فرهنگ سیاسی دربار در«خاطرات اسداله علم»

(قسمت اول)

 

محمود کاشفی

 

پیش درآمد: نوشته زیر نقد و بررسی کتابهای پنج جلدی «خاطرات اسداله علم» نیست. هدف این نوشته، استفاده از«یادداشتهای علم» برای نشان دادن فرهنگ (هنجارها وارزشهای) حاکم بردربارشاه وذهنیت دولتمردانی است که اسداله علم یکی از وفادارترین آنها بود. در این نوشته نقل و قول های فراوانی از «خاطرات اسداله علم» جمع آوری شده که نشان میدهد حکومت شاه شرایط و روابطی را بین دولتمردان از یک طرف وبین حکومت وملت از طرفی دیگر بوجود آورد که فرصت آزاد اندیشی سیاسی و تمرین مردم سالاری از مردم ایران گرفته شد وحکومت اسلامی به ارمغان آمد. البته هدف این نوشته شکافتن این مسئله نیست که آیا مشگل اساسی جامعه ما ریشه ی فرهنگی دارد ویا ساختاری است؟ اما یاد آوری این نکته ضروری است وقتی که ساختار سیاسی حکومت شاه، فرهنگ فرصت طلبی، تملق، چاپلوسی، دروغگویی، و...را تقویت وفرهنگ انتقاد، تحمل مخالفان، شفافیت، وپاسخگویی، و...را سرکوب میکند، مردم یا به طرف چاپلوسی وتملق گرایش پیدا کرده و ارزشهای انسانی را زیر پا خواهند گذاشت وبه فکر ثروت ومنزلت شخصی خواهند بود ویا هرنوع روزنه ای را راه نجات خود تصور نموده ودست به دامان نیروهای مخالف ( اسلامی ویا چپی)، که آزمون تاریخی  مثبتی هم نداشتند، خواهند شد، وشدند. البته این گفتمان به معنای این نیست که ویژگی های فرهنگ فئودالی وتاریخی ما (به قول جمالزاده "خلقیات ما ایرانیان") نقشی در تسلط  وتداوم حکومت های استبدادی نداشته اند. بلکه این دو، یعنی فرهنگ عقب افتاده ارتجائی وخرافی از یک طرف وساخت استبدادی حاکمیت ها، از طرف دیگر، همدیگررا تقویت (reinforcement) نموده واز یک دیگر تغذیه کرده اند، واین دور باطل (vicious cycle)، متاسفانه، بیش از یک قرن است که در جامعه ما تداوم دارد. خواندن نقل و قول های جمع آوری شده در این مقاله، خود به خود آموزنده است و نشان می دهد تا وقتی فرهنگ دیکتاتوری، تملق، سود جوئی، تظاهر، وچاپلوسی، حیف ومیل ثروتهای ملی، و... بر نهاد دولت حاکم است وبوسیله نظام و ذوب شدگان سلطنت وولایت تقویت می شود، دیکتاتورهای دیگری، چه در قالب جمهوریت وچه در قالب سلطنت، سرنوشت ایران ما را رقم خواهند زد. این نوشته، نمونه چندی از ویژه گیهای فرهنگی دربار شاه را از "یاد داشتهای" علم انتخاب کرده و بسط  میدهد تا هنجارها وارزشهای حاکم بردربار شاه ونهایتاً کارکرد آنها روشن شود. اما قبل از چنین کاری، توضیح مختصری را درمورد ویراستار «یاددشتها»، یعنی آقای عالیجانی، لازم میدانم.

