سه شنبه ۲ فروردين ۱۳۸۴ - ۲۲ مارس ۲۰۰۵

                              

اعتراض فلسفي به بت هاي سرمايه داري

 

    ع . سلطاني دشت بزرگ

  berlen83@web.de

 

هنري برگسن ، برنده جايزه نوبل براي ادبيات، نظريه پرداز “ فلسفه زندگي “ نيز است. به نظر او زندگي انسان غربي قرباني عواقب دوره مدرنيته گرديده. او از جمله نتايج منفي عصر مدرنيته را : استعمارگري كشورهاي اروپايي ، استثمار زحمتكشان ، آلوده گي محيط زيست ، ازخودبيگانگي و فردگرايي انسان، تهديد جنگهاي جهاني، دنباله روي كوركورانه از علم و صنعت، ماده گرايي سودجويانه ، ناسيوناليسم و غيره ميداند. يعني زندگي انسان از نظر ذهني با فلسفه و از نظر عيني با هستي، بيگانه و دشمن شده است.

هنري برگسن درسال 1859 دريك خانواده يهودي درفرانسه بدنيا آمد ودرسال 1941 حين جنگ جهاني دوم واشغال فرانسه، زمانيكه در صف دريافت كوپن و ثبت نام اجباري براي اعزام يهوديان به اردوگاههاي فاشيسم بود، براثر سرماخورده گي سينه پهلو نموده و چند روز بعد درگذشت.

پيرامون مشهوريت او ميتوان گفت كه هنري برگسن به محبوبيتي رسيد كه درتاريخ فلسفه بي سابقه است. او نيم قرن پيش از سارتر، چهره محبوب و ستاره روشنفكري زمان خود،يعني نيمه اول قرن بيستم بود. تيراژ كتابهايش به ميزاني رسيد كه فقط از بعضي از رمانهاي پرفروش سال ميتوان انتظار داشت.

اوفلسفه زندگي را فلسفه همراهي انسان مدرن ناميد و ميگفت وظيفه فلسفه است كه زباني ادبي و شاعرانه كشف كند تا واقعيات را به شكل پروسه و حركت توصيف كند. درنظر برگسن، فلسفه زندگي، اعتراض به سرمايه داري و عواقب آن مي باشد.

سوفوكلس نويسنده يوناني 2500 سال پيش نوشته بود كه ، انسان با كمرين توانايي عقلي و دانايي ، ولي با مالكيت استعداد عجيب و علاقه به فن و صنعت ، روزي به فرشته اي زيبا و يا به ديوي جنايتكار تبديل خواهد شد. نيچه نيز پيرامون آينده انسان گفته بود، واي به روزي كه انسانهاي بي ستاره بدنيا بيايند، چون آن روز پايان انسان خلاق خواهد بود. از زبان گويا-نامي، نقل ميشود كه ؛ خواب و چرت زدن عقل، باعث ميشود كه ديو سراغ انسان بيايد.

به سفارش برگسن، مهمترين اصل و موضوع هستي و فلسفه، بايد زندگي باشد. مشهورترين جمله برگسن، اين بود كه ميگفت ، زندگي يك نهر و رودخانه حركت زنده و نشات آور است . نشات و نيرو و حركت را ،ميتوان هميشه در رودخانه زندگي مشاهده نمود. زندگي رودخانه اي است ابدي كه در آن زمان خلاق،باعث خلاقيت انسان ميشود. اين جريان و نيروي زندگي، نيروي ازلي نيز بوده. واقعيت حقيقي يك حركت است. زمان پويا، ادامه زندگي است. زمان ، لحظه شناخت است . جهاني كه در آن فقط فوايد شناخت علمي و حساب شده بدون اخلاق، بشمار آيد، سرد و مرده است. جمعبندي فلسفه برگسن اين بود كه ميگفت ؛ فقط در يك جامعه باز، زندگي و خلاقيت انسان ،قابل نجات است.

محققين سوسياليست ولي ،فلسفه زندگي برگسن را براساس افكار نيچه و شوپنهاور ميدانند. آنها فلسفه او را نوعي فلسفه ارتجايي روانشناسانه و عارفانه براساس دادههاي احتمال و غريزي بشمار مي آورند، چون طبق نظر برگسن، جهان براثر خردگريزي زندگي قابل تفسير است و نيروي حركت و شناخت زندگي، يك نيروي غيرمادي است.

درباره شرايط ايجاد فلسفه برگسن ميتوان گفت كه ، بحث هاي آغاز قرن بيستم، تحت تاثير فلسفه زندگي بود. اينگونه بحث ها در آغاز، مسايل حل نشدني كشورهاي صنعتي مانند : انگليس، فرانسه و آلمان بودند. موضوع مهم فلسفه در قرن 20، زندگي در زمان مدرنيته بود. انسان روشنگر كه از خدا بي خبر و بريده بود، در جامعه اي ميزيست كه بر اثر علم وصنعت، بي هويت گرديده بود. غير از آن ، با پايان جنگ جهاني اول در سال 1918، عمر زالووار حكومتهاي سلطنتي و پادشاهي نيز اغلب به پايان رسيد و پروسه دمكراتيك شدن اروپا آغاز شد. به دليل پيشرفت طوفاني علم و تكنيك، فلسفه نه تنها رشته اي اضافي نگرديد، بلكه نياز بيشتر به آن احساس شد. با ظاهر شدن عواملي كه جهان سرمايه را روز بروز فردگرايانه تر ميكرد، عشق به فلسفه نيز افزايش يافت. گروهي از روشنفكران به اين نتيجه رسيدند كه جهان وسايل نابودي خود را در اختيار انسان مدرن سودجو گذاشته . وانسان مسئوليت خود را در برابر زندگي و طبيعت و همنوعان از دست داده. چون با تهيه بمب اتم، نابودي فضاي طبيعي زندگي، او شرايط خطرناكي را فراهم كرده.

