حافظه
تاريخي نداريم
احمد زيدآبادي
آقاي صادق زيباكلام در
مطلبي با عنوان "سياستمدار تنها" كه روز پنجشنبه گذشته در روزنامه شرق
به چاپ رسيد، از آقاي هاشمي رفسنجاني خواسته بود كه به نداي "فرشته"اي
كه ايشان را به حضور در صحنه انتخابات رياست جمهوري فرا ميخواند، پاسخ مثبت دهد و
با عمل به "تكليف" يك بار ديگر"آبرو و حيثيت خود را به پاي نظام
بريزد."
قاعدتا اين حق براي هر
شهروندي از جمله آقاي زيباكلام محفوظ است كه چهره مورد علاقه خود را به حضور در
رقابت انتخاباتي دعوت كند و همينطور اين حق آقاي رفسنجاني است كه خود را در معرض
راي مردم قرار دهد و يا ندهد. بنابراين در اين زمينه اصولا جاي هيچگونه چالشي
وجود ندارد.
آقاي زيباكلام اما مطلب خود
را به دعوت از آقاي رفسنجاني براي ورود به عرصه انتخابات محدود نكرده است. وي شرحي
از گذشته و سابقه آقاي رفسنجاني و نيز پيامدهاي انتخاب دوباره وي به مقام رياست
جمهوري روايت كرده است كه هر دو روايت مورد مناقشه بسياري از صاحبان انديشه و نظر
در ايران است.
در اين مطلب مختصر، بررسي مبسوط سلوك سياسي آقاي
رفسنجاني در دهههاي گذشته امكانپذير نيست و شايد هم در شرايط حاضر چندان ضروري
نباشد، اما پرداختن به پيامدهاي حضور احتمالي دوباره وي در منصب رياست جمهوري،
امري لازم است چرا كه اين موضوع بر سرنوشت همه ما تاثير ميگذارد.
روشن است كه پيشبيني پيامدهاي پيروزي هر يك از
نامزدهاي رياست جمهوري بايد نه فقط در باره آقاي رفسنجاني بلكه بدون ملاحظه در
باره يكايك آنها صورت گيرد، اما چنين امري مقدمات و استلزاماتي دارد كه در جامعه
ما فراهم نيست و شايد از همين رو، بسياري از اهل نظر و انديشه به جاي نقد و بررسي
برنامه نامزدهاي احتمالي، بيتفاوتي و سكوت را ترجيح دادهاند و نااميد از
تاثيرگذاري خود، به جمع تماشاگراني پيوستهاند كه بدون شوق و رغبت به صحنه
انتخابات مينگرند.
در چنين فضايي، پاسخ دادن
به نوشته آقاي زيباكلام البته لطفي ندارد، اما از آنجا كه ما مردمي با حافظه
تاريخي ضعيفي هستيم و شخصيتها و سياستمداران هر چه از زمان حال دورتر و خاطرهشان
كمرنگتر باشند، نزد ما محبوبترند، اين امكان هميشه وجود دارد كه يك چهره و يا
سياستمدار، در طول زندگي ما و خودش، دوبار ظهور كند، حتي اگر ظهور نخستش تراژيك
بوده باشد.
باري، آقاي زيباكلام به
عنوان مهمترين علت درخواست خود از آقاي رفسنجاني براي حضور در عرصه انتخابات آورده
است كه : "هاشمي رفسنجاني عملا تنها نامزدي است كه ميتواند در مقابل اصولگرايان
بايستد." بر نگارنده روشن نيست كه آيا آقاي رفسنجاني چنين توصيفي را در باره
خود ميپسندد يا خير؟ اما آنچه به نقل از وي تا كنون در رسانهها انتشار يافته
است، از نيت و اراده و برنامه ايشان براي "مقابله
با اصولگرايان" حكايت نميكند، بلكه حتي به عكس، از وي نقل شده است كه اگر
"اصولگرايان" بر روي نامزد واحدي به اجماع برسند، ايشان از نامزدي
انتخابات رياست جمهوري منصرف ميشود.
