درود
بر رانندگان شركت واحد
گزارش ارسالی برای نشريه دانشجوئی بذر
نشريه
دانشجويی بذر
www.bazr84.com
امروز صبح
مادرم رفت بازار و بعد آمد و گفت ۴۵ دقيقه برای اتوبوس ايستادم ولی
نيامد و مردم می گفتند راننده ها اعتصاب كردند. من هم سريع لباش پوشيدم ولی نمی
دانستم بايد كجا بروم. گفتم حالا می روم بيرون ببينيم چی ميشه. چون می دانستم بعدا
دلم می سوزد كه چرا نرفتم.
رفتم سوار
يك ماشين شدم تا يك جائی كه رسيدم ديدم تقريبا رفت و آمد فلج شده است و صفهای طويلی
از مردمی كه خبر نداشتند چی شده، تشكيل شده است. تك و توك اتوبوس هائی هم بود كه
كار می كردند ولی خوب اصلا جوابگوی مردم نبود.
به ذهنم
رسيد كه از يكی از راننده های همان اتوبوس هائی كه هست بپرسم. رفتم جلو گفتم اين
همكاران تان كه اعتصاب كردند كجا هستند؟ گفت توی توقف گاههای هر منطقه جمع شدند. ولی
تجمع منطقه شش آرياشهر از همه بزرگتر است. بعد از من پرسيد شما برای چی اينو می
پرسيد مگه می خواين برين اونجا؟ گفتم يكی از دوستانم اونجاست می خواهم بروم دنبالش.
خلاصه رفتم.
چون آن منطقه را اصلا بلد نبودم به همين خاطر چند بار سئوال كردم تا فهميدم كجاست.
دل تو دلم نبود می ترسيدم كه تا برسم تمام شده باشد. بارون شديدی هم گرفته بود و
اصلا مردم همه از كار و زندگی افتاده بودند.
بالاخره
رسيدم ديدم كه خلوته فكر كردم اعتصاب تموم شده چند دقيقه ايستادم ديدم چند نفر
دارند می آيند. ازشون پرسيدم ببخشيد اعتصاب تموم شد يكی شون گفت نه به اين راحتی
تموم نمی شه. گفتم پس كجايند اينجا كه خبری نيست. گفت داخل خود محوطه شركت اند و
اجازه نمی دهند بيائيم بيرون. بعد يكی شون گفت اين اعتصاب سياسی سياسيه. بعد از من
پرسيدند شما كسی را داريد گفتم نه فقط ديدم ماشين نيست خواستم ببينيم چه خبره. آنها
رفتند.
چند دقيقه
وايستادم بعد تا جلوی در توقفگاه رفتم ديدم يك اتوبوس مربوط به نيروهای انتظامی
ايستاده و توش پر از مامور است. بعد ديدم دو دختر جوان هم دارند می روند جلو. ايستادم
ببينيم چه كار می كنند اما بهشون اجازه ندادند برن تو و آنها هم رفتند. بعد يك نفر
ديگر از كارگران اومد بيرون. نفر قبلی هم كه باهاش حرف زده بودم هم باهاش بود. ازشون
پرسيدم كه از كی شروع شد؟ گفتند شما دنبال كسی می گرديد گفتم نه من دانشجويم برای
نشريه مون توی دانشگاه می خواهم خبر بگيرم خيلی خوشحال شدند گفتند ما از ساعت پنج
صبح اينجائيم و گفت اتفاق خاصی هم افتاد كمی درگيری و زد و خورد هم شد بعضی ها ما
را كتك زدند. بعد گفتم آقای اصانلو هم هست گفتند اون هنوز بازداشته ولی معاونش آقای
مددی هست ولی از صبح تا به حال بهش اجازه ندادند حرف بزند بعد آن يكی گفت دور تا
دور خيابانهای اطراف پر از الگانسهای نيروهای انتظامی است. گفت اصلا به خواسته
هايمون توجهی نكردند و ما اين اعتصاب را همينطور ادامه می دهيم. من پرسيدم چرا نمی
آئيد بيرون گفت اجازه ندادند و می گويند اگر بيرون بريد درگيری می شه و دستگير می
كنند و از اين حرفها.
من بهشان
گفتم همين كه امروز شهر فلج شد خيلی كارتان با ارزش بوده است. آنها گفتند كه همه
زن و بچه هايمون هم اومدند ولی نمی گذارند بيان تو و جلوی در توی سواری نشستندچون
خيلی بارون می آيد.
بعد از من
تشكر كردند كه صدای شان را به گوش بقيه می رسانم.
درود بر
كارگران اعتصابی!
دانشجويان
فعالانه از اين اعتصاب حمايت كنيد!