نگاهی به مشكلات زنان خوزستان

 

ش ـ مرادی

زمستان 84

 

در سرزمينی که خورشيد‌ش خاک را می‌سوزاند و طبيعت تا نيمه فروردين فرصتِ بخشندگی دارد و از آن پس گل و گياه و سبزه، می‌خشکد. زن خوزستانی در اين ديار، اسيری است گرفتار در زندانی،از پيشداوری‌ها و سنت‌های نابه‌هنجار و کهن که تاريخ مصرفشان ساليان درازی است گذشته و به درد زن امروز نمی‌خورد. بختک سياه جنگ ايران و عراق نه يک سال و دو سال بلکه هشت سال تمام زندگی زن خوزستانی را در چنگال خونين خود فشرد و آنان را وادار به ترک ويرانه‌های خود کرده و آواره ديگر شهرها ساخت.

هنوز پس از حدود 16 سال از پايان جنگ، مشکلات و مسائل ناشی از هشت سال جنگ گريبان مردم اين سرزمين را رها نساخته است و در اين میان سهم زنان از این مشکلات (پزشکی،اقتصادی،اجتماعی)، بیشتر بوده است.

 کم نيستند مادران خوزستانی که مجبورشدند نوزدان خود را در بدترين شرايط بهداشتی و روانی در سال‌های جنگ بدنيا آورند و اکنون تيماردار کودکان و نوجوانانی بيمارند که يا از بيماری‌های روانی ناشی از آن دوران سیاه رنج می‌برند و يا مبتلا به انواع بيماری‌های لاعلاج خونی و عقب افتادگی‌های ذهنی و جسمی ناشی ازفضای شيميايی هستند. هر روز مادرانی را می‌بينيم که با مراجعه به مراکز حمايتی و بهداشتی، عاجزانه درخواست کمک و تقاضای ابتدايی‌ترين امکانات را برای فرزندان معلول و بيمار خود دارند ولی متاسفانه به علت کمبود امکانات و کسری شديد بودجه در اين مراکز و سازمان‌ها، معمولا نااميد و با چشمانی گريان به خانه برمی‌گردند. می‌توان گفت امکانات موجود شايد مانند داروی مسکن بسيار موقتی است که انسان در هنگام بروز سردرد می‌خورد و تا ساعتی تسکين پيدا می‌کند.

تولد نوزادان ناقص و غيرطبيعی در دوران جنگ و پس از آن سقط جنين‌های گسترده که تا سال‌ها پس از جنگ نيز ادامه يافت، تعدادی از زنان خوزستان را بيمار و رنجورکرده است.

 

نابرابریهای حقوقی و صنفی بر زنان خوزستان نیز همانند دیگر زنان کشورمان اعمال می‌شود. با وجود استقرار صنايع استراتژيك مثل گاز و نفت و پتروشيمی در خوزستان به اين دليل که اين صنايع تعريفی مردانه دارند اشتغال زنان را در بخش صنعت کم و در حد بخش خدماتی گسترده کرده است.

زنانی که به منظور کسب درآمد وارد حوزه‌های مختلف تولید می‌شوند، تا بتوانند برای تأمین بخشی از نیازهای مادی زندگی، در کنار مردانشان به کار مشغول شوند، با نگاهی به شدت جنسی مواجه می‌شوند و به لحاظ فقدان قوانین حمایتی برای اشتغال زنان در مشاغل سخت و کم بازده استخدام می‌شوند.

 در اين ميان زنان تحصيل‌کرده حتی بالاتر از ليسانس نيز، بی‌بهره از ستم وتبعيض جنسی در بازار کار نيستند. بسياری از دختران و زنانی که با مشکلات شديد مالی، خانوادگی و محروميت‌های گسترده اجتماعی ـ فرهنگی، تحصيلات خود را تا مدارج عالی ادامه داده‌اند به علت شرایط نامساعد اقتصادی و رشد تصاعدی بیکاری به خیل عظیم بیکاران در می‌آیند. بسیاری از این زنان جوان متخصص، که موفق به اشتغال در کارهای تولیدی می‌شوند طبق قوانین موجود به عنوان یک کارگر ساده و غیر ماهر حداقل حقوق مصوب قانون کار را دریافت می‌کنند. آنان بخاطر اين که بيکار نمانند و از تخصصشان استفاده شود و مهم‌تر اين که حداقل حقوقی از خود داشته باشند به اين قانون تن داده و گاهي چند سال در صف استخدام هم می‌مانند. عده‌ای هم مجبورند در جايی غير از تخصص و دانش خود مشغول به کارشوند.

