|
|
"بهاریه
"
بابک یحیوی
زمین نفس کشید
و هوا گرم شد،
چو آغوشت.
بهار آمده
من چون کنم فراموشت؟
درخت سلسله بگشود
و باغ
پر هزاران شد
دلم هوای وطن کرد
و باز فصل باران شد.
به میهن ارچه که دشمن "ستارگان " را کشت
ببین زمین و زمان ،
چون ستاره باران شد؟ !
به
" داس " جهل ،
اگر هزار "لاله " پرپر گشت
چه غم که دشت و دمن باز لاله زاران شد.!
" سبوی " زهد شکست ،
آبروی زاهد رفت
ز "شعله "ای که ،
ز دانش به جان یاران شد !
هوا خوش است ،
به دیدار یار بیرون شو
به عشق کوش ،
که هنگام کارزاران شد!
" خجسته باد بهاران"
که فصل شادی و می است
بریز باده و پاکوب ،
چون بهاران شد.
استراسبورگ –
نوروز 1385
!
|
|
|
| |