شنبه ۲۰ فروردين ۱۳۸۴ - ۹ آوريل ۲۰۰۵

فلسفه روشنگري يا مرگ در انظار عمومي

 

   سهراب ملا آواره   

  falsaf@web.de                          

 

درروزهاي اخير، رسانه اي و نمايشي كردن مراسم خاكسپاري پاپ پاول دوم،باعث شد كه يكي از شركت كنندگان ميزگردي تلويزيوني،بااشاره به شركت نمودن حدود چهارميليون “زوار“ مسيحي دراين مراسم ادعا كند كه دوره روشنگري درغرب تاكنون نتوانسته به تمام اهداف خودبرسد. گرچه مهمترين شعارعصرروشنگري،جدايي دين ازدولت ومبارزه با خرافات ديني بودونه نابودي وحذف دين.مثلا ولتير خود متفكري مذهبي بود، با اينهمه مي گفت : براي تفكر شجاع باشيد ! فلسفه روشنگري، فلسفه عمل اجتمايي بود و انقلاب يعني عملي كردن فلسفه روشنگري. كانت مي گفت ؛ روشنگري، راه خروج انسان از وابستگي است ؛ وابستگي به شاه و شيخ، خرافات و اسطوره، طبيعت و سنت، اخلاق ارتجايي، جهل و سرنوشت، جزم و دگم هاي تاريك انديشي، پيشداوري و قضاوتهاي غلط، ازخودبيگانگي . ياس، قفس اخلاقي دين و غيره.

تمام فيلسوفان عصر روشنگري، خردگرا بودند. دوره روشنگري را ميتوان ادامه آرمانهاي عصررنسانس و تاييد هومانيسم،يعني ايمان انسان به خوددانست. ديدرو درمقدمه دايرت المعارف نوشت،قرن مذهب و فلسفه ايده آليستي بايد جاي خودرابه قرن علم و دانش بدهد، زمان دين وفلسفه گذشته،زمان علوم فرارسيده. روشنگري يعني جدايي دين از دولت،فلسفه يعني روشنگري. نه كشف حقيقت،بلكه شناخت واقعيات مهم است.اگردين و كليسا باقدرت دولتي متحد شوند،باعث سلب آزادي انسان ميشوند.دين نيازي به جزم و دگم ندارد.به نظر ولتير، كليسا و دين مانع نيروهاي خلاق وطبيعي انسان ميشوند تاانسان طبق طبيعت خودزندگي كند.روشنگري به انسان مي آموزد تا درباره توانايي هايش فكركند،درباره وجود وهستي اطرافش،درباره طبيعت و جهان و جامعه بينديشد تاآنهارا شكل دهد.ولتير ميگفت، فلسفه مبارز به محضي كه ظاهر شود،تحت تعقيب قرارميگيرد. برخلاف فرقه كرايي هاي قبلي و جنگهاي خونين گذشته،روشنگران عصر روشنگري خود را جهانوطن وانساندوست ميدانستند.ايدههاي روشنگري يعني مبارزه: باديكتاتورمذهبي، فقدان آزادي و بي عدالتي.  مبارزان عصر روشنگري به انتقاد ازخشونت وديكتاتوري شاه و دربار و فئودال،مذهب ، امتيازات اشرافي وسانسور پرداختند.برنامه آنها تركيب و سنتزي از خردگرايي، تجربه گرايي و رفاه طبيعي انسان بود.ريسمان حقيقت، تقوا، سعادت، عدالت و رفاه درهر برزني آويزان گرديد.به نظر آنها دين و خدا نيازي به جزم و مراسم نمايشي مذهبي ندارند.تاريخ نبايد تاريخ حوادث باشد،بلكه بايدتاريخ سير انديشه بشر و تاريخ فرهنگ باشد.ولتير ازكليسا خواست كه قدرت اين جهاني راازمسايل فكري وديني جداكند،بنيادگرايي وخرافات راحذف نمايد واز بلندنظري،آزادي و حقوق انساني دفاع كند.منتسكيو مبلغ ليبراليسم سياسي شد كه درزمان تبعيد درانگليس تجربه كرده بود. لسينگ با نوشتن نمايشنامه “ناتان دانا“ خواهان همزيستي مسالمت آميز اديان و پيروان آنها شد. جان لاك براي شناخت، بكار بردن عقل، و نيوتون استفاده از روشهاي علوم طبيعي را توصيه ميكردند.باكون عليه پيش داوري و قضاوتهاي غلط مبارزه كرد. درآن زمان تودهها چنان به شعارهاي روشنگران گوش ميدادند كه لودويك شانزده ،پادشاه دستگير شده،در زندان با اشاره به كتابهاي روسو و ولتير نوشت : اين دو نفر باعث نابودي فرانسه شده اند.

