کمين تازه افعي سياه!
انتخابات و ترفندهاي هاشمي رفسنجاني
کوروش گلنام
يکشنبه 28 فروردين 1384 ـ 17 آوريل 2005
در ايران زير حاکميت "ج" اسلامي ادا و رفتار و گفتارهاي مسخره کم نيست
و بي خردي سردمداران در اداره امور و بر خوردهاي آنها با پيش آمدها و رويدادهاي
گوناگون، به اندازه اي است که ديدن و شنيدن آن اسباب تمسخرو تفريح مردم شده است. ناز و کرشمه هاشمي رفسنجاني در باره آمدن و يا نيامدن
خود، اداهاي بيمزه و خود بزرگ بيني اوکه با و قاحتي تاريخي آن را همه جا بيان مي
کند و به زباني، هيچ کس را در ايران مناسب تر از خود براي رسيدن به پست رياست
جمهوري نمي داند، هم از اين دست اداهاي مسخره است! اما رفتار افعي پير سياه، که
براي رسيدن به رياست جمهوري ديگر به آب و آتش زده است، پيام ها و نشانه هاي گوناگوني
را در خود دارد که توجه به آنها بي بهره نيست. اين پيام ها و نشانه ها ازاين
قرارند:
تزلزل در ارکان رژيم جدي است. چرا؟
براي نخستين بار است که افعي پير چنان احساس خطر مي کند و از هم پاشيدگي را
چنان نزديک مي بيند که از هم اکنون مي خواهد چنين تبليغ کند که او در هيچ يک از
جنايت هاي رژيم سهيم نبوده و همه گناهان به گردن ديگران است. شامه او درست بو برده
است که به آخر خط رسيده اند. مثلن او در باره قتل هاي زنجيره اي خود را به نفهمي
زده و مي گويد:
"در خصوص
قتلهاي زنجيرهاي كه اينجا سئوال شد بايد بگويم:
من خيلي كم افراد را تنبيه كردم، ولي كسي كه به عنوان عامل اصلي مطرح شد در وزارت اطلاعات
از نادر افرادي بود كه حكم لغو معاونت او را صادر كردم و بخاطر بينظميهايش او را
محاكمه اداري كرديم. به هر حال آنها جناياتي كردند و مسؤوليتش با دولت بعد است كه بايد
جواب بدهد و جواب هم داد و آقاي خاتمي به آساني از اين مسأله نگذشت ولي محاكمه او
اعمال نشد." (1)
از اين چند جمله به ظاهر ساده اين نتايج به دست مي آيد:
الف: قتل هاي زنجيره اي را تنها به همآن 5 قتل آخر خلاصه مي کند و با اين حساب
صدها و شايد هزاران قتل سياسي ديگر از آغاز حکومت اسلامي تا کنون را پنهان مي کند.
ب: عامل اصلي را همآن سعيد اسلامي معرفي مي کند در حاليکه خود مي داند چه کساني
حکم آن قتل ها را امضاء کردند.
پ: کار "آنها" را جنايت مي داند و مي خواهد نشان دهد که خود اصلن
خبري نداشته است( با وجود آنکه هم اسناد هستند و هم شاهدها ي گوناگون و هم کساني
که در اين باره تحقيق و بررسي کرده و آگاهي هاي فراواني دارند از آن ميان آقايان
باقي و گنجي و ناصر زرافشان که خود نيز هزينه سنگين افشاگري ها را پرداخته و وسيله
افعي پير گزيده شده اند.)
ت:اگر چنين قتلهاي فجبعي در زمان دولت او صورت گرفته، راحت و آسوده و ساده و
پوست کنده، مسئوليتش با دولت بعدي است! چرا گريبان اورا مي گيريد!
ث ـ دولت بعدي مقصر است اما خاتمي هم خوب ايستادگي کرد اما چه کنيم که طرف محاکمه
نشد(شما چيزي فهميديد؟)
د ـ آقا خودش هم تنبيه مي کرده است و احتياج به دادگاه ورسيدگي هم نبوده است.
تازه پرونده سازي براي باقي و گنجي وزرافشان مگر از کجا آب خورده است؟
رفسنجاني هر جا که سخن مي گويد، مشت خود را بيشتر باز مي کند و نشان مي دهد که
اتفاقن بر عکس تا چه حد در همه امور دخالت مي کرده است. مثلن به سخنان او در باره
عبدالله نوري توجه کنيد:
"وقتي ميخواستند
ايشان را محاكمه كنند به رييس دادگاه گفتم كه بايد ملاحظه شود و سختگيري نشود.
او نكتهاي را گفت كه اگر آقاي نوري قبول ميكرد، وضع غير از اين ميشد و آن نكته
اين بود كه گفته بودند آقايان دفاعيات تندي را تهيه كردند كه قبل از ارائه در
دادگاه ميخواهند آن را منتشر كنند، اگر اين كار را انجام ندهند وضع متفاوت خواهد
بود. من اين نكته را به آقاي نوري گفتم كه البته ايشان به من نگفت اين كار را
انجام ميدهم ولي اين كار انجام شد و اين وضع پيش آمد. من خيلي تلاش كردم، نوري از
دوستان قديمي من و وزراي خوب دولت من بود." پيشين(تاکيه ازمن است)
از اين سخنان به اين نتايج مي رسيم:
الف ـ دادگاه هاي اسلامي واقعن "مستقل"بوده و "قانوني"و"اسلامي"
عمل مي کرده اند( و مي کنند)!
