نهادهای دموكراتیك؛ ضرورت تحقق دموكراسی

 

علی تقی پور

رویداد

 

تحقق دموكراسی در ایران به مهمترین مسأله سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بدل شده است. اما اشتیاق كنونی به ایجاد و توسعه زندگی دموكراتیك لزوماً به پیدایش نهادهای مدنی و جامعه‌ای آزاد نمی‌انجامد. هر چند وجود امید عمومی در جهت استقرار دموكراسی پیش فرض بنیادی برای ایجاد جامعه‌ای دموكراتیك است، اما موانع و دشواری‌های موجود می‌توانند در وضعیت‌هایی امید ایرانیان را به نومیدی بدل سازند.

لذا، تفكر جدی درباره معضل دموكراسی در ایران امری مهم برای روشنفكران ایرانی است. چرا پس از گذشت یك صد سال تجربه مدرنیته و وجود جنبش‌های اجتماعی و فكری در ایران، تازه امروز دموكراسی در سطح عمومی جامعه مقبولیت عام یافته است؟

در ایران، تفكر درباره ایجاد دموكراسی پیش فرض زیانباری داشته است كه بسیاری از روشنفكران ایرانی تصور می‌كنند، تأسیس جامعه‌ای دموكراتیك در گرو پذیرش تعریف جدیدی از «عقلانیت» و «حقیقت» به عنوان مفاهیمی فسلفی است. به این ترتیب در تاریخ معاصر، متفكران و اندیشمندان ایرانی، دموكراسی را به منزله نهادی مستقل، جدی نگرفته‌اند و صرفاً درباره ایده ترقی و شناخت علمی به بحث پرداخته‌اند. آنان معتقدند جامعه ایران تنها با درك عمیق عقلانیت مدرن متحول خواهد شد و دموكراسی را از عوارض ایجاد وحدت میان «حقیقت» جدید و «واقعیت» جامعه می‌دانند.

این امر به خوبی در تاریخ معاصر ایران مشهود است. با نگاهی به جنبش فكری دوره مشروطه در می‌یابیم ملكم‌خان به عنوان یكی از مهمترین اندیشمندان این دوره كه تحت تأثیر فلسفه سیاسی انگلیس بود سعی می‌كرد، ذهن سنتی ایرانی را مدرن كند و نظریه‌های جدید اروپایی را به ایرانیان معرفی نماید. همچنین آقامحمدخان كرمانی كه متأثر از تفكر فلسفی آلمان بود، معرفت سنتی ایرانی را نقد كرد و مشوق بازگشت به برخی از عناصر فرهنگی ایران پیش از اسلام و آمیختن آنها با تفكر جدید اروپایی بود. از سوی دیگر آخوندزاده و گروهی از متجددان ایرانی برای اهداف ترقی خواهانه خود كه از فلسفه پوزیتیویسم تأثیر گرفته بودند، شناخت «علمی» و روش آن را ترویج كردند.

تأكید بر بنیادهای فلسفی دموكراسی، روشنفكران ایرانی را از توجه لازم به دموكراسی به عنوان مقوله‌ای مستقل و جدا از تحول معرفت شناسانه، بازداشت. روشنفكران دوره مشروطه چگونگی به وجود آوردن نهادهای دموكراتیك راكمتر مورد توجه قرار دادند زیرا گمان می‌كردند مسائل به ظاهر مهمتری مثل ایده تجدد و علوم جدید، نیازمند بررسی و مداقه هستند.

مبادله آرای فكری وفرهنگی با روسیه، هند، عثمانی و اروپا و انشار نشریات وكتاب‌های گوناگون درباره فواید ایده ترقی و آزادی و فلسفه غرب و علوم جدید به موضوع تام و تمام بحث‌های سیاسی این دوره بدل شد. در نتیجه عدم توجه كافی به مسأله دموكراسی به عنوان نهادی جامعه شناسانه، باعث شكل‌گیری حكومت ونهادهای سیاسی مشروطه به صورت عجولانه و مقلدانه شد. حتی روی كار آمدن حكومت رضاشاه (دولت تجددخواه ضد دموكراتیك) و دفاع گسترده بسیاری از مشروطه‌خواهان از آن با كم‌توجهی به نقش اساسی نهادهای دموكراتیك در تفكر ایرانیان تجدد خواه بی‌ارتباط نبود.

اصولاً صرف وجود دولتی تجددخواه و مستبد (ایران عصر پهلوی) بیانگر آن است كه نقد سنت‌های فرهنگی و دینی ما قبل مدرن و پذیرفتن معرفت و عقلانیت جدید ضامن ایجاد جامعه‌ای دموكراتیك نخواهد بود.

البته این مطلب تنها به ایران محدود نمی‌گردد بلكه بحثی كلی است. تاریخ سیاسی در قرن بیستم گواه این مدعا است. جامعه آلمان با وجود آنكه متفكران و فیلسوفانی مانند كانت، هگل، ماركس، نیچه و هایدگر را پرورش داد، در اوایل قرن بیستم، جنبشی كاملاً ضد دموكراتیك را پر و بال داد و به فاشیسم گروید. در روسیه نیز پدیده استالینیسم با همه تأكید بر عقلانیت و علم جدید، موجب به وجود آمدن یكی از خفقان آورترین جوامع بشری شد. فلسفه عقلانی كانت و هگل و آرای استعلایی یونگر و هایدگر، و بیانیه‌های آزادیخواهانه ماركس، هیچ یك باعث نشدند كه جوامع آلمان و روسیه به دموكراسی نزدیك شوند.