پاسخ آقاي زيباكلام به اين
انتقاد پيشاپيش روشن است. وي لابد خواهد گفت : "بازي در ميدان سياست مستلزم
ظرافتهايي است كه بيان علني هر نيت پنهاني را ايجاب نميكند." شايد حق با
آقاي زيباكلام باشد. چه بسا آقاي رفسنجاني در دل يا در محافل خصوصي، از قدرت گرفتن
تندروهايي كه مورد نظر زيباكلام هستند، ابراز نگراني هم كرده باشد، اما آيا تجربه
دو دور رياست جمهوري آقاي رفسنجاني ميتواند ما را متقاعد كند كه وي به فرض نگراني
از غلبه "تندروهاي راست"، حاضر به مقابله با آنان است؟ متاسفانه پاسخ
اين پرسش منفي است! اگر وعدههايي را كه باعث اقبال مردم به آقاي رفسنجاني در نخستين دور رياست جمهوري
ايشان شد، به خاطر آوريم و آن وعدهها را با شرايطي كه در آستانه خرداد 76 گيربانگير
كشور بود، مقايسه كنيم، به راحتي به اين نتيجه ميرسيم كه سلوك سياسي آقاي
رفسنجاني در مقابل نيروهاي تندرو راست، جز امتيازدهي و عقبنشيني غير اصولي نبوده
است.
آقاي رفسنجاني در ابتداي
رياست جمهوري خود وعده داده بود كه با جهان خارج تشنجزدايي خواهد كرد، مديريت
علمي را بر كشور حاكم خواهد ساخت، اقتصاد پوپوليستي به يادگار مانده از جنگ را
اصلاح ساختاري خواهد كرد، آزاديهاي اجتماعي را به رسميت خواهد شناخت و....اما
همين كه چند گامي در اين جهت برداشت با مبارزهجويي جناحي روبرو شد كه قدرت و نفوذ
خود را بر اثر اجراي اين برنامهها از دست رفته مي ديد. آقاي رفسنجاني به جاي
ايستادگي بر روي برنامههاي خود و مقابله با فشارها، راه عقبنشيني را در پيش گرفت
و تا آنجا جلو رفت كه در آخرين سال رياست جمهوري وي، نه فقط خبري از تشنجزدايي با
جهان خارج نبود، بلكه بر اثر ماجراي دادگاه ميكونوس و انفجار ظهران، روابط ايران
با اتحاديه اروپا و اعراب منطقه، به وخيمترين شكل خود رسيده بود و دولت بيل
كلينتون نيز آشكارا تهديد به حمله نظامي عليه ايران مي كرد. و نه تنها اثري از
مديريت علمي به چشم نمي خورد، بلكه بسياري از متخصصان و اساتيد دانشگاه كه پيش از
دوران رفسنجاني دستكم حضوري حاشيه در نهادهاي علمي كشور داشتند، راهي ديار غربت
شدند و سه وزير كليدي كابينه جاي خود را به ديگراني دادند كه نيازي به قضاوت در
مورد تجربه مديريت آنان نيست. و نه فقط نشاني از ادامه اصلاح ساختاري اقتصاد آشكار
نبود، بلكه آقاي مسعود روغني زنجاني رئيس وقت سازمان برنامه و بودجه با انتشار
نامه گلايهآميزي، نسبت به تغيير سياستهاي اقتصادي اعلام شده، هشدار داد و حاضر
به ماندن در پست خود نشد. و در اين ميان بساط نيروهاي شبهنظامي كه روزي جمع شده
بود بار ديگر به منظور ايجاد مزاحمت براي مردم پهن شد....و بر اهل نظر پوشيده
نيست، كه موارد فوق فقط شمهاي از عقب نشينيهاي آقاي رفسنجاني در برابر مخالفان
راستگرايش بود، وگرنه مواردي نيز يافت ميشود كه بسيار راديكالتر از اين هم ميتوان
به نقد سلوك سياسي آقاي رفسنجاني دست زد.
آقاي زيباكلام در پاسخ
موارد فوق ممكن است بگويد كه در آن شرايط زماني، آقاي هاشمي اهرم قدرتي در دست
نداشت و جز عقبنشيني در برابر تمامتخواهان چارهاي نبود. اين استدلال پاسخ سادهاي
دارد و آن اينكه اگر هاشمي در زماني كه از مزيت نسبي اقبال مردم، حمايت جامعه
جهاني و عدم تمركزقدرت در نهادهاي حاكم برخوردار بود، چارهاي جز تسليم در برابر
فشارها نديد، اينك كه آشكار اين مزيتها را نيز از دست داده است، چگونه ميتواند
"عملا تنها نامزدي باشد كه مقابل اصول گرايان بايستد"؟
واقعيت اين است كه هاشمي در
مقام رياست جمهوري قدرتي بيش از خاتمي نداشته و نخواهد داشت. تفاوت آنها در اين
است كه خاتمي به ميزان كم قدرت خود معترف است و عقبنشيني هايش بر همگان آشكار،
اما هاشمي چنين وانمود ميكند كه همواره قدرت اصلي پشت و روي صحنه است و عقبنشينيهايش
نيز به ميل و اراده خودش صورت ميگيرد و نه بر اثر فشار ديگران!
(روزنامه شرق: 29/1/84)