درباره سيرتاريخي روشنگري ميتوان اشاره كرد كه با صنعتي شدن و موفقيت علوم طبيعي و پيروزي هاي تدريجي آنها بر روي اتوريته كليسا در اروپا،اعتقاد جديدي پيدا شد، اعتقاد به عقل گرايي.روشنگري قرن 18 باعث انقلاب فرانسه درسال 1789 شد.واژه روشنگري درقرن 18 درفرانسه دررابطه باانقلاب فرانسه بكاررفت.نماينده آن ولتير  با جمله مشهورش : فرومايگي ،پستي و دنائت در خرافات را نابود كنيد، بود.يك قرن قبل از انقلاب،فرانسويها روشنگري را از انگليسي ها آموختند.ريشه روشنگري از انگليس و از طريق نيوتون و انقلاب اواخر قرن 17 انگليس به فرانسه آمده بود.ولتير مدتي در انگليس در تبعيد بود. منسكيو و ولير در انگليس با عقايد لاك و نيوتون آشنا شدندوآنها را به فرانسه آوردند كه پايه شناخت و تئوري گرديد. با تكيه بر سابقه طرح نوشتن دايرت المعارف نويسي در زمان انقلاب فرانسه، روشنگري 300 سال در غرب ريشه داشت .آخرين فيلسوف عصر روشنگري اروپا كانت است كه فلسفه اش برخلاف فلسفه روسو تبديل به عمل و انقلاب نشد، چون درآلمان حكومت مركزي وجو نداشت و در هر ايالتي شاهي يا حاكمي امر و نهي مي نمود.

درباره متفكرين مبارز ميتوان گفت، كه هميشه فيلسوفاني وجودداشتند كه عليه جزم ها، فرضيات، حدسيات و خرافات مبارزه كرده اند. بعضي از فيلسوفان سوفسطايي دوره باستان قبل از سقراط، نوميناليست ها(فلسفه كل گرايي، نوع گرايي) در سدههاي ميانه، پوزيوتيست ها(مثبت گرايان) درقرن 19، و فيلسوفان مكتب تجزيه و تحليل،مانند برتراند راسل در قرن اخير.

بااشغال زندان باستيل و شعارهاي: برابري-برادري- آزادي، انقلاب نشان داد كه فلسفه ميتواند به عمل تبديل شود.درايتاليا و اسپانيا به دليل مقاومت كليساي كاتوليك،تحولي پيش نيامد و روشنگري با مشكلاتي روبرو شد. دكارت ميگفت بايد روي عقل خود تاكيد كرد نه روي دين، به اين دليل مبارزه عليه جامعه موجود، باعث تعقيب متفكرين شد.ادبيات دوره روشنگري هم حتا ادبيات فلسفي شده بود.افكار فلسفي در ژانرهاي : رمان،مقاله،نمايشنامه و شعر و نامه منتشر ميشدند كه موجب نشر و پخش عقايد انتقادي شدند.