در جهان سوم نیز صرف علم‌گرایی، شیفتگی به عقلانیت و تكنولوژی و ایدئولوژی‌های جدید موجب گسترش دموكراسی در این جوامع نشد. گرایش آتاتورك به سكولاریسم و تأكید ناصر بر مدرنیته مانع به وجود آمدن دولت‌های اقتدارگرا و ضد دموكراتیك نشد.

باز هم برمی‌گردیم به مسأله ایران معاصر. بعد از دوره مشروطه و روی كار آمدن رضاشاه پهلوی مشاهده می‌گردد حتی جنبش ملی كردن صنعت نفت و رهبری سیاسی و فكری دكتر مصدق از تأثیر منفی سنت روشنفكری قرن نوزده ایران مصون نماند. در این دوره دكتر مصدق به عنوان رهبر جنبش ملی با وجودی كه بر ارزش‌های دموكراتیك و لیبرال تأكید داشت و خود نیز حقوقدان بود لیكن به نقش اساسی نهادهای دموكراتیك توجه چندانی نكرد و آنها را جدی نگرفت. ایشان در سخنرانی‌هایش بر اصل دموكراتیك صحه گذاشت اما با تعطیل كردن مجلس و قانونی نكردن اتحادیه‌های كارگری و بها ندادن به احزاب سیاسی، مسأله نهادی كردن توسعه سیاسی ایران را جدی نگرفت.

بعد از انقلاب اسلامی 1357 نیز تحلیل‌های مشخص بسیاری از روشنفكران ایرانی كم و بیش ادامه همان نگرش سنتی روشنفكران ایرانی درباره تحولات اجتماعی بوده است. زبان و فضای شدیداً فلسفی این بحث‌ها، توجه یك جانبه به معرفت‌شناسی، كلیت انگاری تاریخی و فلسفی از وجوه اشتراك بسیاری از بحث‌های روشنفكران مطرح در جامعه ایران بعد از انقلاب بوده است. به نظر می‌رسد هنوز هم برخی، عمق بخشیدن و گسترش دادن دموكراسی در ایران را در تئوریزه كردن مقولات فلسفی، معرف شناسانه و تاریخ اندیشه‌های سیاسی می‌دانند.

 

شكی نیست كه ایجاد و گسترش جامعه‌ای سیاسی و دموكراتیك در ایران با دشواری‌های زیاد فرهنگی و نظری مواجه است. بحث‌های جدی و عمیق فلسفی وگفت‌وگوی نظری درباره مقولات مهم فلسفی بسیار مفید و لازم‌اند اما آیا به راستی داشتن چنین پیش‌فرضی در تحلیل تاریخی و جامعه شناسانه از فرآیند شكل‌گیری و تحول جوامع دموكراتیك، در ایران ضروری هستند؟

دموكراسی بدون شك فرآیندی پیچیده است.هر چند بررسی ریشه‌ها و موانع به وجود بنیان‌های شناخت شناسانه مدرنیته، بی‌ارتباط با بحث دموكراسی نیست، اما به وجود آمدن دموكراسی در جامعه در گرو مسائل دیگری است. به وجود آمدن دموكراسی در جامعه متكی بر وجود نهادهای لیبرالی در آن جامعه است. نهادهای دموكراتیك بنیان جامعه‌ای دموكراتیك و ضامن تداوم و گسترش روابط دموكراتیك در جامعه هستند.

 

بحث‌های فلسفی و نظری میان اقشار حرفه‌ای روشنفكران، هر چند جزئی از فرآیند گسترده تحولات فرهنگی در جامعه است و در جای خود بسیار سودمنداست، اما لزوماً میان چنین بحث‌هایی با گسترش دموكراسی در جامعه رابطه‌ای قطعی وجود ندارد و اگر چنین رابطه‌ای وجود داشته باشد، غیرمستقیم نخواهد بود و در كلیت فضای فرهنگی جامعه، معنی خواهد داشت.

 

هر قدر حوزه عمومی جامعه فضای گسترده‌تری داشته باشد یعنی اقشار بیشتری از شهروندان را در برگیرد و مردم با عشق و علاقه بیشتری در آن شركت كنند، جامعه مدنی ایرانی گسترده‌تر و دموكراسی در جامعه عمیق‌تر و ریشه‌دارتر خواهد شد.

وجود نهادها، روابط و حوزه‌های اجتماعی و سیاسی كه مشاركت عام شهروندان را در حوزه عمومی گسترش دهد، به حفظ و تعمیق دموكراسی و گسترش جامعه مدنی كمك می‌كند.

 

در حوزه فكری و روشنفكری نیز، ایده‌ها و نظریه‌هایی به گسترش سیاسی جامعه كمك می‌كنند كه نتایج علمی‌شان، گسترش هر چه بیشتر حوزه عمومی و تشویق شهروندان به مشاركت و فعالیت در نهادهای دموكراتیك باشد.

 

خلاصه كلام آن كه، آنچه دموكراسی را در جامعه محق می‌سازد و در فرآیندی تاریخی آن را توسعه می‌دهد، «نهادهای دموكراتیك» بالاخص احزاب سیاسی و تشكل‌های فرهنگی و صنفی هستند. جدی نگرفتن نهادهای دموكراتیك و توجه صرف به ایده‌های دنیای مدرن، دشواری مهمی در جهت استقرار و توسعه دموكراسی می‌باشد.

 

http://rooydadnews.com/notes/archives/001083.php