جمعه ۱ مهر ۱۳۸۴ - ۲۳ سپتامبر ۲۰۰۵

 

نقدي بر نوشته پرويز ورجاوند

لائيك ، بي خدا نيست

 

هوشنگ ماهرويان

روزنامه شرق

   

آقاي دكتر پرويز ورجاوند در مقاله «سكولاريم نه لامذهب» در روزنامه شرق شنبه ۲۶ شهريور تفاوت سكولاريسم و لامذهبي را برشمرده اند. ايشان به عنوان سخنگوي جبهه ملي و به قصد پاسخگويي به نوشته اي از آقاي قوچاني اين مقاله را تحرير كرده اند. در جايي از مقاله مي نويسند: «تلاش براي دستيابي به سكولاريسم را به چپ هاي كمونيست نسبت ندهيم و بپذيريم كه اين مهم از آغاز از ميان تفكر ملي برخاسته و تا به امروز اين پرچم بر دوش نيروهاي ملي حمل شده است.»ايشان به درستي تفاوت سكولاريسم را كه متعلق به ليبراليسم است با «آته ايسم» كمونيست ها برشمرده اند، اشتباهي كه مرتباً تكرار مي شود. به هر كس كه مي خواهند بگويند بي دين مي گويند سكولار. ولي آيا به راستي ماركسيست ها سكولار هستند يا خود را فراتر از آن مي دانند؟ سكولارها معتقد به آزادي دولت از مذهب اند، در صورتي كه ماركس در كتاب «درباره مسئله يهود» كه از نوشته هاي دوران جواني اوست، مي نويسد: «آزادي دولت از مذهب، آزادي انسان واقعي از مذهب نيست.» پس ماركسيست ها خود را فراتر از سكولاريسم مي برند و چون تفكيك حوزه حكومتي و حوزه عمومي و حوزه خصوصي را قبول ندارند و آن را از آن ليبرال دموكراسي كه متعلق به بورژوازي است مي دانند پس قصد از ميان برداشتن مذهب را مي كنند. آنها همچون ماركس در مقدمه «گامي در نقد فلسفه حق هگل» مذهب را «آگاهي وارونه در جهاني مي دانند كه مذهب رايحه معنوي آن است.»از نظر ماركس مذهب هاله مقدسي است كه بر جهان طبقاتي و پر از رنج و درد ما كشيده شده است. پس براي دگرگوني اين جهان بايد هاله مقدس آن را هم نابود كرد و اين عملاً اعلام جنگ مذهبي است كه از جواني ماركس با ماركسيسم عجين شد و به لنينيسم و استالينيسم هم منتقل شد و تا فروپاشي شوروي ادامه يافت. فراموش نكنيم وقتي ايمره  ناگي رهبر محبوب مجارستان را محاكمه مي كردند و محاكمه كنندگان اشغالگران روس بودند، يكي از اتهامات «ناگي» را اين دانستند كه چرا عروسي دخترت در كليسا انجام شده است و تازه چرا تو در كليسا حضور يافته اي تا در عروسي دخترت شركت  كني و اين يكي از اتهامات ايمره ناگي بود كه به دست اشغالگران اعدام شد.شرط عمده سكولاريسم جدايي حوزه حكومتي، حوزه عمومي و حوزه خصوصي است. سكولاريسم قصد مي كند تا مذهب را از حوزه حكومتي براند و تسلط مطلق اش را در حوزه عمومي از آن سلب كند. پس تفكيك حوزه ها را نظريه پردازي مي كند؛ نظريه پردازي اي كه ماركسيست ها نمي پذيرند و آن را مسبب ازخودبيگانگي آدمي مي دانند. آنها برآنند اين حوزه بندي ها كه انسان را از خود بيگانه مي كند درهم ريزند و به انسان  تراز نويني دست يابند كه اين گونه شقه شقه نشده باشد. پس چاره، درهم ريزي اين تفكيك هاي ليبراليستي است. با اين درهم ريزي ديگر نمي توان سخني از سكولاريسم گفت.سكولاريسم سرد است. در صورتي كه هم مذهب و هم ماركسيسم گرم هستند. سكولارها مي خواهند با روش هاي خود دولت گرم پيش مدرن را سرد و مدرن كنند. در صورتي كه ماركسيست ها مي خواهند دولتي گرم داشته باشند. سكولارها فرمال و صوري اند. برنامه هايشان هم صوري است و نه محتوايي. و ماركسيست ها همين را عيب آنها مي دانند و دموكراسي شان را صوري مي شناسند. ماركسيست ها برنامه هاي محتوايي دارند. مي خواهند به شهر گمشده شان برسند؛ شهر گمشده اي كه بر سر در آن نوشته  است: «به هر كس به اندازه نيازش و از هر كس به اندازه استعدادش.» آنها بر اين اساس برنامه صوري را نكوهش مي كنند. تفكيك حوزه ها، تفكيك قوا، آزادي مطبوعات،  آزادي تشكل ها و غيره را صوري دانسته و همه آنها را وسيله ديكتاتوري بر رنجبران مي دانند و يكي از همين تفكيك ها، تكنيك سكولاريستي است.آقاي دكتر پرويز ورجاوند سخنگوي محترم جبهه ملي ايران مي نويسند، و به درستي مي نويسند كه تلاش براي دستيابي به سكولاريسم را به چپ ها نسبت ندهيم. ايشان معتقدند تلاش براي سكولاريسم از آن نيروهاي ملي و در راس آن جبهه ملي است.