بحران ِناتوان‌ها

 

نوشته: احمد زاهدی لنگرودی

ahmadZahedi@gmail.com

 

همه چیز در سكوتی رخوت‌ناك فرو شده‌است. آرامشی خطرناك كه نوید توفانی در راه را می‌دهد. آن‌چه دولتمردان احمدی‌نژاد در پی‌آن بودند، سكوت خبری و تبلیغات پر سر و صدا و درونی حكومتی غالب است. گویی همه منتظرند. منصور اسانلو به چهره‌ای جهانی مبدل شده. صدای كارگران خاموش ایران شده‌است. اما دستگاه حاكم هنوز فرصت‌هایی دارد كه نسوخته‌اند. امید به بهبود و تحولی در زمان كوتاه كنونی نیست. خطر حمله‌نظامی و از آن جدی‌تر تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل (البته سازمان ملل از ما بهتران) در مقابل است. دولت بناپارتی ـ فاشیستی احمدی‌نژاد را یارای حل بحران‌های معیشتی مردم، طبق وعده‌های پیشین‌اش نیست. از همین روست كه در سفرهای استانی رئیس‌جمهور، به گونه‌ای كه گویی صدقه به ملت شهیدپرور همیشه در صحنه می‌دهد، از پول نفت، بریز و بپاش می‌كند. فعلاً كه آب‌باریكه (آب‌باریكه كه چه عرض شود، آب‌راهی!) از محل درآمد نفت هست.

بحران‌های اجتماعی جوانان بیكار و افسرده، جامعه را فراگرفته، بحرانی كه پیش‌بینی می‌شد با نزدیك شدن به میانه‌ی دهه‌ی هشتاد و پا به عرصه نهادن نسلی كه زاده و پرورده‌ی انقلاب اسلامی هستند، خود را نشان خواهد داد.

فقر، بیكاری و ناامیدی، انگیزه‌ی جنایت‌ها و بزه‌ اجتماعی را بسیار بالا برده‌است. نسلی كه چیزی برای از دست دادن ندارد، این‌بار نه به انتقام و حذف بالائی‌ها كه دست به خود ویرانی می‌زند، و زده است. نتیجه، جامعه‌ای بی‌هویت و افسار گسیخته است. فرمانده پلیس تهران اعتراف می‌كند كه: جرایم مسلحانه و تجاوز به عنف رو به افزایش است. در حاشیه‌ی خیابان‌ها در تهران چماغ می‌فروشند! چماغ‌های خوش‌تراش و خوش‌دست، برای این‌كه خشونت تحمیلی را قربانیان احتمالی، با خشونتی پاسخ دهند. آن‌چه مسعود كیمایی در فیلم "سربازهای جمعه" هشدار داده بود و با فیلم اخیر خود، "حكم" اخطار كرد و فریادش زد، خشونت محتوم و تحمیلی در میان مردم و علی‌الخصوص جوانان، اینك به وضوع قابل رویت است.

دولت احمدی‌نژاد اما هنوز در راستای حمایت از خورده بورژوازی نورسته و بی‌هویت گام بر می‌دارد و بر خلاف ادعاهای پیشین‌اش در برنامه‌ها و بودجه‌ی پیشنهادی سال 1385 هیچ طرح حمایتی جدی و عملی برای حفط حقوق شهروندان ارائه نكرده. نیم جامه جوان ایران كه زن‌ها تشكیل‌اش می‌دهند، اصلاً به حساب نیامده و آن‌طور كه خودش در مجلس گفته، فقط همسر خود وی بندهای لایحه‌ی بوجه‌ی سال آینده را برایش تنظیم كرده!

بحران كنونی خواه ناخواه، به سوی انفجار خواهد رفت. انفجاری كه یحتمل همانند سال 1357 انفجاری كور خواهد بود. خطر اما اكنون در سلطه‌ی استعماری آمریكا است كه در اطراف كشور چنبره افگنده و آماده‌ی تسخیر بازاری دیگر مانند عراق و افغانستان، این‌بار در ایران است.

دانشگاه‌ها با پایان فصل امتحانات در تعطیلی موقت به سر می‌برند و سكوت و انتظار هم در بین دانشجوها مشخص است. احمدی‌نژاد و دولت جدید، مسئله‌ی اتمی، بحران‌های جهانی سرمایه‌داری كه دامن‌گیر جمهوری اسلامی ‌هم شده‌است، وضعیت را از حال تعادل خارج كرده و نشانه‌ای برای تشریح و توصیف فضای كنونی و آتیه باقی نگذاشته‌است.

