يک انقلاب مترقي، آوار سر
توده هاي بي پناه مي شود... او در تاريخ مذکور، خطاب به جمع بزرگي از حاظران مي گويد:
« ... گويا 15 سال است، اداره مشروطه داريد و هيچ يک از شما نمي دانيد کدام قانون
از تصويب مجلس گذشته و کدام يک نگذشته است!... » او هوشمندانه به علت العلل اين
رنج پرشماره مردمان زير طوق استبداد اشاره کرده و مي گويد ، « حکومت مستبدانه
اشراف، شما را در تخت تازيانه هاي خونين خود به اين حالت انداخته... حکومت آريستوکراتيک
که در مملکت ما حکمران بوده،مشئوم ترين آثار خود را در مملکت باقي گذاشته... محو و
نابود باد حکومت آريستوکراتيک!» "کلنل پسيان"، اصلا آذربايجاني است. در يک
هزار و سيصد و نه خورشيدي در تبريز چشم به جهان گشود. پسيان تا 1323 ، در تبريز به
تحصيلات فارسي و عربي و منطق و مقداري از "علوم جديده" و"السنه
خارجه" اشتغال داشته است. او در سال 1324 براي تکميل تحصيلات به تهران آمده و
وارد مدرسه نظام مي شود. اما پيش از پايان دوره تحصيلات در مدرسه، به امر وزارت جنگ
در سال 1329 ، با رتبه نايب دومي داخل خدمت مي شود. گفته اند که "پسيان"
تا درجه سلطاني نيز پيش رفته است. او به ژاندارمري منتقل و تا درجه ياوري ارتقاء مي
يابد. پسيان در خلال جنگ جهاني اول يعني مقطع زماني 1297-1293به ميدان رزم مي شود. او پس از اين همه است که
براي معالجه ورم کبد خود به آلمان سفر مي کند و در اين کشور به خدمت هوانوردي
مشغول مي شود. او در آلمان به تحصيلات رياضيات عاليه و موسيقي اهتمام مي ورزد.
واپسين سالهاي اقامت سردار قيام به خون خفته خراسان در آلمان،مصادف است با اوجگيري
جنبش کارگري و سوسيال دموکراسي آلمان. کلنل در همين سالها، اپتدا راهي اتحاد شوروي
مي شود و بازگشت دوباره به ايران! ورود او به ميهن، همزمان است با جنبش رهايي بخش
مردم گيلان. کلنل، راهي بندر انزلي مي شود. سردار قيام خراسان در کشاکش اين درگيري
هاست که سرانجام در روز دهم مهرماه يک هزار و سيصد خورشيدي در تپه هاي جعفرآباد
قوچان، در يک درگيري خونين جان مي بازد. گفته اند که رهبر قيام افسران خراسان که
در سلسله جنبش هاي پر اهميت جمهوريخواهي ايران به حساب مي آيد با انديشه هاي سياسي
و اجتماعي رهبر انقلاب اکتبر آشنا بوده و حتي آن هنگام که "روتشتين"(
نماينده اتحاد شوروي) از راه آسياي ميانه (عشق آباد) و خراسان، عازم تهران بوده،
در مجلس ضيافتي که در مشهد به افتخار ورود او به همت کلنل برگزار مي شود، ابراز اميدواري
ايرانيان را به انقلاب سوسياليستي اکتبر، لنين و نيز دولت نوبنياد شوراها ابراز کرده
است. بررسي گذراي زندگاني و مبارزات پسيان بي شک همان سير تاريخي تحول در تکوين
شخصيت دموکرات هاي انقلابي را به خاطرمان مي آورد. اسناد تاريخي واگويه مان مي
کنند که دموکرات هاي انقلابي، همواره نسبت به مارکسيسم، علاقه فزاينده اي نشان
داده اند. اما به گفته "ک.ن.بروتنتس" در جلد دوم "انقلاب هاي رهايي
بخش ملي دوران معاصر"، اين نيز آشکار است که حتي در شرايط مساعد نيز، نزديکي
دموکراسي انقلابي به مارکسيسم، روندي پيچيده و دراز مدت است...