چهارشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۴ - ۱۲ اکتبر ۲۰۰۵

جايگاه دين در دموکراسي هاي مدرن.

 

فصل دوم ، بخش سوٌم

---------------------

-تبعيد و انقلاب

 

-اوضاع نا آرام ، فشار و استبداد حاکم ،توسط در بار ، وعدم امنيت و حاکميت قانون، در اين دوره از تاريخ انگلستان، مرگ دوست بسيار صادق و صميمي جان لاک ، لرد شافتسبوري در غربت،و آيندهً نا روشن جامعه انگلستان، لاک را بر آن داشت ،که  که در سال 1686 ،مخفيانه وطن اش را به قصد هلند ،ترک بکند.در دوران تبعيد و ترس ، لاک رسله معروف خود را ،در زمينه فلسفه سياسي ، با عنوان : « دو رساله در بارهً حکومت » را در ذهن ،و در آن محيط آزاد هلند، همراه با ، « رساله اي بر مداراي ديني »را  ، پي بريزد.آنروزها لاک در آمستردام ساکن بود، جاک دوم ، پادشاه انگلستان ، تقاضاي استرداد لاک را از دولت هلند کرد.لاک مجبور شد ، با اسم مستعار بنام  وان درليندن،بطور مخفيانه زندگي بکند.طوفان خشم استبداد سلطنتي ، براي لاک ، خيلي سنگين ،و غير قابل تحمل بود.در حاليکه چارلز دوم ، جاک دوم ، فشار ، اختناق ، سرکوب ، ترور را شيوهً حکومت خود قرار داده بودند، لاک چون ساير متفکرين ،و فلاسفه هم عصر خود ، روي مسئله مقاومت ،و حق نا فرماني مدني در مقابل استبداد را طرح ميريختند. معلوم ميشود ، که در هر شرايط ،سياست ،به مفهوم مديريت عقلاني کشور و جامعه ، موردتوجه لاک بود. ما مي بينيم ، که مطالعات ،وپزوهشهاي مسائل سياسي ، و تاريخ انگلستان  در اين مرحله از زندگي لاک ، اور را بيش از پيش مشغول کرده بود.انقلاب 1688 انگلستان ، براي لاک غير مترقبه نبود.لاک ، در اين مرحله ، نه تنها وقايع انگلستان را با دقت و موشکافانه تعقيب ميکرد، فشار و سرکوب ملت ، از طرف جاک دوم ، قتل مخلفان خانواده ًسلطنتي استوارت، مردم انگلستان را ، مجبور به دوختن چشم اميد به  گيوم دو اورانژ ، براي مدخله و پايان دادن به استبداد حاکم کرده بود. مورخين ، اين احتما ل را ميدهند، که لاک در اين مرحله از تاريخ انگلستان، توسط لرد موردان (Lord Mordant )، که کنت پيتر بورگ بود ، گيوم دو اورانژ را براي مداخله ،و پايان دادن به استبداد جاک دوم ، راهنمائي ميکرد.امٌا لاک در عمل انقلابي ، سهم فعال نداشت، بلکه مشاور سياسي بود. وقتيکه در انقلاب 1688 ، گيوم دو اورانژ به قصد انگلستان هلند را ترک کرد ، لاک بطور مخفي در روتردام زندگي ميکرد. دوست لاک ، ژان لوکلرک ، در بارهً لاک چنين ميگفت : خجالت لاک ، بيشتر از جسارت او بود. امٌا حقيقت اينست که آن موقع لاک مريض بود. لاک در فوريه 1688 ، هلند را به همراه پرنسس ماري ، که بعدأ به مقام ملکه و با عنوان ملکه ماري دوم ، همراه با شوهرش ، گيوم دو اورانژ ،به سلطنت رسيد، هلند را به قصد انگلستان ترک کرد.

