به مناسبت سالروز خودکشي ولاديمير ماياکوفسکي
ابري شلوارپوش مي شوم
از: مريم آموسا
خبرگزاري كار ايران
"ولاديمير
ولاديميرو ويچ ماياكوفسكي" در 19 ژوئيه 1893 در دهكده بغدادي زاده شد كه
اكنون به افتخار شاعر بزرگ اين دهكده," ماياكوفسكي" ناميده مي شود .
" ولوديا " در تمام عمر با مادر و دو خواهر بزرگش زندگي مي كرد . اما
پدرش كه جنگلبان و در خدمت دولت بود, در سال 1906 درگذشت. پس از مرگ پدر خانواده
به مسكو نقل مكان كرد." ماياكوفسكي" جوان در مسكو به دبيرستان رفت. او
در اوايل سال 1908 به گروه هاي انقلابي زيرزميني پيوست, سه بار دستگير شد و در
نتيجه هرگز درسش را تمام نكرد . چون استعداد فوق العاده در نقاشي داشت در سال 1911
در موسسه نقاشي , مجسمه سازي و معماري مسكو نام نويسي كرد. در آنجا بلافاصله جذب
جنب و جوش هنر مدرن شد و با" داويد بورليك" كه او هم نقاش و شاعر بود
آشنا شد و به زودي" ماياكوفسكي" در خيل يكي از امضا كنندگان بيانيه هاي
فوتوريستي شد . گروهي كه" ماياكوفسكي" عضو آن شد در آغاز خود را " گيليا"
( هولايا ) مي ناميد . به زودي" ماياكوفسكي" كه با بسياري از تمايلات
كهن گرايانه و بدوي گرايانه برخي از فوتوريست ها برجسته مانند "وليمير
خلبنيكوف" كه مبتكرترين و تخيلي ترين شاعر گروه بود جدا شد و با گروهي كه با
او هم عقيده بودند, گروهي به نام" كوبو - فوتوريست" را تشكيل دادند .
"ماياكوفسكي"
نه تنها در مقام يك شاعر بلكه همچون يك كاريكاتوريست, مبلغ , تبليغات چي , فيلمساز
, و هنرپيشه, روزنامه نگار و جهانگرد نيز در معرض ديد همگان بود و كارگرداني و
طراحي صحنه بسياري از نمايشهايش را نيز خود به عهده داشت. به قول " پاسترناك"
"ماياكوفسكي" علاقه داشت كه زندگي اش را به صحنه نمايش تبديل كند . براي
او هنر و زندگي يكي بود . او در بسياري از نمايش هاي فوتوريستي كه" بورليك"
شهر به شهر اجرا مي كرد به ايفاي نقش مي پرداخت و در اين زمان مهمترين مقالات خود
را پيرامون هنر و فيلم را نيز به رشته تحرير در آورد. او در دسامبر 1913 نمايش
نامه" ولاديمير ماياكوفسكي": يك تراژدي " را به تناوب دوبار در
تئاتر" لوناپارك پطرزبورگ " به اجرا در آورد . هم كارگرداني اين نمايش و
هم نقش اول آن را خودش به عهده داشت كه اين نمايش فوتوريستي همگان را به حيرت و
تعجب وا داشت .
با
آغاز جنگ جهاني اول مجمع فوتوريست ها از هم پاشيد و بار ديگر پس از انقلاب 1917 به
دور هم جمع شدند." ماياكوفسكي" در سال 1915 به بخش بزرگ زندگي اش "ليليابريك"
برخورد .او دو سال از" ولاديمر" بزرگ تر بود . همسر" او سيپ
ماكسيموويچ بريك" دوست نزديك ماياكوفسكي بود كه او نخستين شعر بلندش " ابر
شلوار پوش" را به او تقديم كرده است . شعر بلند "فلوت مهره هاي پشت"
بيان ساده لانه و حسد آميز " ماياكوفسكي" نسبت به "ليليا" است
كه هميشه با سردي با او رفتار مي كرد
.
"
ماياكوفسكي"
در برابر وحشت هاي حاصل از جنگ آرام ننشست و دو شعر بلند "جنگ و جهان" و
شعر" انسان" حاصل اين دوران است كه نشان از خود خدا پنداري كفر آميز او
دارد.
