اتحاد عمل برای سوسياليسم چرا وچگونه ؟

 

  • آنچه که روشن است «اتحاد عمل سوسياليستی» اگر هدف خود را کسب مجدد اعتبار در ميان وسيع ترين اقشار مردم قرار داده باشد , رفقای کومه له يکی از بهترين گزينه ها برای پيشبرد اين هدف و کار در ميان توده مبارز و به جان آمده از دو دهه سلطه سياه جمهوری اسلامی هستند . اما اگر رفقای کومه له به جای چشم دوزی به تشکل های توده ای و مبارزه اجتماعی جاری در سراسر ايران , به اتحاد عملی روي کاغذ با «سازمان» ها و «گروه» های خارج از کشور قناعت دارند , می توان از حالا حدس زد که آخر و عاقبت اين «اتحاد عمل سياسی سوسياليستی» نيز , در بهترين حالت چيزی بيش از برگزاری چند تظاهرات و نشست در خارج از کشور با خود نخواهد داشت , و تاثيری بسيار اندک بر پيشبرد مبارزه عملی مردم ايران در داخل کشور عليه جمهوری اسلامی خواهد داشت .

 

سیامند

 

رفقای کميته مرکزی سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ايران – کومه له – اخيرا طي نشستی , بحثی را در رابطه با «جبهه وسيع اتحاد عمل برای سوسياليسم در ايران» طرح نموده اند. طرح اين بحث از آنجا که به يکی از معضلات اساسی جنبش چپ ايران , يعنی پراکندگی , می پردازد ؛ شايان توجه و دقت است , و بالنتيجه می بايست راهکارهای عملی آن را استخراج نمود. آنچه که قبل از هر چيزی می بايست مورد قدردانی و تحسين قرار بگيرد , توجه رفقا و کوشش عملی آنان در جهت حل اين معضل جدی جنبش چپ ايران است . در چند ساله اخير عليرغم اينکه در محدوده کلام بسيار به اين موضوع پرداخته شده , اما راهکاری عملی طرح نشده است. راهکارهايي هم که تا کنون طرح شده اند , در زمينه عملی نه تنها به نزديکی انقلابيون چپ به يکديگر کمکی ننموده , بلکه بر پراکندگی بيش از پيش افزوده اند. در شرايطی که مبارزه دمکراتيک مردم ايران با رژيم جمهوری اسلامی هر روز وارد مرحله تازه ای می شود و هر لحظه می توان منتظر تحولاتی جديد در روند اين مبارزه جانانه بود , از حضور چپ انقلابی در اين عرصه از مبارزه و تحولات روز نشانی نيست , لذا کوشش اين رفقا در جهت ساماندهی و پرداختن به اين معضل شايان تقدير و تحسين است .

بيانيه مورد بحث مشتمل بر 4 (چهار) بند است , که می بايست يک به يک مورد بررسي قرار بگيرند :

در بند اول , مقدمه ای برای طرح شرايط کنونی وجود دارد : « در حاليکه جريان اسلامی در ايران اعتبار خود را در اذهان عمومی به نحو غير قابل بازگشتی از دست داده است.» اين جمله از دقت بالايي برخوردار نيست و پايه نهادن مبحث بر عدم دقت , قاعدتا نمی تواند حاوی دقت و وضوح در نتيجه گيری باشد. منظور رفقای «سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ايران» از «جريان اسلامی» دقيقا چيست؟ آيا رفقا از حاکميت جمهوری اسلامی سخن می گويند ؟ آيا منظور آنان ترکيب دين و دولت و رژيمي تئوکراتيک است ؟ و يا اينکه اين رفقا معتقدند که مذهب بمثابه نوعی انديشه بطور عمومی و اسلام بطور خاص «اعتبار خود را در اذهان عمومی ... از دست داده است» ؟ کداميک از گزينه های برشمرده مورد نظر رفقاست ؟

