چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۴ - ۵ اکتبر ۲۰۰۵

-فصل دوٌم-بخش دوٌم

-جايگاه دين در دموکراسي هاي نوين

 

همان اندازه که اين دانشمندان ،از عقل و علم ، شعور و آگاهي ، برخوردار بودند، به همان اندازه نيز در مسائل عقيدتی ، ديني ، از خود وسعت ديد ، سعه صدر ،و مدارا نشان ميدادند.رفتار اين دانشمندان براي شکل گيري  حا کميت خرد ومنطق در نزد لاک بسيار با ارزش بود.اين بينش و تسامح و تساهل در آن زمان به مکتب  latitudinarisme معروف بود ، که طرفداران فلسفه افلاطون ، آنرا در دانشگاه کمبريج تدريس ميکردند.خلاصه مکتب latitudinarisme ، اينست که ميگويد:«... همهً اديان و همهً مذاهب ، همهً اقوام ،و همهً انسانها ، بشرطي که فرد از صدق باطن به پروردگار ايمان داشته باشد، و در زندگي اجتماعي و در رابطه با انسانها و همنوعان خود ، پايبند  تقوي ، فضيلت ، معنويت و عدالت باشد، آخرت خود را در آن دنيا نجات خواهد داد. نجات آخرت ، در انحصار فلان قوم ، فلان نژاد ، فلان دين و يا فلان مذهب نيست.لاک بدون اينکه از باور ايماني خود دست بکشد، روز بروز ، از تربيت ديني تحميل شده از طرف خانواده اش ، که از فرقهً پالايش دينان (puritanisme)بودند، در آن سا لها فاصله ميگيرد. در اين مرحله از دوران تحصيل ، لاک به علم پزشکي گرايش پيدا ميکند. در دانشگاه اکسفورد ، بخشي از پزشکان ،ا نجمن علمي بنام  رويا ل سوسيتي(Royal society) انجمن سلطنتي  بنا نهاده بودند ، که از شهرت بسيار برخوردار بود.لاک در سال 1660 مجذوب اين محفل علمي شده بود ،و در جلسات آن شرکت ميکرد. اگر چه لاک هرگز به عنوان دکتر در پزشکي نائل نشد ( ا لبته بخاطر مطالعات عميق در ساير رشته هاي علمي و فلسفي و پيش آمد هاي زندگي بود که لاک دکتراي پزشکي خود را نگذراند.) امٌا با وجود اين ، دانش و آ گاهي او در رشته ً پزشکي ، به اندازه اي بود ، که آنرا در خدمت دوستان خود قرار ميداد.درست بخاطر آشنائي به علوم پزشکي بود ، که لاک توانست به کمک آن علم ، به ماهيت و ذات رفتارهاي روحي و رواني انسان پي ببرد (3)

 لاک  ، در زمينهً سياسي ، هرگز يک مبارز و فعال سياسي نبود. حتي در اين سالها ، از لحاظ عقايد سياسي ، از موضع حزب طرفداران پارلمان دور بود.حکومت کرومول از 1653 تا 1659 ، که در تاريخ انگلستان بنام پروتکتورا (Protectoraحکومت وصي ، يا ولي بر ملت . مثل ايران امروز در نظام ولايت مطلقه فقيه بر ملت صغير )براي لاک چندان قابل قبول نبود. از اينکه ه – ر فوکس بورن (H.R. Fox Bourn )ميگويد ،لاک ذاتأ منش ليبر اليسم داشت، بايد به اين نظريه ، محتاطانه نگريست.اين واقعيت است ، که در سال دٌوم  تحصيلات دانشگاهي ، لاک براي تمجيد از شخصيت کرومول ، دو قطعه شعر ، يکي به زبان انگليسي ،و آن ديگري به زبان لا تين سروده بود،با وجود اين ، با يکي از استادان خود بنام  Pococke  که طرفدار سلطنت مشروطه  بود ، آشنائي داشت،و بنوعي از او تغذيه روحي ميکرد، که در نهايت ، اين آشنائي به دوستي عميق و صديق اين دو شخص منتهي شد.در فوريه 1660 ، پدر لاک در گذشت ،و چند ماه بعداز آن ، برادرش توماس نيز فوت کرد.با مرگ پدر ، لاک از عقايد سياسي طرفداري از پارلمان ، که عقيدهً سياسي حاکم در خانواده بود ، احسا س رهائي کرد، در انديشه هاي ليبراليسم تا حدي مردد ماند.

