روانکاوی نتایج انتخابات و تحولات ناشی
از مرحله دوم (3)
د.ساتیر
در ادامه دو مقاله قبلی،در این مقاله به بررسی نتایج مهم انتخابات برای اینده
ایران و نیز تاثیرش بر جنبش دمکراسی خواهی و سکولاریسم می پردازد. در واقع میتوان
از دو موضوع مهم و نتیجه مهم این انتخابات سخن گفت.ا/ شرکت نسبتا گسترده و بیش از
انتظار مردم در انتخابات. 2/ انتخاب رفسنجانی به عنوان اولین کاندیدا و کشیده شدن انتخابات به مرحله دوم.
روانکاوی مردم و دلایل
شرکت وانتخابشان
شرکت بیش از حد انتظار مردم به گونه
ای و در نگاه اول ضربه ای به جنبش
خودبخودی دمکراسی خواهی و سکولار تحریم
کنندگان می باشد. عده فراوانی انتظار داشتند که مردم در این انتخابات شرکت نکنند و
با عدم شرکتشان < مشروعیت> نظام را زیر ضربه ببرند، بویژه با رشد جنبش
تحریم، بالا رفتن سرخوردگی مردم از اصلاح طلبی و شکست انها و رشد موج یاس و بی باوری به سیاست و حاکمیت، امکان یک عدم شرکت گسترده بالا
مینمود. چه اتفاقی باعث این شد که مردم با این وجود در انتخابات شرکت کنند؟ چه
عواملی باعث شد که بخش بلاتکلیف مردم در لحظه اخر به شرکت در انتخابات تصمیم
بگیرند؟ چه انگیزههایی بزبان ساده در انهایی
که ابتدا همه از عدم شرکت دم میزدند، تغییر کرد و انها را به سوی شرکت در انتخابات
وسوسه کرد؟ چه چیز باعث میشود که وقتی میخواهی نه بگویی، در عمل ناگهان بله
میگویی. اینجاست که بویژه نقش و تاثیر روانشناسی فردی و توده ای و شناخت عوامل
تاثیر گذارنده بر روان فردی و جمعی هر ایرانی و یا تودهها اهمیت خویش را نشان میدهد و نیز ضعف عمیق ناشی
از نااشنایی با این روانشناسی تودهها را در میان سیاستمداران ایرانی و نیز حتی
جنبش سکولار. از طرف دیگر اشنایی حاکمیت اخوندی با این روانشناسی، بخاطر هزارو
پانصد سال ارتباط با مردم ایران در شهر و
روستا، استفاده انها از این شناخت و اگاهی
در خدمت خواستهای خویش و کشاندن جامعه به سمت هدفهای خویش، خود دلیلی دیگر
برای ثمرات منفی نااشنایی اپوزیسیون
با این روانشناسی توده ای و هم دلیلی برای
توانایی ماندگاری جمهوری اسلامی با وجود همه بحرانهای درونی و برونی می باشد. همین
طور میتوان دید که مردم با شرکتشان و نیز انتخابشان، چگونه به بیان معضلات و
تناقضات درونی خویش می پردازند. انتخاب یک رهبر مانند انتخاب یک معشوق ناشی از نوع
نگرش به عشق و زندگی و ناشی از امیال و اشتیاقات فراافکننده تودههاست که در این
رهبر یا معشوق خویش هم نمادی از پدر و یا ایده ال خویش را می یابد که با همگون شدن با او میخواهد به خواستهای درونیش
دست یابد و هم رهبر بقول لوی دماوس(مقاله اول) در حقیقت یک نمایانگر خواستهای تودهها در پی یک حالت و وضعیت می باشد و انچه او میطلبد، انچیزیست که
تودهها عمیقا در درون خویش نیز می طلبند و از اینرو او را رهبر خویش میخواهند، تا
او به ارضای این فانتزیهای گروهی بپردازد. فانتزیهای گروهی مردم که باعث شرکت انها در انتخابات شد و به پیروزی رفسنجانی انجامید و نیز انتخابات را به دور دوم کشانید، چه می
باشد؟ چرا تعداد بیشتری در تحریم شرکت نکردند، با انکه خیلیها ابتدا از تحریم دفاع
کردند؟ چرا ملت ایران در دقیقه 90 تصمیم دیگری میگیرد؟ چرا در انتخابات معین ناگهان کامل به مقام پنجم
نزول میکند و کروبی به مقام سوم.(شاید اگر تقلبات صورت نمیگرفت مقام دوم را میداشت)چرا
مردم احمدی نژاد را به عنوان کاندیدای دوم خویش برای مرحله سوم انتخاب میکنند. چرا
کروبی اینقدر طرفدار می یابد و در واقع اگر تقلبات نمیشد، کاندیدای دوم انتخابات
میبود، چرا قالیباف و لاریجانی که معروفتر و محتملتر از احمدی نژاد به عنوان
کاندیدای اصول گرا بودند، شکست خوردند.باید به همه این سوالات
جواب بدهیم، تا بتوانیم این نتایج را بهتر درک کنیم.
ا/ دلایل شرکت مردم در انتخابات و فانتزیهای عمومی شوق دهنده انها بسوی شرکت
درانتخابات:
همانطور که هم در این دو مقاله قبلی و هم در مقاله بحران هویت ایرانیان توضیح
دادم، عللی که شرکت مردم را در انتخابات میتواند توضیح دهد، بشرح ذیلند: ا/ بحران هویت جامعه ما که در ان فرهنگ سنتی در
حال فروپاشیست، اما فرهنگ مدرن نتوانسته است، جایگزین ان شود. حاصل یک حالت
بینابینی می باشد که خصلت مشخص ان ، مبتلا شدن کل جامعه و سیاست به یک پراگماتیسم
مصرفی و بازاری، به یک حسابگری مادی گرایانه می باشد. بخاطر نبود امکان روشنگری و
هم بخاطر نبود یک الترناتیو هویتی، فرهنگی و سیاسی، جامعه و انسان بحران زده ما که
در او دیگر فرهنگ و ایمان سنتی شکسته شده و دارای قدرت اخلاقی و توانایی حکمروانی
سابق بر عمل و رفتار فردی و جمعی انسانها نیست،
از یکطرف به عنوان بخش اکثریت جامعه، به یک انسان مصلحت گرای مادی و مصرفی
تبدیل شده است که در پی ان است، به دنبال
منافع خویش برای همین لحظه باشد ومیخواهد حدااکثراستفاده را از این شرایط بکند، تا
به خواستها و اشتیاقات درونی خویش دست یابد
و از طرف دیگر ایجاد اقلیتی قوی کرده است که با شناخت معضلات جامعه و شناخت درست از موازین مدرنیت به یک بلوغ
سیاسی دست یافته است و چه بشکل متشکل یا غیرمتشکل از موازین جامعه مدنی دفاع میکند
و از ضرورت تدوین قانون اساسی نو بر اساس حقوق بشر و رفراندوم، با انکه هنوز او
نیز کامل به هویتی نو و جاافتاده دست نیافته است. بخش اقلیت سومی نیز هنوز در پی
دست یابی به میل یک جامعه قوی مذهبی و با دستی قوی میباشد که در طرفداران اصول
گرایان بویژه جایگاه خویش را دارند،تنها تغییر مهم در انها این است که انها نیز
دیگر مثل سابق قلدری نمیکنند و از ایرانی زیبا و مدرن سخن میگویند، یا جالبتر انکه
انها مانند رهبرشان خامنه ای گاهی از مردم سالاری دینی سخن میگویند، واژه ای که
بخاطر رادیکال شدن جامعه اصلاح طلبان نیز مجبور به عبور از ان شده اند و در این
انتخابات ازان استفاده نکردند. این واژه اکنون توسط اصول گرایان مورد استفاده قرار
میگیرد. یعنی جامعه در کل و فضای سیاسی
ایران در مجموع رادیکالتر شده است و فضای جهان بعد از خاتمی و شکست اصلاح طلبیست.
