مادران و همسران زندانيان
و رنج هاي پيش رو
حامد متقی
سخن گفتن از روز جهاني زن بدون اداي احترام و توجه به رنج هايي كه مادران و
همسران زندانيان؛ بخصوص آلام تشديد شده مادران و همسران زندانيان سياسي كج سليقگي
مي نمايد.
از بحث زنان زنداني بزه كار - كه البته در موارد زيادي و با ريشه يابي علل
موثر بر گرايش آنان به سوي بزه و عوامل خانوادگي و اجتماعي آن خود بي تقصير مي
نمايند و اگر من و تو نيز در شرايط آنان بوديم شايد بهتر از آنان از كار در نمي
آمديم- كه بگذريم، خانواده زندانيان به طور عام بخصوص آنان كه نان آورشان در زندان
است مصايب كمرشكني را تحمل مي كنند.
قوانين غير كارشناسي و بعضا سخت گيرانه كه كمتر بدان پرداخته مي شود راهي را
باز گذاشته كه بدون توجه به موقعيت خانواده فرد را به راحتي به سوي تحمل مجازات هاي
سنگين چون زندان سوق مي دهد و كانون خانواده را دستخوش ناملايمات بسياري مي سازد.
نان آور يك خانواده را در نظر بگيريد كه پس از چند ماه بيكاري براي سير كردن
شكم خانواده دست به بزهي چون دزدي مي زند؛ در اصل ناپسند و مذموم بودن جرم شكي
نيست؛ فرد دستگير مي شود. به جرم كرده اعتراف مي كند و معمولا راهي زندان مي شود؛
آبروي تك تك افراد خانواده از بين مي رود؛ خانواده اي كه با سيلي صورت خود را سرخ
نگهداشته اند از نظر معيشتي در تنگناي بيشتري قرار مي گيرند؛ اگر كمكي از نيكوكاري
برسد قبول مي كنند كه در اين موارد كم پيدا مي شوند كه به خانواده يك مجرم كمك
كنند وگرنه زن خانه شايد مجبور شود در خانه مردم نظافت كند و رختشويي و ظرفشويي و
اگر اين نشد به هر كاري تن دهد حتي تن فروشي چرا كه گرسنگي با هيچ كس تعارف ندارد.
فرزندان نوجوان و جوان دختر اين خانواده نيز در فكر كمك به مادر به دنبال يافتن
كار؛ اگر جذب مشاغلي كه هدف آن سوء استفاده جنسي از كارگر خود است، نشوند؛ به
راحتي در معرض انجام بزه و يا ارائه خود در بازار جنسي كه بازار پررونقي است، قرار
دارند و اگر پسر باشد خطر آن در افتادن در دام بزهكاري بسيار است. كه نمونه هاي آن
را اگر نديده باشيم بسيار شنيده ايم.
همين دو سه روز پيش بعد از ظهر بود كه سر كار مي رفتم زني جلو آمد؛ بچه يكي دو
ساله اي به بغل داشت؛ در حالي كه خستگي و از صدا و چهره اش هويدا بود گفت: برادر
براي پرداخت اجاره خانه سه هزار تومان كم دارم جايي سراغ نداري كه به من كمك كنند؟
گفتم به دفاتر مراجع مراجعه كن شايد كمكي كردند و همينطور كه داشتم مي گفتم سري به
تاسف تكان داد و گفت: از صبح خيلي جاها رفتم؛ جايي كه مطمئني كمك كنند سراغ نداري؟
من هم سري به تاسف تكان دادم و آدرس دفتر سه مرجع ديگر كه در آن نزديكي بود دادم: شايد
كمكي كردند و سريع دور شدم؛ نمي خواستم صحبت طولاني شود؛ با آن كه صداقت را در
چهره و كلامش ديدم و هيچ گاه از خودم تقاضاي كمك نكرد، مي توانستم گرهي از كارش
بگشايم اما محافظه كاري اجازه نداد؛ شايد اگر شاهدي براي روز مبادا داشتم كمكش مي
كردم؛ حداقل ما كه بارها انگ فساد اخلاقي خورده ايم در اين موارد محافظه كاريم - و
اين محافظه كاري را بدانجا رسانده ايم كه يكي دو سال است كه حتي از صحبت تلفني با
همكاران خانم نيز ابا داشته ام و به جز يكي دو مورد اتفاقي يا ضروري از ديدار
حضوري نيز پرهيز كرده ام!-. وقتي به اين خودخواهي خود و بي توجهي به همنوع فكر
كردم ياد شعر سعدي افتادم "تو كز محنت ديگران بي غمي / نشايد كه نامت نهند
آدمي" و تصميم گرفتم چند خطي در اين موضوع بنويسم.