هجو نامه  ايکه با عنوان «Reflection on the  Roman commonweathe » ، که در تاريخ 1661 در انگلستان بدون نام و نشان منتشر شد،و محتوي اين هجو نامه ، که انديشه هاي ليبراليسم را به استهزاً ميکشيد، سا لها نويسندهً  آن هجو نامه را به لاک نسبت ميدادند. بعد ها معلوم شد ، که آن هجو نامه از لاک نبود ، و شخصي بنام والتر موايلWalter Moyel   آنرا نوشته است.

 بعد از مراجعت چارلز دوم ، بعنوان پادشاه انگلستان ، لاک دو رساله ، يکي به زبام انگليسي ، و آن ديگري به زبان لاتين نوشت، که در هردو اين رساله ،لاک قدرت پادشاهان و اطاعت رعايا را از زمامدار توجيه ميکند اين دو رساله ، که هردو بصورت لايحه ًدفاعيه نوشته شده است، بصورت دستخط هنوزباقي است، که انديشه هاي آن زمان لاک را با انديشه هاي توماس هابس نزديک ميکند. فراموش نکنيم ، که هابس ، با مشاهده ً جنگهاي داخلي و مذهبي و خرابي هاي ناشي از آنها ، بر اين عقيده بود، که شهروندان بعد از برقراري قرار داد اجتماعي با زمامدار ، براي حفظ آرامش و امنيت جامعه ، بايد مطلقأ از زمامدار اطاعت بکنند، مگر آنکه زمامدار قرارداد اجتماعي توده مردم را زير پا بگذارد. لاک از اين انديشه دفاع ميکرد، ولو اينکه تا اندازه اي با رسالهً « مدارا» ي او در تضاد بود. لاک آن زمان از وجود يک حکومت ايکه ضامن امنيت جامعه باشد، دفاع ميکرد.معلوم است ، که لاک ، يک مرحله از زندگي اش ، مخالف ليبراليسم بود. با وجود اينکه ، لاک ، به داشتن افکار و انديشه هابس را انکار ميکرد، ولي خود نيز اعتراف ميکند، که انديشه  ها  و سايهً هابس در طول زندگي و تفکرات فلسفي اش ، او را راهنمائي ميکردند.

در سال 1666، لاک به عنوان منشي مخصوص سفير انگلستان ، سير والتر وار، Sir Walter Varre  به براندنبورگ رفت. در مراجعت به انگلستان ، اينبار  نيز شغل منشي مخصوص  سفير انگلستان ، در اسپانيا به او پيشنهاد شد.امٌا لاک اين شغل را قبول نکردو در شهر دانشگاهي اکسفورد سا کن شد.در تابستان 1666 بود که لاک  لرد معروف  آشلي Lord  Ashley را به عنوان پزشک ، معا لجه کرد. بين اين دو شخص از آن تاريخ ، يک دوستي بسيار عميق ، و صادقانه بر قرارشد، که فقط مرگ آنها را از هم جدا کرد..لرد آشلي ، هنوز رهبر حزب مخالف نبود، امٌا يک روح مبارز سياسي داشت.او نمايندهً پارلمان، سياستمدار فعال ، شخصيت ي کاملأ تاثير گذار بود.لرد آشلي با اين خصوصيات ، مخالف هرنوع قدرت خود کامه بود، و علنأ دشمني خود را با چارلز اوٌل پادشاه خود کامهً انگلستان و مدافع نظامي اش ، ژنرال لامبرت را ابراز ميداشت.در سال 1659 ، بعد از کنا ره گيري ريشارد کرومول ، پسر اليويه کرومول ، از زمامداري انگلستان، لرد آشلي ، از ژنرال مونک ، فرمانده نيروهاي نظامي اسکاتلند، پشتيباني کرد.اين ژنرال ، يکي از طرفداران عدالت اجتماعي و برابري بود..در يک کشوري که سياست ، با مذهب ، تنگاتنگ در هم آميخته بود، لرد  آشلي ، با يک روح آزاده منش ، طرفدار مدارا و آزادي دين در جامعه بود.

