در باره
ریشه ی پدرسالاری و تاريخچه ی فمینیسم
میترا محمودی
غالب شدن نقش مردان،سلطه ی
پدرسالاری ومردسالاری یک شبه اتفاق نيافتاده است بلکه مبارزه بین مادرسالاری
وپدرسالاری مدت زمان زيادی به درازا کشيد
.
بطور کلی ستم کشی زن از زمانی شکل
گرفت که کارها به کشاورزی ودامداری وآن هم برحسب جنسیت تقسیم شد. و درمراحل مختلف
تکامل اجتماعی در کنار تولید کشاورزی که منبع اصلی معاش قبیله بود،مشاغل متنوعی
مثل کوزه گری،دباغی، رزمندگی وغیره بوجود آمد.
با رشد و شکوفایی پیشه وری،به
تدریج کشاورزی به عنوان منبع اصلی تامین قبیله ،اهمیت خودش را از دست داد. به
تدریج مالکیت خصوصی وطبقات اجتماعی شکل گر فت و در نتیجه سرنوشت انسان بويژه
موقعيت زنان تغییر نمود .
در واقع می توان گفت مالکیت خصوصی از طریق کار ، زن را که قرن ها مادرقبیله بود، درمحدوده ی خانه
ومزرعه به نگهداری کودکان و خدمتکاری
همسران واداشت. و مرد که دیگر صاحب گله بود، توانست با بر هم زدن قوانین ارثی ،تبار
وارث پدری را،بر تبار وارث مادری غالب کند.
انگلس ازاين تغییر و تحول به عنوان
شکست تاریخی جنس مونث در جهان نام می برد.و می گوید:
"اولین تقسیم کار بین مرد وزن به خاطر تولید مثل است."
وامروزه می توانیم اضافه کنیم که اولین
تناقض طبقاتی که درتاریخ به وجود می آید مقارن با تکامل تناقض بین مرد وزن در
ازدواج تک همسری است و اولین ستم طبقاتی مقارن است با ستم جنس مذکر بر مونث.
زيرا تک همسری اگر چه یک پیشرفت عظیم تاریخی بود ه ، ولی در عین حال
همراه با برده داری وثروت خصوصی،عصری را آغاز کرد که تا امروز ادامه دارد.
بنابراين نابرابری جنسیتی که
امروزه یکی از معضلات بزرگ جامعه انسانی است از نظر تاریخی از نظامها ی طبقاتی
قدیمی ترو ریشه دارتر است .
تا اینکه انقلاب سیاسی فرانسه و انقلاب
صنعتی انگلستان یکی ازبزرگترین وقدیمترین زنجیرهای ستمکشی واسارت زنان را پاره کرد
زنان که قرن ها در چهار ديواری خانه در تولید نقش داشتند پس از اختراع ماشین بخار
و نیاز بورژوازی به نیروی کار بیشتر توانستند در تولید اجتماعی شرکت کنند .
البته نباید فراموش کرد،که زنان
برای از هم گسيختن این وابستگی ها وبرهم زدن آن الگوهای رفتاری تعیین شده ، از طرف مالکیت مردسالار تاوان سنگینی پرداختند .
زيرا که از يک سو سرمايه داران طمّاع سخت ترين ، کثيف ترين و کم مزد ترین کارها را به زنان و کودکانشان می
سپردند، آنها روزانه دوازده تا شانزده ساعت کار می کردنذ واز طرفی زنان کارگر
مسولیت خانه وبچه ها را به دوش داشتن.و هر زمان بحران بیکار سازی بود
زنان کارگر جزو اولین قربانیان
بیکا ری بودند .
در ضمن لازم به ياد آوری اين نکته
هم هست که در آن زمان اتحاديه های کارگری در دست مردان بود و آنها هم به هيچ عنوان
حاضر به پذيرش زنان کارگر درتشکلا ت و اتحادیه ها کارگری نبودند، و آشکار است که
اين حرکت عملاٌ باعث می شد، دست سرمایه
داران برای استثمار زنان بازتر باشد.
