پیام ویدا حاجبی تبریزی
به مراسم روز زن در مرکز فرهنگی زنان ایران
با سلام به
همة حضار
و با سپاسگزاری از
برگزارکنندگان این مراسم و آرزوی موفقیت و پایداری برای مرکز فرهنگی زنان
چقدر دلم میخواست در کنار شما باشم و
رو در رو با هم گفتگو کنیم.
ناگزیر میکوشم از این راه دور حرفهایم
را کوتاه و پیامگونه با شما در میان بگذارم.
پیش از هرچیز بگویم که برگزاری این
مراسم، آنهم در روزِ بزرگداشت مبارزات برابرخواهانة زنانِ سراسر جهان، به دیدة منی
که از راه دور و بدور از «درگیریها و دشواریهای روزمره»، و با فاصله به آن نگاه
میکنم یکی از پدیدههای خوش یمن اجتماعی- فرهنگی امروز ایران به شمار میآید.
انتخاب نام صدیقة دولتآبادی برای کتابخانه، و اهدا جایزه به کتاب برگزیده با نام
او، بیگمان نشان از دیدگاه دستاندرکاران مرکز فرهنگی زنان دارد: نشان از توجه
داشتن و اهمیت دادن به تجربة بیش از یک قرن مبارزات زنان آزادیخواه در دیار ما، و
به تبع آن سنجیدن و آموختن از جنبههای مثبت و منفی این مبارزات در تحولات تاریخی
میهنمان.
حال خودتان میتوانید حدس بزنید با اطلاع
یافتن از گزینش کتابِ دادِ بیداد توسط این دوستان چه حالی به من دست داد: شوقی
سرشار از افتخار. افتخار نه تنها برای خودم، که برای همبندان سابقم که با روایتهایشان
در این کتاب حضور دارند. چرا که کتاب دادِ بیداد به گمان من دست آوردیست از تجربههای بخش نسبتاٌ وسیعی
از زندانیان سیاسی زن و تعدادی از خانوادهها، با افکار سیاسی گوناگون، برداشتها
و دیدگاههای متفاوت، از سال 50 تا 57. سالهایی که برای نخستین بار در تاریخ
معاصر ایران زندان سیاسی برای زنان شکل گرفت و نهادینه شد.
میگویم دستآورد، چون نه تنها نخستین
مجموعهایست که سرگذشت شکلگیری و نهادینه شدن زندان سیاسی زنان را در دهة پیش از
انقلاب در بر میگیرد، بلکه راویان این کتاب با جسارت و شهامتی زنانه مبارزات
و افکار خود را، تواناییها، ضعفها، برداشتها و تجربههای خوب و بد خود را از دیدگاه
امروزیشان، در کتاب داد بیداد، بازگفتهاند. و این همه، بدون واهمه از قرار گرفتن
در کنار نظر و دیدگاهی مخالف خود، امری نه چندان رایج در فرهنگ سیاسی جامعة ما. فزون
بر اینکه هیچ یک از این راویان، پیش از چاپ کتاب نه از نظر و روایت دیگران اطلاعی
داشت و نه از ساختار کتاب.
خود من نیز هیچ تصوری، نه از نتیجة نهایی
گفتگوهایم با این همبندان در ذهن داشتم، نه از چگونگی ساختار روایتها و ساختار
نهایی کتاب. بیشتر در پی بازنگری به گذشته بودم. و اینکه هر یک از همبندان سابقم
با دیدگاه و افکار امروزی خود، گذشته را چگونه میبیند و با گذر زمان چه توشهای از
آن برگرفته است. سبک روایتها و ساختار و سیر زمانی (chronologique) کتاب در روند کار، و با چهار بار تغییر،
به شکل کنونی آن انجامیده است.
نام دادِ بیداد نیز پس از پایان همة
گفتگوها و به سرانجام رسیدن جلد اول به ذهن من خطور کرد و سپس شعر فردوسی به پیشنهادِ
دوستی بر سرلوحة کتاب قرار گرفت: مرگ اگر داد است/ بیداد چیست
دادِ بیداد به معنای اِعمال دادی که به
بیداد میانجامد. دادی که جوهر و اصل آن بیداد است. بیدادی که به شکلهای گونهگون
طی قرنها بر جامعة ما اعمال شده و به رایج شدن ضربالمثلی مردمی انجامیده: ای!
دادِ بیداد!
عریانترین و خشنترین شکل بیداد، زیر پوشش داد، از جانب ستمکاران و به ضرب
زور اِعمال میشود. لیکن ایجاد زندان سیاسی توأم با شکنجه و آزار برای زنان، آنهم
در جامعهای که زن جنس ضعیف به شمار میآید و در بسیاری موارد از نصف حقوق مرد هم
برخوردار نیست، ستمی به مراتب افزونتر است. از اِعمال شکنجه به زنان باردار و وضع
حمل در زندان گرفته تا جدایی از فرزندان و مشکلات جسمی و مسائل ویژة زنان و جز اینها.
فزون بر همة این شداید و دشواریها، که قابل قیاس با وضعیت مردان نیست، بیسابقه
بودن زندان زنان نیز مشکلات مضاعفی برای ما بود. باید همه چیز را از صفر شروع و
دوباره تجربه میکردیم. از برسمیت شناخته شدن به عنوان زندانی سیاسی تا کسب حداقل
حقوق زیستی و جز اینها. با این همه میزان مقاومت و تسلیم ناپذیری در زندان سیاسی
زنان چنان بود که در عمل به دستیابی زنان به جایگاهی برابر با مردان در صحنة
مبارزات سیاسی انجامید و میراثی تاریخی به جای گذاشت. یاد همبندانی گرامی باد
که برای نخستین بار با ایستادن در برابر جوخههای اعدام در کنار مردان، به حس
حق برابری، در مرگ و زندگی، در وجدان زن ایرانی عمقی تازه بخشیدند.
لیکن فراموش نباید کرد که بیدادهای دیگری
هستند، که آنها نیز زیر پوشش داد، در اشکالی دیگر و خردتر در فرهنگ و مناسبات
اجتماعی و سیاسی درون جامعه وجود دارند و اِعمال میشوند. بیدادهای خردتر و روزمرهای
که آگاه یا ناآگاه راه را برای بیدادهای خشنتر و عریانتر هموار میکنند. و بخشی
از راویانِ کتابِ داد بیداد، در عین پایداریها و تسلیم ناپذیریهایشان، جرأت و
جسارت این را نیز داشتهاند که از واهمهها و توجیههای معمول گامی فراتر روند و
از اشاره به این دست بیدادهای خرد فرهنگی و سیاسی چشم نپوشند.
این را هم فراموش نکنیم که اکنون کتابهای
زیادی توسط زندانیان زن نوشته شده است و به نظر من نخستین بیان صادقانه و زمینی، و
نه فقط اسطورهای، آن را مدیون شهامت منیرة برادران هستیم.
باشد که به همت بازنگری و سنجیدن تاریخ تحولات
جامعة خودمان، بیدادهای پوشیدهتر فرهنگی و سیاسی را باز بشناسیم، شناختی بیشتر و
بهتر از جایگاه زنان و مبارزات آزادیخواهانه و برابرخواهانة آنان بهدست آریم تا
بتوانیم افقهای گستردهتری را به روی خودمان و جامعه بگشاییم. شاید گزافه نباشد
اگر بگویم در جامعة امروز ما راه پیشرفت و گذار از بیدادهای فرهنگی و سیاسی خرد و
بزرگ با حضور فعال، پیشرفت و رهایی زنان پیوند خورده است.
با امید و آرزوی موفقیت،
از این راه دور دستتان را میفشارم.