بگذاريد تک تک موارد اخير را با توجه به واقعيات اجتماعی ايران مورد بررسی قرار دهيم . اگر منظور بيانيه رفقا , حاکميت جمهوری اسلامی است ؛ اين امری واقعی است که مردم ايران از حاکميت رژيم جمهوری اسلامی عميقا ناراضی و سرخورده هستند , و نجات و فلاح خود را بالطبع در پيشانی جمهوری اسلامی جستجو نمی کنند . استيلای بيش از دو دهه حکومتی تئوکراتيک در دهه های پايانی قرن بيستم ,زمينه های رنسانس فکری – اجتماعی را تهيه ديده , مردم را برای پذيرش نظامی سکولار هر چه آماده تر, و زمينه های راسيوناليسم اجتماعی را هر چه مهياتر نموده است .به تبليغات کنونی رژيم توجه کنيد , تمامی تهاجمات آنان عليه «سکولاريسم» است . طرح «تهاجم فرهنگی» و جناياتی که تحت اين عنوان صورت می پذيرد , عموما روشنفکران سکولار و لائيک را هدف قرار می دهد . آنچه که « در ايران اعتبار خود را در اذهان عمومی به نحو غير قابل بازگشتی از دست داده است » همانا ترکيب دين و دولت است . تا جايي که جناحهايي از حاکميت هم , در مباحث خود از ضرورت جدايي دين از دولت , ضرورت استقلال روحانيت , و حتی برخی در مباحث خود از طفيلی بودن نهاد روحانيت سخن می گويند . (1) اما آيا اين امر به معنی تغييری در ساختار اعتقادی مردم ايران است ؟به گمان من , البته خير . اکثريت قريب به اتفاق مردم ايران مسلمانان معتقد هستند و در عمل و حيات روزمره خود , مذهب اسلام را در نظر می آورند . اما به جرات می توان ادعا کرد همين اکثريت قريب به اتفاق مردم , به لزوم جدايي دستگاه حکومتی از دستگاه روحانيت و دين (لائيسيته) معتقد است و اين امر در حيات روزمره آنان کاملا مشهود و هويداست . راست افراطي حکومتی می کوشد از مسلمان بودن مردم نتيجه بگيرد که اين توده مسلمان پايه های اجتماعی او هستند؛ و ديدگاهی غيرواقعی در اپوزيسيون جمهوری اسلامی نيز بدون تلاش در شناخت فرهنگ و اعتقادات جامعه ايران , از تنفر و بيزاری مردم ايران از متوليان جمهوری اسلامی , عدم اعتقاد آنان به مذهب اسلام را نتيجه می گيرد . هر دو اين گرايشات , که يکی متعلق به راست افراطي و ديگری متعلق به برخی گروههای افراطي سلطنت طلب و بعضی از جريانات موسوم به «چپ» است , با واقعيت اجتماعی ايران و مردم اين سرزمين ارتباطي جدی ندارد .

به رفقای کميته مرکزی «کومه له» در رابطه با عدم دقت در استفاده ازترم های خاص مربوط به شناخت جامعه می توان خرده گرفت , عدم دقت همانطور که در سطور آينده نيز نشان خواهم داد , بر تمام بيانيه اين رفقا حاکم است . اين بي دقتی را شايد بتوان ادامه روشی دانست که در سالهايي بسيار پيش از اين , راه را بر « وحدت» و يگانگي نظری با جريانی که ضربات بسيار سنگينی بر پيکر نحيف جنبش کمونيستی ايران وارد کرد , هموار نمود .

پاراگراف بعدی بيانيه رفقای کومه له از نياز جنبش کارگری ايران به استفاده از تضعيف حاکميت و افزايش تحرک سياسي برای «تبديل شدن به نماينده خواست های عادلانه اجتماعی» نتيجه می گيرد که «ضرورت يک آلترناتيو سوسياليستی راديکال» در دستور روز قرار گرفته است . در ادامه رفقا با تاکيدی که بدرستی بر سياستهای نئو ليبرالی در زمينه اقتصادی دارند , سياست «آلترناتيو سوسياليستی راديکال» را طي جملاتی در بيانيه به اين ترتيب تبيين می کنند :ا ا « حاکميت احتمالی ليبراليسم در ايران نيز نخواهد توانست مسائل و مشکلات اساسي اقتصادی و اجتماعی را حل کرده و بر عکس پس از يک دوره شور و شوق موجب سرخوردگی ها و توهم زدايي های وسيع در ميان توده های مردم خواهد شد و اين پديده می تواند روند سوسياليست و عدالت طلب اجتماعی را از زمينه وسيع برخوردار سازد.»

معنای اين جملات به زبان سليس فارسی اين است : در جنبش کنونی مردم ايران «روند سوسياليست و عدالت طلب اجتماعی» از هيچ شانسی برخوردار نيست . حاکميت برآمده از سرنگونی نظام جمهوری اسلامی جريان « نئو ليبرال» خواهد بود . (نماينده سياسی اين جريان در روند تحولات کنونی ايران و در ميان مجموعه نيروهای اجتماعی کيست و در کجا می ايستد؟ ) اما از آنجا که سرمايه جهانی و نئوليبراليسم بين المللی سياست و برنامه روشنی برای جهان سوم ندارند , و فقر و بی عدالتی اجتماعی پي آمد به قدرت رسيدن آنان است , توده های مردم که با « شور و شوق» برای حاکميت اين « نئو ليبرالها» مبارزه کرده اند , از آنها سرخورده شده , و در نهايت « روند سوسياليست و عدالت طلب اجتماعی» از زمينه وسيع برخوردار خواهد شد . بدينگونه به نظر می رسد استراتژی سوسياليستی رفقای کومه له , تا حد سيستم « قضا و قدری» , و متدولوژی تحليل ايشان به محدوده « انشاالله» و «ماشاالله» نزول کرده است . آيا عجيب نيست که بيانيه ای که در خطوط اوليه خود از «بی اعتباری بدون بازگشت ... جريان اسلامی» سخن می گويد , سيستم تحليل خود را عميقا از دستگاه فکری مذهبی به امانت می گيرد , و در انتظار همه گير شدن فساد ( منتها اين بار از طريق جريان نئوليبرال) و سپس ظهور موعود ( اين بار «روند سوسياليست و عدالت طلب اجتماعی») می نشيند . آيا اين است سيستم تحليل سوسياليستی رفقا ؟ آيا اين است استراتژی سوسياليستی ای که قرار است «اتحاد عمل سوسياليستی» حول آن شکل پذيرد ؟

