جايگاه دين در
دموکراسي هاي مدرن.
فصل دوم ، بخش سوٌم
---------------------
-تبعيد و انقلاب
-اوضاع نا آرام ، فشار و استبداد حاکم ،توسط در بار ، وعدم
امنيت و حاکميت قانون، در اين دوره از تاريخ انگلستان، مرگ دوست بسيار صادق و صميمي
جان لاک ، لرد شافتسبوري در غربت،و آيندهً نا روشن جامعه انگلستان، لاک را بر آن
داشت ،که که در سال 1686 ،مخفيانه وطن اش
را به قصد هلند ،ترک بکند.در دوران تبعيد و ترس ، لاک رسله معروف خود را ،در زمينه
فلسفه سياسي ، با عنوان : « دو رساله در بارهً حکومت » را در ذهن ،و در آن محيط
آزاد هلند، همراه با ، « رساله اي بر مداراي ديني »را ، پي بريزد.آنروزها لاک در آمستردام ساکن بود،
جاک دوم ، پادشاه انگلستان ، تقاضاي استرداد لاک را از دولت هلند کرد.لاک مجبور شد
، با اسم مستعار بنام وان درليندن،بطور
مخفيانه زندگي بکند.طوفان خشم استبداد سلطنتي ، براي لاک ، خيلي سنگين ،و غير قابل
تحمل بود.در حاليکه چارلز دوم ، جاک دوم ، فشار ، اختناق ، سرکوب ، ترور را شيوهً
حکومت خود قرار داده بودند، لاک چون ساير متفکرين ،و فلاسفه هم عصر خود ، روي
مسئله مقاومت ،و حق نا فرماني مدني در مقابل استبداد را طرح ميريختند. معلوم ميشود
، که در هر شرايط ،سياست ،به مفهوم مديريت عقلاني کشور و جامعه ، موردتوجه لاک
بود. ما مي بينيم ، که مطالعات ،وپزوهشهاي مسائل سياسي ، و تاريخ انگلستان در اين مرحله از زندگي لاک ، اور را بيش از پيش
مشغول کرده بود.انقلاب 1688 انگلستان ، براي لاک غير مترقبه نبود.لاک ، در اين
مرحله ، نه تنها وقايع انگلستان را با دقت و موشکافانه تعقيب ميکرد، فشار و سرکوب
ملت ، از طرف جاک دوم ، قتل مخلفان خانواده ًسلطنتي استوارت، مردم انگلستان را ،
مجبور به دوختن چشم اميد به گيوم دو
اورانژ ، براي مدخله و پايان دادن به استبداد حاکم کرده بود. مورخين ، اين احتما ل
را ميدهند، که لاک در اين مرحله از تاريخ انگلستان، توسط لرد موردان (Lord Mordant )، که کنت پيتر بورگ بود ، گيوم دو اورانژ را براي مداخله ،و پايان
دادن به استبداد جاک دوم ، راهنمائي ميکرد.امٌا لاک در عمل انقلابي ، سهم فعال
نداشت، بلکه مشاور سياسي بود. وقتيکه در انقلاب 1688 ، گيوم دو اورانژ به قصد
انگلستان هلند را ترک کرد ، لاک بطور مخفي در روتردام زندگي ميکرد. دوست لاک ، ژان
لوکلرک ، در بارهً لاک چنين ميگفت : خجالت لاک ، بيشتر از جسارت او بود. امٌا حقيقت
اينست که آن موقع لاک مريض بود. لاک در فوريه 1688 ، هلند را به همراه پرنسس ماري
، که بعدأ به مقام ملکه و با عنوان ملکه ماري دوم ، همراه با شوهرش ، گيوم دو
اورانژ ،به سلطنت رسيد، هلند را به قصد انگلستان ترک کرد.
