پنجشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۸۴ - ۱۴ آوريل ۲۰۰۵

فرار مغزها

 

 

 

    مجيد مشيدي

www.m-moshayedi.com

madjidmoshayedi@hotmail.com

 

يکي از خيانت هايي که رژيم اسلامي ايران در حق مردم روا داشته ، ايجاد بستر مناسب براي فرار دانش آموختگان است. اين عمل تهديدات فرهنگي و اجتماعي به همراه خواهد داشت. بايد گفت که کشورهاي سرمايه داري چندين سال هست که شکار مغزهاي جهان سوم را در دستور کار خودشان قرارداده اند. جذب نخبگان کشورهاي در حال توسعه توسط کشورهاي سرمايه داري يکي از عوامل عقب ماندگي کشورهاي در حال توسعه است.

نيروهاي انساني به ويژه متخصصان و انديشمندان در توسعه اجتماعي و سياسي فرهنگي هر جامعه نقش اساسي ايفا مي کنند. به نظر جامعه شناسان نيروي انساني به منزله ثروت اصلي يک جامعه است که توانمندي اين نيرو قابليت توسعه جامعه را تعيين مي کند و عدم حضور اين نيرو ،عقب ماندگي جامعه را در بر دارد و بايد گفت که توسعه اقتصادي ، سياسي و اجتماعي بدون چنين نيروئي امکان پذير نيست.

منابع انساني پايه اصلي ثروت ملت‌ها را تشكيل مي‌دهد، سرمايه و منايع طبيعي عوامل توليدند، در حالي كه انسان‌ها عوامل فعالي هستند كه سرمايه‌ها را متراكم مي‌سازند، از منابع طبيعي بهره‌برداري مي‌كنند ، سازمان‌هاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي را مي‌سازند و توسعه ملي را به جلو مي‌برند به وضوح، كشوري كه نتواند مهارت‌ها و دانش مردمش را توسعه دهد و از آن در اقتصاد ملي به نحو مؤثري بهره‌برداري كند، قادر نيست هيچ چيز ديگري را توسعه بخشد.

فرار مغزها به عنوان يک آسيب اجتماعی‌ از دهه چهل در ايران آغاز شد. يعنی‌ زمانی‌ که کشورهای‌ اروپايی‌ بازسازی‌ خرابی‌های‌ پس از جنگ را آغاز کردند و در پی‌ فرايند صنعتی‌ شدن با احساس نياز به متخصصين و نخبگان در اين زمينه به جذب نخبگان و متخصصين از کشورهای‌ جهان سوم پرداختند و اينگونه بود که مانع ديگری‌ بر سر راه توسعه اين کشورها پديد آوردند.

 

عوامل فرار مغزها ، سياسي ، اقتصادي ، فرهنگي و اجتماعي مي باشد.

 

عوامل سياسي:

 به طور جدي عامل سياسي تاثير گذار بر مهاجرت انسان ها است.

نبود حقوق سياسي و مدني، عدم آزادي بيان و انديشه، تبعيض عليه زنان و اقليت هاي قومي و مذهبي، سرکوب مخالفان، زنداني کردن آزاديخواهان، شکنجه، اعدام و نبود آزادي و دمکراسي ، در اين شرايط مهاجرت وسيع و با شتاب آغاز مي گردد.

 

عوامل اقتصادي:  

وابستگي اقتصادي، عدم توسعهء تاريخي، نا برابري توزيع عادلانه ثروت ملي ،نابرابري درآمد و تورم حاکم بر جامعه، افزايش بيکاري ، ايجاد فاصله طبقاتي، عدم امنيت شغلي، تورم، سطح پائين در آمد و...

 

عوامل فرهنگي و اجتماعي:

حاکميت ارتجاع، تبعيضات مذهبي و جنسي،ساختار ناهنجار آموزشي، عدم امکانات پژوهشي و تحقيقي، تحميل فرهنگ خشونت بر جامعه، عدم احترام به جايگاه علم، ترويج فرهنگ ديني، پهن کردن تور اختناق در سراسر جامعه، نابرابري زياد در امکانات اجتماعي از جمله امکانات رفاهي و...

 

 

 

 

 

 

 

طبق آمار صندوق بين المللي پول، ايران از نظر فرار مغزها در بين 91 کشور در حال توسعه و توسعه نيافته جهان مقام اول را  به خود اختصاص داده است. سالانه بين 150 تا 180 هزار نفر از ايرانيان تحصيلکرده براي خروج از ايران برنامه ريزي مي کنند.