اینگونه جناح راست دیگر بطور مستقیم از نظامی گری سخن نمیگوید، بلکه از تحول مدرن
همراه با مدیریت صادقانه برای ایرانی متحد سخن میگوید. مصلحت گرایان به رهبری
رفسنجانی به خاطر این تغییر و تحول در این
شرایط به وضوح از باز کردن درهای ایران بر بازار جهانی، روابط خوب با
امریکا و رفاه و امنیت و ازادی بیشتر سخن میگویند و از جشن با اهنگ تکنو برای جلب
جوانان به رای دهی استفاده میکنند. اینگونه انها نیز در مجموع و بناچار در
خواستهایشان مدرنتر و رادیکالتر شده اند. با این
تحولات در خط راست ومیانه طبیعی
است که خط اصلاح طلبان ، هم بخاطر رقابت با انها که رقیبان درون حکومتیش می باشند
و هم بخاطر رقابت با جنبش تحریم و سکولار که با شعارهای رادیکالش نیروهای جوانش را
بسوی خویش جذب میکند، مجبور است دست به رادیکالیسمی نو زند، و اینگونه معین بجای
دمکراسی دینی، اکنون از جبهه دمکراسی خواهی و حقوق بشر سخن میگوید و از تحصن
زندانیان سیاسی دفاع میکند. وقتی که نیروهای درون حکومتی اینگونه تحول یافته اند،
انگاه بخش بالغ و رشد کرده جامعه نیز
بناچار برای حفظ رقابت خویش با این نیروها و پیش بردن خواست خویش یعنی رشد جنبش
دمکراسی و سکولاریسم، نه تنها راهی جز تحریم ندارد، بلکه تنها از این راه و بیان
خواستهای تحولات ساختاری خویش در پی تغییر قانون اساسی بر اساس حقوق بشر و نفی
هرگونه سیستم ولایتی و استصوابی میتواند، تفاوت خویش را با انها نشان دهد و
با ایجاد این الترناتیو همزمان صحنه شطرنج
سیاسی ایران را کامل کند و بر روند حوادث تغییر مثبت بگذارد، زیرا اکنون این اقلیت
قوی با خواستهای مشخص خویش، خطری برای هر سه گروه دیگر با شدت و حدتهای مختلف است
و انها طبیعتا در سنجشهایشان به او توجه
میکنند.
برای درک دلایل شرکت اما همانطور که گفتم به عنوان علت اساسی باید
به این بحران هویتی جامعه ما و رشد گرایش مصلحت گرایی و پراگماتیسم مصرفی اشاره
کرد. دلایل موقت و تاکتیکی دیگری نیز وجود دارد که قبلا به ان اشاره کرده ام(مقاله
دوم) و در پایین به چندتای دیگر ان اشاره میکنم. انسان ایرانی امروزی دیگر نه
انسان اخلاقی سابق است و یا انسان عبور کرده از بحران و دست یافته به یک هویت نو و
بلوغ تازه. او در مجموع یک حالت بینابینی
و ترکیب عناصر نو و باقیمانده های فرهنگ سنتی در قالب این تفکر پراگماتیسم
مصرفی و حالت شترمرغی و یا بزبان هدایت
رجاله مانند می باشد.بقول هدایت رجاله ها که ترکیب نامتجانس عناصر فرهنگهای مختلف و متضاد مدرن و ایرانی
هستند، در روز برای پیش برد کارشان جانماز اب میکشند و شب یواشکی خاک تو سری
میکنند. خصلت دیگر این سیستم رجاله گونه یا مصرفی جامعه و اجتماعی است که در زیر تظاهر اخلاقیش بسیار مادی و شهوانیست و
بقول هدایت در بوف کور
«از میان رجاله هایی که همه قیافه طماع داشتند و دنبال پول و شهوت میدویدند
گذشتم - من احتیاجی به دیدن انها نداشتم چون یکی از انها نماینده باقی دیگرشان
بود- همه انها یک دهن بودند که یکمشت روده بدنباله ان اویخته شده و منتهی به الت
تناسلیشان میشد.1»
چنین انسانی اکنون که دیگر ایمان و
اخلاقیات معنوی به او لذت و تکیه گاه سابق را نمیدهند، بجای انکه مدرن، دنیوی و میانمایه شود، به ملغمه ای از مدرنیت وسنت تبدیل شده ، مادی و فرومایه و مصرفی
میگردد. حال بخاطر شکستن ان فضای اخلاقی مقدس و قدرت یافتن دوباره امیال سرکوب شده
اش، اکنون میخواهد با هر وسیله ای، هرچه زودتر به خواست خویش ولذت دست یابد و در
این راه به مانند فیلم سگ کشی بیضایی که بخوبی این وضعیت را نشان میدهد، از هیچ
کلک و دروغی نیز ابا ندارد ویا به هر سازشی دست میزند. مهم دست یابی به ان لذت
مصرفی می باشد،تا این فضای خالی و پوچی درونی و برونی در حال رشد را، این حالت
پادرهوایی و شترمرغی را بنوعی پر کنند، از یاد ببرند و همزمان کمی نیز از زندگی
لذت نو ببرند. این بدان معناست که نباید
این مصلحت گرایی را تنها منفی دید، بلکه باید با شناخت منطق و ضرورت ان هم به درک
مردم و رفتارشان نائل امد، هم دید که چرا این حالت بینابینی حل کننده بحران و
پاسخگوی مشکلات انها نیست و هم با شناخت این منطق و ضرورتها به رهبری و گذارصحیح
مردم و جامعه در مسیر این عبور یاری رساند و انرا بدست گرفت.، در خدمت جنبش سکولار
و دمکراتیک قرار داد. مردمی که در جامعه بسته زندگی کرده اند و از هر لذتی محروم
بوده اند، طبیعی است که اکنون از هر حدااقل لذتی میخواهند استفاده کنند و حتی از
عقب رفتن روسری نیز خوشحال میشوند. این حق طبیعی انها و حرکت منطقی انها در چنین
شرایطیست. همینطور منطقیست که اکنون که با <من> خویش و خواستهای فردی خویش و
لذایذ زندگی روبرو میشوند، این <من> و لذایذ تا مدت زمان درازی، مفاهیم
التقاطی از دو بینش عرفانی/ اخلاقی ایرانی و مدرن باشد و همینگونه نیز
طبیعیعتا با اشکال باصطلاح منفی فردگرایی،
چون رشوه پذیری، دروغ گویی به یکدیگر و کلک زدن روبرو شویم. زندگی فونکسیونال است
و از یک حالت ایده ال وارد حالت ایده ال و
مشخص دیگر نمیشود، بلکه هر موتاتسیون و یا دگردیسی فردی یا اجتماعی دارای پله های میانراهی و
حالات تلفیقی و التقاطی میانراهی میباشد که در حالت درست رشد از التقاط و تلفیق
شکننده یا مبتذل به تلفیق درست و مدرن، یا از درهم امیختگی سنت و مدرن در قالب
کلمات مدرن تا پالایش نهایی انها از مفاهیم ضد مدرن و دستیابی به یک تلفیق نوی دو فرهنگ براساس
اصول مدرن می انجامد. اینگونه نیز در یک روند منطقی جامعه ما و انسان ایرانی مجبور است، گام بگام از مصلحت
