نژاد پرستي اسرائيلي و برنامه جدا سازي نوار غزه
Mohammed Abed
08.09.2005
برگردان ناهيد جعفرپور
منطقه تاريخي نوار غزه سرزمين دو گروه مختلف انساني
: قوم اسرائيلي و قوم فلسطيني است.
امروز مجموعه اين منطقه در محاصره کامل سياسي و
نظامي اسرائيل قرار دارد . دولتي که تنها به علائق يکي از اين گروه هاي انساني مي
انديشد.
اسرائيل در طول تاريخش تلاش نموده است از قدرت نظامي
خويش استفاده نمايد تا بدينوسيله هر آنکسي را که يهودي نيست از اين منطقه تاريخي
فلسطين براند.
در حقيقت هم، بنيان گذاري اسرائيل در سال 1948 در
مرحله نخست از طريق يک برنامه حساب شده براي پاکسازي انساني فلسطيني ها ممکن بود.
در آنزمان فلسطيني ها نه تنها مردم بومي آن منطقه بودند بلکه دو سوم جمعيت را هم
تشکيل مي دادند. امروز فلسطيني ها براي اولين بار بعد از رانده شدن از سرزمين و
خانه هايشان باز هم اکثريت جمعيت را در مناطقي که زير کنترل اسرائيل است تشکيل مي
دهند.
تحت پوشش جنگي منطقه اي در سال 1967 اسرائيل مجددا
400000 فلسطيني ديگر را از منطقه اي که امروز در غرب اردن قرار دارد و به نام نوار
غزه معروف است راند. از سال 1967 به اين سو ديگر موقعيت هاي کمتري براي اين پاکسازي
انساني پيدا شد. از اين رو اسرائيل به يک بديل سياسي براي برخورد با فلسطيني ها روي
آورد. نقطه مرکزي اين ايده اين بود که هر دو گروه انساني واقع در فلسطين تاريخي را
بطور فيزيکي از هم ديگر سوا نمايد. اما
جدا سازي انسانها هيچ زمان پيش زمينه برابري سياسي اجتماعي نخواهد بود. اين سياست، هدف مند چنين طرح ريزي شده است: که
زمين فلسطيني ها گرفته شود و يهوديان اسرائيل در آنجا اسکان داده شوند و اگر همه چيز
طبق نقشه پيش رفت آنزمان فلسطيني ها بر روي مناطق جدا از همي که تنها بخش کوچکي از
منطقه اي است که حق اخلاقي و قانونيشان است
متمرکز خواهند شد. اسرائيل جامعه بين الملل را با ادعا هاي خود نرم مي کرد
که گويا اين سياست جديد حق تعيين سرنوشت را به فلسطيني ها خواهد داد درحاليکه در واقعيت قدرت سياسي از فلسطيني ها
گرفته شد و آنها مجبور شدند خود از حقوق فردي خويش محافظت کنند. يک زندگي تحت اين
شرايط طبيعتا غير قابل تحمل است و از اين رو بسياري از آن منطقه مهاجرت نموده و يا
موجوديت و فرهنگ و شخصيتشان به نابودي کشيده شد. اين طرح گذشته از سه مانع به
افکار عمومي جهان خيلي خوب فروخته شد. اولين مانع مردم بومي منطقه بودند يعني فلسطيني
هائي که در مقابل به مبارزه پرداختند و خود را بعنوان مخالف نشان دادند . دومين
مانع اين بود که جامغه بين الملل اصرار به پايان خشونت در اين منطقه داشت و بدنبال
راه حل هاي صلح جويانه براي حل اختلافات فلسطين /اسرائيل فشار وارد مي نمود و سومين
مانع اين بود که ثابت شد پياده کردن طرح
استعماري در منطقه نوار غزه بسيار مشکل است. براي اين که بتوان با يک ضربه اين سه مشکل را حل نمود ، دولت اسرائيل از خود ايده
اي را بکار برد آنهم طرحي است بنام جدا سازي نوار غزه. نوار غزه در واقع براي اسرائيل در مقايسه با مناطق تاريخي ديگر فلسطين
از لحاظ مذهبي و فرهنگي و اقتصادي کاملا منطقه اي بي ارزش است. تنها داراي اقشار مختلف جمعيتي است که باز هم بدرد
اسرائيل نمي خورد. از سوي ديگر اسرائيل براي اينکه بتواند يهوديان شهرک نشين نوار
غزه را محافظت کند احتياج به نيروي انساني و تجهيزات و پول زياد داشت. از اين رو
خارج شدن شهرک نشينان از اين منطقه به نفع اسرائيل است. افزون بر اين اسرائيل کماکان
چون گذشته کنترل بر مرزها را از طريق هوائي و راه هاي آبي خواهد داشت و از اين طريق
بر روند اقتصادي و سياسي آينده نوار غزه و فلسطيني هاي واقع در اين منطقه حکومت
خواهد نمود.