 

سازمان مديريت و برنامه ريزي رژيم اسلامي گزارش مي دهد که:  "90 نفر  از دانشجويان ايراني که در پنج سال گذشته در المپياد جهاني رتبه کسب کرده اند هم اکنون در آمريکا به سر مي برند." و باز مي خوانيم که عادلي استاد دانشگاه مي گويد: " ايران به دليل نداشتن استراتژي صحيح توسعه، دو هزار ميليارد دلار خسارت بابت فرار مغزها متحمل شده است."

اين مبلغ معادل 100 سال فروش نفت است!  وي مي گويد: " با احتساب يک ميليون فارغ التحصيل با سن 30 سال که از ايران خارج شده اند، هزينه اي حدود دو ميليارد دلار براي هر فرد است."

 

در همين رابطه علي طايفي جامعه شناس و پژوهشگر اجتماعي مي گويد: " خيلي از افراد متخصص هم ازنظر امنيت فکري و جاني امکان طرح مسائل و ايده ها در محيط کار، دانشگاه و نهادها را ندارند . در بحث تامين اجتماعي نه تنها بحث معيشت و حفظ آبروي يک متخصص مطرح است بلکه از بعد آينده نگري نيز نگراني هايي نسبت به منزلت اجتماعي و موقعيت شغلي فرد و خانواده او وجود دارد." طايفي در خصوص اينکه بروز بحران ها در جامعه تا چه ميزان بر فرار مغزها موثر است مي گويد: "متاسفانه در جامعه ما نه تنها متخصصين از قدر و منزلت لازم برخوردار نيستند بلکه در طول اين چند سال شاهد اوج گيري نا امني نسبت به آنها هستيم."

 

 اداره گذرنامه جمهوري اسلامي در سال 78 اعلام کرد که هر روز به طور متوسط 15 کارشناس ارشد و دو تا سه دکتر از کشور خارج شده است و در مجموع 5475 ليسانسيه در همين سال از کشور مهاجرت کردند.

 

از مجموع 4300  نفر دانشجو  كه براي ادامه ي تحصيل در سالهاي 64 تا72 به خارج از كشور رفته اند  12% هنوز به كشور باز نگشته اند.  همين طور از سال 69 تا  77 ، تعداد  151  نفر عضو هيئت علمي دانشگاههاي کشور از كشور خارج شده و باز نگشته اند. تعداد كل اساتيد دانشگاههاي ايران  1500 نفر است در حالي كه ايرانياني كه در خارج كشور صاحب كرسي اند« با درجه ي پروفسوري »400 نفر مي باشند.

 

در حالي که ايران سالانه 12 ميليارد دلار نفت صادر مي‌کند، باصدور سالانه 38 ميليارد دلار در  رابطه با صدور نخبگان، گوي سبقت را از همگان ربوده است.

به گزارش يک مسئوول وزارت نفت، فرار مغزها موجب خروج سالانه 50 ميليارد دلار از ثروت ملي کشور مي‌شود. (در حالي که تربيت يک کارشناس و متخصص حدود 500 هزار دلار براي کشور هزينه دارد، خروج تعداد فوق‌الذکر موجب از دست رفتن سالانه 50 ميليارد دلار از ثروت کشور مي شود.)

به عبارت ديگر، در حالي که ايران به عنوان کشوري تک محصولي، هنوز پس از گذشت 26 سال از حاکميت رژيم اسلامي،عمده درآمدش متکي بر صدور نفت است، فرايند فرار مغزها، مهاجرت يا صدور نخبگان يا هر اسم ديگري که بر اين پديده‌ي تلخ بگذاريم، تامل برانگيز است.

پس از حادثه کوي دانشگاه ، کانادا در سال 1999 ظرفيت پذيرش مهاجر در کشور خود را 180 هزار نفر اعلام کرد. اين در حالي بود که از ايران 220 هزار نفر براي مهاجرت به آنجا متقاضي شده بودند.

صرفه جويي آمريكا در هزينه هاي آموزشي از اين بابت  10ميليارد و  500 ميليون دلار  بوده است . در حالي که ايران از بابت مهاجرت مغزها 38 ميليارد دلار متضرر شده است. آمارهاي ارائه شده  در ذهن ما اين سئوال را ايجاد كرده است  كه چه عواملي در بروز  اين آسيب اجتماعي دخالت داشته است ؟

آمريکا قصد دارد طي هر برنامه 5 ساله، 500 هزار مغز خارجي را جذب کند، دولت استراليا درآمد 500 ميليون دلار از محل جذب دانشجوي خارجي در هر سال را در برنامه ساليانه خود قرار داده است. امارات متحده عربي، در سالهاي اخير 100 مرکز آموزش عالي و دانشگاه تاسيس کرده که فقط 3 هزار دانشجوي ايراني در آنها تحصيل مي‌کنند، هزينه اين دانشجويان ايراني در امارات سالانه بالغ بر 60 ميليون دلار است.