         آقای عالیجانی می نویسد:«سبک نگارش علم...طنز آمیز و پاکدلانه است وآنچه را باور داشته، بر روی کاغذ آورده است.» (15-1؛ جلد اول، صفحه 15). البته از آقای عالیجانی که از دوستان وهمکاران آقای علم بود، باید انتظار داشت که یاداشتهای علم را «پاکدلانه» ارزشیابی کند. اما من خواننده، «یاد داشتهای» فراوانی را خوانده ام که نه تنها  نشانه ای از پاکدلی درآنها نیست بلکه سرشار از تهمت، چاپلوسی، و ریاکاری است. نمونه هایی را نقل میکنم. "شرفیاب شدم که بگم...اینکه روزنامه ها را مواخذه کنم که چرا نام تختی قهرمان سابق [کشتی] را که در المپیک سابق مدال طلا برد، نوشته اند...تختی در اواخر مصدقی شده بود. بعد هم قدرت مردی نداشت، از خجلت خود کشی کرد. ممکن نیست شاه از خطایی بگذرد، حتی بعد از مرگ کسی، البته اینگونه خطاها، یعنی همفکری با دشمنان وبد خواهان کشور..." (213-2) باشد. در این نقل قول کوتاه، که برای آقای عالیجانی «ساده» و «پاکدلانه» است، علم تهمت های شرم آوری به زنده یاد غلامرضا تختی میزند که فقط دل «ارباب عزیزتر از جانش» را خوشنود میکند و دل مردم خوب ایران را جریحه دار. او به نداشتن «قدرت مردی» که از «خجلت خودکشی» میکند وبا «دشمنان و بد خواهان کشور همفکری میکند» متهم میشود. آقای عالیجانی نه تنها در کذب وتهمت بودن این جملات توضیحی نمیدهد بلکه می نویسد «تختی...به علت گرایش به جبهه ملی مغضوب شد و...به علت ناراحتی روانی خود کشی کرد...» (114-1). در مورد اینکه جهان پهلوان «دچار ناراحتی روانی» شده بود ویا «قدرت مردی نداشت» وخزعبلات دیگر، خوانندگان را به نوشته های فراوانی در مورد وی، از جمله «حماسه جهان پهلوان» نوشته محمدعلی سفری و "زندگی ومرگ جهان پهلوان تختی در آینه اسناد" نوشته سید عباس فاطمی و"تختی مرد همیشه جاوید" نوشته محمد رفعت ارجاع وسئوال میکنم معنای این جمله علم، "ممکن نیست شاه از خطایی بگذرد...،" چیست؟ آیا این جمله علت مرگ تختی را با "خطاهای" او مرتبط نمیکند؟ نمونه دیگر در مورد «غلغله استقبال» مردم از حزب جدید التاسیس رستاخیز است. علم می نویسد «امروز در شهر غلغله است و همه می خوهند به حزب شاه به پیوندند حتی پیر مردان ساخورده بازاری.» (397-4). «...بعد ها ملت ایران خواهند فهمید، گو اینکه همین حالا هم فهمیده اند که وجود مقدس شاه چه نعمتی برای آنهاست. فرمودند چطور؟ عرض کردم استقبالی که از این حزب رستاخیز ملی میشود، شاهدی بر مدعا ست...عرض کردم مردم استقبال بی نظیری کردند...»(403-4). در جای دیگر اضافه میکند «عرض کردم، لابد شنیده اید که مردم با چه ولعی اسم نویسی میکنند. گفت، آری، راستی علت چیست؟ گفتم بدیهی است نام شاهنشاه اثر معجزه آسا دارد.» (411-4).  