شنبه ۲ مهر ۱۳۸۴ - ۲۴ سپتامبر ۲۰۰۵

- فصل دوٌم، (بخش اول)

II-زندگي جان لاک.(1632-1704)

 

 

- فرانسوي ها ، براي خواندن شکسپير ، زبان انگليسي ياد نمگيرند، بلکه براي خواندن آثار جان لاک و بکاربردن انديشه  هاي او در زندگي اجتماعي و سياسي خود ، زبان انگليسي را مي آموزند.(از شارل باستيد .Charles Bastides متفٌکر فرانسوي )

- جان لاک ، يکي از پيشگامان اعلاميه ً حقوق بشر است، وآن اعلاميه ، براي اولين بار ، از انديشه هاي لاک  الهام گرفت. (ژان فابر.Jean Fabre   فيلسوف فرانسوي )

 

-         زندگي جان لاک.

 

جان لاک ، 60 سال بعد از ملاٌ صدرا (1 ) 40 سال بعد از توماس هابس ، فيلسوف انگليسي ، 36 سال بعد از رنه دکارت ، فيلسوف فرانسوي ، 24 سال بعد از جان ميلتون ، شاعر آزاديخواه انگليسي ، هم زمان با باروخ اسپينوزا ، فيلسوف هلندي يهودي تبار ، تکفير شده از طرف روحانيون يهود، هم زمان با پوف اندروف ، حقوقدان و مورخ آلماني ، بدنيا آمد.10 سال بعد از جان لاک ، اسحق نيوتن ، فيزيک دان انگليسي ، 14 سال بعد گوتفريد لايب نيز ، بدنيا آمدند.در مرگ جان لاک ، يعني 1704، ژرژ برکلي ، کشيش و فيلسوف ايرلندي ، 20 ساله ، ولتر فيلسوف فرانسوي 10 ساله بودند. داويد هيوم فيلسوف اسکاتلندي 7 سال ، امانو ئل کانت فيلسوف آ لماني 20 سال بعد از مرگ جان لاک بدنيا آمدند. در محاکمهً و ا عدام پادشاه مستبد انگلستان  شارل اول (چارلز اول ) جان لاک 17 ساله بود.وقتيکه گيوم دو اورانژ در سال 1689به سلطنت رسيد ، جان لاک 57 سال داشت.

جان لاک در 29 ماه اوت 1632در Wrington   نزديک Bristol، به دنيا آمد، ودر27 اکتبر 1704  درOates در منطقه Essex، در سن 72 سالگي ، ناشي از بيماري در گذشت.دوران زندگي لاک ، يکي از قرنهاي پر آشوب انگلستان مصادف بود.اگر چه لاک ،  هرگز مسئوليت هاي مهم دولتي نداشت، امٌا نام او در مسائل سياسي  « انقلاب شکوهمند –Glorious Revolution» 1688 ، که تاريخ آزادي انگلستان از نظام استبدادي است ، پيوند خورده است.بهمين جهت نيز لاک ، اگر چه از لحاظ زمان بندي تاريخ ، به قرن 17 مربوط ميشود ،امٌا او را فيلسوف و يک متفکر قرن هيجدهم مينامند.« بحران آ گاهي سياسي اروپا » را که بعضي از مورخين، آ نرا بين سالهاي 1685-1715، مينامند، دوراني است ، که تحولات روشنگري فرانسه ، تحت تاثير انديشه هاي فلسفي انگلستان قرار ميگيرد. فلسفه سياسي قرن 18 ، نشان از انديشه هاي سياسي لاک را با خود دارد. براي اينکه فيلسوف انگليسي (لاک) با کنار گذاشتن متا فيزيک ، جهان محدود را براي شناخت ما ارائه ميدهد،و ما ميتوانيم با قوٌه درک عقلي و حسي ، آنرا بشناسيم.

لاک  پس از مشاهدات و تجربيات تاريخي ، متوجه شد، که ترازوي حقوق و وظايف ،لازمه جامعه انساني است. (وظايف فردي و اجتماعي انسان در اينجا منظور است ) کفه حقوق –کفه ًوظايف ، در ترازوي جامعه انساني  ، الزامأ انسان را به مقام شهروندي ارتقا ميدهد. انسان فقط از طريق شناختن و محترم شمردن حقوق و وظايف فردي و اجتماعي است که به مقام شهر وندي دست ميابد.در نهايت شهروند ، يعني انسان آزاد داراي حقوق و وظايف، اين قيمتي است ، که انسان شهروند، براي آزادي خود ميپردازد.زندگي شخصي لاک ، با حوادث و اتفاقات مهم همراه نبود. يک زندگي معمولي همراه با تحصيلات مداوم و کار بود.با وجود اين مثل ساير زندگي هاي آرام و بدون دردسر هم نبود.

