شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴ - ۱۵ اکتبر ۲۰۰۵۲۰۰۵

 

 

کوشش آن حق گزاران ياد باد:

زنان و اضطرابهاي آنان

 

شيدا بامداد 

 

در پاسخ به مطلب با ارزش دوست ناديده و فرهيخته، خانم ش. پزشکزاد در شهروند شماره 1020 به تاريخ جمعه اول مهر ماه 2005، با عنوان "گر چه ياران فارغند از..."1، و نيز به مناسبت فرا رسيدن 10 اکتبر، "روز سلامت و بهداشت روان"، از منظري ديگر به بخشي از موضوعات مورد اشاره ايشان مي پردازم.

خانم پزشکزاد در آن نوشتار از ابعاد گسترده اختلالات رواني در ايران سخن گفته، و در مورد زمينه هاي اقتصادي و اجتماعي شيوع بيماريهاي رواني، بي کفايتي مديران و مسئولان نسبت به سلامت و بهداشت رواني افراد جامعه و محدوديتهاي جدي در امر پيشگيري و درمان توضيحات کافي داده و نتيجه گرفته اند که کم توجهي و ناآگاهي جامعه به زمينه ها و پيامدهاي اين دسته از بيماريها، سايه سنگين خود را بر جامعه ايرانيان خارج کشور، از جمله کانادا نيز تحميل کرده است. دست آخر متخصصان و تشکلات داوطلبانه جامعه ايراني را به توجه و حمايت از بيماران نيازمند به حمايت رواني فرا خوانده اند.

امروز در جهان ما، سلامت انسان يکي از شاخص هاي توسعه اقتصادي ــ اجتماعي است، به طوري که انسان سالم محور و هدف توسعه پايدار انگاشته مي شود. سازمان ملل و سازمان بهداشت جهاني، "سلامت زنان" را به عنوان ميزاني جهت اندازه گيري توسعه يافتگي کشورها تعيين نموده اند. چرا که زنان نسبت به مردان به لحاظ شرايط ويژه جسماني و رواني در دوره هاي مختلف زندگي شان، بويژه در رابطه با وظيفه توليد مثل و عوارض ناشي از آن در معرض آسيب هاي بيشتري هستند.

در ايران همچون بسياري از کشورهاي جهان، ميزان شيوع اختلالات رواني زنان حدود دو برابر مردان است. گزارشهاي رسمي خبر از ميزان بالاي بيماريهاي رواني در ايران مي دهند. به گفته دكتر ياسمي، رييس اداره بهداشت روان وزارت بهداشت، بيست درصد افراد جامعه مبتلا به اختلالات رواني آشکار هستند. از اين بيست درصد، 9/25درصد را زنان و 5/14 درصد را مردان تشكيل مي‌دهند، كه اين اختلالات در زنان شايع‌تر بوده و ميزان شيوع آن در استانهاي مختلف نيز متفاوت است.2

طبق گفته کارشناسان و متخصصان، اضطراب و افسردگي از شايعترين اختلالات رواني در ايران است.

موردهاي زيادي را ميتوان به عنوان مولفه هاي به وجود آورنده و يا تقويت کننده استرس ها، افسردگي ها و ساير اختلالات رواني فهرست کرد؛ از جمله: مشکلات اقتصادي، اجتماعي، نگرانيهاي مالي و مسکن و اشتغال، ناروشن بودن وضعيت آينده، و نيز کمبود بودجه بهداشت و درمان در کشور، کمبود مراکز بهداشت و مشاوره، پرسنل متخصص، تخت بيمارستاني و نيز مسائلي از قبيل خشونتهاي خانگي گرفته تا نبود آموزش متمرکز و فرهنگ ارتباطي مناسب تا استرسهاي پس از سوانح و بلايا که در کشور ما کم نبوده و نيست، کمبود تفريح و شادي و ...

