۸ مارس ندای آزادیخواهی زنان

 

باسلام

8مارس درهمه كشورها ,روز زن وروز آزادیخواهی وبرابری  زنان با مردان است  ولی درمیهن ما ایران سالهاست كه آزادی زنان رخت بربسته است. زیرا كه درمیهن ما ازهر طرف كه بنگری ،تباهی   بیداد میكند دولت مردان  حكومت اسلامی كجاییدچرا دم بر نمی آورید.مگر شما مسئول ودست اندركار این وضعیت نیستید ؟

وای به روزی كه نامه اعمالتان گشوده شود آن روز هم فرا می رسد ،  به این نامه دوستانم  نگاه كنید

-برای تبلیغ 8مارس برابر با 17اسفند,جهت تجمع زنان درپارك لاله, به كوچه وخیابان رفتم .

-ازروبروی مسجدی می گذشتم زنی جوان دقیقا در کنار درب ورودی مسجد نشسته بود.صدای ناله اش مثل تیری زهر آگین برقلبم فرو میرفت . چنین میگفت :صغیر دارم کمکم کنید. بغض گلویم را فشار داد نتوانستم حتی کمکش کنم. مشتی محکم بر دیوار مسجد کوبیدم.به کوچه کناری مسجد پیچیدم دیگر نتوانستم اشک هایم را کنترل کنم. با خود شعار تبلیغاتی این نظام را زمزمه کردم (جمهوری اسلامی فقر زدایی و عدالت اجتماعی)سخت ودردناک بود  اشك مجالم نمی داد ازاوبپرسم.خودم هم نمی توانستم كمكش كنم خدایا چه كنم .

نماز گزاران بی تفاوت نماز میخواندند راستی این نمازشان قبول است یا نه ؟

 

-كمی بالاتر رفتم تعدادی كارگر ساختمانی كارمیكردند ازآنها پرسیدم می دانید 8مارس روز17اسفند برابر با روز زن وآزادی زنان است تجمعی درپارك لاله است  .نیم نگاهی به من انداختند كارگری كه مستن تر بود بغض اش تركید كه زنم را پول نداشتم آنقدر خونریزی كردومرد الان دوبچه بدبخت دارم كه پیش مادرم دردهات اطراف تبریز گذاشته ام مدتهاست كه ندیده ام هروقت حقوقم را بدهند برای دیدنشان خواهم رفت 6ماه است حقوقم را نداده ام ای خدا به كی بگوییم .ازمن نپرسید سراغ دیگری بروید ورویش رابرگرداند .تا اشكهایش را نبینم .

 

-درخیابان زنی نشسته بود تا نزدیكش شدم صورتش را محكمتر گرفت وصورتش را برگرداند به اوسلام كردم پرسیدم خانم می دانید روز 17اسفند روز زن است گفت كسی راندارم همسرم معتاد بود افتاد ومرد  . .

یك پسر كوچك 7ساله دارم كفش واكس میزند من هرروزاینجا می نشینم تا اورا ازراه بدر نكنند خودم هم سرطان دارم .زندگی مان رااینطوری میگذرانیم خداكند تا نمرده ام این بچه ازراه بدر نشود خانم مارا ول كن صورتش را بیشتر گرفت تاگریه اش را نبینم .

ماجزو انسانها نیستیم .چه می گویید

 

-كمی بالاتررفتم دوتا دختر جوان بودند نزدیكشان شدم سلام كردم با تمسخر گفتند چه سلامی چی می خواهی كاری نكرده ایم گفتم نه میخواهم بپرسم كه 17اسفند روز زن است تجمع درپارك لاله هست نگاهی به من كردند با تمسخر گفتند خانم خدا روزیت را جای دیگر بده ما باید تاشب هم مقداری سیب زمینی ونان بخریم وتا دوساعت دیگر هتل باشیم وجواب مشتری ها را بدهیم والا اخراجیم .

خانم توراخدا مارا ول كن.

 

-به سه تا پسر جوان رسیدم سلام كردم گفتند چی میخواهی گفتم می خواستم راجع به 17اسفند روز زن  بپرسم

پوزخندی زدند ازاین ها نباشی كه گفتم نه گفت خانم یا شمانفهمید یا دلتان خوشه ؟تواین مملكت چه روززنی؟ چه آزادیخواهی ؟ فقر،اعتیادوفساد كه همه دستش دست سران حكومت است ، بیداد میكند .زندگی این آقا زاده ها را ببین وما را ببین .