در حوزه وظايف , بر اساس همان روال حاکم بر تمامی بيانيه , کلي گويي های رفقا ادامه دارد :ا ا « اتحاد عمل برای سوسياليسم» جبهه وسيع و فراگيری است که بايد قطب چپ و سوسياليست و پيشرو کارگری را به طور کلی در مقابل قطب راست و محافظه کار و بورژوايي جامعه نمايندگی کرده و تقويت نمايد ...»ا

در سطور بعدی اين بيانيه هم , نمی بايست بدنبال اين « قطب راست و محافظه کار بورژوايي جامعه » گشت , رفقای کومه له هيچ نشانی ای از اين جريان نمی دهند . اما عليرغم انگيزه سالم کومه له , مگر با عدم صراحت و دقت می توان به اهدافی پاک و قابل دفاع دست يافت ؟ در تمام ادبيات رفقا بالاخره مشخص نيست که چه کسانی با چه کسانی متحد شده و عليه چه کسان ديگری مبارزه خواهند کرد ؟! در کارپايه وحدت حزبي , تمامی نکات برشمرده مورد بحث و بررسی قرار می گيرند , و افراد با اطلاع کامل از مبانی نظری به وحدت حزبي وارد می شوند , اما اينجا که وحدت حزبی منظور نظر نيست , و تنها قصد « اتحاد عمل» است , چرا هيچ چيز روشن نيست ! رفقای کومه له در «وحدت حزبي» هم , بدون وضوح بخشيدن به بسياری از مبانی نظری وارد شدند , و به نظر می رسد حال هم در اتحاد عمل سياسی , بدون درس گيری از گذشته همان روش قديمی و مرگبار را در پيش گرفته اند .

نرمش و انعطاف که يک اصل اساسي در «اتحاد عمل سياسی» است , با بی معياری و کلی گويي جايگزين می شود , و بالطبع نمی تواند نتايجی درخشان در پی داشته باشد . اين جبهه چپ و ترقيخواه شامل بر چه کسانی است ؟

« اين پروژه بايد به ويژه از همان ابتدای کار عناصر و شخصيت ها و فعالان منفرد کارگری و چپ را , که چه بسا از مجموع تشکل های سياسی چپ کم تر نباشند , مد نظر قرار داده و سهيم نمايد و در اين جبهه وسيع مکان مناسب را برای آن ها در نظر بگيرد .»ا

اگر کومه له در خلال اين جملات نيروهای تشکيل دهنده « اتحاد عمل برای سوسياليسم» را روشن می کند , در زمينه نظری اين جبهه وسيع , اما , تنها به طرح اين نکات باز هم کلی اکتفا می کند :ا

« اتحاد عمل برای سوسياليسم» بايد معطوف به داخل ايران و مسائل گريبانگير آن باشد و به مهم ترين معضلات کنونی جامعه ايران و در راس آن ها مسائل مربوط به دمکراسی توجه ويژه ای مبذول دارد و جبهه سوسياليستی را پيشتاز پيگير دمکراسی معرفی کرده و در راس جنبش ها و مطالبات دمکراتيک قرار دهد .»ا

برای بار چندم می بايست تاکيد و پافشاری کرد که اين طرح حاصل حسن نيت رفقای کومه له است , اما عليرغم تمام حسن نيت اين رفقا مگر می توان اينهمه اغتشاش ذهن , پراکنده گويي , کلی بافی و عدم وضوح تاکتيک و استراتژی را ديد و سکوت کرد؟

 