گرایی مصرفی به عقلانیت گرایی مدرن و پراگماتیسم مدرن دست یابد و یا بزبان دیگر به
عقلانیت و خرد ابزاری مدرن نایل اید. وظیفه روشنفکر و یا سیاستمدار این است که با
شناخت این مراحل و شناخت تناقضات رفتاری و احساسی این انسانهای در حال گذار، به
این تحول و گذار انها کمک کند و همزمان به مقابله با نتایج منفی این گذار و یا
ماندن زیاد در مراحل التقاطی منفی
بپردازد.( برای درک بهتر این مسائل به مقاله بحران هویت ایرانیان در سایتها
و یا وبلاگم مراجعه کنید) باید با شناخت بحران هویتی، سیاسی و فرهنگی جامعه خویش و
تبلورات این بحرانها به گذار جامعه از این بحران با روشنگری و تاثیرات مثبت
و تاکتیکهای درست سیاسی و فرهنگی کمک رساند.
یک علت مهم شرکت مردم در انتخابات همین حالت مصلحت گرایی مصرفی میباشد که در
میان پیرو جوان، و همه اقشار جامعه و نیز سیاستمداران رشد کرده است. اینگونه برای
مثال همه اول نمیخواهند در انتخابات شرکت کنند، بعد کم کم بخشی شرکت میکنند، چون
بخاطر کنکور، کار و.... به مهر ان در شناسنامه احتیاج دارند، بخشی دیگر کم کم در نگاه این یا ان کاندیدا نزدیکی به این
احساس مصلحت گرایانه و ارامش خواهانه خویش ، نوعی هم نگاهی و پیوند احساس میکنند و
بدان سمت کشیده میشوند. این بخش بطور عمده بسمت رفسنجانی کشیده شده است که بخش
عمده جامعه می باشد و از اینرو نیز او نفر اول برای رای دهندگان است. بخش
عمده مردم خواهان تغییرات در مسیر مدرنیت
و یا دستیابی به مدرنیت هستند، میخواهند خوب زندگی کنند، بخنندند، ازاد باشند و
لذت ببرند، اما هم بخاطر شکست اصلاح طلبی و نبود الترناتیو کامل و قوی نو ، هم
بخاطر هراسهای درونیشان و ناتوانیشان از تن دادن به پوست اندازی مدرن و تحول فردی
و جمعی و پیوستن کامل به جنبش سکولار و مدرن، حاضر به دادن بهای کامل
این تغییرات نیستند و یا خسته اند و دیگر میخواهند بقول خودشان زیاد بها
نپردازند. یا احساس میکنند، نتایج تحریمهای قبلی نیز تاثیر کامل دلخواه را نیز
نداشته است. انگاه در این میل درونی مصلحت گرایی از یکطرف، هراسهای درونی از
پیامدهای عدم شرکت از طرف دیگر، هراس از پیروزی این یا ان جناح متعصب ار سوی دیگر
و میل به انتخاب بد در برابر بدتر باعث میشود، که در انتها در انتخابات شرکت کنند
و رای دهند. باید همه این انگیزهها را در
پیوند با یکدیگر دید. چون اگر تنها هراس از نبود مهر در شناسنامه علت شرکت باشد،
انگاه فقط باید برگه سفید بدهند و اگر تنها میل مصلحت گرایی سیاسی و میل به کمی
رفاه و ارامش بدون تغییرات بنیادین باشد، انگاه برگه های سفید نداشتیم و یا همه به
رفسنجانی یا فقط به معین رای می دادند. نه، همه این عوامل تاثیر میگذارند. انها
نمیخواهند بهای کامل میل خویش به ازادی و دمکراسی را هنوز بپردازند، بهایی که بدون
پوست اندازی فردی و اجتماعی و پوشیدن یک لباس نوی درونی، تن دادن به یک هویت و
نگاه نو و قبول مسئولیتهای نوی خویش در
برابر خود، زن و دخترش، یا پسرش و شوهرش، در برابر خانواده و دیگران، در برابر
سیاست و دولت خویش، در برابر جامعه مدنی خویش
امکان پذیر نیست. اینگونه در این نگاه مصلحت گرایانه میتوان بازمانده همان
نگاهی را نیز دید که نمیخواهد کامل تغییر کند و بهای فردی و خانوادگی تحول
دمکراتیک را بپردازد، از اینرو هم مدرنیت میخواهد
و هنوز هم اخلاق کهن فقط سبکتر انرا میخواهد،پس بدنبال رهبری نو با ته ریش
و لباسی نو و حرفهایی نو همراه با ته مزه ای از نگاه کهن میجوید و به او میخواهد
رای دهد. رهبری که هم به او اجازه میدهد بیشتر ازاد باشد، لباس نو بپوشد، از لذایذ
زندگی و مدرنیت بیشتر استفاده کند و هم با حفظ اساس نظام و عدم تحول کامل،
مانع رشد هراسهای درونی اخلاقی بازمانده و
نیز مانع رشد باصطلاح زیاد خواستهای ازادیخواهانه فرزند، زن و دختر خویش یا همسر خویش شود.اینگونه همانطور که گفتم و در
نتایج انتخابات می بینیم، این جناح مصلحت خواه در رفسنجانی نماینده ایده ال خویش
را می بیند، که هم قول رفاه و امنیت میدهد، هم میخواهد جامعه را کمی بازتر وازادتر
کند و هم چهارچوب اصلی را میخواهد نگه دارد و تحول بنیادین نمیخواهد. یا در مثال
معین می بینیم، حتی انجا نیز که بخش رادیکال این جامعه مصلحت گرا بدان گرایش
مییابد، انگاه هم قول ازادی میدهد و هم از التزام به قانون اساسی سخن میگوید، هم
میخواهد نابرابری زنان با مردان را از بین ببرد و هم سینه چاک این قانون اساسی ضد
زن است و نمیخواهد انرا بر اساس حقوق بشر از نو تدوین کند. یا در نمونه طرفداران
کروبی می بینیم که در طرح <پنجاه هزارتومنی او برای هر فرد ایرانی> نمونه ای
از سوسیال دمکراسی ایرانی را می بینند،بی انکه بهای سوسیال دمکرات شدن را کامل
بپردازند. یا حتی در نمونه سنتیهای اصول
گرا یا نظامی نیز می بینیم، که هواداران انها نیز میخواهند از موهبت کامپیوتر و
ماشین مدرن بیشتر استفاده کند و مرفه باشند، قوی باشند و دانشگاه میخواهند و هم میخواهند اینها را با اخلاق
قدیمی همزمان داشته باشند. حاصل این میشود که می بینیم، همه نمایندگان نیز که این
حالات جامعه و مردم را احساس میکنند و خود نمایانگر ان هستند، همین گونه متناقض و
مصلحت گرا عمل ورفتار میکنند. قالیباف و رضایی از مدرنیت سخن میگویند و لباس مدرن
به تن میکنند،احمدی نژاد که بیشتر ازهمه پشتیبانی شورای نگهبان و شاید رهبر را
دارد، از ضرورت مدیریت درست و مدرن سخن میگوید و
همه انها دیگر از لزوم صدور انقلاب به کشورهای دیگر سخن نمیگویند، بلکه از
ایرانی مدرن و قوی سخن میگویند، از همامیختگی فرهنگ ایرانی و دینی سخن میگویند.