اما زنان بورژوا وخورده بورژوا،
چون کارکردن را برای خو د ننگ می دانستند ، هنوز وابسته به امتیازات طبقاتی اشان
بودند ودر همان نقشی که مردسالاری برایشان تعیین کرده بود بسر می بردند. تا اواسط قرن
نوزدهم، این طبقات که از صنعتی شدن سرمایه
دارای سود بردند طبقهّ ممتازواعیان جدیدی را بوجود آوردند که افراد آن اگر چه
ميزان ثروت ویا قدرتشان تغيير می کرد، ولی
ترکیب شان همیشه ثابت بود و تقریباٌ از مردان سفید پوست تشکیل می شد.از آن پس سرنوشت زن بورژوا هم تغییر کرد.یا باید کار می
کرد،یا گرسنگی می کشيد اين بود که آنها هم
با همان دشواری های زنان کارگر مواجهه شدند، با این تفاوت که این بار مردان بورژوا
درمقابل زنان هم طبقه خودشان قرار گرفتند .چرا که در قرن نوزدهم،اکثریت انسان های
کرۀ زمین را کارگران وتهید ستان تشکیل می
دادند.که تحت فرمان همین طبقه ممتاز واعیان جدید بورژوا - یا به قولی
مردان سفید پوست زندگی می کردند. و
تقریباّ همه زنان زیر دست مردان بودند.(یعنی بردۀ بردۀ سرمایه داری).
بدين ترتيب زنان کارگر افزون بر
آنکه با کمبود مزد ومشکلات طبقاتی وجنسيت
زنانه دست وپنجه نرم می کردند ، نه از حمایت زن بورژوا برخوردار بودند،و نه از
حمایت کارگرو هم طبقه اش.
اما آنان سرانجام پس از تلاش بسیار
توانستند در اتحادیه های کارگری راه پیدا کنند و اعتراضا ت خودشان را بر مبنای
آنارشیسم، سوسیالیسم وکمونیسم عنوان کنند. و همچنين زنان طبقه متوسط هم از طریق جنبش فمینستی، برای به دست آوردن حقوق سیاسی
ومدنی خودشان در انديشه ی مبارزه افتادند آنان
که می اندیشیدند با حضور در اعتراضات
وانقلابات بتوانندحقوق اولیه خود را به دست آ ورند، در انقلاب
فرانسه نقش بسزایی داشتند. ولی بعد
از پیروزی سیاسی انقلاب فرانسه ناپلـئون
اولین حمله خودش را به جنبش های آزادیخواهانه وبرابرطلبانه زنان شروع کرد وآنها را سرکوب کرد.وسپس به سرکوب دیگران
پرداخت و اين درست همان کاری بود که جمهوری اسلامی کرد .
اما اين مسائل باعث نشد که زنان از
پا بنشينند و خاموش بمانند چنانکه آنان در هر گوشه ی جهان خشم ونفرتشان را فریاد
زدند.
برای نمونه زنان کارگر امریکا که در سال 1857 به خیابانها آمده و دستگیر وسرکوب
شده بودند ، 50 سال بعد درهشت مارچ 1907
باز هم فریاد اعتراضشا ن رابلند کردند و باز هم مجدداٌ سرکوب شدند اما باز هم
خاموش نشدند .و از آنجايی که فرمان برداری ایجاد خشم ونفرت می کند و خشم و نفرت
فرياد می شود ،فریاد حق طلبا نه زنان
بارها سرکوب شد.
زنان علی رغم اختلافات طبقاتی
ونژادی به این مسئله رسیدند که یک درد مشترک دارند،
که ريشه در جنسيت زنانه شان داردو آن هم ستم جنسی است. دريافت اين مسئله
باعث شد تا پایه های مادی ضرورت ایجاد تشکل سوسیالیستی زنان فراهم شود.
در نتیجه در سال 1907 کلارازتکین
اولین کنفرانس زنان سوسیالیست را برگزار کرد.ودر کنفرانس دوم به پیشنهاد
کلارازتکین بنیا نگذار کنفرانس زنان سوسیا لیست، هشت مارچ که روز زن نام داشت به
روز جهانی زن تصویب شد.و درهمان کنفرانس زنان ضمن تاکید بر طبقاتی بودن جنبش زنان
به بی حقوقی های سیاسی واجتماعی که تنها به صرف زن بودنشان بر آنها اعمال می شد
ومی شود، مبارزه علیه ستم جنسی را به عنوان بخش جدا نشدنی مبارزه طبقاتی اعلام
کردند وزنان از ذهنیت مرد سا لارانه که حاکم بر جنبش سوسیا لیستی بود فاصله گرفتند.