اما در مورد «پاکدلانه» بودن «استقبال بی نظیر» مردم از حزب رستاخیز، دکتر عباس میلانی می نویسد، ومردم ایران نیز شاهد بودند، «این شور وشوق ساختگی وتحمیلی، این تظاهرات فرمایشی گسترده که در اقصی نقاط کشور در دفاع از حزب بر پا می شد همه از جنم جنبش های توده ای مضحک دوران استالین ومائو بود. پیوستن به حزب رستاخیز عملا در نظر مردم اجباری شده بود. شایع بود که پاسپورت تمام کسانیکه به حزب نپیودند توقیف خواهد شد «معمای هویدا، ص371). ونمونه سوم از یاد داشتهای «پاکدلانه» آقای اسداله علم که دکتر محمد مصدق را عامل آمریکائیها میخواند؛ «و چون این حزب در دست طبقه فاسد بالاست، کاملا مصداق این گفته فردوسی است... مگر آنکه دست خارجی از آن به موقع حمایت وبهره برداری بکند ونگرانی من فقط از این نکته است، وگرنه قویترین آنها که دار ودسته مصدق بودند همان قدر که دست آمریکائیها از پشت سر آنها بر داشته شد، مثل فواحش شهر نو که پیر میشوند بکلی مفقودالاثر شدند، همچنین حزب توده وغیره وغیره...» (381-4). در مورد تفکر پارانوئیدی توطئه، که اغلب رویدادهای سیاسی دنیا را زیر سر آمریکا، انگلیس، و... میداند، صحبت های بیشتری خواهیم داشت. اما، آیا علم «پاکدلانه» اعتقاد داشت که آمریکا پشت سر مصدق است؟ ویا برای رضایت «ارباب بهتر از جانش» نعل وارونه میزند؟ دروغگو حافظه درستی ندارد. در جلد سوم «یادداشتها» علم مینویسد «امروز تصادف با 30 تیر کذایی است...البته از پفیوزی ما...که این اطرافیان آن وقت شاهنشاه مثل مرحوم علاء وزیر دربار ومرحوم سپهبد یزدان پناه ...چه پفیوزی بخرج دادند ودو باره کار را دو دستی تقدیم مصدق کردیم...مردم خیال میکنند تمام بازی خارجی است یا خارجی بود ولی من تصور میکنم اگر انسان اندکی شهامت ودل[!؟] داشته باشد، خارجی گه میخورد که بتواند فضولی بکند، تمام بد بختی ها که داشته ایم بر اثر پفیوزی خودمان بوده است.» (102-3). برای شناخت بیشتر سیاست انگلیس نسبت به دولت مصدق، خوانندگان را به کتاب با اررش "مصدق وکودتا" که اخیرًا  ً(1384) بوسیله علی مرشدی زاد ترجمه شده ارجاع میکنم. آری، دروغ گویی نه تنها در بین توده مردم ما رواج دارد بلکه به قول دکتر علی محمد ایزدی "گویی هرچه قدر شخص درمقام های بالا تری قرار میگیرد در این فن استادتر می شود ویا شاید یکی از ابزارهای لازم برای احراز مقام های بالاتر باشد" (از کتاب: چرا عقب مانده ایم؟ جامعه شناسی مردم ایران). نمونه های فوق ودهها "یادداشت" دیگر،"پاکدلانه" بودن خاطرات علم را تااندازه ای روشن میکند. برگردیم و نمونه های ازهنجارها وارزشهای حاکم برروابط شاه و دولتمردان دیگر را از"خاطرات علم"  بخوانیم.

          حیف و میل کردن ثروت ملٌی وعیاشی: یکی از ویژگی های فرهنگ خود کامگان کنترل ثروت ملی وسوء استفاده از آن برای بقاء حکومت و خوش گذرانیهای خود و اطرافیان است. شاه بقاء حکومت شاهنشاهی خود را در تداوم حکومتهای سلطنتی می دید و برای این منظور ملیونها دلار ثروت ملی را به هدر میداد. سفیر شاه در رم نامه ای راجع به پادشاه معزول افغانستان وکمک دربار به او، به علم می نو یسد وعلم نامه را با شاه در میان گذاشته و می نویسد «عرض کردم ... ماهی ده هزار دلاررا خود شاهنشاه مرحمت می فرمایند. قدری تامل فرمودند. فرمودند شاید خودش راضی نباشد که از ما تنها بگیرد. ما که محرمانه می دهیم. شاید اگر بخواهند منزلی یا قصری بخرد، احتیاج به کمک عربستان و کویت باشد...فرمودند پس بنویس که ما این ده هزار دلار را برای مخارج ماهیانه شما می دهیم." (181-3 ). درجلد چهارم اضافه می کند، «شاهنشاه [ماهی] ده هزار دلار مرحمت می کنند، مضافا یک منزل به قیمت دویست و پنجاه هزار دلار برای پادشاه [افغانستان] خریدیم.»