بحران اعتبار و مشروعيت

يکی از لوازم ضرور حرکت برای هر گروه و دسته اجتماعی , سازمان و گروه سياسی , همانا کسب اعتبار اجتماعی , و از اين طريق مشخص نمودن ملاء اجتماعی و بالنتيجه مشروعيت است . بر مبنای کسب مشروعيت اجتماعی است که هر گروه و دسته , و يا صاحبان هر عقيده ای , اقبال توده ای و اعتبار اجتماعی و در نتيجه لوازم حرکت وسيع , دامنه دار و موثر را بدست مي آورند. اعتبار اجتماعی هر گروه با ميزان تاثير گذاری آن بر روند تحولات اجتماعی دارای رابطه مستقيم است , و يکی از اولين شروط برای هر گروه اجتماعی که سودای تاثير گذاری بر روند تحولات را در سر دارد , همانا کسب اعتبار و وجهه ی اجتماعی است . مبنا و پايه ی اين مشروعيت , توده مردم و طبقات اجتماعی هستند . در حالی که بدليل قرنهای متمادی سلطه استبداد در جامعه ما , مشروعيت و اعتبار حکومتها , نه اجتماعی و زمينی , بلکه « الهی» و آسمانی بوده است (2) , اما اپوزيسيون حکومتی همواره تلاش داشته که اعتبار و مشروعيت خود را از درون توده های اجتماع جستجو و کسب نمايد .ا جنبش چپ خصلتا و ماهيتا عدالت خواه , برابری طلب و حقيقت جوست (3) . اين جنبش در دوره هايي خاص از تاريخ ايران دارای مشروعيت توده ای و اعتبار اجتماعی قابل ملاحظه ای بوده است . حزب توده بمثابه تنها نماد چپ در فاصله سالهای1320-1332 از اعتبار مبارزاتی در خور توجهی برخوردار شد , اما تحولات اجتماعی پس از اين دوره و بخصوص سياستهای اين گروه در مقطع کودتا و سالهای پس از آن , اعتباري برای اين گروه باقی نگذاشت . اين جريان که زمانی تنها نماينده تفکر و انديشه ی چپ بود , با بي اعتباری خود , برای مدت زمانی « کمونيسم» و انديشه ی چپ را نيز در نزد توده های مردم بي اعتبار نمود ؛ اما همچنان در پناه حمايتهای مالی و فکری «برادر بزرگتر» و « سوسياليسم واقعا موجود» به حيات خود ادامه داد , و همزمان با افول و فروپاشي « سوسياليسم واقعا موجود» در کنار ديگر احزاب « پرو مسکو» رو به خاموشي رفت . جنبش چپ و کمونيسم در مبارزات قهرمانانه فدائيان در سالهای ديکتاتوری شاه , اعتباری مجدد يافت , و در جريان برآمد توده ای و جنبش ضد سلطنتی , اين سازمان با اتکا به مبارزات گذشته ی خود صاحب بزرگترين رقم اعضا و هواداران در ميان اقشار مختلف اجتماعی , در سراسر ايران شد . به اين ترتيب برای دوره ای جديد از تاريخ ايران , اين بار کمونيسم با نام « فدائي» مترادف شد . بخش بزرگی از اقشار ميانی اجتماع , خرده بورژوازی دمکرات , اقشار مدرن اجتماعی و ... آرزوها , اميال و مطالبات اجتماعی خود را از طريق « فدائيان» بيان می نمودند . اين امر عليرغم نداشتن عموميت , اما در ميان گروههايي از طبقه ی کارگر نيز ديده می شد و بخشهای پيشرو کارگری در واحدهای مختلف توليدی , با الهام گرفتن از تفکرات چپ و کمونيستی در مبارزات روزمره کارگری شرکت می کردند . در اين دوره اعتبار چپ , دليلی بر تاثيرگذاری اين نحله فکری بر تحولات روز بود . هر جناح و گروهی در تنظيم سياست و عمل سياسی خود , نوع برخورد و ميزان تاثيرگذاری چپ بر اين روند را نيز در محاسبات خود می گنجاند ؛ به اين ترتيب چپ تبديل به نيرويی موثر بر توازن قوای اجتماعی شده , اعتبار مبارزاتی گذشته از سويي و تاکيد و مبارزه در جهت مطالبات دمکراتيک جنبش انقلابی مردم ايران , مبارزه برای مطالبات کارگران , دهقانان و زحمتکشان روستا , مبارزه در کنار خلقهای ستمديده به جهت رفع ستم ديرين ملي و ... از سوی ديگر , کمونيسم , جنبش چپ و بالاخص سازمان فدائي را بمثابه عمده ترين سازمان چپ کمونيستی ايران در موقعيتی قرار می داد که دارای تاثير جدی بر توازن قوای اجتماعی می شد . اين امر البته ديری نپائيد . انشعاب در اين سازمان , گرايش به راست در « اکثريت» کميته مرکزی , و به همين ترتيب همسويي و همراهی « اکثريت» اين جريان با بنيادگراترين جناح حکومتی برآمده از انقلاب بهمن , تاثير مستقيم خود را بر توازن قوای سياسی جامعه گذاشت , و آن را به سود ارتجاع و به ضرر جبهه پيشرفت و انقلاب تغيير داد.

اگر همراهی و همکاری « اکثريت» با حکومت , در سرکوب مطالبات اقشار مدرن اجتماعی , ضربه سنگينی بر پيکر اعتبار اجتماعی چپ و ايده کمونيسم بود , چپروی و عدم واقع بينی سياسی ديگر گروههای «چپ» تکميل کننده اين ضربه مهلک بود. (4) چپ انقلابی که زمانی سخنگوی پيشرفته ترين مطالبات دمکراتيک اقشار مختلف اجتماعی محسوب می شد , در نظر مردم عادی کوچه و خيابان به دو دسته ی عوامل و توجيه گران جنايات حکومت , و گروهی عميقا بيگانه با دمکراسی و دور از واقعيات اجتماعی ايران بدل شد . به اين ترتيب از اعتبار اجتماعی «چپ» , «کمونيسم» و مهم تر از هر چيز ديگری «ايده انقلاب» در نزد توده ها کاسته شد .ا اگر امروز در ايران شاهديم که جريانات اصلاح طلب , از بيشترين اقبال توده ای برخوردار می شوند , و ايده های چپ انقلابی به سختی و مرارت بسيار قادر به رسوخ در ميان مردم هستند , يکی از دلايل اصلی آن به عملکرد خودمان در چپ انقلابی برمی گردد , و تمام گناه اين امر را نمی توان و نمی بايست به گردن شرايط بين المللی , سقوط ديوار برلين و افول «سوسياليسم واقعا موجود» انداخت !