بد نيست همينجا به يکي ديگر از عوامل مهم در تشديد اختلالات رواني زنان، که در سالهاي اخير توسط چندين تحقيق علمي مشخص شده اشاره نمود. آگاه شدن زنها نسبت به حقوق خود و نگاه نقادانه به مناسبات اجتماعي و آداب و سنن فرهنگي وقتي همراه با زمينه هاي لازم دستيابي آنان به حقوق خويش و ايجاد تغييرات دلخواه نباشد به نااميدي، يأس و برانگيختگي منجر ميشود و نهايتا موجبات آسيب ديدگيهاي بيشتري را فراهم مي کند.

دکتر معتمدي، مديرکل دفتر آسيب‌ديدگان اجتماعي سازمان بهزيستي کشور به خبرنگار اجتماعي ايسنا ميگويد:"رشد آگاهيهاي زنان در زمينه اختيارات طلاق، اشتغال، بيمه و ... از سويي و فقدان ابزارهاي لازم دستيابي به حقوق حاصل از اين آگاهيها از سويي ديگر، از علل افزايش آمار خودسوزي زنان در استانهاي ايلام و کرمانشاه است. بيماريهاي رواني و بخصوص افسردگي از جمله مهمترين علل اقدام به خودکشي و خودسوزي اين زنان است."3

به عبارت ديگر آگاه شدن و آگاه سازي زنان اگر همراه با توانمند شدن و توانمندسازي نباشد، زمينه ساز احساس يأس و قرباني بودن، بروز استرس و افسردگي ميشود.

اضطراب به عنوان يک علامت رواني، بيانگر ترس و نگراني هاي دروني فرد در واکنش به محرکهاي محيط است. و معمولا نوعي احساس بي اطميناني، درماندگي، دلواپسي، ابهام و برانگيختگي جسمي با خود دارد، و گاه با تنگي نفس، تپش قلب، عرق کردن، سردرد و عوارض جسمي ديگر همراه است.

همه انسانها اضطراب را در زندگي شان تجربه ميکنند، روانشناسان وجود ميزاني از اضطراب را مثبت تلقي مي کنند، اما از حدي بيشتر، اضطراب موجب اختلالات رواني و صدمه هاي جسمي جدي مي شود.

سه رخداد مهم و استرس آور منحصراً در زندگي زنان وجود دارد که به واسطه فرهنگ و نحوه برخورد خانواده ها و اجتماع، و تابوهايي که نسبت به بدن زن وجود دارد، زمينه ساز ايجاد اضطراب هاي پايدار، همراه با احساس حقارت و شرم و خودکم بيني و نهايتاً زمينه ساز اختلالات رواني در دختران و زنان ميشود. اين سه رخداد يا خصوصيت زنانه که کارکرد آنها بقاي نسل و نيروي توليد مثل بشر را تضمين ميکنند يکي عادت ماهانه، ديگري بارداري و زايمان و سومي يائسگي است.

از آنجا که سيستم آموزش رسمي و غيررسمي ايران به آموزش جنسي نوجوانان بهاي چنداني نميدهد و فرهنگ گفت وگو در مورد اين مسائل ميان والدين و فرزندان وجود ندارد، هنوز براي دخترها و نيز پسران تازه بالغ شده وقوع اولين علائم بلوغ امري غير قابل انتظار و تصور است. دختران بسياري در مواجهه با اولين عادت ماهانه از سر ترس و نگراني اين حادثه را حتي از چشم مادرانشان براي مدتها پنهان مي کنند و از صحبت در مورد چنين موضوع با اهميتي که به سلامت جسم و روانشان بسته است، حتي با پزشکان و مددکاران هم سر باز مي زنند. و خاطره اي ترس آور و احساسي تلخ را به جاي حس غرور و شادي براي سالهاي طولاني درون خود مخفي نگهميدارند.