(130-4) «بعد صحبت پادشاه افغانستان پیش آمد. ماهانه ده هزار دلار به او مرحمت می فرمایند بعلاوه برای خود و دخترش دو منزل در رم خریدیم. ماهی هزار دلارهم به دخترش مرحمت می کنند.»(295-5). «فرمودند، هزار دلار به ماهیانه ده هزار دلاری پادشاه افغانستان برای تحصیل بچه ها اضافه کن. همچنین ماهیانه ده هزار دلار به پادشاه یونان بده. بعد هم یک منزل برای پادشاه افغانستان در رم بخرید. همه این پول هارا از بودجه سٌری دولت بگیرید.» (138-3). البته کمک های مالی دربار به پادشاه مخلوع افغانستان یک رفتار جدا بافته از هنجار حاکم نیست؛ نمونه های دیگری ازاین حیف ومیل ها، هنجار بودن این نوع رفتار را بیشتر روشن میکند. پس از شکست پا دشاه یونان در رفراندم ملی، شاه به علم می گوید «...به هر حال الآن فوری سیصد هزار دلار برایش به فرصت که قدری خوشحال شود.» (325-4). اما حیف میل ثروت ملی تنها به کمکهای «شاهانه» و بلاعوض به پادشاهان ختم نمی شود. حیف و میل اطرافیان سرسام آور است. به نمونه های زیر توجه فرمائید. خانم فریده دیبا، مادر شهبانو فرح «...هر سفری که به خارج تشریف [می برند]... بیش از یک ملیون تومان خرج میفرمایند.» (141- 5) . «حساب مخارج سفر یک هفته سرکار فریده خانم مادرعلیا حضرت شهبانو به غنا، در حدود پانصد هزار تومان [است]، فرمودند بدهید.» (43- 5). «والا حضرت ثریا عریضه تقدیم کرده و استدعای خانه درپاریس کرده اند. امر فرمودند، ترتیب آنرا بده.» (384- 5) . «به عرض رساندم که علیا حضرت شهبا نو امرمی فرمایند صدهزار دلار دیگر هم از طرف بانک عمران به پا دشاه سابق آلبانی قرض داده شود با آنکه تا کنون چهار هزار دلار قرض گرفته است. فرمودند، چه باید کرد؟ بدهید.» (394-5). «ما که دو ماه قبل گفتیم دو ملیون دلاری برای سال زن به ایشان [والا حضرت اشرف پهلوی] بدهند.»(453-4). «عرض کردم مخارج سفر ترکیه ایشان [فریده خانم دیبا] با آنکه مهمان بودند، دویست هزار تومان شد. فرمودند، عیب ندارد، این ریخت و پاشها را باید تحمل کرد.» (804-2). «پریشب علیا حضرت شهبانو تلفن فرمودند ویک ملیون و نیم تومان در دو چک خواستند که حضور مبارکشان تقدیم کردم، فرمودند عیبی ندارد.»(073-5). «عرض کردم ملک حسین برای خودش و...25 کیلو خاویار 25 کیلو تخمه خواسته است. فرمودند هدیه کنید...» (247-3). «راجع به مرحوم دکتر اسدی فرمودند، بگو بانک عمران قروض اورا نگیرد (سیصد هزار تومان). (250-2). «عرض کردم والا حضرت شهناز ...فرمودند ده ملیون تومان هم [اضافه برداشت] از بانک عمران می خواهند. فرمودند، فقط ده ملیون؟ (البته با خنده)، عرض کردم بلی، فرمودند تعجب است این بچه چقدر...» (493-5). ولخرجی و حیف و میل اشرف پهلوی زبانزد اطرافیان می شود. فتح اله مین باشیان که از طرف شاه مامور مقایسه حقوق و مزایای ارتش و دیگران است می نویسد: ارتش به کارمندان خود خرج سفر می دهد وآنها را برای معالجه به خارج می فرستد، روی این قولها حساب کنید، «زیرا این مبالغ چیزی نیست، افسران که مثل والا حضرت اشرف خرج نمی کنند.» (383-2). شاه از این گستاخی مین باشیان بر آشفته شده و می گوید «به این مرد بگو تو دیگر چه می گویی که دویست هزار تومان باخت قمارت را من از جیب خودم دادم.» (383-2). «امروز عرض کردم، علیاحضرت به پوست سنجاب خاصی علاقه مند هستند که در مسکو هست، چون گران بود نخریدند...