 

حدود 22000 دستفروش در خوزستان وجود دارد که بخش عمده‌ای از آنان را زنان سرپرست خانواده تشکيل می‌دهند. تعدادی از اين زنان مجبورند از نيمه‌های شب به ميادين ميوه و تره‌ بار بروند و صندوق‌ها و گونی‌های بزرگ بار خود را تا محل استقرار که کنار بازارهای اصلی شهر بر روی زمين است حمل کنند. تعدادی ديگر که اجناس و اقلام ديگری مثل پارچه، پوشاک و يا کارهای دستی و محصولات خانگی خود را می‌فروشند، از سپيده دم در پياده ‌روها و کناره‌های بازار مشغول به کار می‌شوند وچه روزهايی که با هجوم ماموران شهرداری و پليس، سراسيمه و شتابان اجناس خود را جمع می‌کنند تا گرفتار جريمه نقدی و مصادره‌ی اموال و ديگر موانع بازدارنده نشوند و اغلب شنيده می‌شود که کسی يا کسانی خطاب به ماموران می‌پرسند: پس چه بايد بکنيم؟ دزدی کنيم؟

طبق آمار و تحقيقات دولتی، زنان خوزستان دسترسی اندکی به منابع آموزشی دارند. میزان بی‌سوادی در استان خوزستان در حد ابتدايی حدود 12 درصد است که اين رقم در کل کشور حدود 4/5 درصد است. در سطح راهنمایی به دلیل اجبار در ازدواج و کار، این نرخ به 16 تا 17 درصد میرسد. آموزش در استان خوزستان در ميان ساير استانهای كشور در رتبه بيست ونهم قرار دارد. اين  خود نشانه ایست از فقر فرهنگی وتوسعه نيا‌فتگی در این استان زرخیز ومهم که به لحاظ استراتژیک، جایگاهی حیاتی را در کشور داراست.

کمبود شديد فضاهای تفريحی و فرهنگی و کتابخانه، فرهنگ سراها و فضای‌سبز در اين استان بيش از ساير استان‌هاست. به ويژه کمبود کتابخانه كه موجب کاهش فرهنگ مطالعه و کتابخوانی در بين زنان شده‌است.

مسائل امنيتی، حقوقی، قضايی و به ويژه عدم امنيت زنان مناطق مرزی به دليل تنوع فرهنگِی و غالب بودن سنت‌های قومی بر ارزش‌های انسانی، از مشکلات اساسی زنان استان خوزستان است. ازدواج اجباری هنوز هم در جهان داستان  تلخی است که خاموش و بی‌صدا در دنيای دختران رخ می‌دهد و آنها را وادار به پذيرش خواسته ديگران می‌کنند تا به سنت اجدادی‌شان عمل کنند و يا از سر اجبار و بيچارگی به بايدها تن دهند. در برخی از مناطق خوزستان و قبايل، دختران در سنين پايين و در واقع زمانی که هنوز کودکند، مجبور به ازدواج‌هايی با عناوين "خون‌بس، هدیه، نحوه" برای حل مشکلات مالی و يا به منظور پايان بخشيدن به دعواها و جنگ‌های طايفه‌ای و عرض تسلیت و کم کردن غصه و ... می‌شوند.

البته ازدواج اجباری فقط شامل دختران کم سن و کودک نمی‌شود بلکه دختران بزرگتر هم قربانی اين اجبار می‌شوند. گفته هائی چون: عقد دخترعمو و پسرعمو در آسمان بسته شده، ناف بران، خون بس، و حتی فروش دختر در مقابل وجهی کم يا زياد، ازباورهائی است که زنان بر اساس آن قربانی می شوند . چنين تفکری باعث می‌شود که دخترانی با تحصيلات دانشگاهی به ناچار با پسر عموی بی‌سواد يا پسرخاله کم سواد خود ازدواج کنند و هر پيشامد تلخی را تحمل کنند. در اين ميان شاهد خودسوزی و يا فرار از خانه، دسته‌ای از دختران هستيم که ديگر قادر به تحمل وضع موجود نيستند و با اين که بيرون از خانه خطرات و آسيب‌های جدی در کمين آنهاست، ترجيح می‌دهند از خانه خارج شوند و به اميد نجات و رهايی به هر در بسته‌ای بكوبند. بسياری از اين دختران علت ازدواج خودکشی و حتی تولد خود را هم نمی‌دانند. گروه زيادی از اين دختران جوان حتی الفبای ازدواج و زندگی مشترک را نمی‌دانند و چون با موارد کنترل جمعيت آشنايی ندارند، بلافاصله پس از ازدواج باردارشده و به اين دليل که نمی‌توانند به خوبی از خود مراقبت کنند، فرزندانی نارس و دارای مشکل يا مبتلا به بيماریهای جسمی و روانی به دنيا می‌آورند.