بد نیست همین جا یاد آور شوم هشت
مارچ در سال 1978 به عنوان روز جهانی زن در تقویم سازمان ملل ثبت شد وبا اصرار و
درلفافه می خواستند جا بیندازند که این روز به همه تعلق دارد.
در حالی که ما زنان فمینسیت برای
جهانی مبارزه می کنیم که در آن حرفی از نابرابری جنسی،طبقاتی ونژادی نباشد ومردم
درصلح و آرامش زندگی کنند.
می دانیم که دولت بوش مسئول مد
یریت اشغال عراق را خانم کاندولیزا رایس یک زن سیاه پوست می گذارد ومسئول زندان
ابوغریب یک زن ژنرال.همه شما حتماٌ عکس ها را دیده اید ،مثل اینکه این زنان دشمنان واقعی ملت عراق بودند نه ایالات متحد
امریکا. آری ما زنان فمینیست فریاد می زنیم و در یک کلام می گویم :عزیزان، ما زنان
نخود ولوبیا نیستیم که در یک کیسه جا بیگیریم زنان هم داری پایگا ه طبقاتی ونژادی
مختلف هستند هر چند که در ستم جنسی نقطه مشترک دارند، ( آنها هم می توانند ،هشت مارچ را فقط جشن
بگیرند ورقص وپایی کوبی کنند و هیچ سخنی از گرسنگی،جنگ،ستم پشت دیوارهای بسته
،کارکودکان وفروش آنهاو..........نگویند. )
برای ادامه به نوشته، با اجازه ی
دوستان پيش از اينکه فمینسم ومردسالاری را از دید خودم - به عنوان یک زن مارکسیست
توضیح بدهم – نخست با صدای بلند قلم فرياد می زنم :
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی!
نابود باد سرمایه داری جهانی!
مرگ برجمهوری اسلامی جنایت کار!
تنها ره رهایی جمهوری ............
شعارها را بخاطر داشته باشید ،تا بعد در موردشان توضيح
بدهم .
اکنون
ببينيم فمینیسم چست؟ چه می گوید؟ و چه می خواهد
فمینیسم یک لغت فرانسوی است که در قرن
نوزدهم به آنچه درایا لات متحد ه جنبش زنان خوانده می شد می گفتند.
فمینیسم آنقدر شکها ی متنوع دارد
که بسیاری از محققان ترجیح می دهند تا به جای فمینیسم از کلمه فمینیستها استفاده
بکنند.
نهایتاٌ هم فمینیستها با هر ملیت،
نژاد وطبقه ازتبعیضا ت به علت جنسیتشان یعنی زن بودن توافق دارند.
اگر از من بپرسند فمینست از نظر تو
یعنی چه ؟ می گویم من به عنوان یک انسان وظیفه دارم در سه جبهه جنسی،طبقاتی ونژادی
مبارزه کنم وهیچ کدام رابر دیگری ترجیح ندهم .می خواهم در مقابل همه نقشهایی که جامعه مردسالار برای زن تعیین کرد و از بدو
تولد به خوردمان داده نه بگویم.
نه به مشت و لگد،نه به زبان زن ستیز،نه
به تزویر،ریا،نه به آبرو داری
نه به هرچه خشونت است چه دولتی چه
خصوصی
نه به، هرزنی گفتن مردی گفتن
2
متاً سفانه فمینیسم در جامعه آ
نچنان غلط تعریف شده که آدم را یاد تعریفی
که آخوندها در اول انقلاب از کمونیسم می کردند، می اندازد :
کمونیسم ، یعنی اشتراکی کردن زنان،
کمو یعنی خدا ونیسم یعنی نیست پس کمونیسم یعنی خدا نیست.
البته بی دلیل نیست که عدۀ ای از
زنان از لقب فمینیسم وحشت دارند
در حالی که ما به عینه در جامعه می
بینیم زنانی را که هم عملشان وهم حرفشان فمینستی است ولی سعی می کنند که ازجنبش
دور باشند. چون نمی خواهند جامعه مردسالار انگهايی چون دریده و سليطه رابر آنها
بزند.