ب ـ اين آقا به عنوان رئيس جمهور به خودش اجازه مي داده است که به رئيس دادگاه
قانونن مستقل بگويد چه بکند و چه نکند!
پ ـ بنا به اين گفته، از آقاي نوري مي خواسته اند که معامله کند و او حاضر
نشده است که تن به چنين خواري بدهد.
ت ـ از حالا زمينه مي چيند که به مردم و به عبدالله نوري بگويد او نه تنها هيچ
نقشي در آن محاکمه نداشته و آنرا نمي خواسته است بلکه خواسته اش اين بوده است که
حتا به آقاي نوري کمک نيز بکند که خوب نشده است و او نتوانسته به اين دوست قديمي و
وزير خوب خود ياري بدهد! پدر خوانده اي که نخود هر آش بوده ودر هر کاري دخالت مي
کرده است يکباره چنين بي دست و پا و مظلوم مي شود! يادش رفته است که در جمله پيشينش
مي گويد که:به رئيس دادگاه گفتم که بايد ملاحظه شودو سخت گيري نشود!(بو کشيده
است که شايد عبداله نوري در آينده براي چهره تازه او بکار آيد. همين روش را نيز در
باره معين در پيش گرفته است چون دست کم اومثل خودش ننگ آدمکشي به دامان ندارد اگر
چه دانشجويان در فاجعه 18 تير دل پرخوني از بي عملي او نيز دارند.)
از چنين آدمي نبايد شگفت زده شد زماني که در باره يورش وحشيانه 18 تير به
دانشجويان مي گويد:
" اصل كار زشت بود. من با حركتهاي
خشن موافق نيستم. بايد كار قانوني شود و بطور قانوني اعتراض شود. بايد شجاع باشيم
و ديگران هم بايد ملاحظه كنند. من با هر دو طرف موضوع مخالف بودم. بايد از گذشته
درس بگيريم."
از اين سخنان به نتيجه هاي زير از زبان خود رفسنجاني مي رسيم:
الف ـ باور کنيد روح من نيزاز اين يورش خونين کمترين آگاهي نداشته است.
ب ـ اصولن خشونت با ذات من تناسب
ندارد. من تاب و توان ديدن خون را ندارم و از ديدن قمه و دشنه و زنجير و کارد
وچاقو و پنجه بکس و.. اين جور چيزهاتمام تنم به لرزش مي افتد چه رسد به هفت تير و
تفنگ و مسلسل و بمب و.. من با آن صدها قتل هم(حالا که شما سماجت مي کنيد، باشد
همآن قتل هاي زنجيره اي) مخالف بودم. زنده ياد عبدالرحمان قاسملو به هنگام مذاکره
با فرستادگان مستقيم من نبود که به دليل سرسختي و عدم سازشکاريش کشته شد. و يا جريان
ميکونوس و .. چه حرفها! من و قتل و آدم کشي! چنين چيزي با چهره معصوم و زيباي من هيچ
تناسبي دارد؟
پ ـ بايد قانوني کار کنيم. اما ديگران را وقتي قانوني اعتراض مي کنند، مي زنند
و پاره پاره مي کنند کاري از دست من ساخته نيست!
ت ـ بازهم سوگند مي خورم که من نه تنها خبري نداشتم بلکه با هر دو طرف مخالف
بودم( حالا چرا با دانشجويان، اين را اجازه بدهيد پس از انتخاب شدنم، که حتمي است،
بگويم!)
ث ـ من خود خيلي از گذشته درس گرفته ام و اين روزها بسيار هراسان هستم و خواب
و آسايش ندارم. شما هم بياييد همراه هم از گذسته درس بگيريم و ديگر کاري نکنيم که
حرکت هاي زشت خشن مثل همين جريان يورش به دانشجويان عزيز و قتل هاي زنجيره اي به
سراغ ما بيايد. يعني من از شما هستم!
