سه شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۸۴ - ۱۹ آوريل ۲۰۰۵

هدف کنگره آمريکا ازتخصيص بودجه ۳ ميليون دلاري

وآن چه که لازم است دربرابرآن صورت گيرد

 

تقي روزبه 

 t.roozbe@freenet.de

 

اززماني که بطورپنهاني براي کودتا و تغييردولت هاي نامطلوب بودجه تخصيص مي دادند وبراي چندين دهه آنرا جزواسرارطبقه بندي شده بشمار مي آوردند، تا زماني که بر تخصيص علني بودجه و جارزدن آن درچهارگوشه جهان پاي مي فشارند، حدود نيم قرن مي گذرد.واين البته نشان دهنده آنست که برداشتن نقاب ازچهره، به امري اجتناب ناپذيردر روند جهاني سازي نظام سرمايه داري تبديل شده است .درمقايسه ما اکنون با سرمايه داري هارترو بدون نيازبه نقاب تزوير وريا روبروئيم.

تخصيص بودجه 3 ميليون دلاري کنگره آمريکا براي مصرف درداخل ايران باهدف اعلام شده  باصطلاح تقويت دمکراسي وحقوق بشر،وتقويت نهادها و تشکل هاي غيردولتي،عليرغم ناچيزبودن آن و داشتن خصلت سمبليک،واجد اهميت بوده وازجهات گوناگوني مورد بحث وگفتگو قرارگرفته است. 

برخي ازفعالين سياسي داخل کشور نظيرعمادالدين باقي واحمدزيد آبادي آنرا به آش نخورده ودهان سوخته تعبيرکرده و گفته اند که درعمل نتيجه اي جزفراهم کردن دستاويز تازه اي براي حکومت ايران جهت تشديد فشاروپي گرد نيروهاي مخالف نخواهد داشت.

والبته نگاهي به کارنامه جمهوري اسلامي بخوبي نشان مي دهدکه تنش آفريني وبحران سازي درمناسبات بين المللي همواره يکي ازشگردهاي آن براي تأمين بقاء خود بوده است. بنابراين براي رژيمي که داراي سابقه ومهارت لازم براي بهره برداري ازچنين دستاويزهائي است،که اگروجود هم نمي داشت به جعل آن مي پرداخت،قاعدتا انتشارخبراختصاص بودجه رسمي توسط دستگاه حاکمه آمريکا را بايد مائده اي آسماني به حساب آورد.کما اينکه خامنه اي بلافاصله درسخناني اعلام داشته است"که آمريکائي ها با اين کار،جدول عملياتي خود را درايران افشاء کردند واگر دستگاه هاي مسئول مشاهده کنند که جمعيت يا گروهي درحال پرکردن خانه هاي جدول عملياتي دشمن است قطعا اجازه نخواهند داد دشمن ازاين طريق و تحت شعارهاي به ظاهرفريب،اهداف خود را درايران تعقيب کنند"ورفسنجاني نيز اظهارداشته است که "دشمنان  در برخورد خيلى جدى هستند و باهوشيارى ميتوانيم خطرات دشمن را دفع كنيم.كاملا اميدوارم اگر آمريكا خصومتش را ادامه دهد شكست مي‌خورد.تصويب لايحه 3 ميليون دلار كمك به مخالفان ايران در كنگره آمريكا،رسما آنها را در كنار ضدانقلاب قرار مي‌دهد و اين دست ما را براى اقدام مشابه باز مي گذارد". وجنتي نيزمخالفين را به سرکوب مسلحانه و اعدام  تهديد کرده است.

البته درنزدطراحان سياسي و کارچرخانان دولت نومحافظه کارآمريکا،پيش بيني افزايش فشاربه مخالفين و دستاويزقرارگرفتن آن توسط رژيم دورازانتظار نبوده است. مباحثات و مجادلاتي که بهنگام طرح و تصويب آن صورت گرفت حاکي از آگاهي آنها به نتايج محمتل چنين تصميمي بوده است.به عنوان نمونه سازمان سيا هدف هاي اين پروژه را مورد سؤال قرارداد و تجربه منفي سرکوب واعدام ها در جمهوري اسلامي را که درموارد مشابه صورت گرفته، خاطرنشان کرد.برخي ازکارشناسان وشخصيت هاي سياسي نيز خاطره منفي وفراموش نشده کودتاي 28 مرداد عليه مصدق درنزد ايرانيان را ياد آوري کرده و تلاش کردند که شيوه هاي مناسب ديگري را توصيه کنند. بگفته روزنامه لوس آنجلس تايمز،جفري کن، کارشناس مرکز تحقيقاتي نيکسون دراين رابطه اظهار داشته است که حتي مصمم ترين تحول طلبان ايران از اين که درانظارعمومي به عنوان وابسته به آمريکا شناخته شوند،پرهيزدارندواضافه مي کند که فعاليت سياسي خريدني نيست.

