جمعه ۲۶ فروردين ۱۳۸۴ - ۱۵ آوريل ۲۰۰۵

زندگی من:

داستان زنان عربستان سعودی از زبان خودشان

 

بی بی سی - در جامعه محافظه کار عربستان سعودی، زنان به راحتی قادر به بيان نظرات خود نيستند. با اين که نيمی از فارغ التحصيلان دانشگاه های اين کشور زنان هستند، آنها فقط پنج درصد از نيروی کار را تشکيل می دهند.

زنان سعودی حق رای ندارند و نمی توانند به طور آزاد و فعال در اجتماع حضور داشته باشند يا حتی رانندگی کنند.

آنچه در پی می آيد نگاهی کوتاه به زندگی هشت زن سعودی هفده تا ۲۷ ساله از زبان خود آنهاست که در دانشکده ای در شهر جده سرگرم به تحصيل هستند. اين زنان از زندگی خود و آرزوهايی که برای کشورشان دارند، می گويند.

در اين گزارش که توسط بخش عربی سرويس جهانی بی بی سی تهيه شده است، بی بی سی از زنان جوان سئوال کرده است که می خواهند زندگی آنها در 2015 ميلادی چگونه باشد. برای خواندن نظرات اين زنان روی لينک مربوط به آنها در زير کليک کنيد:

 

 

عبله

 

پس از تمام کردن دبيرستان قرار بود به مسافرت بروم اما وقتی صحبت از تعيين رشته شد از وجود يک دوره روانشناسی اطلاع پيدا کردم و فکر کردم بهتر است از اين فرصت استفاده کنم و اين دوره را بگذرانم.

می دانيد دانش آموزان مدارس خصوصی که تسلط چندانی به زبان های خارجی ندارند خيلی از موفقيت تحصيلی خود مطمئن نيستند. اما معلم زبان عربی ما سه دوره آموزشی برای ما گذاشت و تاکيد داشت که نبايد هرگز هويت خود را فراموش کنيم. او می گفت که تبار شما عرب است و اين را همواره بخاطر بسپاريد. گفته او اثر زيادی روی من گذاشت.

در طول زندگی ام زنهای زيادی را از نقاط مختلف دنيا و با آداب و تربيت متفاوت ديده ام که همه يک وجه مشترک داشته اند و آن هم اعتقاد به تحصيل است. آنها می خواهند که مرتبه خود را بالا ببرند و ثابت کنند که زنان هم مانند مردان از عهده انجام بسياری کارها بر می آيند.

هدف از اين گزارش اين بود که من آينده خود را در سال ۲۰۱۵ مجسم کنم . بسيار خوب، من خود را در دنيايی می بينم که فوق ليسانس و دکترای خود را گرفته ام، در اداره خود نشسته ام و از پنجره به دنيا نگاه می کنم و به آن لبخند می زنم وبا خود می گويم "حال مساوی شديم."

 

 

روتانا

 

داستان من از خانه و خانواده ام شروع می شود که به من ياد داده شد تحصيل بسيار مهم است.

من رابطه نزديکی با مادرم، که سرچشمه قدرت است، دارم. او به من ياد داده است که مستقل و متکی به خود باشم. رابطه من با پدرم بسيار دوستانه است و ما بهترين دوست و شريک هستيم. من واقعا از اين موضوع لذت می برم که پدرم مثل يک پسر با من رفتار می کند چون به من اين احساس دست می دهد که برابری وعدالت در مورد من رعايت شده است. والدين من بين پسر و دختر فرقی قائل نمی شوند که امتياز بزرگی است.

آرزوی من اين است که به مدارج فوق ليسانس و دکترا دست پيدا کنم. بنظر من تحصيل، پايه و اساس محکمی برای موفقيت شغلی است. علائق و مهارتهايم از من دختری مستقل ساخته است.