حتی انها نیز دیگر از شیطان بزرگ سخن نمیگویند، بلکه این جناح نظامی گرا نیز
خواهان نوعی رابطه با امریکاست، تنها نسبت به جناحهای دیگر میخواهد از موضع قدرت
سخن گوید و برای اینکار طبیعتا در خفا در پی یافتن وسایلی نیز میگردد که این قدرت
را به او ببخشد، مانند سلاح هسته ای. یا جناح رفسنجانی که به بهترین حالت این
روحیه مصلحت گرایی را هم فهمیده وهم خود خواهان ان و بازتاب دهنده ان است، چه به
عنوان فرد و یا خانواده، می بینیم که چگونه از ارتباط نو و جدید با امریکا و
اسراییل، از دست یابی به رفاه و امنیت سخن میگوید، حتی برای تبلیغات بقول رادیو بی
بی سی جشن برای جوانان با اهنگ تکنو راه می اندازد و روسریها به عقب میروند و همه
لباس مدرن می پوشند و رفسنجانی از ایران متحد و همه با هم جدید سخن میگوید و به
شکل مدرن از کارگردان فیلم مارمولک برای فیلم تبلیغاتی خویش و یا به زبان طنز مردم فیلم <مارمولک2>
مدرن استفاده میکند .اینگونه رفسنجانی و سیاست او نمایانگر جامعه و مردمیست که از
فرهنگ گذشته در حال کندن هستند و لذت مدرن میطلبند، اما در دوران گذار بینابینی
هستند و از اینرو متناقض و التقاطی و انچه میخواهند یک مصلحت گرایی و پراگماتیسم
مصرفی می باشد و نه خرد عقلانی و ابزاری مدرن. اینگونه امنیت و
رفاه میخواهند، بدون تن دادن به یک هویت نو و مدرن و تغییرات در رفتار و نگاه
خویش در همه سطوح و روابط. اینگونه امنیت
و رفاه را بدون ازادی میخواهند، بدون سکولاریسم و تقدس زدایی کامل و به یک ازادی
اندک و تقدس زدایی طنزگونه قناعت میکنند.
از اینرو نیز رهبرشان را <اکبرشاه> مینامند که مانند خودشان هم در پی قدرت
است و هم مرتب میخواهد بگوید، قدرت طلب
نیست. جالب اینجاست که می بینیم، چگونه کلمات در جامعه ما اصلا معنای واقعی خویش
را نشان نمیدهند. برای مثال مدارس خصوصی که شهریه زیاد میگیرند،خویش را مدارس
غیرانتفاعی مینامند و رهبر این مصلحت
گرایان مجبور است به قول خودش ، جام زهر رییس جمهوری را بچشد. یا معین که تحت فشار
جنبش تحریم از یکسو و رقیبش رفسنجانی از طرف دیگر، برای انکه ادامه حیات داشته
باشد و در انتخابات موفق باشد،طرح <جبهه دموکراسی خواهی و حقوق بشر> را مطرح
میکند و مثل طرفدارانش که نمیخواهند کامل بهای حرف و خواست خویش در پی دمکراسی و
مدرنیت را بپردازند، انرا همزمان با
التزام به قانون اساسی میخواهد، درحالیکه دقیقا این قانون اساسی در تخالف با دموکراسی
و حقوق بشر است. این نیز تناقض ان بخشی از جامعه است که به ضرورت دمکراسی و ازادی
خواهی بیشتر پی برده است و از اینرو به جنبش دمکراسی واقعی نزدیکتر است، اما به
خاطر همین تناقضات درونیش و ناتوانی از تن دادن به خواست خویش و بهای خواست خویش و
دست یابی به هویتی نو، انگاه می بینیم میخواهد از دمکراسی شیری بی یال و دم درست
کند، ابتدا میخواهد انرا به دمکراسی دینی تبدیل و مسخ کند و وقتی می بیند
دارد شکست میخورد و نیروهایش به سمت جنبش
سکولار و تحریم کننده میروند، برای نجات خویش این طرح نو را که رادیکالتر است،
مطرح میکند، اما هنوز همان معضل درونی هراس از ازادی وهراس از تن دادن به دمکراسی
و سکولاریسم واقعی را در خود دارد، واینگونه خواستش نیز، دمکراسی نویش نیز نیمه
تمام و نصفه نیمه میماند.البته بخشی از نیروهای دمکرات و مدرن نیز از لحاظ تاکتیکی
به معین رای میدهند،تا بدتر یعنی رفسنجانی و غیره سر کار نیایند، زیرا معتقدند، با
دولت معین بهتر میتوان به رشد امر دمکراسی و پیش بردن خواست تحول ساختاری و رشد
نافرمانی مدنی کمک کرد. اشتباه این دوستان بیشتر ناشی از یک خطای تاکتیکی است که
نمی بینند،بدون تحریم شفاف و رشد جنبش سکولار این تحولات در معین و دیگران صورت
نمیگرفت. از اینرو راه درست، برخورد رقیبانه با انها و حفظ مرزبندی خویش با
انهاست، انگاه انها برای حفظ خویش و
مقابله با از دست دادن نیروهای رادیکال بویژه جوان خویش به سمت ما و نیز برای مقابله
با رشد نیروهای رقیب راست خویش مجبور به رادیکال شدن و تحول مثبت خواهند بود و
اینگونه به رشد دمکراسی بهتر کمک خواهند کرد. موضوع اما این است که اختلاف با این
دوستان سکولار و مدرن، بحث تاکتیکی است و نه بحث هراسهای درونی انها از مدرنیت.