از
شعر بلند" انقلاب" " ماياكوفسكي" استقبال نشد و حتي رهبران
بلشويك" لنين "و "تروتسكي" از آن خوششان نيامد. حتي" لنين"
اين شعر را پوچ و احمقانه پنداشت . اما "ماياكوفسكي" از عقيده اش نسبت
به حزب هرگز بازنگشت. با فرا رسيدن سال 1928 " ماياكوفسكي" به حمايت
برنامه پنج ساله استاليني مبني بر جمع كردن كشاورزان اهتمام ورزيد و سخنراني ها پر
شوري نيز در اين خصوص در راديو كرد و تبليغات وسيعي ديگري را نيز در پيش گرفت كه
نظام شوروي نيز گذرنامه اي براي" ماياكوفسكي" صادر كرد كه امكان سفر به
غرب را براي او مهيا ساخت, در پي آن بارها به فرانسه,آمريكا, كوبا , مكزيك
سفر كرد كه شعرهايي در اين سفرها سرود و سفرنامه آمريكا او بسيار حايز اهميت است .
"ماياكوفسكي"
در سال 1923 نشريه "لف"(جبهه چپ)كه يكي از ارگان ها پيشتاز روسي و بين
المللي بود منتشر كرد كه بسياري از شاعران, بزرگان , هنرمندان روس با آن همكاري
داشتند. اين نشريه يك بار در سال 1925 توقيف شد و در سال 1930 به خواست" ولاديمر"
براي هميشه متوقف شد . در واقع" ماياكوفسكي"و همراهانش در" لف"
بسياري از عقايد روشنفكرانه خود را نه تنها درباره مسائل سياسي بلكه درباره هنر و
زيبا شناختي منتشر كردند كه در سطح بين المللي با استقبال زيادي روبرو شد .
بالاخره"
ماياكوفسكي" پس از سالها فعاليت در عرصه شعر و هنر در ساعت ده و پانزده دقيقه
پيش از ظهر روز چهاردهم آوريل سال 1930 در دفتر كارش در مسكو با شليك گلوله اي به
قلبش به زندگي خود پايان داد و پس از آن خودكشي او يكي از بحث انگيزترين مسائل آن
روز و حتي سالها بعد شد كه هنوز پرده از راز اين خودكشي برداشته نشده است. البته
دوست او" بريك" معتقد است كه در جاي جاي اشعار "ماياكوفسكي" مي
توان علل اين خودكشي را جستجو و كشف كرد .
فكرتان
خواب مي بيند
بر
بستر مغزهاي وارفته
خوابش
نوكران
پروار را ماند
بر
بستر آلوده
بايد
برانگيزم جل خونين دلم را
بايد
بخندم به ريشها
بايد
عنق
و وقيح
ريشخند
كنم
بايد
بخندم آنقدر
تا
دلم گيرد آرام
برجان
من نه هيچ تار موي سفيد است
نه
هيچ مهر پيرانه
من
زيبايم
بيست
و دوساله
تندرصدايم
مي
درد
گوش
دنيا
پس
مي خرامم
اي
شما
ظريف
الظرفا
كه
عشق را
با
كمانچه مي خواهيد
اي
شما
خشن
الخشنا
كه
عشق را
با
طبل و تپانچه مي خواهيد
سوگند
حتي
يك نفرتان
نمي
تواند
پوستش
را
چون
من
شيار
اندازد
تا
نماند بر آن
جز
رد
در رد لب و لب
گوش
كنيد
در
آنجا
در
تالار
زني
هست
از
انجمن فرشته هاي آسمان
ميگيريد
دستمزد
كتان
تنش نازك است و برازنده
مي
بينيدش
ورق
مي زند لبهايش را
گفتي
كدبانويي
كتاب
آشپزي
اگر
بخواهيد
تن
هار مي كنم
همانند
آسمان
رنگ
در رنگ
اگر
مي خواهيد
حتي
از نرم نرمتر مي شوم
مرد
نه
ابري
شلوارپوش مي شوم
من
به گلبازار باور ندارم
چه
بسيار فخر فروخته اند به من
مردان
و زنان
مرداني
كهنه
تر از هر مريضخانه
زناني
فرسوده
تر از هر ضرب المثل
منابع
:" ابر شلوار پوش" با ترجمه" مديا كاشيگر" , انتشارات مينا
"مايا كوفسكي"
نوشته "ويكتور تراس" با ترجمه" محمد مختاري, انتشارات كهكشان
پايان
پيام