پس به اين حساب بايد نيروهاي ملي و در راس آن جبهه ملي را نظريه پرداز، تحليلگر و مبلغ سكولاريسم دانست و چون سكولاريسم همان طور كه گفتم با تفكيك حوزه ها در ارتباط است و بدون تفكيك حوزه هاي حكومتي و عمومي و خصوصي نمي توان به سكولاريسم دست يافت، پس قاعدتاً جبهه ملي بايد نظريه پرداز تفكيك حوزه ها هم باشد. اما در عمل چه مي بينيم؟ چه قبل از كودتاي ۲۸ مرداد و چه بعد از كودتا به راستي كدام نظريه پرداز سكولاريسم ايراني را از جبهه ملي در دست داريم؟ جدا از شخصيت ملي و ارزشمند دكتر مصدق كدام نظريه پردازي مدرن را از جبهه ملي در دست داريم؟ من فكر مي كنم نداشتن انديشمندان برجسته هميشه در طول عمر جبهه ملي، آنها را مرعوب اقتدار فكري توده اي ها كرده است و آنها هميشه ضعف نظريه پردازي داشته اند. در بي عملي و سهل انگاري آنها همين بس كه آقاي دكتر پرويز ورجاوند به عنوان سخنگوي آنها بعد از گذشتن صد و سي چهل سال از تولد واژه لائيسيته آن را هم معنا با «آته ايست» و لامذهب دانسته اند.ايشان مي نويسند: «آته ايست»ها [لامذهب ها] و لائيك ها كه اصل مذهب را نفي مي كنند و آن را «افيون جامعه» قلمداد ساخته و مبارزه بي امان با آن را سرلوحه مبارزات ايدئولوژيك خويش قرار داده اند با نگرش «سكولاريسم» كه نه تنها هيچگاه در راستاي نفي مذهب و دين گامي برنداشته كه مبشران آن خود داراي اعتقادات ديني بوده اند...»آقاي ورجاوند! لائيسيته با آته ايسم هم معنا نيست كه هيچ، شباهت هاي بسيار نزديك با سكولاريسم هم دارد. آنچنان كه آنها را با تسامح مي توان در كنار هم و مترادف قرار داد. لائيسيته همانند آته ايسم دين ستيز نيست. در جوامع لائيك مذاهب مي توانند داراي مجامع ديني خود باشند. دين خود را تبليغ كنند. تظاهرات مذهبي داشته باشند. كتاب بنويسند و غيره و غيره.اما كوشش لائيك ها آن است كه حوزه حكومتي را مستقل كنند و نگذارند حوزه عمومي به تصرف دين به خصوصي درآيد. در جوامع لائيك آموزش و پرورش مي بايد مستقل از تمامي اديان باشد و تظاهر ديني و پوشش هاي ديني در محيط آموزشي ممنوع است. ولي در بيرون اين حوزه اديان تظاهرات و تبليغات خود را دارند. لائيك ها مي كوشند نگذارند حوزه عمومي به تصرف دين مخصوصي درآيد. همچنان كه تلاش مي كنند حوزه عمومي را از تصرف هر ايدئولوژي مصون نگه  دارند. از نظر آنها حوزه عمومي ملك مشاع تمامي شهروندان از هر تفكر و مذهب و مرامي است. پس در جامعه ميليوني حتي اگر يك نفر داراي تفكر، رويه و مذهبي غير بود نمي توان حق مالكيت مشاع او را به بهانه در اكثريت بودن از او گرفت.آقاي ورجاوند لائيسيته همچون سكولاريسم جدايي دين از دولت است، منتها با سابقه تاريخي ديگر. لائيسيته در كشور هايي باب شد كه رفرم مذهبي را تجربه نكرده بودند. به بيان ديگر كاتوليك و كليسا سالار بودند. پس شايد بتوان گفت كه آنها در اين تفكيك دين از دولت، راديكال تر از سكولارها عمل مي كردند. سكولارها سابقه لوتر و كالوين را داشتند كه كوشش خود را در جهت شخصي كردن دين انجام داده بودند و ارتباط آدمي با عالم قدسي را امري فردي و خصوصي كرده بودند.براي همين بود كه ماركس به پروتستان ها مي گفت آنها براي مبارزه با كشيش ها فرد، فرد آدميان را به كشيش مبدل كردند، پس در اين جوامع كليساي پروتستان همچون كليساي كاتوليك اقتدار نداشت. بهشت و دوزخ نمي فروخت. بسياري از ارتباطات آدمي با عالم بالا را فردي كرده بود و به دليل همين سابقه تاريخي، سكولاريسم از راديكاليسم كمتري برخوردار بود.به هر صورت اگر تشابهي را در اين ميان خواستيم جست وجو كنيم تشابه سكولاريسم و لائيسيته است و تقابل آنها با «آته ايسم» و نه آنچنان كه سخنگوي محترم جبهه ملي ايران آقاي ورجاوند مي گويند، نزديكي «آته ايسم» و لائيسيته و تقابل آنها با سكولاريسم. دانستن اين موضوع نيازي به رجوع به انديشمندان جوامع مدرن همچون توكويل، كنستان و لاك كه زمان بر و دشوار است نداشت. قبل از نوشتن مي شد تنها با رجوع به فرهنگ لغات و دايره المعارفي اين را دريافت و براي رفع يك سوءتعبير و اشتباه مصطلح به سوءتعبير و اشتباه ديگري مبادرت نكرد. آقاي ورجاوند لائيسيته به معني لا مذهب نيست.