پولش چهل هزار دلار است، فرمودند دستور بده بیاورند.» (407-2). علم تنها مجیز گوی این حیف میل ها نیست، خود نیز شریک قافله هست. در شب تولد شهبانو که در بیرجند بر گزار می کند، می نویسد: «...بهترین آشپزهای دنیا رااز رستوران ماکزیم پاریس به بیرجند آورده بودم...شام و نهارهای شاهانه دادم. قریب سه ملیون ریال خرج این دو شب مهمانی شد.» (127-2). بلی، علم سه ملیون ریال درسال 1349 شمسی خرج دو شب مهمانی تولد شهبانو میکند و آنطوری که روز نامه هامی نویسند، کیک تولد شهبانو دربیرجند دویست لیره تمام میشود. وبالاخره، علم در جای دیگر می نویسد:«دختر نوکر خودم را برای معالجه به آلمان فرستادم، یکسال در آنجا ماند. تا کاملا معالجه شد. صد هزار تومان خرجش کردم، وقتی آمد کمونیست و دشمن خودم شد که  این پولهارا از کجا آورده ام که خرجش کرده ام." (386-5). البته علم باید تعجب کند که چرا دختر نوکرش اورا زیر سئوال میبرد، ولی هر انسان با وجدانی که فکر می کند، یقیناً این سئوال برایش مطرح میشود وقتی علم صدهزار تومان فقط صرف معالجه «دختر نوکرش» وسه ملیون ریال خرج دوشب مهمانی شهبانو میکند، مخارج اصلی زندگی اش سر به کجا میزند وچگونه وازکجا این پولها تامین میشود؟ البته در کشوری که هیچکس پاسخگو نیست، جواب این گونه سوالات بسیار ساده است، ثروت شخصی و خانوادگی!!

           شاه واطرافیان ضمن حیف و میل ثروتهای ملی به درویشی نیز تظاهر میکنند وعلم نیز طبق معمول تظاهر شاه را با آب تاب بیشتری تایید وتاکید میکند! شاه میگوید "با آنکه پول برای مقام سلطنت، به خصوص در ایران، بسیار لازم است ولی من اعتنایی به این امر ندارم واصولا نمی خواهم پولدار باشم"  و علم در تایید گفته های شاه جواب می دهد «اگر جسارت نباشد، جزء اولیاءاله هستید. دنیا اصلا به تخم شماست. پول که دیگر ارزش ریگ برای اعلیحضرت ندارد.» (271-5)؛ و شاه ادامه میدهد، «خدا زندگی ما را راه می برد وبچه ها هم پول بخور نمیری خواهند داشت. بیش ازاین اصولا چه لزومی دارد.» (271-5). علم درجای دیگر می نویسد:«اتفاقا خود شما [شاه] از همه درویش ترید، به جهت آنکه نه به پول اعتنا دارید ونه به زندگی وجان خودتان. این در ذات اعلیحضرت است، تظاهر هم نمیکنند. چیزی هم نمی فرمایند. درعوض اجر خدا را درخدمت مردم جستجو میکنند.» (95-4). ممکن است اینگونه یادداشت ها از نظر آقای عالیجانی "طنز" گونه باشد ولی علم در صحبتهای خود با باهری اعتقاد خودرا به "درویش" بودن شاه تاکید میکند. «...من به باهری گفتم که شاهنشاه شخصاّ همین هزار تومان را هم مالک نیستند، آیت اله ودرویش حقیقی خودشان هستند واین را من با اعتقاد عرض میکنم.» (178-5). اما شاه درویش که برای علم اولیاء اله هم است در مورد حق التولیه آستان قدس رضوی چنین میگوید «...عرض کردم حق التولیه شاهنشاه از آستان قدس رضوی در حدود 15 ملیون تومان خواهد بود، فرمودند، چرا اینقدر کم؟ باید خیلی بیشتر از اینها باشد.» (246-5). درویش بودن شاه  اما تنها به «بی اعتنا» بودن به پول محدود نمیشود و به قول علم «خوشبختانه به پول بی اعتناء است وبد بختانه به حفظ جان خودش بی اعتناء است...وباز خوشبختانه به درختکاری وزن هم علا قه دارند.» (221-4). علم علاقه شاه به زن بازی را به تکرار در یاد داشت هایش متذکر میشود. البته بر خلاف نظر آقای عالیجانی، ویراستار یاداشتهای علم، نه به منظور افشاگری، بلکه خود او نیز چون «ارباب عزیز تر از جان» اش «زن باز» قهاری است و بنا براین علاقه به زن بازی از ویژگی های خورده فرهنگ دستگاه حکومتی است، و برای علم قصد دیگری در کار نیست. نمونه هایی از این علاقه را نقل قول میکنم.  «...واز دخترها صحبت کردم. فرمودند، چیز عجیبی است که این مسئله دختر بازی ما هر ساله در تنزل است و هر سال از سال قبل دختر های بد تری داریم.» (161-5). «سئوال فرمودند، مهمانها رسیدند؟ عرض کردم، اولی رسیده ودومی در راه است. همان هوا پیمایی که اولی را آورد، بر گشته که دومی را بیاورد. فرمودند این خلبان هایی که این ها می آورند، فکر نمی کنند برای کیست وبرای چیست؟ عرض کردم، البته که فکرمی کنند. چطور ممکن است امیدوار بود که فکر نکنند؟ تنها امیدی که میتوان داشت این است که فکر بکنند لا اقل دومی متعلق به غلام است. شاهنشاه خیلی خندیدند.» (353-5). «فرمودند اگر مهمان رسیده است، امشب اورا خواهیم دید. عرض کردم، رسیده، ولی متاسفانه گویا سنش بالاست. می ترسم روسیاهی بالا بیاورد. خندیدند، فرمودند، خوب، مجرب خواهد بود.» (420-5). آری، شاه «درویش» با هواپیمای شخصی ویا دولتی زن وارد میکند و علم هم با جان و دل در خدمت شاهنشاه است! «من به حدی لذت می برم که اگر خوشگل ترین دختر دنیا را همراه داشتم، ممکن نبود این اندازه کیف کنم. تمام وجود این مرد بزرگ ایران است. خود او ایران است واین یک سعادت غیر قابل تصور برای ماست که بعدها مردم خواهند فهمید. من برای حفظ این شخص، یعنی سلامت او هرچه بکنم، کم کرده ام. یعنی اگر یک ساعت بر عمر او افزوده شود برای این کشور ارزش غیر قابل تصور دارد. به این جهت باید زندگی وغذا وخوش گذرانی های او که در حد اعتدال است، کاملا رعایت گردد واین فقط با من است.» (389-5).  البته هوس زن بازی در خود علم هم کمتر از «شاهنشاه درویش» نیست. نمونه های فراوانی را می توان در "یادداشتها" سراغ گرفت با یک نمونه این قسمت را به پایان می برم. علم می نویسد، وقتی با خانم کندی (برادر رئیس جمهوری سابق آمریکا) سر میز نهارمی نشیند چنین می نویسد «...مقداری حرف زدم قدری هم لاس زدم! بدش نیامد. با اینکه شش توله زائیده هنوز خوشگل است. قرار شد شوهرش که بر گردد او بماند. کسی چه می داند؟ شاید با رئیس جمهور آینده آمریکا قوم وخویش بشویم.» (86-5). آری، همزمان با این هوس بازی ها و حیف ومیل کردن ثروت مردم، در روزنامه اطلاعات ۱۷ اسفند ماه 1354 میخوانیم: «هم اکنون 3 ملیون کودک واجب التعلیم در سنین دبستانی از تحصیل محرومند. 48% اطفال روستاها وسیله آموزش ندارند. کادر آموزگار ودبیر پاسخگوی نیازمندیهای آموزشی نیست. وزیر آموزش پرورش رسما اعلام داشته است که بازرسی بعمل آمده، 65% از ابنیه موجود مدارس بر حسب ظاهر نیز خطرناک تشخیص داده شده اند...».       