خواندن اعلاميه معروف به :اعلاميه حقوق ملت ،در 13 فوريه 1689
،در پارلمان ، با شرکت نمايندگان تمام ملت انگلستان ، و پادشاه و ملکه ، که اساس و
پايه دموکراسي پارلماني انگلستان را بنا نهاد ، لاک را بيش از پيش خشنود کرد. چون
اين اعلاميه ، چکيده ً افکار و انديشه ً لاک بود، که سا لها روي آن کار کرده ،و
زحمت کشيده بود. فراموش نکنيم ، که لاک بخاطر انديشه هي سياسي اش تبعيد ،و حتي تهديد
به مرگ شده بود.نتايج حقوقي ، و جوهر فکري اين اعلاميه ، به حاکميت استبداد سلطنتي
، که خود ، بزرگترين عامل بيعدالتي ، و تجاوز به حقوق ملت و نا امني در در جامعه
بود، پايان داد .و يک سلطنت مشروطه ، که حقانيت و قانو نيت خود را از ملت گرفته
بود،و شهروندان را در مقابل هر نوع سوء استفاده از قدرت اغستبدادي ، به هر اسم و
بهر شکلي ، مصون ميداشت، بجاي نهاداين دموکراسي بعد از سه قرن ، هنوز در انگلستان
حاکم است.سنت انگليسي ، که باز مانده (Magna carta) که در
بخش اول به آن اشاره شد، معروف به منشور بزگ ، که از سال 1215 ، پايه و بنيان
دموکراسي را در انگلستان پي نهاده بود، دوباره به انگلستان برگشت و عصر آزادي ،
براي خلاقيت ، ترقي و پيشرفت ملٌت و مملکت آغاز شد، ودر طول چند سال ، انگلستان به بزرگترين قدرت
اقتصادي ، نظامي ، دريائي جهان شد.
(* براي ياد آوري
خوانندگان ايراني لازم است ، به اين نکته اشاره شود ، که در اين دوره از تاريخ
انگلستان ، که ملت براي آزادي و بدست
گرفتن حقوق شهروندي مبارزه ميکردند ، معاصر دوران پاياني سلسله صفويه در ايران است
، که پادشاهان عياش ،و حتي منبع فساد اخلاقي
، بازيچه دست آخوند هاي درباري نظير شيخ السلام ملا محمد باقر مجلسي بودند،
که خرافات ، جهل ، فساد ، ريا و تزوير ، در تمام ارکان دولت و مملکت نفوذ کرده
بود، بطوريکه يک جوان 21 ساله افغاني ، محمود افغان شکوهو عظمت ظاهري ايران صفويه
را تار مارکرد. استبداد و فساد پهلوي ها و ولايت مطلقهً فقيه، که امروز ملت و
مملکت را به نابودي ميکشد ، حاصل اين دوره يعني ، همان عصر صفويه و نفوذ جهل و
خرافات در ارکان مملکت است.)
گيوم دو اورانژ ، پادشاه انگلستان ، نسبت به لاک ، احترام
فوق العاده قائل بود .پادشاه انگلستان ، مقام سفارت ، پيش فردريک سوٌم ، پادشاه
پروس را به لاک پيشنهاد کرد، امٌا او از تجارب کار ديپلماتيک گذشته اش ، به اين نتيجه رسيده بود ، که با اين
نوع کار چندان تمايل نداشت، بعلاوه از سلامتي کامل برخوردار نبود. لاک پيشنهاد شاه
را موًدبانه رد کرد، و به قبول شغلهاي کم مسئليت راضي شد. مدتي رئيس داد گاهاي تجديد
نظر را بعهده گرفت، بعد از مدتي مسئول بخش توسعه بازرگاني و ترويج و توسعه کشاورزي
شد
لاک از فرداي مراجعت اش به انگلستان ، بلاخره مشغول چاپ و
انتشار آثار خود شد. در ماه مارس 1689 ، رسالهً معروف خود را ، در بارهً مداري ديني را به زبان لاتين :Epistola de Tolerantia ، را منتشر
کرد،و همان سا ل نيز ، آنراا به زبان انگليسي ، به چاپ برد. چند مدت پشت سر هم ،
در فوريه 1690 ، رسالهً ديگري را : دور رساله در بارهً حکومت ، و در ماه مارس رسله
ً ديگري از لاک بنام : جستاري در بارهً فهم انساني را منتشر کرد. تاريخ چاپ و
انتشار اين آثار نشان ميدهند، که اين آثار تحليلي و تحقيقي از مسائل سياسي جامعه ،
نيجهً پيروزي انقلاب نبود. به عبارت ديگر ، لاک ، سالهاي متمادي قبل از انقلاب، روي
اين آثار کار کرده بود.آثار جان لاک ، چون رساله هايش ، بر مدارا و رساله اي مشتمل
بر فام انساني ، قبل از آنکه در اختيار خوانندگان گذاشته شوند، لاک ، سالهاي طولاني روي اين مسائل مهم سياسي –اجتماعي ، با ظرافت و
کار ديقيق ، زحمت کشيده ، و آنها را واقعأ آفريذه بود .