خواندن اعلاميه معروف به :اعلاميه حقوق ملت ،در 13 فوريه 1689 ،در پارلمان ، با شرکت نمايندگان تمام ملت انگلستان ، و پادشاه و ملکه ، که اساس و پايه دموکراسي پارلماني انگلستان را بنا نهاد ، لاک را بيش از پيش خشنود کرد. چون اين اعلاميه ، چکيده ً افکار و انديشه ً لاک بود، که سا لها روي آن کار کرده ،و زحمت کشيده بود. فراموش نکنيم ، که لاک بخاطر انديشه هي سياسي اش تبعيد ،و حتي تهديد به مرگ شده بود.نتايج حقوقي ، و جوهر فکري اين اعلاميه ، به حاکميت استبداد سلطنتي ، که خود ، بزرگترين عامل بيعدالتي ، و تجاوز به حقوق ملت و نا امني در در جامعه بود، پايان داد .و يک سلطنت مشروطه ، که حقانيت و قانو نيت خود را از ملت گرفته بود،و شهروندان را در مقابل هر نوع سوء استفاده از قدرت اغستبدادي ، به هر اسم و بهر شکلي ، مصون ميداشت، بجاي نهاداين دموکراسي بعد از سه قرن ، هنوز در انگلستان حاکم است.سنت انگليسي ، که باز مانده (Magna carta) که در بخش اول به آن اشاره شد، معروف به منشور بزگ ، که از سال 1215 ، پايه و بنيان دموکراسي را در انگلستان پي نهاده بود، دوباره به انگلستان برگشت و عصر آزادي ، براي خلاقيت ، ترقي و پيشرفت ملٌت و مملکت آغاز شد، ودر  طول چند سال ، انگلستان به بزرگترين قدرت اقتصادي ، نظامي ، دريائي جهان شد.

  (* براي ياد آوري خوانندگان ايراني لازم است ، به اين نکته اشاره شود ، که در اين دوره از تاريخ انگلستان ، که ملت  براي آزادي و بدست گرفتن حقوق شهروندي مبارزه ميکردند ، معاصر دوران پاياني سلسله صفويه در ايران است ، که پادشاهان عياش ،و حتي منبع فساد اخلاقي  ، بازيچه دست آخوند هاي درباري نظير شيخ السلام ملا محمد باقر مجلسي بودند، که خرافات ، جهل ، فساد ، ريا و تزوير ، در تمام ارکان دولت و مملکت نفوذ کرده بود، بطوريکه يک جوان 21 ساله افغاني ، محمود افغان شکوهو عظمت ظاهري ايران صفويه را تار مارکرد. استبداد و فساد پهلوي ها و ولايت مطلقهً فقيه، که امروز ملت و مملکت را به نابودي ميکشد ، حاصل اين دوره يعني ، همان عصر صفويه و نفوذ جهل و خرافات در ارکان مملکت است.)

گيوم دو اورانژ ، پادشاه انگلستان ، نسبت به لاک ، احترام فوق العاده قائل بود .پادشاه انگلستان ، مقام سفارت ، پيش فردريک سوٌم ، پادشاه پروس را به لاک پيشنهاد کرد، امٌا او از تجارب کار ديپلماتيک  گذشته اش ، به اين نتيجه رسيده بود ، که با اين نوع کار چندان تمايل نداشت، بعلاوه از سلامتي کامل برخوردار نبود. لاک پيشنهاد شاه را موًدبانه رد کرد، و به قبول شغلهاي کم مسئليت راضي شد. مدتي رئيس داد گاهاي تجديد نظر را بعهده گرفت، بعد از مدتي مسئول بخش توسعه بازرگاني و ترويج و توسعه کشاورزي شد

لاک از فرداي مراجعت اش به انگلستان ، بلاخره مشغول چاپ و انتشار آثار خود شد. در ماه مارس 1689 ، رسالهً معروف خود را ، در بارهً مداري ديني  را به زبان لاتين :Epistola de Tolerantia  ، را منتشر کرد،و همان سا ل نيز ، آنراا به زبان انگليسي ، به چاپ برد. چند مدت پشت سر هم ، در فوريه 1690 ، رسالهً ديگري را : دور رساله در بارهً حکومت ، و در ماه مارس رسله ً ديگري از لاک بنام : جستاري در بارهً فهم انساني را منتشر کرد. تاريخ چاپ و انتشار اين آثار نشان ميدهند، که اين آثار تحليلي و تحقيقي از مسائل سياسي جامعه ، نيجهً پيروزي انقلاب نبود. به عبارت ديگر ، لاک ، سالهاي متمادي قبل از انقلاب، روي اين آثار کار کرده بود.آثار جان لاک ، چون رساله هايش ، بر مدارا و رساله اي مشتمل بر فام انساني ، قبل از آنکه در اختيار خوانندگان گذاشته شوند، لاک ، سالهاي طولاني  روي اين مسائل مهم سياسي –اجتماعي ، با ظرافت و کار ديقيق ، زحمت کشيده ، و آنها را واقعأ آفريذه بود .

