اخلاق سیاسی

 

منبع: www.goftogoo.net                                                                   مجید خوشدل

 

چند روز قبل از مراسم روز زن در تهران، گفتگو ـ گزارشی تهیه کرده بودم اما به دلایلی که شرح گوشه‌هایی از آن خواهد رفت، در کمتر از 24ساعت آن را از سایت «گفتگو» برداشتم و سپس طی نامه‌ای از سایت‌های دیگر نیز خواستم تا از چاپ آن خودداری کنند.

ماجرا از چه قرار بوده است؟

برای شروع و در مدخل این ویرانه، ذکر مقدمه‌ای را ضروری می‌بینم:

در زمانه‌ای که برای ایرانیان تبعیدی از زمین و آسمان بلا می‌بارد و دستاوردهای اجتماعی‌‌‌شان در هجوم مغول‌واره‌ی دستاربندان اسلامی (شاخه‌ی خارج کشور) به یغما و تاراج می‌رود و برای برپایی نشستی پنجاه نفره، و یا انتشار بولتنی زیراکسی، هنوز هشت‌شان در گرو نه‌شان باید باشد؛ در زمانه‌ای که بیش از نود درصد «فعالیت‌های فرهنگی» ایرانیان در یک سال گذشته با تمهیدات بیت رهبری و خاصه خرجی‌های «سردار سازندگی» در سالن‌ها و هتل‌های پنج ستاره‌ی دولت فخیمه برگزار شده است؛ و بالاخره در زمانه‌ای که صف «دوست» از «دشمن» به تارمویی بسته شده و دیگر مدت‌هاست که دوستان سابق پوندهایشان را با ریال و تومان وطنی طاق می‌زنند تا با خرید ویلایی در شمال ایران دوران بازنشستگی از سیاست را بیمه کنند، گمان نمی‌کنم از دوستی «دوستانی» که زحمت دشمن را کم کرده‌اند، ملالی باید به دل راه داد. در این فضای آلوده است که باید به قلمم هی زنم و شادی خصم خبیث را در این روایت فراهم نیاورم. از این روی ترجیح می‌دهم نیش خنجر نامرادی‌ها را با تن خود آشنا کنم تا اینکه خوراکی برای امنیت خانه‌ی اُم القرا فراهم کرده باشم.

 

با این اشاره، دوباره می‌رسیم به جایی که پرسیده بودم: ماجرا از چه قرار بوده است؟

از حدود یک ماه قبل خود را آماده کرده بودم تا گزارش ـ گفتگویی از مراسم روز زن در تهران داشته باشم. در این مدت، پس از تماس‌هایی که با افرادی در تهران می‌گیرم، دو تن می‌پذیرند تا در این راه همراهم باشند. اولی، شخصی بود که در گزارش‌ام از او با نام «فهمیه» یاد کرده‌ام. گفتگوی تلفنی من با ایشان در مراسم روز زن در تهران نزدیک به هشت دقیقه طول کشید که نوار آن موجود است.

فرد دوم، قول گزارش تصویری را به من داده بود. ایشان در تماسی که می‌گیرد عنوان می‌کند که دوربین دیجیتال وی را نیروهای انتظامی ـ امنیتی رژیم اسلامی معدوم کرده‌اند. این ادعای صادقانه مرا به پرداخت غرامت ترغیب کرده است.

 

سری هم به این سوی مرز می‌زنیم: کمتر از یک ماه قبل «دوستی» در خارج کشور، مشخصات وبلاگ و متن فراخوانی از مراسم روز زن را برایم “mail” می‌کند. پس از آن، متن فراخوان مزبور را در دو سایت اینترنتی (خارج کشور) مشاهده می‌کنم که یکی از سایت‌های مزبور گرایش چپ مترقی را نمایندگی می‌کند و صاحبان آن از دوستان و رفقای قابل احترامی هستند.