لاک در يک خانوادهً متمول Somersteبدنيا آمد . پدر بزرگش ، يکي از بازرگانان متمٌول انگلستان بود، که در دوران سلطنت ا ليزابت اوٌل و شکوفائي اقتصادي انگلستان ، ثروت اندوخته بود.پدر لاک مشاور حقوقي در دادگاه منطقه بود، که با دختر يکي از صاحبان صنايع پوست ازدواج کرده بود، و جان لاک، اولين فرزند زوج بود.

 در اين خانواده رسم بر اين بود، که هر فرد ميبايستي ، با تلاش و جديت ، وظايف  ومسئوليت کاري ، و تحصيلاتي خود را انجام دهد.لاک مفهوم جنگ و خرابي هاي ناشي از آنرا زود فهميد، در حاليکه بيش از ده سال نداشت، جنگهاي داخلي و مذهبي ، انگلستان را در کام خود فرو بلعيد. پدر لاک با درجهً سرواني ، در ارتش طرفداران «پارلمان – آزاديخواهان »، زير فرماندهي سرهنگ آلکساندر پوفام ، که او نيز در زندگي شخصي قاضي بود، عليه مخالفان پارلمان و آزادي جنگيد. اگر چه پدر لاک ، عمليات متهوٌرانه نظا مي دست نزد، امٌا فرمانده نظا مي اش ، به پاداش قدر داني ، تعليم و تربيت لاک ، فرزند اين سروان آزاديخواه را بر عهده گرفت.چند سال بعد ، مدرسه معروف  وست مينيستر اسکولWestminister) school ، که پارلمان مديريت آنرا بر عهده سرهنگ آ لکساندر پوفام گذاشته بود، جان لاک رابعنوان محصل بورسيه پذيرفت.لاک در آن مدرسه همکلاساني داشت که بعدأدر جامعه انگلستان معروف شدند.شاعر معروف درايدن،Drayden   مدرٌس ومفٌسر انديشه هاي مذهبي ، روبرت سوتRobert South شخصيت معروف سياسي ، گودلفن ، Godolphin، با جان لاک همکلاس بودند. لاک از اين دوره تحصيل ، خاطرات خوبي بجاي نگذاشته است.لاک روش تدريس اين مدرسه را ، خشک و کم مايه ياد ميکند .امٌا آنچه را که لاک هرگز فراموش نميکند،مسائل سياسي خارج از مدرسه بود ، که اين مسائل و اخبار رسيده  خارج از مدرسه، بررفتارهاي محصلين مسلط ميشد، و انها را با داد فريادهاي تا حد ا عتراض و شورش ، به هيجان ميکشيد.جواني لاک نشان از اولين انقلاب انگلستان را داشت.کرومول به لندن رسيده بود،و توماس هابس (فيلسوف معروف انگلستان ) را مجبور به فراربه کشور فرانسه کرده بود.امٌا بعد از اعدام شارل اول (چارلز اول )در سال 1649 ، توماس هابس با مساعدت کرومول به انگلستان بر گشت. تمام اين حوادث در خاطرات لاک و و همسالان او نقش بسته بودند، و با عث شکل گيري افکار و انديشه هاي لاک شدند.با وجود اينکه پدر لاک در انقلاب نقش مهمي بازي نکرده بود، اما سر سختانه مخالف سلطنت طلبان بود، و از جمهوريت دفاع ميکرد.او از گروه سياسي نيوليوز Nieveleuses –که مخالف خود کامگي کرومول بود ، جانبداري ميکرد. بين سالهاي 1640 تا 1649 ، البته لاک يک کودک و نوجوان بيشتري نبود ، امٌا به اندازه کافي با هوش بود، که بتواند به مسائل سياسي و اجتماعي جامعه توجه داشته باشد.از خطر حکومت استبداد سلطنتي را که فقط فرامين شاه را اجرا ميکرد، با خبر بود. (خوانندگان ايراني خوب توجه بکنند، که 350 سال پيش يک نوجوان انگليسي از خطر حکومت خود کامه شاه و خطر استبداد آگاه است ، در ايران هزاره سوم يکعده که انواع مدارک دانشگاهي  را پيشوند و پسوند نامشان کرده اند، هنوز دنبال  حکومت شاه و يا شيخ هستند ، و از مردمسالاري ، و حاکميت قانون و عدالت  به مفهوم واقعي دفاع نميکنند ًً!!!)