اگر چه اين نيز بخشي از حقيقت است ، که نوشته هاي لاک ، خط و مشي انديشه هاي فلسفي حزب سياسي Whigs  را بيان ميکنند، اما در عين حال ، نتيجهً کار مداوم و تفکر و تعقل روشنفکري است ، که سا لهاي طولاني براي آزادي انسان ، زحمت کشيده است. حوادث ، و تاريخ پر آشوب سياسي –مذهبي ، و اجتماعي قرن 17 انگلستان ، به تار پود انديشه هاي لاک، شکل داده است.راه و روشي که انديشه هاي لاک ، بر جامعه ارائه ميدهد، نتيجهً تکامل طولاني اندشه فيلسوفي است ، که آزادي عقيده ، آزادي ايمان ديني ، و آزادي بيان هر انسان ، در چهار چوب يک انسان آزاد ، تواًم با معنويت ، همراه با مسئوليت ، هدف نهائي اين انديشه ها هستند.

پايان زندگي جان لاک.

لاک ، در عين حال که مسئوليت يک شغل نسبتأ کم اهميت را داشت ، جهت تکميل آثارونوشته هاي خود، بکارتحقيق و تفسير و تصحيح  ادامه ميداد .بخشي از اين سا لهاي عمر را در بارهً نظريه هاي مربوط به پول ، بهره و نرخ آن ، مقللات متعددي نوشت.بعلاوه ، انتقادي که به آثار او مينوشتند، جواب ميداد . لاک ، به تنگي نفس و خستگي ريه ها مبتلا شده بود، و نميتوانست در لندن زندگي بکند. لذا مجبور به ترک اين شهر شد ،و در اوآتس (Oates ) در خانهً دوست بسيار قديمي و صميمي اش ، خانم ماشام (Laydy Masham )دختر  Cudworthe  استاد فلسفه در دانشگاه اکسفورت ، ساکن شد.

 جان لاک در 27 اکتبر 1704 ، اين جهان را براي هميشه ترک کرد.بدون شک، لاک ، نه به آزادي مطلق ، و نه به شناخت مطلق باورداشت.امٌا با نشان دادن محدوده هاي لازم ، که جوامع مدني ، برايآزادي انسانها  بر قرار ميکنند، توانست ، مفهوم و ارزش آزادي را آشکار سازد. فضائل و ارزش آزادي در فلسفه لاک ، نشان ميدهد ، که « مطلق » نه در انسان ، نه در سياست، و نه در ساير زمينه ها ، و مقولات جائي ندارند. بر روي سنگ قبر جان لاک ، اين جملات به زبان لاتين نوشته شده است.

 

 

 

 

Litteris innutrius

Co usque tantum

Profecit veritati

Unice litaret.

ازخرمن ادب ، تا آنجا ئيکه ميتوانست

توشه برداشت

در نهايت امکان،

در جستجوي حقيقت بود. (ترجمه )

(پايان فصل دوم )

 

 

-          به قلم :کاظم رنجبر .دکتر در جامعه شناسي سياسي kazem.randjbar@wanadoo.fr

-          اقتباس بطور کامل ، و يا به اختصار ، با ذکر نام نويسنده ، وسايت عصر –نو بلا مانع است.

-          پاريس 11 اکتبر2005

 ___________________________________________________________________________

فصل سوٌم بخش اول

 نقدي بر رسالهً مداراي ديني جان لاک به قلم :Jean –Fabien  SPITZ  استاد فلسفه  سياسي در دانشگاه سوربن پاريس . ترجمهً از :کاظم رنجبر .(ادامه دارد)