زنان ودختران   برای نان شبشان خودفروشی می كنند مگه نمیبینید ؟چاره ای هم ندارند ؟آزادی چیه ؟

كسی مگه می تونه تو این خراب شده حرفی بزنه بلایی به سرت می آورند كه اسمت هم یادت بره .

ببین همه دوستانم كه درتظاهرات 18تیر بودند الان معتاد وعلیل توگوشه ای افتاده اند

یعنی شما اینهارا نمی بینید چرا سراغ ما می آیید ؟؟

برو ازآنها كه وضعشان خوب است  بپرس  بگذار آنها برایتان روضه بخوانند خوششان هم میآید ،ما را به خیر توامیدی نیست لطفا شرمرسان .

 

سلام چكار میكنی همراه برادرم داریم دستفروشی میكنیم چرا مدرسه نمیر ی چون كسی را نداریم كجا می خوابی زیرآن پله ها ، من وبرادرتنها هستیم دوست داری مدرسه بری آره ولی ما كسی را نداریم فقط ده سال ازعمرش گذشته است  .

 

مادر پیری نشسته بساطی پهن كرده است سلام مادر چكارمیكنی نگاهم می كند ومیگوید چی میخواهی ، می بینی كه دارم خرت وپرت هارا می فروشم ، نكند میخواهی لو م بدهی نه مادر چرا اینطوری اشك ازچشمانش سرازیرمیشود جوانم را توخیابان زدند وكشتندودستم به جایی نمی رسید ، می گفتند دزدی كرده ولی اوكه اهلش نبود ازصبح تا شب زحمت می كشید منهم كسی رانداشتم به این روزگار افتاده ام روزانه اینهارا جمع میكنم هرروزی جایی می نشینم ومی فروشم هر چی داشته ام فروخته ام مریض هستم .خانم جان برو سراغ مانیا

 

-سراغ خانمی كه معلوم بود ازخریدبرمی گشت رفتم سلام خانم ببخشید می دانید 17اسفند روز زن است ونگاهی كرد وگفت خانم وقت ندارم برید سراغ دیگری وقت ندارم ولم كنید هزار بدبختی دارم خانم چه بگویم درس خوانده ام دیپلم گرفته ام با هزار بدبختی كار پیدا كرده وآرایشگاهی كار میكردم ، زندگی جور كردم تا شوهر م خانه وزندگی اش به راه شد رفت سراغ زن دیگر مراول كرد من مانده ام این دادگاه هم نه حكم طلاق مرا می ده نه این شوهرم مرا ول میكندمرا ازكارم بیكار كرد الان هم میخواهد خانه را بگیرد و رسما شوهرم می گوید آزاد است تو بچه هایم رابزرگ كن وخانه را به راه كن هرروز زنی را خانه می آورد وخوشی هایش را با زن ها ی صیغه ای میكند ای كاش مرا ول میكرد وهر چند روز به بهانه ای خانه می آید یا بچه هایم رااذیت میكند یا مرا كتك می زند ازدختر كوچكم می ترسم بلایی سرش بیاورد

چكا ركنم به كی باید بگویم كسی را هم ندارم دادگاه  ووكیل هم ازاوبی شرفتر

فقط یك راه برایم مانده است كه خودم وبچه هایم را آتش بزنم تاازاین زندگی واین بلای خانمان سوز  راحت شوم .گریه امانش نمی دهد كه این چه روزگاری است ازدخترم می ترسم .گریه می كند ومی رود .

 

راستی دراین 27سال برایران چه گذشته است

كجاست آن دادخواهی كه داد مظلومان را بستاند

چرا فقر ونداری وغم بیداد میكند .

برمیهنم ایران چه گذشته است

چرا كنام پلنگان چنین ویران شده است

ای سرزمین گلهای تبرباران شده وگلدانهای خالی

ای سرزمین شمعدانهای تهی وشمعهای خاموش

غمگین مباش

سپیده دمانت درراه است

هر دریچه تو آفتاب را تجربه خواهد كرد

فروغ زندگی بربالهای كبوترانت خواهد درخشید

زندانها ویران وتازیانه ها خواهد سوخت

گوش كن

این را ندای زنان تو میگوید

دردستان فرزندانت

درعبور برحاشیه فلق شعله ور

 

مهناز پویا

10-12-84