باز درباره موضوع اين نوشتار ياد حكايتي دردناك مي افتم كه اگر به چشم خود
نديده بودم قطعا هيچ گاه باور نمي كردم. تهران بود؛ پنج، شش سال پيش و زني كه
شوهرش در زندان بود؛ ناچار به خودفروشي شده بود؛ يك شب 400 يا 500 تومان يعني
تقريبا نيم دلار؛ برخي تن فروشي زنان را براي كسب لذت تعريف و تعبير مي كنند اما
چقدر دردناك اين افراد خود را به جاي آن زني قرار دهند كه قرار است با چند مرد با
خواسته هاي متفاوت همبستر شود آن هم در ازاي دريافت مبلغي معادل چند قرص نان (اگر
اشتباه نكنم آن زمان معادل 10 نان سنگك مي شد). اينجاست كه نگاه انسان به تن
فروشان نيز تغيير مي كند؛ گاه شغلي معلول جبر زمانه؛ نگاه خودم كه تغيير كرد.
در برخي كشورها زندان آخرين و سنگين ترين مجازات است و پيش از آن با مجازات
هاي سبك تر به مجرمان مهلت داده مي شود تا خود را تصحيح كنند؛ اما در ايران شايد
برعكس اين صادق باشد و بالا بودن زندانيان كشور نشان از آن دارد.
به هر حال علاوه بر بالا بودن احتمال در دام بزهكاري افتادن اعضاي خانواده اي
كه سرپرست و نان آور آن در زندان است، آسيب هاي روحي رواني زيادي به خانواده وي
بخصوص فرزندانش كه هيچ شراكتي در جرم سرپرست خود ندارند، وارد مي شود؛ آسيب ها و
فشارهايي كه اطرافيان تشديدش مي كنند.
***
جرايم سياسي اما، در صورت پذيرش وقوع جرم؛ جرمي شرافتمندانه به حساب مي آيند
اما به دليل ناآگاهي، زندانيان سياسي از نظر بسياري از مردم تفاوتي با قاتلين و
ديگر زندانيان ندارند و اين خود را در گفتار و كردار آنان نشان مي دهد. جداي آنكه
تحقيرها و فشارهايي كه مادران و همسران اين زندانيان در راه احقاق حقوق زنداني خود
متحمل مي شوند آزار دهنده است؛ تحقيرهايي به جرم مادر بودن و همسر بودن و فراموش
شدن در غبار گذشت زمان به طوري كه توجه آنها كه مي خواهند توجهي كنند به زنداني
است نه خانواده اش در صورتي كه رنجي كه خانواده اين زنداني تحمل مي كند با انگيزه
خيرخواهانه براي تك تك شهروندان جامعه صورت گرفته (حتي اگر غلط باشد) و قابل تقدير
است.
***
گر چه اين چند خط درد دل جاي پيشنهاد ندارد؛ اما اين حقير به عنوان يك شهروند
علاقه به طرح آن دارم؛ برگزاري مراسمي براي تكريم مادران و زنان زندانيان به طور
عام و تقدير از مادران و همسران زندانيان سياسي كه به طور عام و خاص خانواده اعدام
شدگان را نيز در بر مي گيرد كه رنج آنان نيز قابل تقدير است. تصور مي كنم اين
مراسم از انجمن دفاع از حقوق زندانيان برآيد و مرتبط با فعاليت هاي آنان است. مراسمي
كه اهميت نگاه درست به خانواده زندانيان را به تصوير كشد. تذكر اين نكته لازم است
جسارت اين قلم در ارائه اين پيشنهاد از زماني قوت گرفت كه دكتر ابراهيم يزدي سال
گذشته در مراسم سالگرد بزرگداشت مهندس بازرگان سخن از برگزاري مراسمي براي تقدير
از خانواده زندانيان سياسي راند و ظاهرا فراموش شد؛ گرچه حقير خانواده زندانيان
غير سياسي را كه حتي خبري از آنان به ميان نمي آيد ارجح مي دانم.
***
اين مطلب را در حالي مي نويسم كه دوست دارم از مادر همكار ناديده آرش سيگارچي
يادي به بزرگي كنم؛ همو كه در زندان است و مادرش چند هفته پيش در غم از دست دادن
فرزندش كه در راه رفت و آمد براي احقاق حقوق آرش و دفاع از وي بر اثر تصادف
درگذشت، سوگوار است. و آن را در حالي به پايان مي برم كه خبر ارزشمند تجليل
گزارشگران بدون مرز از همسران، همراهان، مادران، خواهران و دختران روزنامه نگاراني
به قتل رسیده، ناپدید شده و زندانی و بويژه ارج گذاري به معصومه شفيعي، همسر اكبر
گنجي را خواندم؛ ستودني بود.