سه شنبه ۲۲ فروردين ۱۳۸۴ - ۱۱ آوريل ۲۰۰۵

 

سلمان رشدی

در مورد انتخابات بريتانيا

چرا من به تونی بلر اين کنترل کننده  يارمذهبيون مدافع تفتيش عقايد رای نخواهم داد

    

 http://www.etehadchap.com

 

اليزابت و فيليپ، چارلز و دايانا، هيو گرانت و جمايما گلدسميس... به نظر ميرسد انگليسها عقده روحی دائمی در قبال سلنطت دارند ، و آنگاه که خاندان ويندسور نميتوان دنقش خود را ايفا کند، خوانندگان راک، قهرمانان ورزش ، هنرپيشگان سينما يا مورثان بيليونرها جای خلا موجود در روحيه ملی را ميگيرند. تعجب آوراين است که در نيم قرن اخير اين آرزوی «سلطنت برما» به صحنه سياسی هم توسعه يافته است. انگليسها تمايلی به استقرار دولتهای سياسی مستمر همچون حکومت سلطنتی بدست آورده‌اند. مکميلان ۱۳ سال نخست وزير بود، دولت محافظه کار داگلاس هوم يک دهه و نيم و دولتهای ويلسون و کالاهان با انقصال کوتاهی پشت هم حکومت کردند. پس از آن ۱۸ سالهای مارگارت تاچر و جان ميجر با حزب محافظه‌کار حکومت کردند و اکنون نوبت «حزب کارگر جديد» و تونی بلر است که امکان دارد در سردرگمی مخالفانش برای سومين باردولت انگليس را تشکيل دهد.توفق «شاه تونی» خصوصا از آن جهت قابل توجه است که تنفرگسترده نسبت به شخصيتش را در نظر گيريم. وقتی برای اولين بار در سال ۱۹۹۷ به نخست وزيری انتخاب شدء دنيس هيلی (از فعالين حزب کارگر) در مورد محبوبيتش گفت « تونی بلرپرنسس دايانای سياست است» . امروز بايد گفت به اندازه وليعهد انگليس ترشرو است و مردم از او بيزارند.
تونی بلر کيست؟ ماسکهای او را ميشناسيم : تبسم مشعشع سالهای قبل از جنگ، چشمهای اهريمنی سوسوزن روزهای جنگ و سيمای مضطرب روزهای اخير. اماجالب است که پس از ۸ سال در خانه شماره۱۰ (محل سکونت نخست وزير در بريتانيا) همچنان معمايی باقی مانده است چرا که به رغم رفتار هرچه زننده‌ترش چهره واقعی‌او لغزنده و غير قابل تثبيت است.
از آغاز ميدانستيم که به نوعی کنترل کننده عجيب و غريبی است با رگه‌های اپورتونيستی.
ماهمچنين ميدانستيم که او تاحدی مواضع متناقضی دارد، رهبر حزب سوسيال دمکراتيکی که هيچگاه از واژه «سوسياليسم» استفاده نميکند! در فوريه سال ۱۹۹۸، در «چکرز» ميهمان بلر بودم وقتی صدای او را شنيدم که در دفاع از «آزادی» بالارفته بود. علاقمند شدم صحبتش رابشونم و دقت بيشتری به خرج دادم اما چند ثانيه ای نگذشته بود، متوجه شدم دارد در مورد آزادی بازار صحبت ميکند به شيوه‌ای که معمولا نخست وزيران محافظه کار صحبت ميکنند، با بيانی که هيچ نخست وزير کارگری تا آنروز به زبان نياورده بود. اما آنسال هنوز خاطره پيروزی سال ۱۹۹۷ عليه محافظه کاران در خاطره ها زنده بود. به خودم گفتم عيبی ندارد مرد نجيب و توانايی است و هيچکس بی‌عيب نيست.
نجابت، قابل اعتماد بودن، توانايی : اينها فوت و فنهای بلر بشمار ميرفتند. رتبه‌اش در دو مورد اول شديدا ضربه خورده است. اما اين بلر که