بنابراين روشن است که تصميم فوق عليرغم وقوف به عواقب محتمل آن مبني بردادن مستمسک سرکوب به رژيم  صورت گرفته است.

احمد زيد آبادي درنوشته خود بانوعي سرگشتگي نسبت به هدف دولت آمريکا،با تمرکزروي عدم تناسب مبلغ ناچيزمذکور با هدف اعلام شده،مي گويد مگر آنکه دولت آمريکا شيوه ديالکتيکي و پيچيده اي را مد نظرداشته باشد.و اضافه مي کند مي توان چنين گمان زد که آمريکا براي ايجاد تغييرات موردعلاقه خود درنظام سياسي ايران نياز به وخيم ترشدن وضع حقوق بشر درکوتاه مدت دارد،تابتواند به اجماع جهاني عليه رژيم ايران و خنثي کردن برخي مانورهاي آن درعرصه حقوق بشردست يابد.

بدين ترتيب ظاهرا آقاي زيد آبادي هم معماي خود ساخته را حل کرده وهم رژيم را ازدست يازيدن به سرکوب،که بقول وي روزنامه نگاران مي توانند نخستين قربانيان آن باشند،برحذرمي دارد وبه تلويح هشدارمي دهد که مبادا به دامي که دولت آمريکا گسترده است پاي بگذارد.

اما براستي مشکل در چيست ؟ اگر مشکل واقعا عدم تناسب بودجه مزبور باهدف اعلام شده آن باشد،اولا اين مقدارفقط سرکوه يخي است که مرئي شده و بايد آنرا بعنوان پول توجيبي ودشت اول تلقي کرد. کمااينکه درگزارش لوس آنجلس تايمز ازتخصيص 23 ميليون دلارصحبت شده و علاوه برآن يک قلم افشاء شده براي کمک به رسانه ها و ماهواره ها مبلغي بالغ بر 15ميليون دلار را نشان مي دهد.ازاين رو گشودن روزنه اي براي فهم سياست دولت آمريکا براين پايه راهگشا نيست.و ثانيا دراولين فرصت،وقتي که ضرورت اقتضا کند،دولت آمريکا مي تواند بسهولت برميزان آن،هرچقدرکه لازم باشد ونيازهاي عملي "اپوزيسيوزن" مقرري بگير بطلبد،بيفزايد.پس علت سرگشتگي درجاي ديگري است وبايد ازروزن ديگري به ماهيت سياست هاي حاکم بردولت آمريکا نگريست.

وقتي کرکس ها به پرواز درمي آيند

درواکنشي ديگر داريوش همايون درمصاحبه اي با راديوي فرانسه،ضمن حمايت کامل و صددرصد ازتخصيص بودجه و اهداف آن توسط دولت آمريکا، وضمن رد ايرادي که به سياست فوق اززاويه بهانه دادن به دست رژيم بعمل مي آيد،خيلي سرراست وبدور ازهرگونه دغدغه وجدان،مي گويد که وقت آن رسيده است که "لکه" و تابوي کمک گرفتن ازقدرت هاي خارجي پاک و شکسته شود.

گرچه فقدان چنين دغدغه اي درنزداين جماعت هرگزامر پوشيده اي نبوده.اما ازنظرکنارزدن پرده عوام فريبي وبکارگيري بياني تا اين درجه نجويده و صريح،بويژه درمورد کسي که سمبل سلطنت باصطلاح مشروطه تلقي ميشده است،تازگي داشته و بدجوري پاي "جمهوري خواهان شرمگين" وجماعت چرخ پنجم دمکراسي را،که تحت عنوان پروژه رفراندوم و يا "دمکراسي فراگير"ائتلاف با سلطنت طلبان را علم کرده بودند،درپوست گردو گذاشته است. احتمالا خود داريوش همايون به عواقب چنين صراحت بخشيدني واقف بوده وهم چون ارباب خود آگاهانه عمل کرده است.چرا که اولا بايد باشم قوي خود فهميده باشد که ديگر زمان استحصال دهي آن پروژه پرسروصدا اما توخالي بسرآمده و ثانيا اگراووديگر سلطنت طلبان سريعا نجنبند،چه بسا ازسهم شير درجذب دلارهاي درحال توزيع ورانت سياسي و مالي متعلق به کارگزاران دبش محروم خواهند ماند.