قرن روشنگري قرن دايرت المعارف نويسي نيز بود و قديمي ترين آن، دايرت المعارفي شامل: علوم- هنرها و پيشه ها بود.هدف اين بود كه دانش زمان را در دسترس عموم قراردهد. دايرت المعارف مشعل راهماي انقلاب تودههاي كم سواد شد.دانش زمان اغلب در كتاب دايرت المعارف گردآوري ميشد و آن اثري مهم براي روشنگري بود. نام ديدرو در رابطه تنگاتنگ با دايرت المعارف قرار دارد.او 27 سال همكار كتاب دانش و هنر و پيشه ها بود. ديدرو مي گفت، دايرت المعارف بايد شامل تمام دانستني هايي كه موجب كنجكاوي، نيازها ،وظايف و تفريحات انسان هستند، باشد. روشنگران اغلب هواداران : دكارت- لاك- نيوتون- و ديدرو بودند. براي تهيه مهمترين دايرت المعارف آن زمان، 170 نويسنده مختلف، 71000 مقاله نوشتند كه 300 مقاله آن از هولباخ، نويسنده كتاب ( سيستم طبيعت ) بود. و روسو هم مقاله هايي پيرامون تئوري موسيقي تهيه كرد.

مهمترين فيلسوفان عصر روشنگري، ولتير و روسو هستند. ولتير با تكيه بر عقلگرايي مي گفت، خدا انسان را با دو پا آفريد تا كه او روزي راه برود. و در پايان نامه هايش مي نوشت، از كليسا بايد متنفر شد تا پستي نابود شود.اوباكمك نامه ها به انتقاد از استبداد فرانسوي پرداخت و كتاب و نامه هايي در باره انگليسي ها نوشت. ولتير رابطه مكاتبه اي نامحدودي با مشاهير آن زمان مانند هنرمندان و متفكران داشت.او بين سالهاي 1694 و 1778 زندگي نمود.او فيلسوفي التقاتي است كه آثارش را بصورت رمان، تاتر، و طنز نوشت.همانطور كه قبلا اشاره شد در عصر روشنگري از ادبيات براي تبليغ استفاده ميشد. ولتير مدتي در زندان باستيل در حبس بود.

روسو در كنار ولتير يكي از نظريه پردازان روشنگري است.او درسالهاي 1712-1778 زندگي نمود. روسو از پيشگامام فكري انقلاب فرانسه است و مي گفت ، مالكيت موجب: قتل، جنگ، حاكميت و خودسري مي شود. روسومي نويسد، پايه گذار جامعه بورژوازي كسي بود كه نخستين بار حصاري را دور قطعه زميني كشيد و گفت اين متعلق به من است. ماركس بعدها به استفاده از نظريه مالكيت خصوصي او پرداخت.تاثير روسو روي قوانين دولتي- تعليم و تربيت و انتقاد از فرهنگ حاكم، مي باشد. او در رمان اميل مي نويسد، مي توان انسان را جوري تربيت كرد كه او به طبيعت خود برگردد و در كتاب ( قرارداد اجتمايي ) نوشت، مهمترين اصل قرارداد اجتمايي، آزادي و برابري انسان در جامعه است. كليساي به خشم آمده به جاي او، آثارش را سوخت، چون او موفق به فرار به انگليس نزد هيوم گرديد.

منتسكيو، يكي ديگر از روشنگران بين سالهاي 1688-1755 زندگي نمود.او تقسيم قواي سياسي جان لاك را كامل كرد و قوه قضايي را به دو قوه مقننه و اجرايي اضافه نمود.و به تقليد از فيلسوفان ستوني يونان باستان مي گفت، قانون يعني عقل گرايي تا جاييكه راهنماي تمام خلقها شود. منتسكيو نويسنده كتاب ( نامه هاي ايراني ) است كه طنزي در باره استبداد، كليسا،و ابتذال اخلاقي است كه در هلند در سال 1721 به چاپ رسيد. كتاب هزار صفحه اي ( روح القوانين ) او تحقيقي در باره حقوق و قانون است.

مبارز ديگر عصر روشنگري ديدرو است. اگر روسو تبعيد، ديدرو به زندان افتاد.او مي گفت ، نه عقل بلكه خلاقيت هنري و طبيعي نشان نبوغ انسان است. استعداد عجيب او، پيرامون تئوري استتيك و نبوغ پروري رمانتيك بود. در كتاب ديگر ديدرو يعني (نامه پيرامون نابينايان)  نوشت كه شناخت وابسته به حواس است.