 

اتحاد عمل , آری يا نه؟

در سالهای ابتدايي مبارزه عملی و رودررو با رژيم جمهوری اسلامی , معياری نانوشته بر مجموعه اتحاد عمل های سياسی حاکم شد . اين معيار دمکراتيک که به اختصار « نه شاه , نه خمينی» نام گرفت , نه حاصل مباحث کشاف و دراز مدت اقناعی , بلکه در اثر ضرورت های جنبش به شيوه ای خود بخودی بر اتحاد عمل سياسی گروهها و احزاب دمکراتيک حاکم شد . بر اساس اين معيار , اتحاد عمل سياسي شامل بر مجموعه گروهها و جريانات اپوزيسيون جمهوری اسلامی بود و تنها گروهها و احزابي از اين « اتحاد عمل» ها خارج می ماندند , که سابقه همکاری عملی با يکی از و يا هر دو رژيم سلطنت و جمهوری اسلامی را در کارنامه خود داشته باشند. بر اين اساس , معيار همکاری سياسی و اتحاد عمل مبارزاتی , نه نزديکی های ايدئولوژيک و فرقه ای , بلکه عملکرد سياسی – مبارزاتی هر گروه و ميزان تاثيرگذاری آن بر روند پيشبرد مبارزات جاری بود . با ظاهر شدن اثرات و جوانب شکست ,از سويی و فروپاشی « سوسياليسم واقعا موجود» از سوی ديگر , آثار و علامات بحران تئوريک هرچه نمايانتر در مقابل ديدگان قرار گرفت . اين امر در پي آمد خود سازمانهای سياسی چپ را با ريزش وسيع نيرو روبرو نمود , و بخش بسيار وسيعی از مبارزين و انقلابيون چپ به دلايل متفاوت صفوف تشکيلات را ترک گفتند. (5)ا

آنچه که به يقين می بايست بر آن تاکيد نمود , اين است که اين مبارزين چپ انقلابی که در سالهای اخير تعدادشان همچنان رو به افزايش بوده است ,يکی از اصلی ترين نيروهای توليد فرهنگ مبارزاتی و پيشبرنده مبارزه چپ انقلابی در تمامی ابعاد آن بوده اند. به تعداد نشريات , مجلات , آثار هنری , ترجمه ها , گروه ها و انجمن های هنری , مطالعاتی , مباحثه و ... در داخل و خارج از کشور نظری بيندازيد تا به ميزان اثرگذاری اين رفقا بر روند مبارزه اجتماعی مردم ايران در تمامی ابعاد واقف شويد .

ريزش وسيع نيرو , بحران تئوريک ريشه دار , «رهبران» و فرماندهانی که امتحان «رهبري» را تنها در دوران برآمد توده ای از سر گذرانده بودند ؛ و حال در دوران افول خود را از کمترين مختصات و حداقل های رهبری ناتوان نشان می دادند , عدم پذيرش نقد رفيقانه و دگرانديشی در محدوده نظری , استبداد سنگين و بوروکراتيک و ... , بخشی از گروهها و « سازمان» های تشکيل شده در خارج از کشور را بر آن داشت که برای جذب نيرو نگاه خود را متوجه حزب توده و سازمان اکثريت کنند . جدای از اين امر تلاشهايي نيز برای دلجويي از فعالين و مبارزينی که طي سالهای گذشته تحت فشارهای گوناگون مجبور به خروج از سازمانها و احزاب و يا اخراج شده بودند , صورت پذيرفت . (6)ا در اينجا قصد بر يافتن انگيزه ی اين عمل و دلايل دلجويي از اين دسته از شريف ترين مبارزين جنبش چپ نيست ؛ که اين عمل هر زمان که صورت پذيرد پاسخی درخور و بجاست به يکی از ضرورتهای جنبش چپ انقلابی ايران . تنها می بايست موکدا تکرار کرد , که اگر جنبش چپ انقلابی ايران در شرايط سخت و سنگين کنونی , اندک رمق مبارزاتی از خود نشان می دهد ؛ از زحمات و کوششهای بی توقع اين دسته از رفقا بوده است .

