نگاه به
راه
ششمین
جشنوارة تأتر
و هنرهای نمایشی ایران در
تبعید (گوهرمراد) ، با
همان شكوهِ بی
شائبه و با
سادگی تمام
برگزار شد.
شكوه و سادگی
و اصالتٍ بیقرار
آن، بیننده را
مجذوب می كند
چراكه طاق و
تُرم و كوس و
كرنایی در میانه
نیست و هر چه
هست از خود مایه
گذاشتن در مسیری
درست با
اعتقادی عمیق
است. امسال نیز
همچون نخستین
سال با شگفتی
و شكوفایی تحسین
برانگیز به پایان
رسید. پایانی
كه هرگز نمی
توان پایانش
نامید چونكه
تموج و تداومِ
آغاز را، راهی
به پایان نیست.
نهالی كه محال
می نمود، با
رسوم مأنوس و
خالصانة
انسانی،
كاشته و آبیاری
و حراست شد و
با تمام سنگ
اندازی ها و
تبركشی ها،
برگ و بار
گسترانیده و ریشه
به اعماق
دوانده است.
هر چند منكران
در آن به دیده
ای خصمانه و
مزاحم بنگرند
و تلاش بر رد و
نفی اش
بورزند. چه
باك، چشمه ای
كه از خویش و
در خویش می
جوشد شاهد
خوشگواری خویش
است و رهزنان
نیز راه بر
نفس اش
نتوانند بست.
ذوق و ذهنِ زایندة
هنرمندان و
گردانندگانِ
حاذق آن، آینه
دار روز و
روزگار خویش
است و نور و
رونق اینگونه
برنامه های كم
مثال و كاملاً
مستقل از شعور
و عشق نشو و نما
می نماید و با
حضور مشتاقان
و دردآشنایان
هر چه بیشتر
منتشر می شود.
و این خود محكی
محكم است برای
سنجش و مقیاس
جانهایی كه
صادقانه و بی
ریا می اندیشند
و جوهر و جنم
خویش به رایگان
و بیگار نمی
فروشند. همین
كه اهل هنر در
تبعید در كنار
هم و به دیدار
هم خشنود می
شوند، از یكدیگر
نیرو و توان
لازم، برای ایستادگی
در برابرِ عبث
و پوسیدگی مرثیه
سازان را می
آموزند، با
دوستداران خویش
گفتگو می كنند
و با آنها و
برای آنها می
آفرینند و می
سرایند و به
صحنه می برند،
هیجانی جدی و
اصیل است كه
صبوری و یأسِ
صمیمانة تبعد
را تعدیل می
نماید. و این
آگاهی بی بدیل
را به یاد می
آورد كه؛ تبعد
نوعی عزیمت
اعتراضی است
بر جبر و جور و
جهل، نپذیرفتن
و انكار كردن
و گردن و گرده
زیر بارِ
زورگویان و
قداره بندان
خم نكردن است،
و بارویی از
باور و یقین
به آزادی
انسان در
مقابل سیلِ
ستم ساختن
است، و از همه
چیز خویش
گذشتن در راهی
است كه
آگاهانه و
خردمندانه،
از آغاز برگزیده
شده است.
جشنواره
هایی بی پیرایه
و بی آرایه از
این دست در
شمار حركتهایی
هوشمندانه و
برجسته و
خجسته است كه
استقبال گسترده
از فعالیتهای
مستقل آن، غنیمتی
گرانقدر است و
گواهی بر شایستگی
شایان ذكرش می
باشد كه باید
به جان پاس اش
داشت. حضور زنده
و ارزنده و
آزاد آن،
پنجره ای دیگر
در زمان می
گشاید. پنجره
ای ملتهب و
مشعشع از دانش
و نقش و رنگ خویش
و آشنایی از
مكانی كه در
آن به تلخی ایستاده
و منتظر است.