دختران عربستان سعودی بسيار بلند پرواز و با هوش هستند. آنها صرفا می خواهند که صدايشان شنيده شود و فرصت داشته باشند که استعداد خود را نشان دهند. من به آن دخترهايی که هنوز به علائق و استعدادهای خود پی نبرده اند می گويم که در درون خود به جستجو بپردازند. چون تحصيل و شغل تنها سلاحی است که می توانند در اختيار داشته باشند.

من می خواهم که در آينده برای جامعه و خانواده ام، زادگاهم جده و به طور کلی دنيايی که در آن زندگی می کنم فرد مفيدی باشم. من می خواهم که اطرافيان و جامعه من در موفقيت من سهيم باشند و مطمئنم که به اميد خدا در اين کار موفق خواهم شد.

اميدوارم که بتوانم روزی يک موسسه آموزشی برای کودکان با استعداد و بی سرپرست تاسيس کنم تا آنها بتوانند از امکانات يکسان با ساير کودکان برخوردار شوند و استعداد خود را پرورش دهند. اين علاقه البته ريشه مذهبی دارد. پيامبر ما می گويد که اگر کسی سرپرستی کودک يتيمی را به عهده بگيرد جايگاه بالايی در بهشت به او داده خواهد شد.

 

 

لما

 

زندگی مرا سه چيز تشکيل می دهد. اولين آن مذهب است. مذهب راه زندگی را تعيين می کند. ما قبل از آغاز هر کاری و در پيش گرفتن هر راهی نخست مذهب را در نظر می گيريم. دومين آن مادرم است که برای من سرچشمه عشق، اعتماد و شادی است و آنها را به من نيز ياد داده است. او سرمشق من است. سومين بخش از زندگی من ازدواج است. بودن با کسی که به او وفادار باشم و با عشق و راحتی با او زندگی کنم.

خانواده من نيز برای من اهميت زيادی دارد. خواهر من طراح داخل ساختمان است و کار آزاد خود را دارد. او نيز سرمشق من است و من می توانم هر وقت مشکل دارم به او پناه ببرم. خواهر ديگرم هنرمند و نقاش است. برادرم در نيروی هوايی عربستان سعودی کار می کند و سرپرستی ما را به عهده دارد. او معتقد است که ما نمونه خوبی برای جامعه خود هستيم.

من مايلم که در رشته روانشناسی جرم فوق ليسانس بگيرم. اما متاسفانه در عربستان سعودی و ديگر کشورهای عربی اين رشته وجود ندارد. من می خواهم برای زنان ديگر سرمشق قرار بگيرم و آنها را به آينده اميدوار کنم و نشان بدهم که ما زنان عربستان سعودی با زنان ديگر فرقی نداريم.

تحصيل حد و مرزی ندارد، انتخابی است که در دست خودمان است. مهمترين کاری که خانواده من برای من انجام داد اين بود که مرا آنگونه که هستم پذيرفت و نه آنطور که مطابق ميل آنهاست. من فرزند خوانده آنها هستم اما خدا آن چه را که می گيرد دوباره پس می دهد.

آروزی من اين است که بتوانم اهميت تحصيل زنان را نشان بدهم و آزادی زنان در انتخاب تحصيل را تضمين کنم. الگو قرار گرفتن برای زنان ديگر اهميت زيادی برای من دارد چون متعقدم که در عربستان زنان بلند پرواز هستند. تنها چيزی که لازم دارند اندکی تشويق است و من مطمئن هستم که روزی می توانند در دنيا نقش رهبری را بعهده بگيرند.

 

 

رزانا

 

تنها نگرانی من اين است که چگونه زنان بايد ميان مسئوليت های مختلف خود تعادل به وجود آورند. من بيست و يک سال دارم، مادر و همسر هستم و سرگرم تحصيل در رشته روانشناسی. به مشاغلی مانند آموزگاری، تربيت معلم يا مشاور علاقه مند هستم.

