چگونه جهاني ديگر ممکن است؟
Alex Callinicos
Linksruck
برگردان ناهيد جعفرپور
جنبش منتقد جهاني سازي نئوليبرالي مبارزات خويش را بر محور
چهار اصل اساسي سازماندهي نموده است.
1. عدالت اجتماعي
2. بهره برداري موثرو سودمند از ذخاير جهان
3. پايداري اقتصادي
4. دمکراسي
عدالت اجتماعي در دل خود سه مشخصه مهم را نهفته است:
1. برابري
2. همبستگي
3. آزادي
عدالت اجتماعي به اين مفهوم است که تمامي انسانهاي کره خاکي
بايد از تمامي ذخاير و ثروت هاي طبيعي بهره ور شوند بطوري که انسانها در سايه اين
نعمات همگاني بتوانند آنطوري که مي خواهند راحت زندگي کنند.
بهره برداري سودمند و موثر باعث ميشود که ذخاير طبيعي و ثروت هاي اجتماعي حفظ گردند . از اين رو بهره وري يک جانبه و
استثمارگرانه از ذخاير طبيعي و منابع ثروت هاي اجتماعي براي منافع اقليتي از
انسانها، باعث گسترش فقر و از بين رفتن حقوق انساني شهروندان جهان خواهد شد..
پايداري اقتصادي کمک مي کند که ثروت هاي اجتماعي و تمامي
ارزش ها و اشکال زندگي مرفه در دسترس تمامي
نسل هاي کره خاکي قرار بگيرد وبراي آيندگان حفظ گردد . در سايه اين پايداري اقتصادي،
آموزش، بهداشت، محيط زيست سالم و...... براي همگان فراهم خواهد شد.
مرکزي ترين خواست جنبش منتقد جهاني سازي نئوليبرالي برقراري
دمکراسي پايه اي است. دمکراسي که در مقابل ديکتاتوري بازار هاي مالي قدعلم مي نمايد.
دمکراسي مورد قبول جنبش اجتماعي بديل جهاني سازي بر پايه اشکال راديکالي چون حق تعيين
سرنوشت و خود گرداني و خودسازمانيابي نهفته است.
حال سيستم سرمايه داري تا آنجائي که امکان داشته و دارد اين
اصول را پايمال و منافع عموم را خدجه دار نموده است. زيرا که بنيان هاي اعتقادي سيستم
سرمايه داري بر محور رقابت آزاد و دغل بازي و استثمار و غارت ذخاير طبيعي و دسترنج
نيروي کار مزدبگيران بنا شده است.
سرمايه داري در سر راه خود همبستگي را منهدم نموده و آزادي
را در هاله اي از دروغ و تزوير محصور مي نمايد و براي رسيدن به منافع بيشتر و تقسيم
غير عادلانه ثروت هاي طبيعي به نفع ثروتمندان تلاش مي کند. آزادي براي اين سيستم،
آزادي در از بين بردن حصار ها و موانع پيش پاي سرمايه وشريان هاي مالي و جابجائي
سرمايه است.
سيستم سرمايه داري در واقع تقسيم غيرعادلانه و سيستماتيک
ذخاير مالي و طبيعي را باعث شده و با نام "دفاع از ملت ها" بخش مهمي از
اين ذخاير را بنابودي کشانده است و شريان هاي اقتصادي زندگي انسانها را در اختيار
کنسرن هاي بزرگ قرار داده و بدنبال آن قدرت سياسي و اقتصادي هم در دست هاي دولت ها
و کنسرن ها قرار گرفته است. اين سيستم کور تا بدان جائي پيش مي رود که در اثر سيستم
منهدم کننده اش محيط زيست و زندگي بر روي کره خاکي دچار تهديدي جدي مي گردد.
مسلما جنبش کنوني دچار ضعفي بزرگ است. بدين صورت که تا کنون
موفق نشده است در مقابل اين واقعيت ها بطور کافي قد علم کند و تنها به نقد و
انتقاد نئوليبراليسم پرداخته و خود را بر روي خواست هاي مشخصي متمرکز کرده است.
البته تمرکز بر روي خواست هاي مشخص باعث شده تا جنبشي عظيم در سطح جهان شکل گيرد و
چون سيل براه افتد. اما اکنون ديگر اين جنبش بعد از اتفاقات و بحث هاي فراوان
سالهاي گذشته از پختگي لازم برخوردار است که بتواند در باره بديل هاي سرمايه داري
بحث و گفتگو و چاره انديشي نمايد.
يکي از دلايل مهمي که چرا چاره انديشي در باره بديل هاي
سرمايه داري چنين محتاطانه پيش مي رود اين است که تحت نام سوسياليسم شکست هائي در
جهان رخ داده است . بدين مفهوم که بعد از فرو پاشي جماهير شوروي بحث در باره سوسياليسم
و چاره جوئي در باره بديل هاي مدرن سرمايه داري دچار وقفه و گاها زير سرپوش قرار
گرفت.
اما امروز بعد از بحث هاي فراوان و گسترده و پخته در جهان ديگر
آشکار و مسلم گشته است که تنها بديل سرمايه داري سوسياليسم است. مارکس اعتقاد داشت
که سوسياليسم پروسه خودآگاهي و خودبرابري است. هال دراپر مارکسيست آمريکائي اين ايده
مارکس را سوسياليسم از پائين و سوسياليسم پايه اي مي نامد. چيزي که با سوسياليسم
هاي از بالاي تا کنوني و استالينيسم و سوسيال دمکراسي کاملا متفاوت است.