هدف هاي دولت آمريکا چيست؟

نخست آنکه دولت آمريکا بعنوان کميته اجرائي انحصارات فرامليتي، درراستاي جهاني سازي برمدارمنافع انحصارات فرامليتي معطوف به قطب خود،و درجهت پروژه"خاورميانه بزرگ"،و دررأس آن کشورايران،خواهان دگرديسي ونوسازي حکومت هاي منطقه با الزامات و نيازهاي سرمايه داري جهاني ودرمورد ايران بطوراخص تغيير حکومت نامتعارف کنوني به حکومتي متعارف وازنوع کارگزاروهماهنگ  بامنافع انحصارات جهاني درمنطقه وجهان است. بنابراين شعار دمکراسي تنها پوششي است براي دست يابي به هدف هاي فوق. بخش مهمي ازسرگشتگي مفسرين سياسي اصلاح طلب و يانئولييرال،ازتوهم ويا باور به دمکراتيک بودن اهداف دولت آمريکا سرچشمه مي گيرد و درنتيجه درجستجوي يافتن دلايل سطحي و توجيه کننده اي براي اقدامات آن که با موازين دموکراتيک ونيازهاي جنبش دمکراتيک خوانائي ندارد،هستند.درحالي که اگر ازمنظربرگماري حکومت  کارگزارطرازنوين براي منافع آمريکا و تلاش براي ايجاد آرايش سياسي واجتماعي منطبق با آن نگريسته شود،طرح چنين پرسش هائي موضوعيت خود را ازدست داده ومعلوم مي شود که اولا چرا آنها دروهله نخست راه هاي تحول وپوست اندازي را بخود اين حکومت- مشابه الگوي ليبي- پيشنهاد مي کنند و ثانيا چرا ضمن تلاش براي ايجاد پايگاه اجتماعي ويک جنبش دوپينگ شده، درهمان حال، عليرغم شعارهاي دهان پرکن اشان،مخالف شکل گيري نهادها و سازمانهاي  واقعا مستقل و متکي برمنافع واقعي مردم و ظهور يک جنبش عميقا انقلابي ومستقل هستند. بي اعتنائي قابل فهم رسانه هاي متعلق به آنها نسبت به  تشکل هاي معطوف به سازماندهي مستقل کارگري  ومسکوت نهادن مطالباتي نظيرمخالفت با خصوصي سازي ويا اعتراضات راديکال جنبش دانشجوئي با شعارهائي چون نان،آزادي وبرابري و... گواهي براين واقعيت اند.

دومين نکته درمورد سياست هاي جديد امپرياليستي، حاصل تجربه  جنگ عراق است. نتايج  برآمده ازجنگ عراق، سياست يکجانبه گري متکي به اشغال نظامي را سخت مورد چالش قرار داده ونشان داده است که صرف گزينه نظامي کارسازنيست. ولاجرم لازم افتاده که ترکيبي ازگزينه هاي ديپلماسي وفشارهاي بين المللي،تهديد نظامي و فشارهاي سياسي ازدرون را بعنوان راهبردي راه گشا بکارگيرند.

وسوم آنکه،دراين راستا پروژه و يا استراتژي باصطلاح انقلابات مخلمين با بهره گيري ازتجربه موفقيت آميزآن ها در چندين کشور،درمورد ايران هم درمدنظرقرارگرفته است. براساس اين پروژه مخلوطي ازفشارهاي سنگين خارجي و تحريک اعتراضات و خيزش هاي داخلي کنترل شده و جهت دار،بااستفاده ماهرانه ازفرصت هائي نظيرانتخابات*وموارد مشابه،بايد انتقال قدرت سياسي را ازباندي بورژوا به باند بورژوائي ديگر بااستفاده ازتکانه اجتماعي حداقل و کنترل شده درپائين صورت دهد.سه عنصراصلي چنين باصطلاح برآمدي، شکل دادن به يک رهبري مطلوب و شناخته شده، برپا کردن تشکل هاي صنفي و سياسي خريداري شده و جمعيتي برانگيخته و تحت تأثيرگفتمان نظام کارگزاري

به مثابه پايگاه"اجتماعي وجنبشي" و بالأخره تعبيه يک توپخانه سنگين تبليغات رسانه اي و ماهواره اي است.