رفتن به کالج برای من بسيار مهم است چون بنظر من تحصيل يکی از مهمترين ارکان زندگی هر انسان است. اما پسر و شوهرم نيز برای من اهميت زيادی دارند و در حال حاضر مهم ترين افراد و سرچشمه شادی و اميد زندگی من هستند.

من به خواندن علاقه زيادی دارم چون برای بالا بردن معلومات و بينش و شناختن انسانهای ديگر مهم است. من از ۱۳سالگی نوشتن خاطرات خود را شروع کرده ام. نوشتن برای من وسيله ای ابراز وجود است. نوشتن و خواندن نقش مهمی در زندگی من دارند و با آن رابطه ويژه ای دارم.

 

شوهرم اخيرا وارت تجارت شده است. من از آن چه ما به عنوان زن و شوهر به دست آورده ايم بسيار خوشحالم و احساس غررو می کنم. ما به يکديگر کمک کرده ايم و توانستيم با حمايت هم اين کار تازه را آغاز کنيم. ما می خواهيم با تکيه به اين تجارت استقلال بيشتری پيدا کنيم .

ده سال ديگر من خود را همسر و مادری خوشحال می بينم چون فکر می کنم اين مهم ترين چيز در زندگی من است. بعد از آن با شغل آموزگاری، تحصيلات عالی خود را تا درجه فوق ليسانس و دکترا ادامه خواهم داد و شايد هم به تحقيق در زمينه روانشناسی بپردازم و يا مشاور مدرسه بشوم و يا نويسنده، هنوز نمی دانم.

در هر حال من از زندگی با تمام آن چيزهای زيبايی که در مقابل من قرار داده است، لذت می برم.

 

 

اسماء

 

من کم سن و سال بودم که ازدواج کردم و خيلی زود زير بار مسئوليت های سنگين رفتم. اکنون که باردار شده ام بايد بيش از پيش حس مسئوليت پذيری را فرابگيرم. اما به اتمام رساندن تحصيلاتم همچنان مهم ترين هدفم در زندگی است. کار آسانی نيست اما گرفتن مدرک ليسانس برای من يک اولويت محسوب می شود.

به دست آوردن توازن بين مسئوليت های خانه، شوهر، بارداری، تحصيل و زندگی اجتماعی تلاشی هميشگی برای من است.

تربيت و آموزش کودکان به نحو مطلوب موضوع رشته تحصيلی من است. به نظر من مذهب نقش مهمی در تربيت کودکان دارد و به نظر من درک اين موضوع باعث استحکام ساختار خانواده می شود.

من اميدوارم که بتوانم تحصيلات دانشگاهی خود را تمام کنم و شغل خوبی پيدا کنم تا بتوانم فردی مفيد در جامعه باشم. دوست دارم بتوانم مهدکودکی باز کنم و با استفاده از روش جديدی از آموزش کودکان را به محيط درسی خود علاقمند کنم.

در صورتی که درست برنامه ريزی کنم و نظراتم مورد موافقت کارمندان مهدکودک قرار بگيرد اين طرح به خوبی قابل اجرا خواهد بود.

من به آشپزی هم علاقه دارم - شوهرم در اين زمينه من را خيلی تشويق می کند. او به من می گويد استعدادم را هدر ندهم و از خانه يا جای ديگر کاری تجاری را شروع کنم. شايد من يک روز بتوانم رستورانی باز کنم که غذا، محيط و جلوه ای ويژه داشته باشد.

من همچنين در فکرم فروشگاه لباس زنانه داشته باشم. اميدوارم که شوهرم اداره و تزئين اين فروشگاه را برعهده بگيرد و من فقط نقش خريدار جنس را داشته باشم. در جده فروشگاه هايی که فقط لباس زنانه عرضه کنند، کم است.

هنوز هم مادر و پدرم مهم ترين افراد زندگی من هستند. من هرگز دينی که به آنها دارم فراموش نمی کنم.

شوهرم نيز نقش مهمی در زندگی من دارد. او در همه زمينه ها مشوق و حامی من است. من با او خيلی خوشحالم.