مارکس ايده دگرگوني و تغييرشکل سوسياليستي را " انقلاب
بر عليه دولت ها" مي نامد.
حال اين سئوال باقي مي ماند که آيا اين تصور از سوسياليسم مي
تواند بطوري راديکال با آنچيزي که در شوروي و بلوک شرق تحت نام سوسياليسم اتفاق
افتاد مرزبندي کند. اين مرزبندي مسلما چين و کره شمالي و کوبا را هم شامل مي شود.
اولا اينکه سوسياليسم به مفهوم گسترش راديکال دمکراسي است.
به اين مفهوم که پروسه اقتصادي از همان بنيان هاي دمکراسي برخوردار است و زندگي سياسي
به مفهوم رفتن به عمق دمکراسي است. دمکراسي که از طريق تنها انتخابات و راي برقرار
ميشود همواره قابل خريداري است و بين دو قشر در حرکت است. قشري که پول دارد همواره
موفق است. صاحبان کنسرن هاي ثروتمند مالي از اين طريق سياستمداران را تعيين مي
کنندو با قدرت پول تمامي حقوق انتخاب کردن و انتخاب شدن را در اختيار خويش قرار مي
دهند.
در حاليکه دمکراسي پايه اي از سوي همان کساني به اجرا در مي
آيد که خود قرباني اين سيستم و شرايط موجود هستند. به زباني ساده تردر اين نوع
دمکراسي سازماندهي اجتماعي و سياسي و اقتصادي جامعه توسط سازندگان آن اجتماع و تشکيل
دولتي از سوي همان سازندگان جامعه يعني مزدبگيران زن و مرد از طريق شورا هاي محلي
منطقه اي و کشوري و سازماندهي مستقل اجتماعي صورت مي گيرد.
براي اينکه يک چنين دمکراسي عمل کند همه احتياج به آزادي از
برخورداري از اطلاعات و امکانات را دارند و بايد همگان در بحث هاي علني و عمومي
شرکت داشته باشند. خوشبختانه تکنوژي مدرن اين امر را بسيار ساده نموده است. از سوي
ديگر متاسفانه در حال حاضر افکار عمومي جهان توسط رسانه هاي وابسته به کنسرن هاي
سرمايه داري تحت کنترل و حکومت قرار دارند.
از جنبه اقتصادي براي اين دمکراسي اجتماعي شدن ابزار توليد
و هم چنين براي رابطه متقابل بين بدنه جامعه، احتياج به ساختاري جدا از آنچه که
حکومت مي کند داريم که مسلما به اين پروسه يک سيستم دمکراتيک برنامه ريزي و نقشه
کشي براي تصميمات محلي و منطقه اي در باره تقسيم ذخاير وابسته است و بالاخره تقسيم
درآمد ها تا آنجائي که امکان دارد بايد بر مبناي " در نظر گرفتن توانائي هاي
فردي و علائق و خواسته ها و نياز هاي هر انساني" باشد. ذخاير معدني و
کارخانجات طبيعتا جزء ثروت هاي اجتماعي مي باشند. اما نيروي کار کارگران از اين
قاعده برخوردار نيست. به اين مفهوم که هر انساني آزاد است شغل خويش را خود انتخاب
کند و هر زمان که تشخيص داد آنرا تغيير دهد " آزادي فردي در انتخاب شغل"
. البته سرمايه داري همواره اين وعده ها را در حرف داده است ولي در عمل هيچگاه به
آن عمل نکرده است.
به اعتقاد من تمامي ارزش هائي که جنبش بديل جهاني سازي براي
يک جامعه سوسياليسم از آن نام مي برد و براي آن مبارزه مي کند واقعي و درست است.
کساني که کنترل بر ابزارتوليد را با هم در دست مي گيرند هيچگاه اجازه نخواهند داد
که حقوقشان پايمال شود و در سوسياليسم پايه اي از حقوق و آزادي برابر برخوردار
خواهند بود و ديگر اجبار نخواهند داشت تحت شرايط استثماربار، خود را به پاي سرمايه
داري بيافکنند و ديگر هرگز شريان هاي زندگي و کار آنها به سيستم سرمايه داري
وابسته نخواهد بود. سيستمي که هر روز بيش از روز قبل با سوء استفاده و کشتار و
گذشتن از توانائي ها و از بين بردن شانس بهتر براي زندگي بهتر انسانها به تولد
بازار هاي مالي بيشتر، کمک کرده و مي نمايد.
اگر تمامي اين
انسانها خود بر زندگي خود و اجتماعشان حکومت کنند مطمئنا همگي خواهند توانست بطوري
يکسان از مزاياي اجتماعي و ثروت هاي اجتماعي و عمومي بهره مند شوند..
سوسياليسم بعنوان يک سيستم اقتصادي سياسي به مفهوم شکلي پيشرفته
از دمکراسي است. دمکراسي که سرمايه داري با آن هيچگونه همخواني ندارد و هرگز سخني
از آن بميان نمي آورد. دمکراسي که باعث مي شود به بازار هاي مالي پاياني داده شود
و بدين طريق براي اولين بار براي تمامي انسانها اين امکان فراهم شود تا متحدا و
مشترکا زندگي شرافتمندانه اي را به پيش برده و محيط زيستي قابل زندگي را دوباره از
نو به وجود آوردند و در مقابل نابودي محيط زيست مبارزه و تلاش نمايند تا نسل هاي آينده
هم بتوانند از نعمات زندگي در روي کره زمين بر خوردار باشند.