طرح جدا سازي براي اسرائيل منافع مثبتي به همراه
دارد به اين صورت که به اسرائيل اين امکان را مي دهد که موانع اول و دوم ذکر شده
در بالا را از پيش پاي خويش بردارد وبراي بي معني جلوه دادن مقاومت فلسطيني ها،
تصوير يک توافق سياسي عاقلانه از سوي
اسرائيل را در اذهان عمومي جهان رشد دهد. براي چه بايد کسي بر عليه چنين طرح دست و
دل بازانه وآغوش باز اسرائيل مقاومت کند؟ و بالاخره اين برنامه باعث مي شود که
جامعه بين الملل نام نيک خويش را حفظ کند واز اينکه توانسته است روند صلح را به نتيجه
برساند راضي باشد و حداقل نشان دهد که اولين قدمهاي تلاشش براي روند صلح اسرائيل/
فلسطين مثبت بوده است.اما بزرگترين حسن اين برنامه براي اسرائيل اين است که اين
طرح توجه منوپل هاي جهان را جلب نموده و به اسرائيل زمان کافي را مي دهد که به
اندازه کافي براي خودش وجه سياسي کسب کند که توسط آن بتواند سر فرصت روند استعماري
نمودن مناطق فلسطيني را به پايان رساند و سياست جدا سازي انساني را قوي تر به اجرا
درآورد و عمق بخشد.
در حاليکه افکار عمومي جهان مسحورانه بر روي عقب گرد اسرائيل از نوارغزه و
بازي هاي سياسي بعدي آن متمرکز مي باشد،اسرائيل مشغول قوي سازي سيستم کنترلي خويش
است. ديوار جدا سازي با بي توجهي به حکم دادگاه بين المللي همچنان ساخته مي شود.
دادگاه بين المللي بسيار واضح ساختن اين ديوار را غير قانوني اعلام نموده است. اين
ديوار کاملا تا درون غرب اردن ادامه دارد و با خود هماهنگي و همبستگي مناطق را از يکديگر
قطع مي نمايد. شهرک ها همچنان از سوي اسرائيل در حال ساختن مي باشند. همين اواخر اسرائيل
در شرق اورشليم منطقه بزرگي از زمين هاي
فلسطيني را انتخاب نموده تا در حدود 3500 خانه و قرار گاه بسازد. تعريف نژاد پرستي
همين جدا سازي بدون حق تعيين سرنوشت است. مثلا در آفريقاي جنوبي هم به همين شکل
جدا سازي صورت گرفت و شهروندان سياه پوست در مناطق جداگانه ( هوم لند) اسکان دارند
و از سفيد ها جدا شدند. اين سيستم هوم لند
به سياه پوستان بومي آفريقاي جنوبي اين امکان را داده است در حاليکه حق تعيين
سرنوشت و ديگر حقوق اساسي انساني از آنها گرفته شده است حداقل خودشان اداره کارهاي
محلي خويش را بعهده بگيرند.
اسرائيل در صدد است در فلسطين تاريخي يک چنين سيستم
مشابه اي را برقرار سازد. طبق تصورات اسرائيل
منطقه نوار غزه 40 درصد غرب اردن وبرخي از مناطق واقع در اسرائيل را در بر
مي گيرد. که البته در اين بخش دوم يک سري قوانين نژاد پرستانه اقليت فلسطيني را از
ساير مناطق ايزوله و دست آنان را از همه چيز کوتاه نموده است. در اين مناطق فلسطيني
ها مجبورند در آينده هم همواره بدون آزادي
هاي پايه زندگي نمايند. زندگي بدون حق بر تعيين سرنوشتشان و بدون هر گونه کنترلي بر زندگي آينده شان.
تازه اين تنها دليلي نيست که توسط آن ميتوان اسرائيل
را وارث واقعي نژادپرستي و خشونت از نوع آفريقاي جنوبي تصوير نمود. اين واقعي است
که اسرائيل از همان ابتداي شروع دومين موج مهاجرت يهوديان در سال 1905روي اين
مسئله کار نموده بود که يک نوع کلوني مهاجرين يهودي در اين منطقه به وجود آورد و به
هيچ وجه نمي خواست به کاربومي ارزان وابسته باشد و هدفمند سعي نمود يک اقتصاد صد
در صد يهودي را سازماندهي نمايد در حاليکه در آفريقاي جنوبي معاملات اقتصادي سفيد
پوستان همواره با استثمار کارگران زن و مرد سياه پوست بومي صورت مي پذيرفت. اين هم حقيقت دارد که اسرائيل هم نژادپرست است و هم دولت. به اين صورت که بطور فعال بر عليه
حضور مردم بومي در مناطق کنترلي حرکت مي کند و براي طرد کامل آنان تلاش مي نمايد.