 

 

بيان

 

من در يک خانه سالمندان، داوطلبانه کار می کنم. من می بينم که مردم به کمک نياز دارم و از اين که نمی توانم به آنها کمک کنم ناراحت می شوم. به همين دليل رشته توانبخشی را انتخاب کردم.

برای من ديدار از مراکز کودکان بی سرپرست هم تجربه آسانی نبوده است و باعث شده ديدم به زندگی تغيير کند.

اما روحيه ام هر چقدر هم که درس بخوانم فرقی نمی کند. همان جوان سرزنده ام. من هرگز به کارهای نادرست مانند مصرف مواد مخدر آلوده نمی شوم. پولم را هم خرج غيرضروريات مانند سيگار، کارت تلفن و اينترنت، مجلات يا سی دی موسيقی نمی کنم.

 

مردم از اين مجلات می خرند تا از زندگی خصوصی ديگران مطلع شوند اما اين چه ربطی به زندگی ما دارد. چه نيازی به خواندن اين مطالب هست؟

تنها آرزوی اين طور جوانها ازدواج است. آنها اصلا به اطراف خود نگاه نمی کنند که ببينند چه کسی به کمک احتياج دارد.

در هر جامعه ای افرادی هستند که به کمک احتياج دارند. افراد محتاج هميشه زبان به درخواست کمک باز نمی کنند. اما ما بايد چشم و دل خود را به روی ديگرن باز کنيم.

پدرم مهم ترين الگوی من در زندگی است. او دو همسر و دو خانواده دارد. همسر ديگرش در شهر ديگری زندگی می کند. ما در جده زندگی می کنيم. حتی اگر او هميشه با ما نيست و با زن ديگرش هست در ذهن و قلب ما حضور دارد.

او هميشه با ما در تماس است. او نگران است که به قدر کافی برای ما کاری انجام نداده است اما بيش از آنچه لازم بوده برای ما تلاش کرده است.

 

 

حسناء

 

زندگی من چهار بخش دارد. اولين آن شغلم است. من وقتی برای کار در دانشگاه تقاضا دادم اصلا هدفم کار ترجمه نبود اما آنها به مترجم نياز داشتند و من قبول کردم. من از چالش استقبال می کنم و از بابت داشتن اين فرصت شغلی خشنودم.

من همچنين برای تحصيل از راه دور در رشته ترجمه و روابط بين فرهنگی دانشگاه ادينبورگ تقاضا کرده ام. هنوز جواب من نيامده است اما انشاالله قبول می شوم و می توانم به تحصيلاتم ادامه بدهم.

من فکر می کنم در آينده بنگاه ترجمه و انتشارات مذهبی باز کنم که با انتشار کتابها و متون به درک بهتر و رفع بدفهمی از مذهب کمک خواهد کرد.

من دوست دارم فرصتی پيدا کنم تا با زبانهای متعدد آشنا شوم و بتوانم در جهت خدمت به اسلام در سراسر جهان کار کنم و کتاب ترجمه کنم.

دومين بخش زندگی من پسرم است. اسم او عمار است. او کودک باهوشی است. خيلی جنب و جوش دارد مثل مادرش!

من او را در تعطيلات می بينم چون با پدرش در رياض زندگی می کند. با اين که دور از هم زندگی می کنيم اما خيلی به هم وابسته هستيم.

سن هر دوی ما بالا می رود. او قوی تر می شود و من ضعيف تر. او همه چيز من است و اميدوارم من هم جايی در قلب او داشته باشم.

سومين بخش از زندگی من زندگی شخصی من است. من خانه ام را خودم تزئين کرده ام. از خريد مبلمان گرفته تا رنگ زدن ديوار و نصب کتابخانه. همه و همه کار خودم بوده است.

چهارمين و آخرين بخش از زندگی من به کمک داوطلبانه به معلولين، کودکان بی سرپرست و نيازمندان برمی گردد. من می توانم با دانسته هايم به آنها کمک کنم.