علاوه بر اين، تعداد فراواني از زنها به واسطه تغييرات جسمي و رواني مربوط به اين دوره هرماه دچار سندروم هايي ميشوند که تنها برخي از علائم رواني آن کسالت، خستگي، احساس نااميدي، زودرنجي، پايين آمدن آستانه تحمل و عصبانيت هاي ناگهاني و خارج از کنترل است. در موارد زيادي جرم و جنايات و حتي خودکشي هايي که زنان مرتکب شده اند در طول دوره وقوع اين سندروم ها اتفاق افتاده است.

معمولا در خانواده ها به زودرنجي و آسيب پذيري زنان در اين دوره توجه و دقتي نميشود و اين روزهاي سخت مثل ساير روزهاي ديگر ميگذرد و غالبا با قهر و کشمکش و دعوا سپري ميشود.

مرحله پر اضطراب ديگر در زندگي زنان "بارداري" است، که با فشارهاي رواني و عاطفي به خاطر بروز تغييرات متعدد هورموني و در پيش بودن مسئوليت سنگين مادري همراه است. دسته اي از مادران جوان دوران پس از زايمان و دوران شيردهي را با اضطراب و افسردگي سپري مي کنند. هم در اين دوره ها زنان تا مدتها و تا جاي ممکن موضوع را با نگراني و شرم و حيا از ديد خانواده و دوست و آشنا پنهان مي کنند.

دوران سوم اما زماني شروع ميشود که تنش ها و اضطراب هاي دو دوره قبلي به سر آمده. باري از آنجا که در فرهنگ ما يائسگي به معناي بازنشستگي زن و از دور خارج شدن اوست و از دست دادن توان بچه آوري هم ارزش منفي تلقي ميشود، کنار آمدن زنها با تغييرات جسماني و رواني و درگيري هاي عاطفي دوره يائسگي دشوارتر ميشود و زمينه هاي ايجاد اضطراب و افسردگي و اختلال رواني مهياتر مي¬گردد.

بدين ترتيب مشاهده ميشود که در کنار کنترل مولفه هاي اقتصادي، اجتماعي ــ فرهنگي و بهداشتي، آگاهي افراد و خانواده ها نسبت به مسائل جسمي و رواني زنها و دخترها، برخورد عقلايي با اين واقعيتها و شکستن تابوهاي سنتي، نقش مهمي در کاهش تنشها و کنترل اضطراب ها ميتواند داشته باشد. بيان کردن و بازگفتن ترسها، تصورها، نيازها و گفتگو درباره نادانسته ها در محيط خانواده و با دوستان معتمد پشتوانه حمايتي موثري را براي زنان در کنترل پيامدهاي دوران حاملگي و يائسگي فراهم ميکند.

بي ترديد رد و بدل کردن اطلاعات و توضيح دادن مسائلي از اين دست در خانواده، بدون شرم، به منظور کاهش ترس و اضطراب از ناشناخته ها و در ميان گذاشتن راههاي کنترل عوارض و دردها، پيامدهاي منفي و نگرانيهاي اين دوره ها را کاهش ميدهد، منجر به اعتماد به نفس و احساس امنيت و اطمينان بخصوص در دختران نوبالغ ميشود، ترس و اضطراب آنها را کمتر و توانائيهايشان را براي رو در رو شدن و قبول تغييرات بعدي افزايش ميدهد.

ضمن اينکه افزايش مشارکت اجتماعي، همکاري با تشکلهاي مردمي، اشتغال، حرفه و هنرآموزي و...، که ميتوانند موضوع چندين مطلب و مقاله ديگر باشند، ابزارهاي کمک کننده ديگري به روند توامان آگاهسازي و توانمندسازي زنان خواهند بود.

 

 

1- http://www.shahrvand.com/FA/Default.asp?IS=1020&Content=NW&CD=SC&NID=14#BN10201

 

2- http://deedgah.org/irannews/10-81/irannews173.htm

 

 

3- http://social.iran-emrooz.de/more.php?id=6924_0_19_0_C