کلاراآیزنر(زتکین)
در پانزدهم ژوئیه یک هزار و هشتصد و پنجاه و هفت میلادی در شهر ویدرو در ساکسونی
آلمان بر خشت این جهان افتاد. پدر کلارا،در کار آموزگاری بود و مادر او همچنان در
تب و تاب آرمانهای انقلاب فرانسه بام را به شام می رساند. در میانه تکاپوی رزم در
هنگام تحصیل در موسسه تربیت معلم لایپزیک شوق جهان را دیگر کردن زتکین را در بر
گرفت. گفتارهای ویلهلم لیبکنخت،بنیان گذار حزب سوسیال دمکرات آلمان اثری ژرف بر
راه و اندیشه کلارای جوان گذاشت. در یک هزار و هشتصد و هفتاد و هشت میلادی بود که
با باوری ژرف به "سوسیالیزم" در حالی که هنوز پیوستن زنان به یک حزب
سیاسی در اروپا عملی بسیار آوانگاردانه بود،او به حزب سوسیال دمکرات آلمان پیوست.
دیری طول نکشید که حزب، توسط "اتووان بیسمارک"،"صدراعظم
آهنین آلمان" غیر قانونی اعلام شد و این کلارا بود که یک دم از فعالیتهای
حزبی زیرزمینی بازنایستاد. شور عشق و شور آزادی و عدالت آغشته روح سودایی کلارا
بود. در میانه همه این نوسانات بود که کلارا به نجاری از اهالی اتحاد شوروی که در
لایپزیک اقامت داشت دلباخت.شور عشق و مبارزه این دو را همراه کرد. "اوزیپ
زتکین" در یک هزار و هشتصد و هشتاد و دو میلادی به همراه کلارا به فرانسه
گریختند. این دو هیچ گاه به طور رسمی عهد عقد و عهد زناشویی نبستند چرا که غلیان
مبارزه فرصتی را برای این قبیل کارها باقی نمی گذاشت.با این همه،کلارا نام همراه و
همرزم زندگیش را بر خود نهاد و حاصل عشقشان دو فرزند پسر بود که در میانه رزم،
چشم بر جهان گشودند. این مقطع از زندگی آنها توام با فقر و نداری شدید گذشت. در
محیطی ناسالم بود که هر دو فرزند آنها به بیماری سل دچار شدند. در یک هزار و هشتصد
و هشتاد شش میلادی ،کلارا با دو فرزندش به آلمان بازگشتند و او همچنان به
فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود با قدرت و حدت بیشتری ادامه داد. آنگونه که "روی
ری دل" روایت کرده و در "چیستا" برگردان شده است، کلارا دردمندانه
برای توده های زحمتکش سخن می گفته.« او می دانست که کارگران زن مجبور هستند شش روز
در هفته و هر روز چهارده ساعت زحمت بکشند و با این وجود در برنامه غذایی شان سهمی
جز سیب زمینی و چند تکه نان جو نداشته باشند... او برای مخاطبانی که تعدادشان گاه
به چند هزار نفر می رسید،در مورد نقش زنان در صنعت،شرایط وحشتناکی که آن ها مجبور
بودند تحمل کنند و احتیاج شدید به سازماندهی طبقه کارگر صحبت می کرد...» زتکین
دوست صمیمی فیلسوف بزرگ آلمانی، فردریک انگلس بود . گفته اند که او با نظرات انگلس
در کتابهای منشا خانواده و مالکیت خصوصی کاملا موافق بوده است.« به ویژه این جمله
را که "ستم زنان ناشی از ظهور مالکیت خصوصی است" تایید می کرد...» در یک
هزار و هشتصد و هشتاد و نه،وضعیت جسمانی همرزم و پدر فرزندان کلارا رو به وخامت می
گذرد. او بر بالین یار در پاریس حاظر شد. کلارا در این سفر در کنگره بین الملل
بنیادی دوم (سوسیالیست) شرکت کرد و حاصل تکاپوی کلارا در این کنگره نیل به حق رای
و دستمزد برابر برای کار برابر و تصویب قطعنامه ای مهم در این کنگره بود. بر اساس
اصل حقوق برابر،کارگران مرد موظف شدند کارگران زن را هم ردیف خود بدانند و برای
دستیابی به دستمزد برابر،بدون تبعیض جنسیتی و ملیتی مبارزه کنند. از دیگر اقدامات
بسیار مهم کلارا باید به پیشنهاد او برای "هشت مارس" اشاره کرد. او در
1910 پیشنهاد خود را به پاس تظاهرات وسیع زنان کارگر در 1900 میلادی، رسما مطرح
کرد و از این تاریخ به بعد بود که هشت مارس،این میراث جاودانه کلارا زتکین، که
"مادر روز جهانی زن" لقب گرفته است، در اقصی نقاط گیتی توسط زنان و
مردان تحولخواه گرامی داشته می شود. در میانه سرکوب قیام زحمتکشان آلمان بر علیه
سرمایه داری انحصاری موجود "ک.پ.د"،حزب کمونیست آلمان توسط لیبکنخت،لوکزامبورگ
و زتکین پایه ریزی شدو زتکین در هیات دبیر امور بین الملل حزب کمونیست تکاپویی
دیگر را کلید زد.اما این همه زمان زیادی را میزبان نبود،چرا که درست در پانزدهم
ژانویه 1919 ،لیبکنخت و رزا لوکزامبورگ پس از تحمل شکنجه های شدید به طرز فجیعی
توسط رژیم ارتجاع،جان باختند. کلارا سوگنامه ای مشهور را به یاد رفقای جانباخته اش
به رشته تحریر در آورد... گفته اند که زتکین روابط بسیار صمیمانه ای نیز با رهبر
انقلاب اکتبر داشته است و لنین از نظرات فمینیستی کلارا به شدت استقبال کرده است.
کلارا از 1920 تا 1933 به عنوان نماینده حزب کمونیست در ریچستاک خدمت کرد. آنگونه
که "روی ری دل" در روایت خود از
کلارا آورده در اوت 1932،با وجودی که کلارا نابینا و بیمار بود و حزب نازی او را
به مرگ تهدید کرده بود،اجلاس ریچستاک آلمان را افتتاح کرد. او با وجود وضع به شدت
بحرانی جسمانیش،بیش از یک ساعت به طور ایستاده سخنرانی تاریخی خود را انجام می دهد.
این شهره ترین زن فمینیست آوانگارد جهان، ضمن اینکه به شدت فاشیزم را به عنوان
"درنده خوترین شکل حکومت سرمایه داری انحصاری" محکوم می کند،تصریح کرده
است که «جریانهای ضد فاشیست نباید رنج مضاعف میلیونها زن را که ناشی از نابرابری
جنسی است نادیده بگیرند.» کلارا در سخنرانی مشهور خود آرزو کرد که زنده باشد و
آلمان سوسیالیست را به چشم ببیند! آرزویی که پس از مهاجرت او به اتحاد شوروی و
خاموشیش در بیست و دوم ژوئیه یک هزار و نهصد و سی و سه میلادی در نزدیکی شهر مسکو،
همچنان در دالان آرزوهای بی شماره تحولخواهان جهان روز موعود را انتظار می کشد...