تکه کلامش اينست که «به من اعتماد کنيد» اگر قابل اعتماد نيست پس کيست؟ در نظر بسياری از هواداران سابقش او کسی است که به رغم جرمهايش در قدرت باقی‌مانده‌است : کسی که بر اساس يک دروغ جنگ را آغاز کرد و پس از آن گستاخانه کوشيد از جنگ دفاع کند در شرايطی که مخالفت با جنگ روز به روز قويتر ميشد. کسی که به قدرت چسبيد در حاليکه بسياری از پيشکسوتانش (شايد همه) حتما در شرايط مشابه استعفا ميدادند.
معما باقی است : چرا بلر از جنگ بوش دفاع کرد؟ چرا بر ادامه بازرسی نظامی ماموران سازمان ملل تاکيد نکرد، چرا نگذاشت يک ائتلاف واقعی عليه صدام حسين شکل بگيرد؟ چرا اين همه عجله؟ چرا از سياست تک سويه بوش و برنامه عمل ايدئولوژيک وولفويتس دفاع کرد؟ آيا دليلش اين است که او و بوش ديدگاه مذهبی مشترکی دارند و با هم توافق کردند دست به جنگ صليبی جديدی بزنند؟ نه. اينها پاسخهای بيش از حد ساده ای هستند. آيا علتش اين است که گزارشهای اطلاعاتی بی اعتبار را باور کرده بود؟ نه اين هم باورکردنی نيست چرا که ماموران او در اين گزارشها دست بردند تا در توجيه جنگ کارائی داشته باشند.
يکی از مشاوران کلينتون چندی پيش مسئله را اينگونه برای من توضيح داد: «او(بلر) مفت روح خود را به شيطان فروخت.» اين ديد تقريبا تراژيکی از بلر است _ کسی که اشتباه فاحشی انجام ميدهد چراکه ميپندارد اين کار درستی است و در اين راه نام خود را برای هيچ قربانی ميکند:مسيحی پاک دينی که به جنهم محکوم است بدون آنکه از هيچ لذت خاکی بهره‌مند شده باشد!
شايد بشود برای چنين کسی دلسوزی کرد اما درمورد بلر اين هم مشکل است چرا که پشيمانی از خود نشان نميدهد. در غياب اين ندامت بايد در بيانيه انتخاباتی حزب کارگر جديد دنبال پوشالی ترين اميد بود. مشخصه سياستها پسا ۹ سپتامبر بريتانيا و آمريکا تهاجم به آزاديهای سيايس بوده‌است و اگر بيانيه انتخااباتی حزب کارگر جديد کمترين نشانه از ادامه اين سياستها را در برداشته باشد کسانی که سنتا به حزب کارگر رای ميدادند بايد اين حزب را ترک کنند و تاکتيکی برای شکست آن رای دهند.
مثلا اگر بيانيه لايحه منع «تحريک تنفر مذهبی» را در برنامه باشد (لايحه ای که جلو آزادی بيان را ميگيرد تا رای مسلمانان انگليس در انتخابات آينده راتضمين کند). يعنی بخشی از کسانی که عليه جنگ عراق موضع گرفتند _ اين آخرين ضربه برای امثال من است۰ ممکن است کسی بتواند مر اقانع کند برای جانور کنترل کننده ای که چهره اش لکه دار شده است رای دهم اما امکان ندارد برای چنين جانوری که علاوه بر مسائل ديگرميخواهد همسوی مذهبيون مدافع تفتشی عقايد باشد رای دهم. حزب کارگر جديد ممکن است بزودی دريابد که مدافعان آزادی بيان تعدادشان از مسلمانان انگليس بيشتر است و سياست بازيهای مردم پسند و قربانی کردن آزاديهای فردی برای منافع کوتاه مدت انتخاباتی بازی است که ممکن است نتيجه معکوس بدهد. هنوز ممکن است تاج از سرشاه (تونی) برداشته شود