اين تفاوت ها اما به هيچ وجه تشابهات ميان اسرائيل
وآفريقاي جنوبي را کمرنگ نمي کند. عرب هاي فلسطيني اسرائيل به لحاظ مکاني هم که
شده از يکديگر جدا شده اند و تلاش ميشود مجامعشان به لحاظ اقتصادي بطوري آگاهانه
ضعيف گردد. 93% اسرائيل بعنوان بخش دولتي تعيين شده است. مناطقي که از همان ابتدا
تنها به يهوديان بهره رسانده است و نه به شهروندان اسرائيل.اداره اين شهرها و
مناطق از سوي مراجع دولتي صورت مي پذيرد. مراجعي که هوشيارند که مبادا شهروندي با
کنيه عربي در اين مناطق به خريد زمين ، اجاره ، تعمير و يا ساخت ساختماني مبادرات
ورزد. در حاليکه شهروندان غير يهودي از دسترسي به منابع طبيعي و ثروت محرومند،
خانه ها و زمين ها و اموال آنان توسط دولت با کمک روش هاي بوراکراتيک چند جانبه
منهدم و يا قصب مي گردد. از جمله راه هاي تضعيف اقتصادي مجامع غير يهودي اسرائيل،
عدم واگذاري کمک هاي نقدي و وام هاي دولتي از سوي مراجع قانوني براي ايجاد مراکز
آموزشي و ديگر خواست هاي منافع عمومي شهروندان غير يهودي است. در نتيجه شهروندان
فلسطيني اسرائيل در مقايسه با شهروندان يهودي سال به سال از تمامي خدمات اجتماعي و
اقتصادي دولت محروم شده و روز بروز موجوديت آنها بيشتر و بيشر مورد مخاطره جدي قرار مي گيرد.
ايزولاسيون جوامع فلسطيني در اسرائيل از طريق
اقدامات متعددي انجام مي پذيرد. اقداماتي که کاملا نژادپرستانه بوده و روز بروز شديد
تر هم مي شود. مهمترين اتوبان هاي اسرائيل خروجي براي وارد شدن به مناطق و شهرهاي
عرب نشين ندارند. اين تبعيض حتي مقررات و حقوق اقامتي ، تابعيت و ازدواج را هم در
بر مي گيرد. اگر يک فلسطيني از غرب اردن يا نوار غزه با يک اسرائيلي ازدواج کند قانون به وي اجازه ماندن در اسرائيل را
نداده و اين شخص هرگز نخواهد توانست تابعيت اسرائيل را داشته باشد. اين قانون تنها
براي فلسطيني هاي کنيه عرب صادق است. در حاليکه اسرائيل پيمان بين المللي حق
بازگشت فلسطيني هاي فراري را که در سال 1948 از مناطق خود رانده شده بودند زير پا
مي گذارد،به تمامي يهوديان جهان اجازه مي دهد هر زمان که خواستند تابعيت اسرائيل
را بگيرند و به اسرائيل مهاجرت کنند به مناطقي که قانونا به فلسطيني ها تعلق دارد.
قانون برگشت دقيقا يکي از قوانيني است که نژاد پرستي اسرائيل را به نمايش مي
گذارد. به اين صورت که هر شهروند اسرائيلي که کنيه فلسطيني داشته باشد ميتواند
بدون هيچگونه گناهي از سوي پليس مرزي اسرائيل يا ارتش به قتل رسد. براي مثال مي
توان به مسائلي که اکتبر سال 2000 اتفاق افتاد رجوع نمود.
زماني که جامعه بين الملل خود را با نژاد پرستي آفريقاي
جنوبي درگير نمود تصميم گرفت رژيم آن کشور را آنقدر بايکوت کند تا سيستم سياسي در
آنجا به وجود آيد که برابري ميان شهروندان سياه پوست و سفيد پوست را امنيت بخشد.
امروز هم بعد از 60 سال خشونتي که دولت اسرائيل در حق فلسطيني ها روا داشته است جاي
آن دارد که جامعه بين المللي مجددا همان معامله را با اسرائيل هم انجام دهد.