در حالی که فمینسم نه شاخ دارد نه
دم
دوستان اگر حقیقتاٌ می خواهیم آن
شعارهای بالا راکه بسياری از شما هم چند ین سال است آنها را باور داريد،به جامه
عمل در آ وریم ودنیای پر از عشق، دوستی، برابر وآزاد داشته باشیم ودر صلح صفا و
بدون فقر گرسنگی وهر گونه ستمی زندگی کنیم .باید عمل کرد. نظام پوسیده مردسالاری همانطور که یک شبه شکل نگرفته، یک شبه هم از بین
نخواهد رفت.
بهترین کاری که می شود کرد، بر هم زدن رابطه
قدرت میان زن ومرد است ،اساساٌ این مبارزه از درون خانواده بعنوان اولین هسته اجتماعی شروع
می شود.یکی از راهها ی مبارزه با سیستم مرد سالار تربیت کودکان است.کودکان از بدو
تولد دختر وپسر زاده
نمی شوند.بلکه دختر وپسر تربیت می
شوند.
کودکان عمل را بهتر می بینند و درک
می کنند تا حرف و شعار را،تا زمانی که کودکان شاهد زرو گویی پدر وتسلیم پذیری مادر
باشند هرگز ما نه به برابری بلکه به هیچ جا نخواهیم رسید. نمی شود مدافع دنیای
بهتر بود ولی نسبت به جعل، مذهب، قانون، خرافات، عادات وفرهنگ موضع نداشت، نمی شود
برای رهایی زن و ارزشهای اجتماعی مبارزه کرد و همزمان مثنوی معنوی را که در آن
جهود سگ است وزن خر، را ستودآیا می شودمدعی فردای
بهتر بودولی نسبت به حجاب، ناموس
پرستی، غیرت، عفت، باکره گی، بعله برون،زبان،
سینما، موسیقی، رقص، لباس، هنر،
تکنولوژی،علم، سیاست، کارخانگی،سکوت کرد، تا زمانی که به این روا ل باشد (خواهی
نشوی رسوا همرنگ جماعت شو) ما چه آگاهانه چه نا آگاهانه عامل تولید وباز تولیدی
ابزار سرکوب زنان هستیم.
مرد سالاری در جامعه ما با
تشویق،اجبار وسرکوب توسط زنان ومردان از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.
از آنجایکه جامعه ای مردسالار خشن
است وسالاری خودش را ازاعمال خشونت میگیردبا اشکال متفاوت( روحی وفیزیکی )به آن چه می خواهد می رسد.وهر چه زن
بیشتر خشونت را بپذیرد او بیشتر می تازد، زیرا خشونت در مجموع بتدریج شروع میشود.
ابتدا از اینکه با دوستان مردش
صحبت می کند خوشش نمی آ ید.بعد از این شاکی است که او تمام وقتش را صرف دوستان و
خانواده اش می کند. به طرق گوناگون علاقه های فردی، کار زن وسرگرمی هایش را تحقییر
می کند وبی ارزش می خواند.زن پیوسته از علاقمندیهای خودش می زند. نوع لباس پوشیدنش
را هم بنا به خواست مرد تغییر میدهد
گاهی اوقات هم فقط با تائيد یا تحقییر زن های دیگربه زنان نزدیک
خود می فهمانند که تو نباید پایت را از گلیم
خود درازتر کنی.بسیاری اوقات مرد در ابراز نظرش صریح و روشن نیست و مشخص نمیکند که
چه چیز است که این بار او را می آزارد، مثلا اقدام به سکوت های طولانی و خسته
کننده وبه تلویزيون خیره شدن می کند.و از آ نجاییکه ما زنان غالباً یاد گرفته ایم
که مسئول حفظ فضای گرم ودوستانه خانه و مهمانی باشیم و نمی خواهیم کانون خانواده
گیمان متشنج باشد.مدام خود را بر اسا س
خواست های اوتغییر می دهیم وخواسته های خودمان را به فراموشی می سپریم و در بست در
اختیار شوهر وفرزندان قرار می گیریم. بتد ریج حیطه زندگی زن محدود می شودو به زنی
مطیع، سربزیر، نجیب ومقتصد تبدیل می شود وآنگاه آ ن زنی می شود که جامعه مردسالار
می پسندد.سپس با این معیارها می تواند در مجالس حضور داشته باشد. اما به عنوان زنانی
که حق اظهار نظرشان در حد مُد ونوع غذا یا سریالهای تلویزِیون است.