اما در مقابل سئوال اصلی , يعنی « اتحاد عمل , آری يا نه» پاسخ به يقين , آری است . اتحاد عمل سياسی با معيارهای روشن و اهداف واضح . اساسي ترين معيار اين وحدت عمل سياسی , ميزان تاثيرگذاری آن بر پيشرفت روند مبارزات جاری توده ای خواهد بود . جنبش چپ انقلابی , با کشيدن حصار به دور خود و جداسازی نيروي اجتماعی خود از مبارزات جاری اجتماعی , تنها به انزوای بيشتر خود خدمت خواهد کرد , و زمينه را برای « قطب راست , محافظه کار و بورژوايي» فراهم تر خواهد نمود . برای بعهده گرفتن نقشی فعال و موثر در اين مبارزه , در درجه اول چپ انقلابی می بايست نگاه خود را از بالا برداشته , معطوف به توده مبارز و فعال کند . اين امر به هيچ وجه به اين معنا نبوده و نمی بايست باشد , که چپ به تضادهای درون حکومتی , بی تفاوت بماند ؛ اما انتظار خود را سراسر متوجه معجزه از جناحها و يا افرادی از حکومت ننموده , در عين اينکه از هر روزنه ای , که شايد در اثر تضادهای درون حکومتی پديد آيند , همانطور که توده ی بدون رهبری در مبارزه اجتماعی خود , با درايت و هوشمندی از اين روزنه ها استفاده نموده , استفاده می کند . مبارزه جانانه ی اين توده های اجتماعی رژيم و متوليان آن را در همه عرصه های مختلف به عقب نشينی واداشته , و همين توده اجتماعی با تعيين نوع و شيوه مبارزه خود , گاه با شورش خيابانی , گاه با اعتراضات عمومی و گاه با شرکت وسيع در انتخابات و همه پرسی ها , اراده خود را در همه عرصه ها به رژيم تحميل کرده است . چپ انقلابی در همسوئي و همگامی با اين مبارزه ی جاری است که جايگاه واقعی خود را در جنبش توده ای مجددا کسب خواهد کرد .ا اما همانطور که در سطور پيشين توضيح داده شد , قبل از هر اتحاد عملی , بياييد روشن کنيم برای دستيابی به چه اهدافی , و با چه کسانی به اتحاد عمل دست می زنيم . بايد روشن و واضح توضيح داد که برای برقراری کدامين سوسياليسم , متحدين مبارزاتی خود را برمی گزينيم ؟ در ميان مدعيان« سوسياليسم» , کم نيستند کسانی که در روياهای خود هر روزه هزاران آخوند و روحانی را بر تيرهای چراغ برق و درختان شهرهای ايران برسردار می کنند . (7) بخشی از اين روياپردازان متحدين سابق کومه له هستند , آيا در « اتحاد عمل سياسی بر اي سوسياليسم » پيشنهادی جايي برای اين گروه و دسته های فکری نيز هست ؟کو مه له در طرح پيشنهادی به درستی «جبهه سوسياليستی را پيشتاز پيگير دمکراسی معرفی کرده و در راس جنبش ها و مطالبات دمکراتيک» قرار می دهد ,اما با اين دو دسته که عوامل اصلی بی اعتباری و افول چپ بوده اند , چگونه و تحت چه شرايطي وارد اتحاد عمل می شود؟ وحدت عمل با اين دسته برای پيشبرد چه اهدافی صورت خواهد پذيرفت ؟ اين امر تا چه ميزان بر پيشبرد مبارزات روزمره مردم ايران تاثير مثبت خواهد داشت و باعث رشد و گسترش آن خواهد شد ؟

 

چه بايد کرد ؟

در سطور پيشين از لزوم اعتبار مبارزاتی برای تاثيرگذاری بر جنبش مبارزاتی مردم ايران سخن گفته شد . با نگاهی به اوضاع کنونی جنبش چپ شاهديم , که از معدود جريانات چپی که هنوز از حداقل روابط توده ای و اجتماعی در داخل کشور برخوردار است , اتفاقا خود رفقای کومه له هستند . اعتبار اجتماعی کومه له در اثر خطاهای سنگين سياسی , البته صدماتی خورده است , اما می توان به جرئت ادعا کرد که اين اعتبار اجتماعی عليرغم صدماتی سهمگين , از ميان نرفته و امروز می توان و می بايست آن را بازسازی نمود . اولين قدم در مقابل رفقای کومه له وارد شدن در پروسه گذار از محفلی ايدئولوژيک به سازمانی سياسی است . (8) خارج شدن از فضای جنگ حيدری – نعمتی با رفقای « حزب کمونيست ايران» , پذيرش و انگاشتن «حزب دمکرات کردستان ايران» بمثابه يک متحد مبارزاتی , و نه دشمن خانگی و يا رقيبی بر سر تقسيم کيک قدرت (9) . اينها بخشي از آن چيزی است که از يک سازمان سياسی مسئول انتظار می رود .ا

ا«جبهه متحد چپ» می بايست اعضای خود را در ميان توده های خلق کرد , و سراسر ايران جستجو کند , و نه از جمع جبری تعدادی «سازمان» های سياسی که عملا از هيچ پايه اجتماعی برخوردار نيستند . نزديکی و اتحاد عمل گروهها , «احزاب» و «سازمان» های سياسی در خارج از کشور , می تواند امر مثبتی باشد , اما نمی بايست هيچ کسی را دچار بيماری خوش بينی مفرط کند ؛ اين امر هيچکدام از گروه ها و اقشار اجتماعی ايران را نه به يکديگر نزديک می کند و نه دور ! و بر اين امر می بايست موکدا پافشاری کرد که , اين امر تنها و تنها تاثيری سمبوليک از خود باقي خواهد گذاشت که در تحليل نهايي مثبت است ؛ همين و بس . اما می بايست يادآوری کرد , که مبارزه مردم ايران نمی تواند منتظر تحليل نهايي باقی بماند , و توده به جان آمده از دو دهه ستم جمهوری اسلامی منتظر نتيجه گرفتن از مبارزه روزمره خود است .ا