 

سفارت استراليا در تهران اقدامات وسيعي را براي شناسايي نخبگان و دانشجويان برجسته ايراني به عمل مي‌آورد.  گفته مي‌شود سفارت استراليا در حال تنظيم بانک اطلاعاتي گسترده اي در مورد نخبگان سياسي و اقتصادي و نيز دانشجويان نخبه‌اي است که امکان جذب آنان به دانشگاههاي استراليايي وجود دارد. در همين راستا خبرهايي از تماس مقامات اين سفارتخانه با واسطه يا بي ‌واسطه با تعدادي از نخبگان به گوش مي ‌رسد.

وزير مهاجرت كانادا نيز با ابراز خوشحالی از مهاجرت ايرانيان به كانادا گفته است در سال ۷۹ حدود    ۷۵۰۰ايرانی به كانادا مهاجرت كرده اند كه ۷‎/۵ ميليون دلار برای كانادا سود داشته است.

آمار مهاجران ايراني 7 ميليون نفر ذکر شده است که اکثرا در کشورهاي اروپائي و آمريکا زندگي مي کنند. سهم آمريکا بيش از 2 ميليون نفر است و بد نيست بدانيد 46 درصد آنها مدرکي بالاتر از دکترا دارند و  در مرکز مهم علمي آمريکا مانند ناسا ( سازمان فضائي آمريکا) مشغول به کار هستند.

 

با کمي دقت و بررسي موارد فوق به وضعيت ناهنجار در سيستم مديريت رژيم وابسته جمهوري اسلامي پي مي بريم.  سال هاست ما شاهديم که حاکمان اين رژيم اسلامي به همراه عواملشان در خارج کشور بر طبل برنامه هاي توسعه سياسي، اقتصادي و اجتماعي کوبيدند ، مگر آنها نمي دانند که توسعه سياسي ،اجتماعي و اقتصادي بدون استقرار حاکميت مردمي ، امنيت سياسي و نيروي انساني متخصص امکان پذير نيست! اخيرا هم تعدادي در داخل و خارج کشور، پيرو طرح و برنامه کميته تشخيص خطر و تنظيم سياست هاي خارجي ايالات متحده آمريکا، طرح رفراندوم ملي را براي ايران در نطر گرفتند. تمام اين ترفندها فقط براي جلوگيري از يک انقلابي است که ساختار رژيم را نشانه گرفته و تماميت اين نظام سرمايه  را از ريشه به در خواهد آورد. به نظر نگارنده اين عمل ( همکاري با آمريکا و جامعه اروپا براي رفرم رژيم اسلامي ) نه تنها خيانت به نسل فعلي بلکه خيانت به آيندگان نيز است. نتيجه اين سياست استثماري جز سرقت منابع طبيعي و نيروي انساني توسط سرمايه داري پيامد ديگري ندارد.   

 

در انتها بايد بگويم ، ارائه امکانات و تمهيدات لازم براي پژوهش، ابداع و نوآوري براي دانش آموختگان تحت حاکميت رژيم ارتجاعي اسلامي متصور نيست. مادامي که رژيم اسلامي در حاکميت است هيچگونه تحولي  اساسي در ساختارش بوجود نخواهد آمد. پس بايد به کمک جنبش هاي اجتماعي اعم از کارگران، دانشجويان ، زنان ، جوانان، فرهنگيان و... شتافت و در اين شرايط است که مي توان دسيسه هاي سرمايه داري را در هم شکست تا خلق ها بتوانند در کنار هم حاکميت مردم بر مردم را بنا کنند.

 

برشت انقلاب را نتيجه ستم و استثمار و نابرابري و ناموزوني هاي جامعه طبقاتي ميداند؛ و جنگيدن را انعكاسي در مقابل سركوب و خفقان و نابود كردن آنها مي بيند. در واقع ديالكتيك نقطه حركت رهنمودهاي برشت است به اميد آنروز که خلق ها تحت ستم به حرکت بيايند.

 

اگر زنده اي مگو: هرگز!

هيچ يقيني را يقين نيست

از پي كلام ستمگران

صداي ستمديدگان خواهدآمد

چه كسي ميتواند بگويد هرگز؟

دوام استثمار از كيست؟

از ما

ختام استثمار از كيست؟

باز هم از ما

اگر از پا افتاده اي، برخيز

اگر شكست خورده اي، باز بجنگ

چگونه ميتوان بازداشت

آنكس را كه جايگاه خويش شناخته

بدان كه شكست خوردگان امروز

فاتحان فردايند

و "هرگز" به "هم امروز" تبديل ميشود.

                                                                                                   فروردين 1384