انسان آگاه و مسئول از خود ميپرسد، جاي او در جهان كجاست؟ پيشرفت صنعت باعث سعادت و هويت او شده يا به دشمن او تبديل گرديده؟ فوايد و ضررهاي صنعتي شدن كدام اند؟ اينها پرسشهايي بودند كه حتا امروزه به آنها جواب نهايي داده نشده است. اينگونه موضوعات نشان داد كه فلسفه در برابر جوابگويي به مشكلات جهان قرار گرفته .

پيرامون محيط فلسفي برگسن ميتوان گفت كه مليتهاي كشورهاي فلسفي قرن 19 يعني : انگليس، فرانسه،آلمان و اطريش ، خلقهاي فلسفي قرن 20 نيز بودند. با آغاز قرن 20 ، امپرياليسم و استعمارگران كشورهاي صنعتي اروپا، جهان را از نو كشف كردند. منابع و منافع اقتصادي باعث جهاني شدن مشكلات انسان نيز شد، چون مثلا در جهاني كه بوروكراسي همه چيز را از قبل برنامه ريزي كند، جايي براي آزادي نمي ماند. به نظر برگسن، آگاهي آنجايي است كه زندگي باشد و نه سودطلبي و بيگانگي و كاغذبازي. در فلسفه او، افكار و زمان، دائم در حال تغيير هستند، يعني واقعيت نيز درحال تغيير است. و زندگي هم في نفسه تغيير ميكند، نه فقط رنگ و بوي اشياء در آن . به اين دليل تجزيه و تحليل و قضاوت، هميشه غيرممكن است، چون جنبه هاي مختلف و لحظات مختلفي وجود دارند. هستي شناسي برگسن را ميتوان هستي شناسي تغيير و تحول دانست.

به نظر برگسن، فلسفه بايد مقوله هاي جديدي را كشف كند و درباره آنها بحث نمايد و بجاي نگاه ايستا به اشياء بايد لحظه هاي واقعيات را در وضعيت پويا مورد توجه قرار داد. خردگرايي رياضي وار باعث تقسيم جهان به ذهن و عين شده. او ميگويد اگر يك حبه قند را در ليوان آبي بيندازيم، لحظه به لحظه حل شدن آن را ميتوان در واحد ريز لحظات مشاهده كرد.

درنظر برگسن جهان و فلسفه دو مقوله ساده هستند. به ادعاي او پيچيده گي ،يك امكان مصنوعي و غير واقعي روشنفكري است.

قبل از برگسن، جريان حركت و تغيير زندگي در آثار : هراكليت- ارسطو- هگل- داروين- و نيچه مطرح شده بود. آنها از استعاره تغيير ،براي بيان فلسفه خود استفاده نموده بودند.

برگسن- ديلتي- هوسرل- هابرماس- بلوخ- سارتر- هايدگر- آدرنو- پوپر- فوكو- لوهمن- راسل- ويتگن اشتاين- اسلويتكه، سعي نمودند جامعه و شرايط و زمان جديد را به گونه اي حلاجي كرده، ريسكهاي آن، ساختار  و پيشرفتهايش را بفهمند.

مقوله زندگي را نخستين بار نيچه مركز فلسفه خود قرار داد. فلسفه زندگي برگسن كوشيد جوابگوي مكانيك گرايي داوينيستي و فينال گرايي طبيعت گرايان و اتم گرايي راسل گردد. غير از آن، فلسفه زندگي در ادبيات آنزمان نقش مهمي بعهده گرفت. اين تاثير را ميتوان مثلا در رمان “ درجستجوي زمان برباد رفته “ مارسل پروست، در اكسپرسيونيسم آلماني، در “ كوه جادويي “ توماس مان ، در آثار جيمز جويس و پل والري مشاهده كرد.

به فلسفه زندگي در ادبيات و هنر و در فلسفه نيچه در پايان قرن 19 اهميت مهمي داده شد. برگسن مي گفت، هدف فلسفه بايد اين بشود كه با وجود محدوديت زبان، عرفان  را خردگرايانه  توصيف كند، ابديت و بي نهايتي جهان را بيان نمايد و نگاهي پويا به تحولات جهان بيندازد. ديگر نظريه پردازان فلسفه زندگي از جمله ديلتي مي نويسند، تسلط بر زندگي، آشتي با آن و دفع  ازخودبيگانگي بايد اهرم اصلي فرهنگ در جهان مدرن باشند.

مهمترين آثار برگسن، كتابهاي : تغيير و تحولات اخلاق- زمان و آزادي- ماده و حافظه هستند.