تلاش براي نجات خود
آنچه بيش از هر چيز در فريبکاري هاي تازه رفسنجاني بسيار جالب است، تلاش او
براي جدا نمودن خود از خامنه اي و مافياي قدرت است. هنوز اين سخن او که مي بايست
قدرت رهبر در چهارچوب قانون باشد (نقل به مفهوم)، که با به ميان آوردن آن مي خواهد مردم را به محدود
کردن قدرت رهبر نويد دهد، فراموش نشده است که بنا به نوشته اي در پيک نت ، رفسنجاني
در گفته هايي منتشر نشده و نگه داشته شده براي پس از نام نويسي او براي انتخابات
فرمايشي، ادعا مي کند که اين رهبر بوده است که در پشت سر سعيد اسلامي(امامي) قرار
داشته است:
"بخش دوم و اصلي مصاحبه محمد قوچاني باهاشمي رفسنحاني، سرانجام
آماده انتشار شده است. آماده سازي اين بخش از مصاحبه جهت انتشار، پس از ديدارهاي
مكرر قوچاني باهاشمي و ويراستاريهاي چندباره ممكن شده است. اين مصاحبه پس از ثبت
نامهاشمي رفسنجاني براي انتخابات رياست جمهوري قرار است منتشر شود و از جمله نكات
مهمي آن بخشي است كههاشمي در باره سعيدامامي و قتلهاي زنجيرهاي اظهار نظري
متفاوت با اظهارنظرهاي خسته كننده و تكراري گذشته ميكند.هاشمي در اين بخش ميگويد
كه بدستور او سعيد ا مامي از وزارت اطلاعات وامنيت اخراج شد اما دفتر رهبري بار
ديگر او را به سر كار برگرداند!(2)
از اين سخنان، چرخش ها و
اعتراف هاي حساب شده او، به اين نتايج روشن مي شود رسيد:
الف: کار حکومت به آشفتگي بسيار
کشيده است و به دوران پاياني خود نزديک مي شود.
ب : اين تازه اول بهار است و
در آينده بايد با شگفتي شاهد افشاگري هاي بيشتر سردمداران رژيم در باره يکديگر براي
کم کردن بار سياه کاري هاي خود و انداختن مسؤوليت همه جنايت ها و خيانت ها به گردن
يکديگر، باشيم.
پ ـ رفسنجاني از هم اکنون به رفقا
و شريک هاي سياه کاري هاي خود از پشت کرده و با شتاب براي رهايي خود از پنجه آهنين
دادگري و دادخواهي آينده، کودکانه مي خواهد بازي: "کي بود کي بود من
نبودم" براه بياندازد! امروز او اين
چنين است چه رسد به روز دادخواهي و محاکمه! تصور کنيد روزي که اين متهم به جنايت و
خيانت به مردم ايران به دست عدالت سپرده شود. در آن زمان چه چيزها که رو نخواهد شد!
آرزوي گورباچف شدن!
مسخره تر از هر چيز پندار خام
افعي پير است که در اين روزهاي سرنوشت ساز
و با اين همه روسياهي، مي خواهد اداي گورباچف را نيز درآورده تا در خيالي
خام هم خود را از مجازات برهاند و هم مثلن براي خود در درون وبرون از ميهن کسب
اعتبار و مشروعيت کند! همين خود نشان مي دهد که اين آقايان تا چه اندازه از دگرگوني
هاي درون ايران و در جهان بي خبر و در فساد و تباهي خود غرق شده اند. حتمن کساني
از پيرامونيان اين برده زور و زر او را به تمسخر گرفته اند! اگر چنين پندار بيمار
گونه اي در مغز اين منفور ملت ايران باشد، بايد گفت که :
1 ـ گورباچف آدمي اهل دانش و
پزوهش و با سواد بود.
2 ـ باورمند ديني آنهم از نوع
باورمنديهاي کساني چون رفسنجاني نبود و تاريک انديشي را بر نمي تابيد.
3 ـ دروغ گو، ريا کار، فتنه
گر و بيمار رواني نبود.
4 ـ شهامت و دليري داشت و
نخستين انتقاد و يورش را به حزب و گروه خود کرد و خود را از اشتباه بري نمي دانست.
5 ـ با تاريخ کشور خود و رويدادهاي
آن به خوبي آشنا بود.
6 ـ خواست دگرگوني را براي
بهبود زندگي مردم داشت.
7 ـ دشمن فرهنگ خودي و
سرسپرده فرهنگ بيگانه نبود.
8 ـ مي خواست جامعه خود را به
سوي دموکراسي رهنمون شود و تلاش نابخردانه نمي کرد که چرخ تاريخ را به عقب
برگرداند.
9 ـ تروريست و ترور پرور نبود.
10 ـ متهم به آدمکشي نبود و
حکم تعقيب جهاني از دادگاه هاي کشورهاي ديگر را به دنبال نداشت.
11 ـ دزد نبود.
12 ـ نخود هر آش نبود.
13 ـ به جان و مال مردم تجاوز
نکرده و جوانان بي گناه مردم را دسته دسته نابود نکرده بود.
14 ـ خودخواه، خودبين، ترسو و
توپ توخالي نبود.
15 ـ صلح طلب بود نه جنگ
افروز ترسويي که پنهان عمل مي کرد و پي در پي نقش خود در آتش افروزي و آدمکشي هاي
گوناگون راانکار مي کرد.
و ...دنباله را به خوانندگان
گرامي واگذار مي کنم.
مردم ايران به زودي و به خوبي
پاسخ رفسنجاني را داده و به او نشان خواهند داد که در باره او چگونه مي انديشند.
زير نويس:
1 ـ پيک نت، يکشنبه 28فروردين و پيک ايران با کمي اختلاف در آنچه آمده،شنبه 27
فروردين 1384
2 ـ پيک نت، يکشنبه 28 فروردين 1384