انچه برای بحث ما مهم است این است که همه این حالات نشان میدهد که جامعه ما
درحال گذار از این فرهنگ سنتی به سوی فرهنگ مدرن است، اما از انجا که بخاطر ضعف
خردی ، هراسهای درونی و بحران هویتی ناشی از ان ناتوان از ایجاد یک الترناتیو نوی
سیاسی و یک طرح نو از مدرنیت ایرانی که برای عموم قابل فهم و جذب باشد است، محکوم
به این حالت بینابینی و مصلحت گرایی مصرفی می باشد. دولت چنین مردمی نیز بیانگر
فانتزی انها و تبلور این حالات انهاست و از اینرو مصلحت گرایی رفسنجانی بیشترین
رای را می اورد و اشکال دیگر رادیکالتر
این مصلحت گرایی چون معین و کروبی نیز رایهایی می اورند، بویژه کروبی. حتی در نگاه
احمدی نژاد و قالیباف نیز که راست میباشند، میتوان ثمرات این مصلحت گرایی را
دید.موضوع ان است که تا مردم و جامعه ما
از این بحران هویت و پادرهوایی بدر نیاید و هم از ترسهای خویش از تحول کامل عبور
نکند، چه ترسهای اخلاقی، جنسی یا ترس از ازادی، قادر به عبور کامل ازاین بحران و
پوست اندازی نو و دست یابی به هویت نو نمی
باشد و محکوم است که این حالتهای بینابینی
و سازشگرانه را خلق کند، و به این حکومتها
رای دهد تا ادامه حیات دهد و خواستهای
خویش را ارضاء کند. این حالتهای التقاطی بسته به درجه هراس از مدرنیت، انگاه حالت
اصول گرایی قالیباف، مصلحت گرایی رفسنجانی یا اصلاح طلبی معین را ایجاد میکند. تنها با شناخت این
خصوصیات جامعه است که میتوان علت وجودی این نگاهها و سیاستها را دریافت و فهمید،
چرا مردم در انتخابات شرکت کردند. اینگونه نیز با شناخت این روانشناسی تودهها و
تناقضات انها ، شناخت بحران انها و لزوم عبور از این حالات التقاطی به تفکر مدرن
میتوان به این گذار انها با روشنگری و سیاست مدرن کمک رساند. چنین سیاست مدرنی که
نماینده ان این جنبش خودبخودی سکولار و دمکراسی خواهی ایران می باشد و در حقیقت
نماینده ان بخش در حال رشد جامعه است که از مصلحت گرایی به خرد عقلانی و ابزاری
دست یافته است و به ضرورت تحول ساختاری هم در درون خویش و هم در برون و اجتماع
خویش پی برده است، باید با شناخت این حالات گذرا و درک منطق درونی انها، به گذار
انها کمک رساند. یعنی کار امروز ما نیروهای سکولار با شناخت علل شرکت مردم در
انتخابات ان است، که اکنون از حاکمیت نوی انها بعد از مرحله دوم بخواهیم، که
احتمال خیلی زیاد رفسنجانی خواهد بود،
بخواهیم، به حرفهایش تن دهد، امنیت و رفاه بیاورد، فضا را بازتر کند، مردم را بدان تشویق کنیم، حقشان را
بگیرند و رهبرشان را وادار به تحقق وعده هایش سازند، تا اینگونه و با تجربه این
ازادیهای نیم بند، هم این مردم لحظه ای لذتی بیشتر ببرند وهم با تجربه عملی نگاه
مصلحت گرای خویش به نقاط ضعف ان و ناممکنی دست یابی به خواستهای واقعی خویش با این
نگاه پی ببرند و با شیوه نافرمانی مدنی رشد این شناخت در جامعه مدنی، رشد قدرت جنبش سکولار را و رادیکالیزه شدن مجدد
جامعه را در خدمت خواستهای خویش امکان پذیر سازیم. تا در نهایت با این تجربه و رشد جنبش سکولار این
مردم مصلحت گرا به سوی عقلانیت و پراگماتیسم مدرن قدم گذارند و به سوی ما ایند. از
اینرو ما باید با عقلانیت و شناخت این مسائل، دولت اینده رفسنجانی را به تخته پرش
خواستهای خویش و وسیله گذار جامعه ما از مصلحت گرایی مصرفی به پراگماتیسم مدرن و
دمکراسی نوین تبدیل کنیم. تنها به اینگونه میتوانیم شناختمان را از اعماق روان
جمعی و فردی جامعه مان به قدرتمان و وسیله تحول اجتماعی و بنیادین تبدیل سازیم.
باری دوستان کار ما بدوش کشیدن مردم، یا ارمانی کردن انها و یا دلخورشدن از انها
نیست، بلکه دیدن واقعیت سیاسی واجتماعی جامعه خویش به عنوان ضرورت و نتیجه منطقی طبیعی روندهای اجتماعی و سیاسی
جامعه ما می باشد. تنها انکه به این قبول منطق واقعیت و عقلانیت حوادث نایل اید،
قادر به رهبری این حوادث و استفاده از
اگاهیش بر منطق درونی این واقعیت می باشد. از این واقعیت نباید دلخور شد، زیرا هم
این شرکت گسترده و هم نتایج ان، به ما به عنوان تحریم کنندگان مسائل مهمی را
درباره روندهای جامعه ما یاد میدهد که برای پیروزی خواست خویش باید انهارا
بشناسیم. بقول هگل
« تنها انچه عقلانی است واقعی، و انچه واقعی است عقلانیست.2»
از طرف دیگر اگر بقول رژیم نیز حتی
55% تا 60% یا بیشتر مردم شرکت کرده اند،
یعنی باز هم نزدیک به 45% یا کمتر تحریم
گفته اند و این رشدی بزرگ برای جنبش
سکولار و تحریم است، بویژه با توجه به انکه حاکمیت و کاندیداها از همه وسایل برای
به رای کشاندن مردم استفاده کردند و در کنارش نیز طبیعتا تقلباتی صورت میگیرد.