               تئوری توطئه انگلیس وامریکا: پیدایش "تئوری توطئه خارجی" درفرهنگ سیاسی کشورما وکشورهای دیگر، بخصوص درخاور میانه، نباید تنها نتیجه دخالتهای دولتهای استعماری وابر قدرتهای قرن بیستم دانست. البته دخالت کشورهای خارجی در امور داخلی کشورهای جهان سوم وایران، بخصوص درنیمه دوم قرن بیستم، واقعیت تاریخی است وجای هیچگونه انکار نیست. اما وقتی ذهن افراد از تجزیه وتحلیل درونی پدیده ها، یعنی شرایط اقتصادی-سیاسی وفرهنگی جامعه، عاجز شده (یا عامداً عاجز میشود!)، همه اتفاقات درونی را توطئه خارجی دانسته و بدین وسیله بی لیاقتی وبی عملی خود را سرپوش میگذارند. در نتیجه، مشکلات درونی را به توطئه خارجی، که در کنترل آنها نیست، نسبت میدهند. چنین طرز تفکری، نه تنها اعتماد به نفس مردم را گرفته وروحیه بی عملی را(passive) تقویت میکند بلکه زمینه سرکوب دگر اندیشان را، با استفاده از برچسب "عوامل خارجی ونفوذ دشمنان" فراهم می آورد. چنین افرادی، به جای نگریستن به خود ودرک بی لیاقتی وکم کاری های خود با توسل به تئوری توطئه دست عوامل خارجی را عمده میکنند. نمونه های فراوانی را هر روز در رسانه های جمهوری اسلامی میخوانیم. درتفکر توطئه، که از ویژگیهای بارز حکومت اسلامی است (و دربار پهلوی نیز بود)، به قول اروند ابراهیمیان، تفکر مسخ شده جای تفکر خلاق، وخفت، چاپلوسی، ودورویی جای صداقت، صراحت، وشجاعت سیاسی را میگیرد. (خمینیسم، 1993).  خیلی ازاعراب فاجعه نهم سپتامبر سال 2001 را هنوز توطئه اسرائیلیها وانفجار بمب در لندن را کار خود انگلیسی ها میدانند. گویا همه مشگلات عالم زیر سر انگلیس وامریکا و...است. ما هیچ کاره ایم، منتظر باشیم وببینیم دیگران چه نقشه ای برای ما کشیده اند ومیکشند. شاه واطرافیان او به خوبی میدانستند که قدرتش حقانیت ومشروعیت مردمی ندارد، وحکومتش با کودتا 28 مرداد مجدداً پایه گذاری شد. لذا، با فرافکنی تمام همه اتفاق های سیاسی واجتماعی  درون و بیرون کشور را زیر سر امریکا، انگلیس، وشوروی میدانند. به نقل وقول های زیر توجه کنید: "من در این عقیده راسخ تر می شوم که کودتای لیبی را خود امریکا و انگلیس به وجود آورده اند. اغلب وزرای آنها حقوق بگیران شرکت های نفتی میباشند، بعلاوه زد و بند های زیادی در میان افسران لیبی و مقامات انگلیسی بوده است، شاهنشاه تصدیق فرمودند." (162-1). علم  وقایع پانزده خرداد سال 1342 را چنین تجزیه وتحلیل میکند "خارجی می خواست مرا هم...از نخست وزیری بیندازد. به شاه عرض کردم ...از چهار تا اراذل واوباش که پول سپهبد بختیاررا گرفته واو که پول امریکا یی داده است، بترسم؟ اول وآخر آنهارا پاره میکنم! وکردم....بعد خارجی از طریق دیگری آمد، حسنعلی منصور را به عنوان لیدر روشنفکران تراشید وبه شاهنشاه قبولاند..." (102-3). در مورد احساسات ضد اسرائیلی مردم میگوید: "ضمناً احساسات عجیب هم بر ضد اسرائیلی ها بروز کرد که در ایران تعجب آور بود، شاهنشاه فرمودند کار کمونیست ها بود." (72-2). "عرض کردم، من که نخست وزیر بودم، احساس میکردم دستهایی علیه من در کار است. به عرض شما رساندم. می فرمودید خیال میکنی! بعد معلوم شد کار امریکایی ها بود وحالا تصدیق می فرمایید." (72-2). "فرمودند، من میدانم که انگلیسی ها ویا عوامل انگلیس ها به او [دکتر اقبال] فشار می آورند که این کاررا بکند، منتها خودش نمی فهمد." (341-4). "به علت نزدیک شدن 16 آذر...