لرد آشلي وقتيکه لاک را شناخت ، زماني بود، که با سياستهاي دولت ، که بازور ميخواست يک دين واحدي را بر ملت تحميل بکند ، مبارزه ميکرد.اين لرد، سياست تحميل دين واحد از طريق زور وا ستبداد  بر ملت را براي جامعه و همچنين بر اي دين مضٌر وخطرناک ميدانست .در اين زمان لاک به عنوان منشي ، در ماموريتهاي خارجي آشلي ، او را همراهي ميکرد.بعد از چند ماموريت ، لاک تصميم گرفت ، مقيم اکسفورد شده و به تحصيلات پزشکي اش را که شروع کرده بود ، ادامه دهد.لاک در بعضي از کارهاي تحقيقي ،و اکتشافي دوست خود ، فيزيکدان معروف و مشهور ، روبرت بويل  ، به او کمک ميکرد.لاک مدتي بعد ، پزشک مخصوص لرد آشلي شد،و دو سال بعد از اين به عضويت انجمن علمي معروف ، رويال سوسيتي در آمد. در اين سالها ، دو رساله معروف در دانش پزشکي ، با عنوانهاي آناتوميکا ،Anatomica  در سال 1668 ، و رساله ديگري را با عنوان ، از هنر پزشکي  De Art  Medica  را در سال 1669 ، به زبان لاتين نوشت ومنتشر کرد، که  اين دو رساله باعث شهرت لاک شدند.لاک ، عقيده و علاقه مفرط خود را به علوم مشاهداتي ،دقيق و تجربي را پنهان نميکرد. و اين علوم را لاک به عنوان استدلال نظري خالص  ميناميد ، و مگفت که مخصوص بيکاران است. منظور لاک از بيکاران ، تحقير اين علوم نيست ، بلکه منظورش اينست که در  اين علوم ، براي رسيدن به نتايج مهم ، وقت کافي لازم است، که متاسفانه همه تميتوانند چنين وقتي داشته باشند، فقط بيکاران وقت زياد در اختيار دارند.اگر کسي مثل « بيکاران » وقت کافي نداشته باشد، در اين علوم نميتواند پيشرفت داشته باشد.لاک نتايج علوم تجربي در جامعه را ، مفيد تر از علوم نظري ميدانست لاک در يک گفتگوئي بطور اتفاقي ، به دوست معروف خود جمس تايرل Games Tyrell چنين ميگويد:اگر ما قبلأ ظرافت ، امکانات ،و اهداف و درک خود را از اصول اخلاق ،  اديان الهي را آزمايش و تجربه نکنيم ، نميتوانيم آنها را بطور محکم و مستمر ، در جامعه بر قرار کنيم.لاک در رساله معروف خود با عنوان :« جستاري در بارهً فهم انساني » که آنرا قبل از 1690 امکان انتشارش اش نبود، وقتيکه چاپ و منتشر کرد،از آن تاريخ لاک به عنوان فيلسوف  «درک انساني » معروف شد.( Essai concernant  L’entendement Humain)

معذالک، سالها پشت سرهم مي آ مدند ،و مي گذشتند، لاک در آن جامعه در حا ل تحول و آشوب ، کمتر وقت پيدا ميکرد ، به ظرافت افکار فلسفي اش افزوده و آنها را تحکيم بخشد.