زنان می توانند دور هم جمع شوند،
مجا لس زنانه ترتیب بدهند، با هم یواشکی درد دل کنند، از آ خرین لباس وفرشی که
خریده اند حرف بزنند. پُز بدهند،فخر بفروشند از افتخارات پدر،شوهر،برادر وپسر
ارشدشان بگویند. پشت سر زنان همسایه و دختران فامیل حرف بزنند،قهر ونازکنند.این آن
تصویری است که مردسالاری در جامعه به طرق مختلف تبلیغ می کند.
و اما شکل دیگر مردسالاری ازجانب
زنان ومردان مدعی چپگرا عرضه می شود.
چپ سنتی مخالف تشکیلات مستقل زنان
است و بر این عقیده است که با از بین رفتن طبقات، ستم جنسی هم خود به خود از بین
خواهد رفت.
آ نها جنبش مستقل زنان را متهم به
ایجاد جدایی میان صفو ف زنان و مردان و به تحلیل بردن نیروی های زحمتکش در مقابل
استثمارگران میکنند.در حالی که این جداسازی فقط یک اتهام است و مردان چپ ویا مدعی
چپگرائی تافتۀ جدا بافته نیستند فرهنگ
مردسالارانه درآ نها هم نفوذ دارد. ما زنان فمینیست هرگز فراموش نمی کنیم هفدۀ اسفند
1357 برابر با هشت مارچ را، آن تجربه به
ما آ موخت که، این خود زنان هستند که باید پیش از هر کس وبیش از هر کس برای رفع
مشکلات ویژه خویش مبارزه کنند.
ما معتقدیم که ستم جنسی وستم
طبقاتی دو روی یک سکه هستند.مبارزه با ستم طبقاتی یکی از وظایف زنان می باشد.
متشکل شدن زنان در تشکل های مستقل خود مغایرتی با مبارزه با ستم طبقاتی ندارد،ساختن
تشکیلات مستقل از مبرمترین وظایف زنان است. این جنبش بدون در نظر گرفتن هر گونه
مصلحت و ضرورت حزبی وسازمانی در هر شرایطی باید با نظام مردسالارانه بجنگد. مگر می شود، مبارزۀ طبقاتی
کرد،شعار مرگ برجمهوری اسلامی و مرگ بر سرمایه ای جهانی داد ولی در خانه و اجتماع
غلام ،مطيع وبردۀ برده بود.
بله ما فمینیستها معتقعدیم ریشه
های مردسالاری عمیق تر از اینهاست که عده ای فکر می کنند با جابجایی قدرت و حکومت
یا با برابری قانونی محو می شود.
سیستم مردسالار، توسط نیروی زر
سرمایه دار، زور نیروهای نظامی وتزویر مذهبی وارتباطات جمعی حفظ وحراست می شود.در
دنیای واقعی هرگز چاقو دسته اش را نمی برد وهیچکس بر خلاف منافع فردی، اجتماعی
وطبقاتی اش خواسته وآ گاهانه گامی بر نمی دارد،جنبش مستقل زنان وظیفه سنگینی
دارد،این جنبش دریک زمان در چند جبهه مبارزه می کند.
فمینیستها می گویند:ما با
خصوصیترین روابط یا حوزه ی مین گذاری شده و مقدس خانواده هم کار داریم ،چرا که آن
هم سیاسی است.
دشمنان فمینیسم می گویند : فمینیسم
یک جنبش ضد مرد وهدفش مبارزه با مردان است وزنان فمینیست خواهان جایگزین کردن نظام
زن سالاری هستند، عقده ای اند، دیوانه های ضد مردند،دریده وسلیطه هستند.در حالی که
ما به هرچه سالار است نه می گوییم،بگذارید بگویند، ما وحشتی نداریم از انزوا،
تمسخر وبد نامی هم نترسیده و
نمی ترسیم.اعتقاد ما بر هم زدن معیا
رهای جامعه مردسالار را ودریک کلام نه گفتن به همه تصوری است که آنها از ما ساخته
اند.ما در هرزمان ومکانی باهرگونه تبعیض،نابرابری
بیعدالتی،استثمار وتجاوزبه حقوق
انسانها مخالفیم،گرایش سوسیالستی داریم وخودمان را فمینیست می دانیم.
با آرزوی داشتن جامعه ای آزاد وسالم
منابع تهیه:
فصلنامه زن
آوای زن
آرش