لاک با وجود اينکه نوجوان بود ، امٌا اصطلاحات بکار گرفته در اعلاميه ها ، و حملات لفظي نمايندگان مجلس عوام ، تحت رياست برادشاو Bradshaww ، در سال 1649 در فرداي اعلام جمهوريت ، که عليه مخالفان خود بکار ميبردند ، درک کامل داشت. در اين اعلاميه ها چنين مينوشتند:« مردم انگلستان ، و تمامي اهالي ، که در سرزمينهاي متعلق به انگلستان زندگي ميکنند، يک نظام جمهورِي ، و يک دولت آزاد تشکيل دادند، که از اين تاريخ به بعد ، اين جمهوري ، توسط مقامهاي عالي اين ملٌت را اداره خواهد کرد. نما يندگان مردم در پارلمان ، مسئولين مملکتي را که هدف خدمت به ملت را دارند، منصوب خواهند کرد.اين تعين و انتصاب ، بدون شاه و مجلس لردها ، انجام خواهد گرفت.»

لاک هرگز اين اعلاميه را فراموش نکرد . در رساله معروف خود: « دو رسالهً در باره حکومت »که در سال 1690 منتشر کرد ، اين خاطره را بياد داشت، که چگونه يک انقلاب به گمراهي کشيده شد واز بطن آن يک ديکتاتوري سر به بيرون آورد ( ايرانيان نسل انقلاب 1357 نيز نبايد فراموش بکنند ، که چگونه انقلاب به ديکتاتوري کشيده شد.) وانگهي لاک ، نه از نزديک و نه از دور ، در وقايعي که به اعلام جمهوري منتهي شد شرکت نداشت.تا سال 1653 ، يک اليگاريشي ، مرکب از روحانيون ، و نظاميان پرتستان بر انگلستان حکومت ميکرد.در کنار پارلمان بي قدرت ، مرکب از 41 نفر ، که اليويه کرومول در آن عضويت داشت، دستگاه اجرائي را تشکيل ميدادند.، که در حقيقت ، يک اقليت ، با تکيه بر نيروي نظامي ، قدرت را در دست داشتند.مشکلاتي که شورشهاي داخلي ايرلند، و اسکاتلند، براي دولت جديد ايجاد کرده بودند، کرومول را بر آن داشت ، که کم کم ، قدرت حکومتي را انحصارأ در اختيار خود  بگيرد.با وجود اعتراض شاعر معروف انگليس ، جان ميلتون ، که از سلطنت و پارلمان سنتي دفاع ميکرد، و همچنين حقوقدان معروف ، برادشاوBradshaw ، که اعلام ميکرد ، پارلمان انحلال نا پذير است، کرومول ، با موافقت يک گروه سي نفري از افسران عالي رتبهً ارتش ، تصميم گرفت ، که پارلمان را منحل بکند.او با کودتاي 30 آوريل 1653، يک نظام ديکتاتوري را در انگلستان حاکم کرد، که تا مرگش در سال 1658 ، دوام داشت.بعد از مرگ کرومول ، پسرش ريشارد ، بجاي  پدر بقدرت رسيد، امٌا 8 ماه بعد، خود از حکومت کناره گيري کرد.

در اين دوره لاک ، بعد از تحصيلات درخشان خود در مدرسه وست مينستر اسکول ، در سال 1652، وارد دانشگاه آ کسفورد شد.در جٌو بحران سياسي –اجتماعي انگلستان، لاک دانشجو بود. جٌوسياسي حاکم در دانشگاه ، سلطنت طلبي بود، با وجود اين ، انديشه هاي ژان کالون ، کشيش معروف فرانسوي و  پروتستان، در بين استادان دانشگاه، نفوذ داشت.رئيس دانشگاه، جان اونJohn Owen ، سعي بر  آن داشت ، که نام و شهرت دانشگاه ، که در جنگهاي داحلي خدشه دار شده بود ، بار ديگر به دانشگاه بر گردد.از اين جهت  جان اون ، از يک روش و منش مدارا ومسامحه و احترام به عقايد ديگران پيروي ميکرد.اين روش خردمندانهً رئيس دانشگاه، در دوران تحصيلات دانشگاهي لاک مورد توجه او قرار گرفت. لاک از بحث هاي بي سرو ته، به روش مدٌرسين  ايکه باز ماندهً دوران قرون وسطائي حوزه هاي درسي روحانيون بود، چندان احساس رضايت نداشت. وانگهي ، سطح معلومات و آ گاهي علمي اش، به مراتب با لا تر از اغلب دانشجويان بود.لاک در دورهً دبيرستان ، ممتازترين نشان  تحصيلات دبيرستاني سراسر انگلستان ، يعني  King’s scholar را داشت. لذا از بحث هاي بي مايه و جد لهاي طلبگي ( la disputatio) متنفر بود.

افق ديد و کنجکاوي ، درک عقلي و علمي لاک ، با لاتر از اين بحث هاي بي مايه بود. در سال 1659، لاک در دانشگاه مقام اول دانشگاه اکسفورد را کسب کرد،که به عنوان Senior student معروف است.در سال 1660، دانشگاه رسمأ از لاک تقاضا کرد ، که زبان يوناني را در اکسفورد تدريس بکند. لاک در سال 1660، در اکسفورد ، علم بيان و بلاغت La rh étorique تدريس ميکرد، و يکسال بعد، بعنوان ناقد فلسفه اخلاق ، به هيت علمي دانشگاه معرفي شد.