(خوانندگان ملاحظه فرمايند ، که در قرن 17 ، مسائل شعور و درک انساني ، در کشور انگلستان ، از چه زوايايي فلسفي و علوم تجربي ، چون پزشکي ، فيزيک ، نجوم ، رياضيا ت ، اقتصاد،  مورد ،  مطالعه قرار ميگرفتند، و در ايران اسلامي ، که روحانيون را علماي اعلام و علامه مينامند، در سالهاي اول نقلاب ، «آيت الله » محمد گيلاني ، دادستان کٌل انقلاب ، که مرگ و زندگي انسانها را در دست داشت اين مسئله را از راديو به بحث و فحص کشيده بود ، که من راقم اين سطور ، شخصأ از راديو جمهوري اسلامي آن وقت  شنيدم، و بطور مختصر بيان ميکنم. «...» اگر پسر جواني در طبقه اول منزل مسکوني بخوابد،و در طبقه هم کف ، عمٌه همين پسر در خواب باشد، ودر آن شب اتفاقأ زلزله اي رخ بدهد،و پسر جوان از طبقه اول ، به رختخواب عمه اش بيافتد،د رهنگام افتادن ناگهاني ، دخول حادث شود،و عمه ناشي از اين دخول باردار شود، بچهً بدنيا آمده حلال زاده است يا حرام زاده ؟!!! آيا جان لاک حق نداشت از اين مزخرفات گوئي هاي در زمان خود ، که در ايران به بحث طلبگي ودر اروپاي قرن 17 به La disputation  معروف است ، متنفر نباشد ؟!! آيا تعجب ميکنيد ،که در هزاره سوم ، ملت ايران با اين علماي اعلام و علامه ها با چه درد و رنج جهل و استبداد و فساد درگير است ؟!!)

تا ثير کنت شافتسبري در انديشه هاي جان لاک (Le conte de shaftesbury.)

 

-وقتيکه لرد آشلي ، به عضويت مجلس لرد (مجلس اعيان ) رسيد، به مقام لرد کنت شافتسبري ، ارتقاء پيدا کرد،و از لاک خواست ، که مسئوليتهاي در امور مربوط به منافع مالي سازمان کليسا و بازرگاني  را بعهده بگيرد. لاک اين مسئوليتها را پذيرفت. تا سال 1675 ، با عنوان منشي مخصوص شافتسبوري، کار کرد.قبول اين شغل ، بدون مشکلات و مخالفتهاو کدورتها ي ديگران نبود.امٌا سالهائيکه لاک در مدرسهً «کليساي مسيح » تحصيل ميکرد، وظيفهً مسئوليت سياسي را ، با معيار اطاعت  شهروندان از قوانين را ، به مفهوم انديشه هاي سياسي توماس هابس مي  سنجيد. لاک در سال 1666 ، رساله اي بر  موضوع و مفهوم فلسفي  ، «مدارا » نوشت، که در آن بطور آشکار و روشن بيان کرد ، که مدارا ، براي زمامداران يک وظيفه سياسي است. لاک ميگفت ، مدارا بايد در درجهً اول  شامل اقليتهاي مذهبي باشد.اکثريت مذهبي مورد تهديد و اجبار قرار نميگيرند ، بلکه اين اقليت است ، که بايد حکومت با آنها  با مدارا رفتار کند . (لاک متاسفانه در قرن 17 زندگي ميکرد ،و گرنه ميديد که در ايران «اسلام ناب محٌمدي و عدل علي !!! جبرو اجبار و استبداد ديني اقليت و اکثريت نمي شناسد.تاکيد از ما است )

اقليتهاي مذهبي در زمان لاک ، شامل پالايش دينان ،(puritanisme )، پرسبيترينها ، کاتوليکها و پاپيستها بودند.لاک مصرانه مخالف سياست وحدت ديني بود. او قاطعانه از آزادي مذهب و عقيده دفاع ميکرد.لاک عقيده داشت ، وحدت ديني ، دين را تبديل به دين حکومتي ميکند، واين عمل در نهايت به اطاعت اجباري جامعه از دستگاه حکومتي منتهي ميشود.لاک تا اندازه اي روشن ، پيشبيني کرده بود ، که سياست اجبار دين واحد ، باعث بروز مسائل سياسي و بحران اجتماعي خواهد شد.

کنت شافتسبوري ، دوست جان لاک ، در يک رساله اي بنام « آزادي مذاهب در بين اقليتها » ، که به پادشاه انگلستان ارسال داشته بود ، اين رساله را بر مبناي انديشه هاي لاک تهيه کرده بود.آزادي مذاهب در بين اقليتها ، بخش مهم آزادي هاي  شهروندان را تائيد و تضمين ميکند، که جزئي از سياست ليبرالي ،و حکومت مدني  ميباشد.در اين سالها لاک از گرايش به انديشه هاي توماس هابس ، بطور هميشه جدا ميشود. در اين سال لرد شافتسبري ، از لاک ميخواهد ، که براي ادرهً ايالت کارولين، واقع در امريکا ، که آن زمان ، بخشي از مستعمرات انگلستان بود، و ثروتمندان بزرگ انگلستان ، اين سرزمينها را بعنوان املاک خود اداره ميکردند، يک قانون اساسي بنويسد. اين قانون اساسي را لاک در سال 1670 ، براي ايالات کارولين نوشت و به اجراء گذاشته شد.امٌا در سال 1693، اين قانون را فسخ کرده و کنار گذاشتند.