اگر چه اين نيز بخشي از حقيقت است ، که نوشته هاي لاک ، خط
و مشي انديشه هاي فلسفي حزب سياسي Whigs را بيان ميکنند، اما در عين حال ، نتيجهً کار
مداوم و تفکر و تعقل روشنفکري است ، که سا لهاي طولاني براي آزادي انسان ، زحمت کشيده
است. حوادث ، و تاريخ پر آشوب سياسي –مذهبي ، و اجتماعي قرن 17 انگلستان ، به تار
پود انديشه هاي لاک، شکل داده است.راه و روشي که انديشه هاي لاک ، بر جامعه ارائه
ميدهد، نتيجهً تکامل طولاني اندشه فيلسوفي است ، که آزادي عقيده ، آزادي ايمان ديني
، و آزادي بيان هر انسان ، در چهار چوب يک انسان آزاد ، تواًم با معنويت ، همراه
با مسئوليت ، هدف نهائي اين انديشه ها هستند.
پايان زندگي جان لاک.
لاک ، در عين حال که مسئوليت يک شغل نسبتأ کم اهميت را داشت
، جهت تکميل آثارونوشته هاي خود، بکارتحقيق و تفسير و تصحيح ادامه ميداد .بخشي از اين سا لهاي عمر را در
بارهً نظريه هاي مربوط به پول ، بهره و نرخ آن ، مقللات متعددي نوشت.بعلاوه ،
انتقادي که به آثار او مينوشتند، جواب ميداد . لاک ، به تنگي نفس و خستگي ريه ها
مبتلا شده بود، و نميتوانست در لندن زندگي بکند. لذا مجبور به ترک اين شهر شد ،و
در اوآتس (Oates ) در خانهً دوست بسيار قديمي و صميمي اش ، خانم ماشام (Laydy Masham )دختر Cudworthe استاد فلسفه در دانشگاه
اکسفورت ، ساکن شد.
جان لاک در 27
اکتبر 1704 ، اين جهان را براي هميشه ترک کرد.بدون شک، لاک ، نه به آزادي مطلق ، و
نه به شناخت مطلق باورداشت.امٌا با نشان دادن محدوده هاي لازم ، که جوامع مدني ،
برايآزادي انسانها بر قرار ميکنند، توانست
، مفهوم و ارزش آزادي را آشکار سازد. فضائل و ارزش آزادي در فلسفه لاک ، نشان ميدهد
، که « مطلق » نه در انسان ، نه در سياست، و نه در ساير زمينه ها ، و مقولات جائي
ندارند. بر روي سنگ قبر جان لاک ، اين جملات به زبان لاتين نوشته شده است.
Litteris innutrius
Co usque tantum
Profecit veritati
Unice litaret.
ازخرمن ادب ، تا آنجا ئيکه ميتوانست
توشه برداشت
در نهايت امکان،
در جستجوي حقيقت بود. (ترجمه )
(پايان فصل دوم )
-
به قلم :کاظم رنجبر
.دکتر در جامعه شناسي سياسي kazem.randjbar@wanadoo.fr
-
اقتباس بطور کامل ، و يا
به اختصار ، با ذکر نام نويسنده ، وسايت عصر –نو بلا مانع است.
-
پاريس 11 اکتبر2005
___________________________________________________________________________
فصل سوٌم بخش اول
نقدي بر رسالهً
مداراي ديني جان لاک به قلم :Jean –Fabien SPITZ استاد
فلسفه سياسي در دانشگاه سوربن پاريس .
ترجمهً از :کاظم رنجبر .(ادامه دارد)