همینطور نیز بر اساس امار میتوان از یک تا دو میلیون رای سفید سخن گفت که در واقع
همان تحریم کنندگان هستند. پس باید هم بخاطر رشد
این جنبش سکولار و هم بخاطر انکه با رشد این جنبش و تحول جامعه، کل نیروهای
دیگر نیز محکوم به رادیکال شدن خواستهایشان و مدرن نمایی شده اند، خوشحال و خندان
از پیروزی تحریممان باشیم، هم با شناخت
علل شرکت بیش از انتظار مردم در این انتخابات و شناخت منطق درونی انها، هم
با شناخت شیوههای استفاده شده توسط رقبای حکومتی برای جلب مردم به رای دهی ، به
روند رشد جامعه و جنبشمان، یعنی جنبش دمکراسی و سکولاریسم کمک کنیم. باید با شناخت دقیق روحیات مردم، ضعفها و نقاط
قدرتشان، هراسها و ارزوهایشان، سازشگریهاو مصلحت گرایی هایشان به تحول انها و گذارشان کمک رسانیم و با شرارت
خدایی و خرد شیطنت امیز خویش، با قلبی گرم و مغزی سرد این بازی زیبای تحول و
دگرگونی را، گام بگام به نفع خویش و اینده
کشورمان پیش ببریم. برای اینکار نه تنها باید با ایجاد طرحهای درست سیاسی، هویتی و
طرح درستی ازمدرنیت ایرانی، هم یک ساختار سیاسی نو و هم یک هویت قابل پذیرش نو را
برای عموم ایجاد کنیم، بلکه با دیدن این تناقضات مردم و با شناخت منطق درونی انها،
به رشد و تکامل انها کمک رسانیم.این کار و وظیفه مهم نیروهای سکولار و مدرن برای
تحول جامعه خویش به سوی مدرنیت است. باید دولت رفسنجانی و مصلحت گرایی رشد یافته
در جامعه را به راه گذار و امکان
گذار به دولتی مدرن و دمکرات با مردمی
قادر به خرد عقلانی و ابزاری تبدیل سازیم و اینگونه بر اساس شناخت از واقعیت موجود
و درک منطق درونی ان، واقعیت اینده خویش را بسازیم و جامعه را بدان سو سوق و رهبری
کنیم.
در کنار این علل،دلایل دیگری نیز مانند تاثیر بمب گذاریها که در مردم میل به
ارامش و امنیت را افزایش داد و شرکت انها را در انتخابات بیشتر کرد و یا تاکتیک
خوب معین با این جبهه دموکراسی خواهی و پشتیبانی اش از تحصن و زندانیان
سیاسی(تاکتیک از جهت انتخاباتی منظوراست)، خود دلایل دیگری برای شرکت بیشتر مردم
در انتخابات بود که در مقاله قبلی توضیح داده ام، و دیگر تکراری نمیکنم. بر اساس
همین علل نیز من از قبل پیش بینی کرده بودم که میزان تحریم کنندگان شاید انقدر
نباشد که ما می طلبیم و چسبیدن به مسئله عدم مشروعیت رژیم به عنوان علت اصلی تحریم ناکامل و غلط می باشد.(به مقاله 2 مراجعه
کنید)، بلکه تحریم خوشبختانه توانست از این فضای انتخاباتی به خوبی برای بیان
خواستهای تحولات ساختاری خویش و نیز رفراندوم استفاده کند. یکی دیگر از علل شرکت
مردم نیز استفاده خوب کاندیداها از رسانه های گروهی و اینترنت و استفاده از
شیوههای تبلیغی مدرن برای جلب نظر مردم بود که بار دیگر تاثیر این رسانه ها را بر
روح و روان مردم نشان داد. از طرف دیگر همین فضاسازی تبلیغاتی، مدرن نمایی و ایجاد
امکان بحث و گفتمان، ازبحثهای خیابانی و میدانی اصلاح طلبان، تا بحثهای اینترنتی،
تلویزیونی، و نیز بحثهای گسترده این دو ماه اخیر در زمینه شرکت یا عدم شرکت در
انتخابات و نگرشهای مختلف، چنان تجربه مهم و زیبایی برای جامعه مدنی در حال بوجود
امدن ایران بود که تاثیرش را ما در سالهای اینده خواهیم دید. چنین مردمی که این
فضا را احساس کرده اند و به برخوردهای مختلف و نیز نگاههای مختلف و چالش میان انها و نیز به این
فضای باز سیاسی و اجتماعی در این چند ماه عادت کرده اند(ازاد در چهارچوب جامعه
ایرانی امروز منظورمه)، براحتی به اسارتی
بعد از انتخابات تن در نخواهند داد. به عبارت بهتر همین محیط چالش و جامعه مدنی
حول ان دیگر قابل سرکوب نیست، بلکه خواهان
رشد خویش است. لذت را تا نچشیده ای؛ راحت میتوانی سرکوب کنی، انگاه که چشیدی،
سرکوبش دوچندان سخت میشود. این یک دانایی پایه ای درباره منطق لذتها و شوقها می
باشد. اینگونه نیز نباید هراس داشت که جامعه دیگر بار دیکتاتوری شود، بلکه هر کس
سر کار اید، طبیعتا مجبور است ، از این لحظه به سمت جلو حرکت کند و نه به عقب.
مجبور است ، حرفها و پزهای تبلیغاتیش را
ادامه دهد و یا جامه تحقق بخشد. مجبور است مدرنتر شود و فضا را بازتر کند، چون
جامعه مدنی در عرض این مدت درونا رشد کرده است و خواست خود می طلبد . از طرف دیگر
با رشد همین میل فردگرایی مصلحت گرایانه و فروپاشی فرهنگ سنتی از یکسو و از طرف
دیگر ادامه رقابت میان جناحهای مختلف بعد از انتخابات بر سر دستیابی به مقامهای
سیاسی در کابینه و یا بهترین نقش و مقام در اپوزیسیون درون حکومتی، ما شاهد ان
خواهیم بود که نه تنها حکومت در هیچ حالتش یکدست نخواهد شد، بلکه درگیری و جنگ
تبلیغاتی شروع شده ، ادامه خواهد یافت. یعنی امروزه همه چنان خوشبختانه خودخواه
شدند و فردگرا، که می بینیم تنها رضایی اخر مجبور شد،علیرغم میل باطنی کنار
برود و نه اصول گرایان توانستند روی یک
کاندیدای واحد متحد شوند و نه بقیه. خوبی جامعه مصلحت گرا نیز همین هست که در انجا
همه بدنبال سود خویشند و از اینرو ان
فاناتیسم مذهبی به خودمداری گروهی و سازش برای حفظ قدرت و سود منتهی میشود. بهر
حال گویی زشر خیر می اید پدید و کار جنبش
سکولار و مدرن در این است که این جامعه
مدنی را تقویت کند، نافرمانی مدنی را گسترش دهد و اینگونه فضا را برای گذار جامعه
ما از مصلحت گرایی مصرفی و دمکراسی یا رفاه طلبی نیم بند و التقاطی به سوی
پراگماتیسم مدرن ،دمکراسی و رفاه یک جامعه مدرن با مردمانی با هویتی نو و مدرن سوق
دهد. در اینراه او با شناخت مصلحت
گرایی و تناقض مردم انهارا به مصلحت و
لذتی والاتر وسوسه میکند و با نشان دادن تجارب منفی این مردم با مصلحت گرایی
مصرفیشان و افشای ضعفهای این نوع نگرش،
ناتوانیشان از دست یافتن به لذتهای بهتر و عمیقترو اساسیتر خویش با این نگاه مصلحت گرایانه مصرفی ، انها را به
تحول و پوست اندازی مداوم و
رشدیابنده سیاسی، اجتماعی و فردی تا
دستیابی به دمکراسی و سکولاریسم واقعی وسوسه میکند ، انها را بدان سمت سوق میدهد و
در این مسیر تحول و رشد نافرمانی مدنی نیز
از روشنگر و اپوزیسیون به رهبر و تشکل
مدرن و واقعی انها تبدیل میشود.