با اينکه بخشي از اين قانون کهنه شده و از آن بوي گند فئوداليسم به مشام ميرسيد، امٌا در عين حال، در همين قانون نوشته از طرف لاک ، تعادل قدرت، در دستگاه دولت کاملأ بچشم ميخورد.همين تعادل قدرت در دستگاه دولت ، انديشه و فکر اساسي لاک در تنظيم نظريه هاي سياسي او ، يعني ليبراليسم شد.اين موضوع را نبايد فراموش کرد، که در آن شرايط  سياسي –اجتماعي انگلستان آن زمان ، لاک سخت نگران محتوي قانون مدارا بود.چارلز دوم ، پادشاه انگلستان ، در سال 1672 ، سالي که شافتسبوري ، به مقام وزارت دادگستري رسيد، با يک ا علاميه ، تمام محکوميتهاي اقليتهاي مذهبي را بخشيد. اگرچه ثبات و امنيت داخلي انگلستان استوار نبود، لاک با اجراي قانون مداراي ديني ،و عفو مجرمين اقليتهاي مذهبي ، به ظهور خصومت ،و عداوتهاي بين پروتستانها و کاتوليکها  پي برده بود.در يک کشوري که تمام ا عمال سياسي بر معيار مفهوم مذهبي ، تحليل و ارزيابي ميشد ، رفتار و آداب مذهبي را به يک عمل سياسي تعبير ميکردند.لاک در مقابل اين سئوال قرار داشت : زير بناي آزادي ، که اساس حرمت و کرامت انساني است ، چگونه ميتوان آنرا پايه ريزي کرد ؟

دقت نظر و کنجکاوي لاک بيشتر مصروف علوم سياست ميشد ، او در اين دوره کمتر فعاليت روشنفکري داشت. در سالهاي بين 1672 ، تا سال 1675 ، ، در هنگام همکاري با وزير دادگستري ، لاک ، روي فلسفه دکارت و تئوري هاي فيزيک دان معروف ، توماس سيدني هام ، کار ميکرد. در همين هنگام نيز پيش استاد اقتصاد، دبليو پتي W-Petty، اقتصاد سياسي تحصيل ميکرد. لاک به روش تدريس دانشگاه مونپليه Montpellier  فرانسه علاقه مخصوص نشان ميداد. اين روش تدريس دانشگاهي ، بنام روش کلينيکي معروف بود .در اين زمان لاک براي رساله خود ، « جستاري در بارهً فهم انساني »، طرحهاي مختلفي را پيش بيني کرده بود. با وجود منافع مختلف ، ناشي از کنجکاوي هاي  علمي اش ، زندگي پر تحرک شافتسبوري ، لاک را بر آن داشت، که نسبت به فعاليتهاي سياسي ، تا اندازه اي محتاط باشد.

 وقتيکه در سال 1675 ، پادشاه انگلستان ، شافتسبوري را به اتهام جمهوري خواهي ، از کار برکنار کرد، لاک همراه دوست خود ، مخفيانه  انگلستان را به قصد فرانسه ترک کردند. اين مهاجرت تا سال 1679، ادامه داشت.لاک مدٌت دو سال در شهر جنو.بي فرانسه يعني مونپليه ساکن شد. دانشکدهً پزشکي مونپليه ، يکي از دانشکده هاي معتبر اروپا بود (1) لاک در حاليکه در آن زمان 43 سال داشت، به تحصيلات پزشکي خود در مونپليه ادامه داد.، در ضمن ، با استفاده از آب هواي مساعد و آفتابي جنوب فرانسه ، به سلامتي جسماني خود، که ناشي از کار و فعاليتهاي طولاني خسته شده بود، روح و قدرت تازه بخشيد. دو سال بعدلاک مقيم پاريس شد، وپيش يکي از خانواده هاي که با لرد شافتسبوري  آشنائي داشت ، شروع به کار تدريس و تحقيق کرد.لاک بعد از مراجعت مجدد به مونپليه و برگشت به پاريس ، بلا خره در سال 1679 ، به لندن برگشت. چارلز دوم زير فشار افکار عمومي و خواسته مردم ، بار ديگر مقام وزارت دادگستري را به لرد شافتسبوري بازگردانيد.در اين دوره جو ٌ سياسي انگلستان بسيار تاريک و مبهم بود.مسئله جانشيني چارلز دوم ، اختلاف بين پروتستانها  سلطنت طلب  در مقابل کاتوليکهاي طرفدار برادر  پادشاه، که کاتوليک بود، روز  بروز شدت پيدا ميکرد.

