يکشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۸۴ - ۱۷ آوريل ۲۰۰۵

کودکم آرام باش

شب هاي تار و ظلماني زندان بر تو چگونه گذشت؟

 

دلبر نازنين و کودک در راهمان،هنوز پا بر اين دنياي پر از زر و زور و تزوير نگذارده بود که طعم ناخوشايند ديوارهاي بلند زندان را به جان خريد.به کدام گناه نکرده،پيروان دين اسلام تو را اين چنين آزار دادند.چنين مکتبي که به يک کودک در راه،بي رحمانه بتازد و او را با زجرآورترين فشارها شکنجه نمايد؛چگونه ديني است؟دين مهرباني،عطوفت،صلح و دوستي؟!

آه!حال ناگواري داريم از خواب زدگي نوشندگان جام پر از زهر آيين هاي ضد بشري.از همان هايي که ناجوانمردانه علاوه بر ما،فرزند در راهمان را نيز به بند کشيدند.کيست که حال ما را نداند؟پسر جواني در اين سوي ديوار و دخترکي معصوم در آن سو که براي هم پر مي کشند،روزهاي پي در پي طعم تلخ جدايي را چشيدند و بدتر آنکه کودک به دنيا نيامده،به جاي  احساس محبت و نوازش هاي پدر و مادرش،بايد صداي دلخراش و وحشتناک بازجويان را مي شنيد.آه!دلمان مي سوزد،دلمان آتش مي گيرد زماني که به خود مي آييم و درمي يبابيم کودک معصوم در وجود مادرش،توان دفاع از حقوق خويش را نداشت.توان آن را نداشت که بگويد به کدامين گناه مرا زجر مي دهيد.کودکم!چشم هاي پر از اشک "نجمه و محمدرضا"براي غريبي و تنهايي تو آرام نمي گيرند.

چگونه لحظه لحظه دلواپسي هايمان را برايت شرح دهيم؟چگونه از سنگدلي عمله هاي خشونت و وحشت برايت بگوييم.

به سخن زيباي دوستي عزيز(شيوا نظرآهاري)کوچکترين زنداني سياسي در ايران،"هم الان راه فردايش را انتخاب کرده است..."

چشم به راه هستيم تا پا بر اين دنيا بگذاري و خود به چشم خويش ناراستي ها و نازيبايي ها را بنگري.به ديده خويش ببيني هر آنچه هست پليدي است و دورويي و سايه زور و وحشت."شيريني"وجود"نجمه و محمدرضا" ما شرمنده ايم از اينکه طعم تلخ زندگي پر از رنج و دشواري ها را بايد بر کام خويش جاري سازي.ديگراني که بر ما فرمانروايي مي کنند چنان سر به زير برف دارند که تلخي کام تو را نمي خواهند در يابند.ولي پدر و مادرت به همراه هزاران آيراني آزادي خواه ديگر،براي شيرين ساختن کام تو و همه هم ميهنانشان که از وجود سايه جزم انديشي شب پرستان،تلخ گرديده است؛از پاي نخواهند نشست.

 

نجمه اميدپرور،محمدرضا نسب عبداللهي

http://iranreform.persianblog.com

http://faryadebeseda.persianblog.com