مشکلات پروژه فوق درموردايران

-درايران باتوجه به سنت مبارزات طولاني ضداستبدادي و آزاديخواهانه مردم و نقش شناخته شده قدرت هاي خارجي درحمايت ازاستبداد،ووجود پرشماري ازروشنفکران تأثير گذار بر افکار عمومي، باآن سنت درخشان رزمندگي، آزادگي و استقلال خواهي؛ مقبوليت حکومت کارگزارولوبزک شده با "لعاب دمکراسي" را-علارغم نفرت بي پايان نسبت به حکومت اسلامي- با دشواري مواجه مي سازد. بنابراين لازم است قبل ازهرچيز وبعنوان نخستين گام،قبح آن شکسته شود.ازاين زاويه جاانداختن واشاعه "فرهنگ کارگزاري" دراولويت قرارگرفته و طرح سمبليک اختصاص بودجه و کارزار تبليغاتي که حول آن راه انداخته و خواهندانداخت،دردستورکارقرارگرفته است. بنابراين پيام اصلي نومحافظه کاران آمريکائي را بايد قبل ازهرچيزدرشکستن تابوي فوق ديد. و اين البته به معناي انکار پيام هاي انضمامي ديگرنهفته دراين پروژه نيست.واکنش مثبت وبدون هرگونه اما واگر داريوش همايون تنها مي تواندنشانه رايزني هاي پشت پرده وقبلاانجام شده،و وجود تفاهم کامل حول اين هدف بشمارآيد.والبته کم نيستند فعالين سياسي و روشنفکراني که پيشاپيش براي اشاعه فرهنگ کارگزاري و هموار کردن راه رزروشده اند.

به نام تشکل ها و به کام کيسه دارها

نمونه عراق و دهه ها مورد ديگرنشان داده است که اين پول ها سرازکجا درآورده و توسط کدام کارچاق کن ها و چه کساني توزيع و بالاکشيده شده وچه ميزان از آنها بدست آن تشکل هاي موصوف ومورد ادعا رسيده است. اکنون مي توان صف درحال آنتظار احمد چلبي هاي ايراني را بهتربه تماشا نشست. با پراکنده شدن بوي لاشه گنديده، کرکس ها براي يافتن طعمه  به پرواز درمي آيند.

قرائن موجود حکايت ازآن دارد که جمع بندي تدوين کننده گان سياست خارجي آمريکا درمورد ايران آنست که باوجود انباشت نفرت عمومي عليه رژيم  ووجود زمينه هاي  مستعد براي خيزش هاي عمومي،و با وجود شبکه هاي ماهواره اي متعدد وزرادخانه  تبليغاتي سنگين وحتي وجود چهره هاي سياسي نمک گيرشده،انجام پروژه تحولات و"انقلابات" مخملين ازمشکل فقدان پايگان اجتماعي لازم و نهادها و تشکل هاي وابسته به آن دررنج است. نهادها و پايگاني که  بهنگام خيرش ها بتوانند به کانون اصلي کنترل  وهدايت تبديل شوند.فرجام وناکامي"فراخوان رفراندوم" نيز همين واقعيت را نشان داد.ازاين رو تأکيد اخص کنگره آمريکا  درمورد اختصاص بودجه تصويب شده براي مصرف درداخل کشورقابل درک مي شود. 

علاوه برآن،درافشاي يکي ديگرازهدف هاي انضمامي پروژه فوق،بايد اين راهم اضافه کنيم که تجربه ناموفق عراق فقدان يک شبکه جاسوسي کارآمد دردرون آن کشور را نشان داد که به قيمت گراني براي آمريکا تمام شد.نيازبه سازماندهي چنين سيستم کارآمدي درايران اکنون بيش ازپيش به يکي ازنيازهاي لجستيکي دولت آمريکا-بعنوان بخشي ازپروژه اي که تکليف نهائي آن قاعدتا بايد تا نيمه اول دوره دوم رياست جمهوري بوش روشن گردد-تبديل شده است .ازاينرو تشکيل لشکري ازجاسوسان وخبرچينان، خريدن مأموران ضداطلاعاتي رژيم ولمپن ها وچماق بدستاني که بهنگام ضرورت بتوانند نفس ها را درسينه حبس کنند،به ضرورتي مهم تبديل شده است. والبته آن ها براي اينکار ورساندن پول بدست لشکراوباشان، پوششي مناسب ترازعنوان تشکل هاي مدني و غيردولتي  نيافته اند.

چه مي توان کرد؟

فضاي سياسي ايران البته پيچيدگي هاي خاص خود را دارد. وجود دشمنان دوگانه،رقيب، و نقش آفريني  که هرکدام ديگري را علت وجودي خود مي داند، تدوين استراتژي سنجيده اي  توسط مدافعان دمکراسي، آزادي  وجنبش رهائي بخش را الزامي ساخته است.