کاتوليکها بر اين عقيده بودند، که جانشين قانوني شاه ، برادرکاتوليک او او جاک دوم ، است.، که با مرگ چارلزدوم در سال 1685 ، به سلطنت رسيد.بعد از تغيرات ناگهاني ، لرد شافتسبوري ، به جرم رهبري مخالفان شاه دستگير ،و در برج معروف لندن زنداني شد. شافتسبوري را به اتهام کمک به منتموت( Montmout) پسر نامشروع ، ولي پرتستان چارلز دوم ، براي رسيدن به سلطنت، دستگير کرده بودند. امٌا شافتسبوري که از محبوبيت بسيار در بين مردم و افکار عمومي بر خوردار بود،زير فشار خواسته مردم از زندان آزاد شد، و مدتي در آکسفورد اقامت گزيد. اما بار ديگر شافتسبوري توسط پليس  بازداشت شد، امٌا دادگاه او را تبرئه کرد. امٌا اينبار  شافتسبوري ، انگلستان را  براي هميشه ، به قصد هلند، ترک کرد. در آن زمان هلند کشور بسيار مترقي و دموکرات بود  لرد شافتسبوري بلاخره بعد از سالها مبارزه عليه خود کامگي ديکتاتور ها در ژانويه 1683 ، دور از وطن خود ، وطني که صادقانه براي عزت و شکوه آن مبارزه کرده بود، در هلند در گذشت .لاک دوست صميمي و وفادار او کتبهً سنگي شافتيسبوري را نوشت.

 

فصل دوم.بخش سوٌم

-تبعيد و انقلاب .

ادامه دارد

- به قلم کا ظم رنجبر . دکتر در جامعه  شناسي سياسي kazem.randjbar@wanadoo.fr

- اقتباس بطور کامل و  يا به اختصار با ذکر نام نويسنده ،و سايت عصر نو بلا مانع است.

 

(1)دانشکدهً پزشکي مونپليه ، از زمانهائيکه اين بخش از فرانسه متعلق به اسپانيا بود ، تحت تاثير علوم پزشکي دوران طلائي تمدن ا سلامي  اسپانياي مسلمان ، که تمام دانشمندان مسلمان و غير مسلمان ، با مداراي ديني و احترام متقابل در کنار هم زندگي ميکردند، و دانشمنداني چون ابن رشد مسلمان در کنر موسي بن ميمون يهودي ، هر دو فيلسوف ، پزشک ، منجم  ، رياضي دان بودند، توانستند، علوم پزشکي را که از پزشکان ا يراني چون بوعلي سينا مايه گرفته بود، در اين بخش از اروپا توسعه بدهند. همين امروز هم ، دانشکدهً پزشکي مونپليه در فرانسه معروف است . ويکي از بيمارستانهاي معروف حومه پاريس بنام بيمارستا ن بوعلي سينا  (Hopital  d’ Avicenne ) معروف است روش طب باليني را براي اولين بار بو علي سينا مبتکر آن بود ،که جان لاک از ان بنام روش کلينيکي  منتسب به دانشکدهً پزشکي مونپليه ياد ميکند.در زمان حيات، بوعلي سينا هم اين پزشک عاليقدر ايراني از دست پادشاهان متعصب و خونخوار همراه با مفتيان دين فروش بد کردار ، اغلب مورد تهديد و آزار قرا ميگرفت، و بخشي از زندگي اش را در خفاو يا در جابجائي و آوارگي گذراند..