کومه له , بمثابه يک سازمان سياسی , و نه محفلی ايدئولوژيک و يا گروهی نظامی (10) ملاء اجتماعی و توده ای بدنبال دارد که نظرات , تحليل ها و راهکارهای اعلام شده از جانب آنان را مورد توجه , بحث و بررسی قرار می دهد ؛ از همين رو , بمثابه يک سازمان سياسی , کومه له می بايست در کوچکترين تحولات روزمره مربوط به حيات اجتماعی توده های مردم دارای سياست روشن , و راهکار باشد . اين امر از محدوده شعارهای مهيج و تبليغی برای توده های مردم می بايست بسيار فراتر رفته و تبديل به راهکار عملی و مبارزاتی شود , به اين ترتيب توده اجتماعی امکان مقايسه ميان راهکار چپ انقلابی و همينطور راهکار «قطب راست و محافظه کار بورژوايي» را خواهد داشت , و آگاهانه اقدام به انتخاب ميان اين دو خواهد نمود , و رفقای کومه له نيز مجبور به اتخاذ سياست صبر و انتظار برای به قدرت رسيدن اين گروه و سپس بي اعتباری آن نخواهند بود !ا کلي گويي , ابهام آفرينی و تکرار شعارهايي مبنی بر اهداف نهايي طبقه کارگر , هيچ راه حلی برای معضلات سياسی روز در مقابل توده ها قرار نخواهد داد , راه مقابله با «حاکميت احتمالی ليبراليسم در ايران» نه سياست صبر و انتظار , آنگونه که نويسندگان بيانيه پيشنهاد می کنند , بلکه پاسخ دهی روشن و واضح برای توده های مردم , و قائل شدن حق انتخاب برای آنان ميان گزينه های گوناگون است ؛ اين راهکاری است که می تواند اعتبار مبارزاتی و انقلابی چپ را مجددا به او بازگرداند و در عمل نشان دهد که کمونيست ها نه مدعيان دروغين دمکراسي , بلکه پيگيرترين مبارزين دمکراسی هستند . آنچه که روشن است «اتحاد عمل سوسياليستی» اگر هدف خود را کسب مجدد اعتبار در ميان وسيع ترين اقشار مردم قرار داده باشد , رفقای کومه له يکی از بهترين گزينه ها برای پيشبرد اين هدف و کار در ميان توده مبارز و به جان آمده از دو دهه سلطه سياه جمهوری اسلامی هستند . اما اگر رفقای کومه له به جای چشم دوزی به تشکل های توده ای و مبارزه اجتماعی جاری در سراسر ايران , به اتحاد عملی روي کاغذ با «سازمان» ها و «گروه» های خارج از کشور قناعت دارند , می توان از حالا حدس زد که آخر و عاقبت اين «اتحاد عمل سياسی سوسياليستی» نيز , در بهترين حالت چيزی بيش از برگزاری چند تظاهرات و نشست در خارج از کشور با خود نخواهد داشت , و تاثيری بسيار اندک بر پيشبرد مبارزه عملی مردم ايران در داخل کشور عليه جمهوری اسلامی خواهد داشت .

کومه له تمامی ملزومات ورود به يک مبارزه سياسی توده ای عليه جمهوری اسلامی را داراست , تنها می بايست اين ملزومات را بکار گيرد .

رفقا , شما شروع کنيد , مطمئن باشيد , چيزی نخواهد گذشت که تمامی گروهها و «احزاب» و «سازمان» های شکل گرفته در خارج از کشور برای تقويت اين مبارزه خود را در کنار شما خواهند يافت .

 

سالها دل طلب جام جم از ما مي کرد

آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا می کرد

 

آ20 شهريور 1381 – 11 سپتامبر 2002

 

توضيحات :ا

ا(1) – رجوع کنيد به دفاعيات عبدالله نوری در دادگاه ويژه روحانيت , سخنرانی هاشم آغاجری , نامه محمدرضا خاتمی , دبيرکل جبهه مشارکت ايران به حبيب الله عسکراولادی و ...ا

ا(2) – منبع کسب مشروعيت حکومت ها در تاريخ ايران , همواره مذهب بوده است . از همين رو روحانيون (زردشتی و مسلمان) در هر دوره ای از تاريخ ما , خود بمثابه يکی از گروههای حافظ حکومت عمل کرده اند , و حکومت ميان نهاد سلطنت و نهاد روحانيت تقسيم شده است . از همين روست که شاه با کسب حمايت از روحانيون « سايه خدا» ناميده می شود .ا

ا(3) – در اينجا بحث بر سر ماهيت و خصلت عمومی جنبش چپ است . يقينا بررسی پديده ها و عوارضی چون استالينيسم , حکومت های مادام العمر در شوروی سابق , کشورهای موسوم به بلوک شرق و کوبا , سيستم « جوچه» و انتخاب وليعهد سوسياليستی (کره شمالي) , شکل گيری آريستوکراسی «سوسياليستی» در اين جوامع (رومانی , آلمان شرقي و ...) , انقلاب فرهنگی چين , نسل کشی و انقراض يک نسل از ساکنين کامپوچيا توسط پل پت و خمرهای سرخ , و از سوی ديگر همراهی و همگامی احزاب سوسيال دمکرات و کمونيست اروپايي با ارتجاعی ترين جناحهای امپرياليستی ( تونی بلر رهبر حزب کارگر انگلستان و يا گرهارد شرودر در آلمان , ليونل ژوسپن سوسياليست و رابرت هو دبير کل حزب کمونيست فرانسه و ...) می بايست در دستور کار همه مبارزين چپ و معتقدين به «تربيت راستين» قرار بگيرد.ا