کاندیداهای اول و دوم، رقبایشان و تحولات اینده شان
روانکاوی
پیروزی و شکست
1/ انتخاب
رفسنجانی به عنوان کاندید اول و ورودش به عرصه دوم انتخابات در رقابت با احمدی
نژاد خود بهترین حکایت و نماد همسویی نگاه و کارهای تبلیغاتی رفسنجانی با این نگاه
مصلحت گرایانه در جامعه بود و به اینخاطر هم، همانطور که پیش بینی کرده بودم، مقام
اول را بدست اورد. جالبی موضوع در ان است
که بخاطر انکه تشتت و قدرت طلبی در همه گروهها بالا بود و این باعث تعداد زیاد
کاندیداها و تقسیم رایها و کشیده شدن به
مرحله دوم گشت، رفسنجانی نتوانست کاندیداهای دیگر از سمت اصول گرا را واداربه عقب
نشینی به خاطر پیروزی او بر اصلاح طلبان کند. برعکس حتی اصول گرایان و بویژه بخشی
ار روحانیت و همینطور شورای نگهبان با امدن رفسنجانی مخالف بودند. همینطور
اعترافات رفسنجانی در مورد بهشتی و امام خمینی نیز خشم این گروه را نیز بر علیه او
افروخته بود و بر علیه او نیز فعالیت میکردند. حاکمیت اصول گرا که در مجلس قدرت
اصلی را دارد، هم در شیوه مصلحت گرایی رفسنجانی و هم در قدرت طلبی رفسنجانی و
نفوذش در دستگاههای مختلف مشکلی برای خویش می دید، می بیند و نمیخواست که او پیروز
شود. یا لااقل بگوییم که او کاندیدای اول انها نبود. اکنون رفسنجانی برای انکه در
دور دوم بتواند بر احمدی نژاد پیروز گردد، به ارای هواداران معین، کروبی و اصلاح
طلبان احتیاج دارد، پس مجبور است که بیشتر به خواستهای انها توجه کند، قول فضای
ازاد سیاسی بیشتر دهد، حتی شاید در کابینه اش به انها قدرت دهد، واز اصولگرایان بیشتر فاصله گیرد. او بخوبی
میداند که هواداران قالیباف و لاریجانی به احمدی نژاد رای خواهند داد. اینگونه موش
نقب زن زندگی که در ایران در پی دست یابی
به دمکراسی می باشد،با همین تحولات دیگر بار به عبور جامعه از تفکر دیکتاتوری
نظامی از یکسو و نیز دمکراسی دینی خاتمی از سوی
دیگر و دستیابی به یک جامعه بازتر و مصلحت گرا تر و با ارتباط صحیح تر با
غرب کمک میرساند. رفسنجانی مجبور است در خواستهایش رادیکالتر شود و جای خالی
خواستهای ازادیخواهانه را در برنامه امنیت و رفاهش، در حد توانش پر کند و اینگونه
ارای اصلاح طلبان را بسوی خویش اورد. وظیفه ما طرفداران جنبش سکولار و تحریم گران
ان است، که با تحریم دوباره انتخابات هم خط و برنامه خویش را شفاف به عنوان الترناتیو نشان دهیم و ضرورت تغییر قانون اساسی
بر اساس حقوق بشر را بیشتر مطرح کنیم و هم اینگونه رقبای خویش را به حرکت بیشتر
واداریم، زیرا انگاه اصلاح طلبان باز هم در زیر این فشار از دو طرف، هم از طرف
جنبش تحریم و هم خطر سرکار امدن احمدی نژاد، مجبورند به رفسنجانی رای دهند، در عین
حال برای انکه در مصلحت گرایی رفسنجانی حل نشوند، خواست دمکراسی خواهی خویش را
رادیکاله تر کنند. البته در این مسیر نیز بخشی از نیروهای انها به طرفداران ما
تبدیل میشوند،زیرا نمیخواهند به رفسنجانی رای دهند. به باور من رفسنجانی این راه
را مجبور است برود، اصلاح طلبان نیز راهی جز ان ندارند که از او در مقابل احمدی
نژادی حمایت کنند و یا دوگانه عمل کنند، یعنی بخشی حمایت و بخشی بویژه طرفداران
کروبی که در واقع شاید قربانی تقلبات این
انتخابات می باشد، تحریم کنند و به ما نزدیکتر گردند.
2/ اصول
گرایان به رهبری احمدی نژاد: انتخاب احمدی
نژاد برای خود من یک سورپرایز انتخابی بود، چون فکر میکردم ، اگر بدور دوم کشیده
شود و از اصولگرایان در ان میان کسی باشد، این فرد قالیباف یا لاریجانی باشد. انچه مشخص است، ان است که احمدی نژاد توانست از
یکطرف هم پشتیبانی شورای نگهبان و رهبری و بخش اعظم روحانیت اصولگرا را به خویش
جلب کند و هم توانست بخش اعظم مردم سنتی و رای دهنده را با برنامه اش و کارهایش به
خود جلب نماید. البته طبیعتا کارهایش در عرصه مدیریت و شهرداری تهران به او در این زمینه کمک موثر کردند. او
اکنون نماینده بخش اصولگرای جامعه است که با وجود مصلحت گرایی در تبلیغ و نگاه در
اصل همان میل دست قوی را دنبال میکند.
جالب اینجاست که انها نیز از ارمانهای بزرگ اسلامی دیگر سخن نمیگویند،بلکه از
ایرانی مدرن و قوی سخن میگویند و یا از مردمسالاری دینی نیز سخن میگویند. انچه به احمدی نژاد نیز مطمئنا
کمک کرده است، تقلبات در حین رای گیری توسط بسیجیها و بعد از رای گیری میباشد. کروبی
گفته است که یک میلیون رای اضافی به صندوقها یکدفعه ریخته شده است. تناقض میان
میانگینهای شورای نگهبان و ستاد انتخاباتی
جالب بود، زیرا در لیست شورای
نگبهان حتی صبح امروز نیز احمدی نژاد نفر دوم بود، در حالیکه در لیست ستاد
انتخاباتی کروبی نفر دوم بود. این مسائل خود دلایلی دیگر برای پیروزی او می باشد.