در فاصله‌ی زمانی کمتر از سه هفته، دو ایمیل کوتاه بین من (سایت گفتگو) و وبلاگ نامبره (خانم مهری امیری) رد و بدل می‌شود. این نوع ارتباطات کاری در میان صاحبان سایت‌های ایرانی امری معمول و رایج است. تا اینکه در هفتم ماه مارس امسال ایمیلی از خانم امیری دریافت می‌کنم که نامه‌ای ضمیمه‌ی آن است. در این نامه، ایشان از من تقاضا می‌کند تا مصاحبه‌ای با وی داشته باشم و در همین رابطه شماره تلفنی در اختیارم می‌گذارد. این را هم اضافه کنم که این اولین بار نبوده که افراد و شخصیت‌های ایرانی چنین تقاضایی را با من درمیان می‌گذارند.

در فاصله‌ی روزهای هفتم و هشتم مارس با دوستانی چند (غالباً در خارج کشور) تماس می‌گیرم تا صحت و سقم «سوژه» و سلامت امنیتی او بررسی و تأمین شود. اظهار نظر دوستان (که گرایش‌های مختلف سیاسی داشتند) مشکلات امنیتی را برطرف می‌کند.

غروب هشتم مارس، ساعت 7 بعدازظهر به وقت لندن گفتگوی تلفنی‌ام با خانم مهری امیری را انجام می‌دهم. برای شنیدن بخش کوتاهی از این گفتگو اینجا را کلیک کنید.

 

شبانه قسمت‌هایی از گفتگویم با «فهمیه» و گفتگوی کامل با خانم امیری را از نوار پیاده می‌کنم و آن را دراختیار تایپیست‌ام قرار می‌دهم. عجله و شتاب در انجام کار، به خاطر کهنه نشدن خبر گردهمایی زنان در تهران بوده است.

 

در چند روز اخیر و با گذشت ایّام، برخی از دوستانی که با آنها رایزنی کرده بودم، با انتقاد از خود، از من پوزش خواسته‌اند. به هر روی دیگر بر ما مشخص شده که خانم مهری امیری برخلاف ادعایشان در ایران به سر نمی‌برند و جلای وطن کرده‌اند. هر توضیحی برای توجیه این بی‌اخلاقی سیاسی، حتا اگر آسمان و ریسمان را به هم ببافیم، تنها عذر بدتر از گناه را تداعی خواهد کرد. ایشان و «دوستانشان» باید بهتر بدانند که رژیم غاصب اسلامی بر بستر بی‌پرنسیبی‌ها و بی‌اخلاقی‌های سیاسی بود که دریایی از خون مخالفان و مبارزان را در کوی و برزن آن دیار به یغما رفته جاری ساخت.

اخلاق سیاسی، شعارهای پر زرق و برقی نیستند که بر پیشانی نوشته‌ها و پلاتفرم‌های سیاسی‌مان نقش بسته باشد. در این سال‌های سیاه تبعید در دهها و دهها مصاحبه‌هایی که انجام داده‌ام، واقعیت پلشتی‌، موجودیت‌اش را خوره‌وار بر جان و تنم انداخته است: «آزادی» و «دموکراسی» ربط و ضبطی به گفته‌ها و نوشته‌های ما ندارد. این مقولات چشم‌هایی هستند که دنیای اطراف را نظاره می‌کند و آزادیخواه و دموکرات را به رعایت اخلاق سیاسی دعوت می‌کند.  

اتفاقاً تنها شرط غیرقابل اغماض در راه مبارزه با رژیم انسانیت ستیز ایران، حفظ پرنسیب‌های سیاسی و اخلاقی است. و اتفاقاً برای رعایت این ارزش‌ها در جامعه‌ی آلوده‌ی ایرانی، باید هزینه پرداخت کرد. برای همین است که در سال‌های سیاه گذشته، بسیاری از ما تبعیدیان آب در هاون کوبیده‌ایم.

 

دوازدهم مارس 2006

 

*     *     *