اما تا جائي که به موضوع اين نوشته برمي گردد،مي توان پرسيد که وظايف نيروهاي مدافع دمکراسي براي خنثي ساختن چنين پروژه اي چه مي تواندباشد؟:

1- دربعد سياسي وآگاهگرانه ضروري است که معناي واقعي دمکراسي ادعائي ازنوع آمريکائي وسايرقدرت هاي امپرياليستي و عملکرد آن ها درسراسرجهان وکشورخودمان را،با اتکاء به تجربه هاي تاريخي وموارد مشخص،بطورمستند مورد افشاء همه جانبه قرار داد. نسل دوم و بويژه نسل سوم جامعه جوان ما درواکنش يک جانبه به ماهيت مافوق ارتجاعي وادعاهاي باصطلاح ضد امپرياليستي رژيم اسلامي وبراي خلاص شدن ازچنگال دايناسورهاي حاکم برکشورمان، ودرشرايط گسست از تجربيات ملي حاصل از نسل هاي پيشين وازدست آوردهاي جنبش هاي جهاني، دستخوش نوعي يکجانبه گري شده  که تنها مي توان با تعميق درجهت چندجانبه شدن برآسيب پذيري آن فائق آمد. بي گمان روشنفکران مدافع آزادي وبرابري، وسازندگان واشاعه دهنده گان افکارعمومي مترقي،وظيفه اي بس خطير و تاريخي درگشودن اين "جبهه فرهنگي" عليه فرهنگ "کرنش و کارگزاري" دارند.  

2-با افشاء وسيع و همه جانبه پروژه هاي مشخص دولت آمريکا و اهداف آن ازيکسو و با افشاء مستند عناصر وکروکي مواجب بگيران آن ازسوي ديگر، بايد آنها را بطورکامل منزوي کرد

3-تلاش براي شکل گيري تشکل هاي واقعا مستقل  با مرزبندي هاي سياسي وقاطع،هم عليه رژيم وهم عليه هرگونه مداخله قدرت هاي خارجي، مؤثرترين وسيله مقابله باطرفندهاي دشمنان مردم و وروشدن دست قدرت هاي مداخله گرو مزدوران آن است.

4-وبالأخره نبايد اين نکته را بعنوان کلام آخرازقلم انداخت که آن چه که به دولت آمريکا اجازه مي دهد که اين چنين گستاخانه براي اجيرکردن نوکر ومزدور ميدان عمل پيداکنند،ماهيت بشدت ضدمردمي و واپسگراي جمهوري اسلامي و نظام پوسيده ولايت فقيه است که بدون مبارزه  قاطع وهم زمان،هم  براي سرنگوني آن وهم عليه مداخلات قدرت هاي خارجي،هرگز قادر نخواهيم شد گامي بسوي دمکراسي واقعي يعني حق تعيين سرنوشت مردم بدست خود مردم برداريم.      05.04.17

*- نگاهي به رواج اصطلاح "فرصت انتخاباتي" وطراحي نقشه هاي گوناگون براي بهره برداري ازآن درادبيات سياسي متعلق به جماعت موسوم به چرخ پنچم دمکراسي، نشان مي د هد که تاچه حد،اين جماعت تحت تأثيرچنين پروژه هائي قراردارند.بي ترديد انتخابات رياست جمهوري بجاي خودفرصتي بشمارمي آيد.اما نه براي حضوردرانتخابات و چانه زني با حکومت-بشيوه بيانيه نويسان 565 نفره وحضور انتخاباتي نهضت آزادي و اتحاد جمهوري خواهان در خارج کشور،ويا دربهترين حالت گرته برداري از نمونه هاي گرجستان،اوکرائين و قرقيزستان و.. که با طراحي سرويس هاي جاسوسي وغيرجاسوسي قدرت هاي بزرگ و برپايه يک باصطلاح "انقلاب" منفعل وهدايت شده صورت گرفتند. درهمين رابطه  رنداني ازجماعت ياد شده براي استفاده از"فرصت تاريخي" انتخابات و باالهام ازنمونه هاي ذکرشده،با انداختن پوست خربزه  به زيرپاي اميرانتظام،ازاو دعوت کردند که خود را کانديد رياست جمهوري نمايد. واين درحالي بود که پيشتراميرانتظام درپيام خود به مناسب سال نو،بر تحريم انتخابات ومخالفت با سياست رهبرتراشي براي جنبش پاي فشرده بود.باين ترتيب نقشه فوق با ناکامي مواجه شد.اما تب بهره جوئي از"فرصت تاريخي" براي دست يافتن به يک "دريا ماست"،هم چنان گريبان اين جماعت را درچنگ خود دارد.بايد ماند و به تماشاي سناريو هائي نشست که قراراست باين منظور يکي پس ازديگري طراحي شوند.