بزرگترین دست
آورد این
جشنواره
شناسانده هویت
هنرمندان تبعیدی
به مردمان میزبان
و حضور روشن
آنان و درج
خبر در رسانه
های سراسری
فرانسه است. و
هشداری است كه
هرآنچه از
آنسوی مرزهای
مرتعش به
سفارش و
التماس دعا می
رسد، به دیدة
شك و تردید
بنگرید. بودن
جوانان
فرانسوی و
هنرمندان این
سرزمین در
كنار تبعیدیانِ
دور از دیار،
به خودی خود
فرخنده و بزرگ
است، و نشان
از آن دارد كه
انسانِ تبعیدی
تنها و منزوی
نیست و با قلبی
مالامال از
آرزو و امید و
خلاقیت و حساسیت
انسانی به
جهانی عاری از
ظلم و بی
عدالتی و حق
كشی می نگرد و
نگاهش همواره
مشتعل است. جنس اینگونه
جشنواره ها در
ذات خود بی غل
و غش اند و در
صدد گشودن راهی
برای مراوده و
مكاتبه و
مكالمه با
تمام تبعیدیان
و رانده شدگان
عالم از اقلیم
خویش اند. اهمیت
این برنامه های
خودگردان و
گرانسنگ در آینة
آینده پدیدار
و مشخص خواهد
شد. و با تمام
تنگناهای
موجود و
محسوس، بر سعی
برپادارندگان
آن باید سلام
فرستاد كه با
چه سرسختی و علاقه
ای به كار و
راه خویش
باورمندانه
ادامه می
دهند. هر چند
سگان عوعو
كنند ماه از
درخشش و بخشش
نور باز
نخواهد ماند.
در
حاشیه و در
خصوص چند دسته
آنانكه
نمی آیند (
منهای آنها كه
كار و زندگی و
ضیق وقت
امانشان را بریده
است) و شركت خویش
را در محافل
رسمی و فرمایشی
بایسته تر می
دارند، چرایش
را خود بهتر می
دانند و واقف
اند كه پای در
كدام دامچه می
نهند و چینه
دان از كدام
دانه می
انبارند. اما
آنانكه به منت
قدم رنجه می
دارند تا
جاسوسی و
سرشماری
كنند، و سر و
گوشی آب دهند،
قرقری و نق نقی
كنند و ناگهان
به سان برق غیب
شان بزند، جز
برای دلسرد
كردن و ویرانگری
نمی آیند و گویی
وظیفة دیگری
بر دوش شان
نگذاشته اند و
پای از مدار
خود بیرون نمی
دارند، كه بیشتر
به دستة دسیسه
كاران ـ كه
خاموشی و
فراموشی اینگونه
برنامه ها را
طالب اند و در
مخیله می پزند
ـ تعلق قلبی و
دینی و دنیایی
دارند. و نیز
هستند كسانیكه
برای تهیه
گزارش و در
كسوت مخبر می
آیند اما آنچه
می نگارند به
عمد و به حقد
وارونه و كوچك
جلوه دادن
تمامیت این
برنامه های بی
پروا و معترض
است. بر سر و
كلة این چند
دستة كارشكن و
مدهوش، مگر
گرز عزرائیل
فرود آید و
مددی كند. اندرو اشكال گرگی
ظاهر است شكل او
از گرگی او
مخبر است.
(مولانا)
و
به فرمودة
خبرنگار بی بی
سی“ جای
بزرگان” خالی
بود. حال كدام
بزرگان كه خود
بحث درازدامنی
است. تنها شاید
بشود اشاره
كرد كه منظور
آنانی هستند
كه به محافل
حرفه ای قدرت
و مجالس
بالماسكه راه
برده اند و یا
آنانكه در ذهن
و زبان حامی
قدرتمدارانِ
بی مروت دنیا
شده اند، و در
تأییدٍ
وارثانِ ماه
نشین جامه بر
اندام دریده
اند و خرقه
بخشی و خرقه
دوزی و بزرگ
انگاری را از
جدٍ جلیلِ ـ
فعلاً علیلِ ـ
خود، مرده ریگ
برده اند؟
واقعاً باید
از این
بزرگانِ جای
خالی پرسید: “
مش اسلام خبریه!؟” ـ
اشاره به فیلم
گاو نوشتة
گوهر مراد.
رضا بی
شتاب 2005/10/15 پاریس