يکشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۸۴ - ۱۷ آوريل ۲۰۰۵

 

عاشق کشان

 

 

ساعت بيست و پنج و هيچ دقيقه و هفتاد ودو ثانيه،

همين زمستان بي بابونه و عطر خورشيد

سينه ي سعيد را دريدند.

ساعت بيست و پنج و هيچ دقيقه و هفتاد ودو ثانيه،

همين بهار بي فروردين

گلوي محمد را بريدند.

ساعت بيست و پنج و هيچ دقيقه و هفتاد و دو ثانيه،

همين تابستان بي نجابت

پروانه را آتش زدند.

حالا کمي ماه و کوچه اي انار و چند قطره ياس زرد بياور!

عاشق کشان است!

***

 

 

 

بوي حيرت کبوتران

 

 

پاسخي براي هيچ عطرپيراهني نيست

چکمه هايي سياه،

 با زبان هاي کنده شده

چمدان هايي سفيد را،

پر از گريه و خداحافظي،

برابر دروازه ها ي سنگي مي چينند.

باد، بوي حيرت کبوتران را دارد.