عدم آشنايی دختران و زنان جامعه‌ی ما با حقوق خويش، اختلافات خانوادگی، حاكم بودن تفكرات قومی وقبيله‌ای، مشكلات مالی و معيشتی خانواده‌ها و فقر فرهنگی از دلايل عمده ازدواج اجباری است. از سوی ديگر تخريب روحی و روانی افراد، عدم استحکام کانون خانواده، عدم تفاهم و سازگاری بين زوجين، عدم احساس مسئوليت از سوی طرفين در امر زناشويی، افت تحصيلی فرزندان، ايجاد کانون نابهنجار خانوادگی ابهام در زندگی آينده فرزندان و تجارب تلخ در زمينه های عاطفی و احساسی و نهايتا متلاشی‌شدن خانواده و طلاق از پيامدهای ازدواج اجباری است.

در مناطقی مثل استان خوزستان به علت تنوع قومی و فرهنگی و غالب بودن سنت‌ها بر قانون، قربانيان ازدواج اجباری بيش از ساير نقاط است. پيامد دردناک و فاجعه بار ديگر زنای با محارم است که متاسفانه در سنين 11 تا 17 ساله در بين خانواده‌ها، دختران را در غيرانسانی‌ترين شکل خود قربانی می‌گيرد. دختران و در واقع کودکان و نوجوانانی که حتی نمی‌دانند شکايت به کجا برند؟ و از ترس کشته‌ شدن و بی‌آبرويی و رسواشدن در سکوت و جهنمی که گرفتار شده‌اند می‌سوزند تا بميرند. اينان روزانه و بی‌صدا در حال جان دادنند.

انسان مدرن امنيتش را در قانون جستجو می‌کند و اين در حالی است که در خوزستان سنت‌ها و رسوم ديرينه و کهن حرف اول را می‌زنند و جايی برای اعمال همان قانون نيم‌بند و مبهم نيز وجود ندارد (مشاور استان خوزستان در امور بانوان "پری میربک" طی مصاحبه‌ای اعلام کرد :دوران جاهلیت در خوزستان احیاء شده است). خانواده‌ها و مردها خودشان قبل از هر قاضی و دادگاه و مرجع قانونی ديگری، حکم را صادر و اجرا می‌کنند. تا بدان حد که پدران و برادران حق دارند اگر حتی در خواب ببينند که خواهر يا دخترشان با مردی ارتباطی پيداکرده، او را به هيچ جرمی، بالای دارببرند وحق زندگی را از او سلب كنند. در اينجا قوانین اجتماعی مردها را مثل شترمرغ کرده است، هم سنتی هستند و هم مدرن. در جوامع سنتی، مردان نقش حفاظتی و مراقبتی خود را در قبال زن و خانواده کاملا پذيرفته بودند، وزن فقط در چهارچوب خانواده تعريف می‌شد. اينجا وقتی زنان خواهان تامين در حوزه خانواده هستند، پاسخ اين است که بايد يار و همدست و همراه مرد باشی. کارکنی و زندگی را بر دوش بکشی. و در همان خانواده مرد را رئيس می‌کنند، و زن برای حضور در مشاركت‌های اجتماعی بايد از مرد(رييس خانواده) كسب تكليف كند، با اجازه مرد کار کند و حتی با اجازه مرد خانواده به سفر برود. يعنی هر جا لازم باشد سنتی عمل می‌کند و در صورت لزوم ظاهری مدرن به خود می‌گيرند.

ناامنی مستمر و فزاينده‌ای که بر زنان تحميل مي‌شود بستری قوی و مناسب ايجاد‌کرده تا آسيب‌هايی نظير ارتکاب به جرم و جنايت و اعتياد که تا 2 دهه قبل حداقل هنوز بطور عمده مردانه تلقی می‌شدند سخت گريبانگير زنان شود و آنان را بی‌پناه در برابر آسيب‌های اجتماعی قراردهد.

ايران جامعه‌ای در حال گذاراست. با این قوانين ضعيف و سنت‌های کهنه نمی توان به حل مشکلات عديده و بحران‌های موجود زنان در عصر حاضر پاسخ مناسب داد.