 امٌا لاک بيشتر به رشته هاي علوم تجربي علاقه داشت.رشته هاي نجوم ، رياضيات ، فيزيک ، اقتصاد را زير نظر استادان سر شناس  چون واليس Wallis، رياضيات را پيش ستوارد، Sethward ، و نجوم را و-پليW-pelly،   وپيش فيزيک دان معروف روبرت بوئلRobert Boyl ،علم فيزيک تحصيل کرد.لاک از اين دانشمندان روش مشاهدات علمي و استفاده از تجربيات عملي آموخت اين دانشمندان وارثان مکتب روژه بيکن بود.(2)

                                                *****************************

 

فصل  دوٌم ، بخش دوٌم :جايگاه دين در دموکراسي هاي نوين.

 

-همان اندازه که دانشمندان ، از عقل و علم ، شعور و معرفت ، بر خوردار بودند ، همان اندازه نيز در مسا ئل ديني و عقيدتي ، از خود وسعت ديد ،و سعه صدر نشان ميدادند. رفتار اين دانشمندان براي لاک بسيار آموزنده بود. اين بينش و تسامح و تساهل ، در آن زمان به مکتب Latitudinarismeمعروف بود .( ادامه دارد)

                                                 *            *           *             *

به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسي سياسيkazem.randjbar@wanadoo.fr.:

*-اقتباس بطور کامل ، و يا به اختصار با ذکر نام نويسنده ،و سايت عصر نو ، بلا مانع است.

 

(1)- قرن 17 را ، فلاسفه و  مورخين، قرن بحران آگاهي سياسي اروپا مينامند ،در اين قرن فلاسفه معروف و دانشمندان نامدار ، به جهان انديشه و علم، نظريه ها و مفاهيم جديد ارائه ميکردند  . فلاسفه و دانشمندان انگليسي ، فرانسوي ، آلماني ، هلندِي  ، دانمرکي، جهان انديشه و تفکر انساني را ، با روشهاي جديد ، به چالش و تحقيق و تفحص کشيدند.در اين عصر که مصادف با دوره عصر صفويه ،  و بظاهر يکي از دوره هاي با شکوه تاريخ ايران است، بامرگ ملا صدرا در سال 1640، آخرين فيلسوف ايراني  به معني واقعي آن ، چهره بر خاک کشيد. از آن تاريخ تا کنون ، بخاطر حاکميت استبداد ، جهل و خرافات مذهبي در ايران «مرز پرگهر» فيلسوفي به جهان فلسفه معرفي نشده است. بعظأ، در نشريات داخل و خارج از ايران ، از آقاياني چون مرحوم علامه طباطبائي  ،«آيت الله » مطهري ، حتي ، آقاي دکتر سروشَ ، به عنوان فيلسوف ياد ميکنند! مسئولين اين نشريات ،و سايتها ، حتمأ معني فيلسوف را نميدانند،و گرنه عنوان فيلسوف را جلو اسم اين آقايان نميگذاشتند. فيلسوف کسي است ، که خود مفاهيم فلسفي بيافريند ، وآن مفاهيم را در دستگاه فلسفي مختص خود ، به جهان فلسفه ارائه بکند.در نظامهاي استبدادي ، امکان رشد فلسفه وجود ندارد.،

 

(2)خوانندگان بخاطر تشابه اسمي  روژه بيکن (1220-1292) را با فيلسوف انگليسي فرانسيس بيکن  (1561-1626) اشتباه نکنند. روژبيکن ، منجم معروف انگليس ، يکي از بزرگترين دانشمندان قرون وسطي بود.او اولين کسي است که در اروپا، به اشتباه تقويم ژولين پي برد.روژه بيکن ، بنيانگذار علوم تجربي در اروپا است. چه قبل از و چه بعد از روژه بيکن فلاسفه ، رياضي دانان ، منجمان ، پزشکان و دانشمندان ايراني ، چون ابو نصر فارابي ، ابو علي سينا ، خيام ، زکزياي رازي ، محمد خوارزمي ، خواجه نصير الدين طوسي ، روش مشاهدات علمي و تجربيات عيني و حسي را مي شناختند.،و آنرا در مدارس عالي  آن زمان چون ، نظاميه بغداد تدريس ميکردند.اغلب اين دانشمندان بزرگ ايراني ، چون امروز، به چوب و چماق الحاد و خرافات ، توسط روحانيون متحجر عصر خود ،و پادشاهان مورد آزار و اذيت قرار ميگرفتند .