حال اصولگرایان مجبورند باز قیافه مدرن بیشتری به خود بگیرند، زیرا خبر این تقلبات
خشم مردم را بر علیه انها و به نفع رای دهی بر علیه انها در
دوره دوم بیشتر بر می انگیزد. باید شاهد
حوادث اینده تا انتخابات مرحله دوم بود،اما به باور من احتمال ضعیفی دارد که او
پیروز شود، بویژه که رفسنجانی با قدرتش اجازه تقلبات بر علیه خودش را نمیدهد. اگر
بر طبق پیش بینی من انگاه رفسنجانی ببرد و انها ببازند، باز هم اصول گرایان
مجبورند برای ادامه حیات خویش تحولاتی در خویش دهند،حتی اگر مجلس را در اختیار
دارند. نگاه نظامی و اقتدارگرا در ایران دورانش گذشته است. اگر حتی پیروز شوند که
بدترین انتخاب جامعه است، باز هم امکان دیکتاتوری دینی گذشته را ندارند،اما بهتر
است که انتخاب نشوند. از اینرو ما باید تحریم کنیم و از انها که شرکت میکنند،
بخواهیم لااقل به رفسنجانی در برابر او رای دهند
3/ اصلاح طلبان. کروبی: کروبی نیز
برای من یک سورپرایز این انتخابات است که توانست مقام سوم را بدست اورد. بدون تقلب
شاید او به دور دوم راه می یافت و او قربانی اصلی این انتخابات است.( در مقایسه با
دیگر کاندیدها). اینکه چرا کروبی به این مقام دوم یا سوم دست یافت و معین و دیگران
را پشت سر گذاشت به باور من بطور عمده بدلایل ذیل می باشد. 1/ اول برنامه های ساده
و قابل فهم مانند طرح <پنجاه هزارتومانی برای هر ایرانی> و خواستهای
ازادیخواهانه اش برای ایجاد فضای باز سیاسی.2/ مردم اصلاح طلب او را بر معین ترجیح
دادند، زیرا احساس میکردند که او به عنوان اخوند بهتر میتواند از پس جنگهای قدرتی
درون حاکمیت بر اید، تا معین. معین نتوانست در مردم این حس ناتوانی اصلاح طلبان یا
حس ناتوانی خودش در چیرگی بر باندهای قدرت را کم کند و یا از بین ببرد. حاصل، برتری دادن کروبی توسط مردم بر او می باشد.
کروبی مطمئنا با افشاگریهاش در زمینه تقلبات و
اعاده حقش در روزهای اینده برای تحولات خوبی در ضعیف سازی اصلاح گرایان و
نیز شورای نگهبان زمینه سازی میکند.درگیری میان ستاد انتخابات و شورای نگهبان هنوز ادامه دارد که شاید باعث
شود، کروبی به عنوان نفر دوم وارد مرحله بعدی گردد. انگاه مکانیسم جالبی بوجود می
اید که احتمالا اصلاح طلبان به کروبی رای
میدهند و اصولگرایان به رفسنجانی. در انجا شاید حتی کروبی ببرد، با انکه رفسنجانی
بازهم در مجموع امکان بردش بیشتر است. انچه در این حالت خوب
است، شکست مهم اصول گرایان و تفکر دست قوی می باشد. در این حالت انگاه درگیری میان
مصلحت گرایی رفسنجانی و اصلاح طلبی کروبی می باشد و هر دو باید برای دستیابی به
قدرت دست به تحولات درونی بزنند و بیشتر مدرن گرایی کنند، زیرا رفسنجانی بخاطر رای
بدست اوردن رای اصولگرایان نمیتواند زیاد به خواستهای انها تن دهد، و این قیافه
مدرن شده ، مهربان شده و لیبرالیش را یکدفعه زیاد عوض کند.
4/ شکست معین: نفر پنجم شدن معین و قرار گرفتنش پشت سر قالیباف بیش از هر چیز
نشان ان است که مردم در اصلاح طلبی و حرفهای بزرگ اصلاح طلبان توانایی
عملی نمی بییند، و اینگونه سراغ اکبر شاه رفتند که مصلحت گرا و قدرت طلب است و
میتواند خواستش را به کرسی نشاند ویا به
کروبی رای دادند که بقول سروش که به باور من یکی از بهترین تحلیلها را در این زمین
داده است، نه دوستان یا دشمنان فراوانی دارد و میتواند در درگیریهای قدرتی نیز حرف
خودش را بزند و قدرتی دارد. البته سروش خواهان شرکت در انتخابات بود که من انرا یک
اشتباه میدانم. انچه اما سروش درباره معین گفت، انچیزی است که معین باید اکنون بدان تن دهد. طرح جبهه دمکراسی
خواهی معین که توانست نیرویی را بسوی خویش جلب کند وگرنه
تعداد ارای او بازهم کمتر می بود، اگر معین بقول سروش به ریاست جمهوری میرسید، نه
تنها موفق نمیشد، بلکه در جدلهای حکومتی مسخ و محو میشد. این طرح احتیاج به
رادیکاله شدن از یکسو و قبول تغییر قانون اساسی دارد و از طرف دیگر احتیاج به
نیروی جامعه مدنی وقدرت از پایین دارد. یعنی اکنون معین مجبور است برای حفظ خویش و
اصلاح طلبان این جبهه را مطرح کند و به رشد نافرمانی مدنی، رشد تشکلات مستقل مدنی
کمک رساند و برای تحقق خواست خویش هرچه بیشتر دولت را با این نیروی مادی جامعه
مدنی خویش زیر فشار بگذارد. باری تحولات
جامعه بسوی رادیکال شدن است و اینگونه نیز معین اکنون باید برای خواست دمکراسی
خواهی خویش به جنبش سکولار و جامعه مدنی، نافرمانی مدنی نزدیکتر شود وگرنه در
اینراه نیروهایش را هم به مصحلتگرایان رفسنجانی و هم به جنبش سکولار و تحریم کننده
از دست خواهد داد و دوپاره میشود ، کوچک و کوچکتر میشوند. اکنون با این شکست شدید
انتخابی انها راهی جز رادیکاله شدن ندارند، یا باید برای حفظ مقام خویش در نیروهای
میانه و مصلحت گرا استحاله شوند. اینکار را بباور من نمیتوانند کامل انجام
دهند،نیروهای درونیشان با انها همراهی نمیکنند، بویژه دانشجویان و جوانان اصلاح
طلب.
باری با توجه به این شرایط میتوان گفت، حرکت جامعه ما دقیقا متناسب با پیش
شرطهای سیاسی و اجتماعی ان در حال تحول است و کار ما شناخت این پیش شرطها و
استفاده ازانها در مسیر گذار جامعه
خویش از این مصلحت گرایی مصرفی و مدرن
گرایی نیم بند به سوی دمکراسی و سکولاریسم واقعی و تحولات ساختاری می باشد. باری
دوستان بازی زیبای دگردیسی و تحول جامعه ما وارد مرحله ای نوین میشود و با ان ما
نیز خندان و یادگیرنده از وقایع و رشدیابنده توسط این تجارب نو ، وارد این بازی
سیاسی و اجتماعی نو میشویم و مهر خویش را بر حوادث میزنیم و اینگونه نیز روزی
سرود پیروزی نهایی دمکراسی و گیتی گرایی و انتخابات ازاد را سر میدیم.
بازیگران خندان و عاقل این بازی زیبا و متحول
زندگی باشیم.
پایان
http://sateer.persianblog.com/
ادبیات:
1. بوف کور. نسخه خطی. ص83
2/ چالش سنت و مدرنیت.محمدسالار کسرایی.ص 89