ا(4) – ماجراجويي های سياسی گروههايي نظير « پيکار» و يا « اتحاديه کمونيستها» , کشتار و تصفيه های خونين درون گروهی جرياناتی چون « اقليت» , عامل بورژوازی و خائن ناميدن رفقای سابق , جنگ دراز مدت داخلی , منجر به شهادت صدها تن از مبارزين دو طرف ميان کومه له و حزب دمکرات و ... , همه تنها مشتی از خروار اين سياهه شرم آور هستند .ا

ا(5) – تنها عامل جدايي وسيع اين رفقا از سازمان و گروههای متفاوت , شکست و عوارض آن نبود . عملکرد اين گروهها را نيز نبايد به فراموشی سپرد . درکی که در سازمانهای سياسي مبارزين را دسته بندی کرده , آنان را حتی از حق دانستن محروم می نمود , جزوات و گفتارهای درون تشکيلاتی را بر اساس رده های خودساخته سانسور می نمود , و حتی برای مطالعه در اختيار اعضا و مبارزين هوادار تشکيلات قرار نمی داد ؛ زمانی که در فضای خارج از کشور ناچار به فاش گويي و درجريان نهادن همه اعضا بود , در مقابل سئوالات اعضا و «هواداران» بسرعت برمي آشفت , و با سرکوب نظرات و محکوم نمودن آنان به سکوت و يا پذيرش ديدگاه حاکم راهی در مقابل اين مبارزين باقی نمی گذاشت , اين راه و روش در افراطی ترين صورت خود در کردستان بر اعضا و پيشمرگان خود سلاح می کشيد و آنان را با القابی چون « عوامل بورژوازی» و «عناصر فريب خورده» و ... به عقوبت هايي سنگين پيام می داد ؛ و در موارد تعديل شده تر اعلاميه های غلاظ و شداد صادر می کرد و مبارزين کمونيست را « کبوتر پر قيچی»می خواند , و يا در بهترين حالت با منزوی و طرد نمودن منتقدين و مبارزين تشکيلاتی راهی جز خروج به ميل خود (!) در مقابل آنان باقي نمی گذاشت . ا

ا(6) – رجوع کنيد به « بازهم خانه تکانی کنيم» , از مجموعه مصوبات کنگره هفتم «سازمان کارگران انقلابی ايران -راه کارگر» که در نوع خود حاوی شهامت قابل توجهی از اين رفقاست , که قدمهای اوليه را در راه انتقاد از عملکرد خود برداشته اند . انتقاد از فرهنگ کهنسال استبداد استالينی در اين جنبش زمانی که با انتقاد از خود بيرحمانه توام شود , می تواند قدم های اوليه برای کسب اعتماد مجدد توده ها را در پي داشته باشد . بخصوص اين امر از جانب اين رفقا قابل ستايش است , چرا که سخنگوی سازمانی آنان , تا چندی قبل در جلسات عمومی (انجمن فرهنگ و انديشه – پاريس) اعلام می نمود : « ما مفتخريم که تنها سازمان پرچمدار واقعی استالينيسم در جنبش چپ ايران هستيم » ( نقل به معنی از سخنان آقای حسن حسام )ا

ا(7) – صاحبان اين نوع عقايد , تحت عناوين «چپ» و «کارگری» , ولی در خدمت راست افراطي , در کنفرانس برلين شعار می دادند : « آزادی انديشه , با ريش و پشم نمی شه» . اگر انديشه را بر اساس شکل ظاهری افراد , و کوتاه و بلندی ريش آنان بتوان تعيين نمود , پس می بايست قاعدتا نتيجه گرفت مارکس و انگلس با ريش و پشم انبوه , از تاريک انديش ترين افراد قرون معاصر بوده اند !! اا(8) – می بايست به تفاوت اين دو مفهوم پرداخت , گروههای سياسی چپ ما متاسفانه پيش از اينکه سازمانی سياسی باشند , محافلی ايدئولوژيک بوده اند , در زمينه سياست به تعدادی شعارهای تکراری حاکی از اهداف نهايي طبقه کارگر بسنده کرده و تنها چيزی که در تعيين شعارهای آنان نقشی ندارد , همان تحليل و آناليز سياسی و همينطور سنجش توازن قوای سياسی است . يک سازمان سياسی واقعی که قصد تاثيرگذاری بر روند تحولات روزمره را دارد , در مورد تک تک پديده های روزمره دارای نظر و تحليل است و بدون کلی گويي و در پرده ابهام نظر دادن , برای هر اتفاق و هر پديده ای نظر و عقيده خود را برای توده اجتماعی خود بيان می دارد , و راهکار عملی در مقابل آنان قرار می دهد .ا