فرمودند، که فکر میکنم قطعاً تحریک روسهاست. تقریباً برای من روشن است، به هر صورت شما دستور سخت گیری بدهید..." (267-3). "معلوم نیست در مسافرت برژنف به واشنگتن چه جور تقسیماتی در این منطقه کرده باشند، ولی بهر حال قطعاً عربستان سعودی سهم امریکاست. چنانکه فکر میکنم ما هم باشیم! زبانم لال ولی اوضاع احوال این طوری نشان داده است. بهرحال آنها ابرقدرت هستند و، درکف شیر نر وخون خواره ای - - غیر تسلیم ورضا کو چاره ای." (119-3). "فکر میکنم عامل آن [تیراندازی به شاه در 15 بهمن، دانشگاه تهران] آمریکائی ها وانگلیسی ها بودند که می خواستند شاه را ازبین ببرند ومرحوم رزم آرا را که آن وقت رئیس ستاد بود،  به عنوان مرد قوی ایران بر سر کار بیاورند. چند دفعه این مطلب را از شاهنشاه پرسیده ام، جواب صریحی نفرموده اند." (457-2). "شاهنشاه فکرکردند، بعد فرمودند، تا باد واشنگتن چه جور بوزد. نه تنها امینی بلکه خیلی ها اگر باد گرمی وزد، مثل کرم های ته خلاء به حرکت می افتند. این فرمایش شاه خیلی معنی دارد." (354-4).  البته رشد چنین طرز تفکری در شاه واطرافیان، که همه تحولات ریز و درشت سیاسی دنیا و داخل کشوررا زیر سر انگلیس، شوروی، وآمریکا میدانند، تصادفی نیست بلکه نتیجه درونی کردن فرهنگ سیاسی جامعه ایران وبه خصوص حاصل تجربه شخصی شاه و اطرافیان است. لذا رضایت واشنگتن وترس از دست دادن پشتیبانی آنها مشغولیت دائمی ذهن اوودولتمردان اوست. "شاهنشاه فرمودند، واقعاً آمریکا خر تو خر عجیبی است. مارا ببین که باید متکای ما اینها باشند. ضمناً کیسنجر هم مادر قحبه عجیبی است." (249-5). "...یا مثلاً دو نفر رادر ارتش مورد تعقیب قرارمیدهیم، فوری انعکاس آن اینست که آیا ارتش ایران قابل اطمینان است یا نیست؟ یا موضوع فساد...را که یک روزنامه نویس مغرض می نویسد. اینهااز نظر ما اهمیتی ندارند، ولی اگر واقعاً یک در هزار در طرز قضاوت مقامات بالای آمریکا اثر بگذارد، برای روابط حسنه ما خوب نیست." (200-3). "فرمودند، کاش مجدداً به سفیر آمریکا بگویی، که بر فرض آخوندی هم اگر بعد از ما روی کار بیاید، به درد مبارزه با کمونیسم نخواهد خورد، خودش کمونیست میشود یعنی دنبال سوسیالیسم اسلامی میرود. این اختراع تازه آخوندهای متجدد است." (379-2). شاه برای محکم کردن پشتیبانی آمریکا تا میتواند خطر کمونیسم را درایران ومنطقه بزرگ میکند. مثلاً میگوید 4000 تن کوبایی در یمن وجود دارد، ولی عالیجانی در پاورقی اضافه میکند: "برخلاف اظهارات شاه درمورد 4000 کوبایی در یمن جنوبی، شماره آنان را فقط در حدود 100 تن تخمین زده اند." (424-5). تفکر مالیخولیایی شاه در مورد "توطئه آمریکا" به جایی میرسد که حتی جریان واترگیت را هم توطئه امریکا علیه نیکسون قلمداد میکند. "باز هم شاهنشاه معتقدند که یک نقشه معین دارد او[نیکسون] رامی کوبد، نه اینکه قضیه واترگیت تنها باشد." (204-4).  و بالاخره علم درمورد سناتورهای آمریکائی، که برای بررسی فروش اسلحه به تهران آمده اند، مینوسد: "عرض کردم که آنهارا مجموعاً اداره کردیم وفکر نمی کنم گزارش نا مناسبی بدهند. ضمن اظهار خوشوقتی، خندیدند، فرمودند مارا ببین که اسیر چه گه هایی هستیم، سه تا جعلق کونی راجع به سر نوشت ما باید تصمیم بگیرند." (498-5). آری،  شاه راست می گوید، وقتی حکومت مشروعیت خودرا نه ازمردم، بلکه در رضایت واشنگتن و نیروهای خارجی  دیگر می بیند، باید سر نوشتش در گرو "سه تا پسر جعلق کونی" باشد.  (ادامه دارد).