تنها و تنها می‌توان به بیداری و حضور طبقه‌ی كارگر كه بیش از 60 میلیون نفر از جمعیت كشور را با احتساب تمام حقوق‌بگیران تشكیل می‌دهند، امیدوار بود. حادثه‌ای كه هرگاه كورسوی امیدی از آن بر می‌خیزد، سریعاً سركوب می‌شود.

روحانیون تمامیت‌طلب و بنیادگرایی كه كاریزمای خود را از دست داده‌اند، برای كسب قدرت و حذف جمهوریت از نظام خیز برداشته‌اند و نبرد قدرت در بین بالائی‌ها به اوج خود نزدیك می‌شود. بیزاری و عدم قبول در لایه‌های پائین اجتماع؛ و این همه البته بی‌حاصل، چرا كه هژمونی جنبشی در كار نیست. چرا كه جنبشی در كار نیست. توفانی كه 27 سال پیش گذشته‌است، آن‌چنان كودكان ناهمگونی به بار نشانده‌است كه پس از قلع و قمع دهه‌ی 60 دیگر توان و نیروی باز سازی خود را با توجه به این‌كه در خارج از مرزها هم هستند، از دست داده‌اند.

نیروی جوان و به ظاهر منفعلی كه حاصل زاد و ولدهای اجباری! دودهه‌ی گذشته و خاصه زمان جنگ بودند اما گلوی استبداد را می‌فشارند. با دست‌زدن به روش‌های نافرمانی مدنی و خواست دمكراسی، با استفاده از ابزرا نوین اطلاع رسانی گروهی و حتا به شكلی غیر مستقیم با لباس پوشیدن‌ها و آرایش‌ها نا متعارف، نسلی سرخورده و منزوی در آرامشی فعال و نامحسوس به مبارزه‌ی غیر علنی مشغول‌اند. رویش ناگزیر جوانه این‌بار، حكومت را غافلگیر خواهد كرد، كرده است.

در فضای كنونی بر دانشجویان و روشنفكرها، روزنامه نگاران و هنرمندان است كه فضایی مهرآمیز و انسانی را ترویج كنند. جهت خشونت را به سوی حاكمیت سوق داده و راه‌كارهای نوینی با توجه و منطبق بر وضعیت موجود بیابند، به‌جر پیاده كردن دمكراسی بدون قید و شرط، گزینه‌ای در پیش رو نیست. اما نه دمكراسی آمریكا ساخته و آورده، كه نتیجه‌اش را در گنداب عراق می‌بینیم. آن‌چه كه با عدالت اجتماعی و مشاركت همه‌ی نهادهای انسانی همراه باشد. ساختاری كه حرمت انسان را پاس‌دارد و جز به انسانیت به غیر نیاندیشد.

ایران آینده به "گاندی" احتیاج دارد. به اندیشه‌ای كه توان تطابق روش‌های غیر خشونت آمیز دستیابی به آزادی را با شرایط روز كشور داشته باشد. اما با كپی برداری صرف از روش‌های سایر ملل هم تنها به شعار می‌رسیم، باید جست و یافت روشی را كه با توجه به فضای حاكم توان تغییر را با كمترین هزینه و نزدیك‌ترین نتیجه داشته باشد. و به شیخی كه با چراغ گرد شهر می‌گردد و نمی‌یابد نشان داد كه راه‌حل‌ها همیشه از ذهن در لفافه‌ پیچیده‌ی آنان نمی‌گذرد. جوان‌ها و دانشجوهای ایران، آینده‌ای امن و برابر و آزاد برای خود می‌سازند، و به یقین كار ناتمام پدران‌شان را روزی تمام خواهند كرد. روزی كه نزدیك است. برای همین باید هشیار بود و خواند و خواند و دانست كه در این وانفسای خشونت زده و سرشار از بحران‌های اجتماعی، چه باید كرد. گام نخست، دوری از خشونت است. خلع سلاح كردن حكومتی كه خشونت تنها ابزار حفظ قدرت آن بوده و هست، عدم دست‌زدن به خشونت در برابر آن است.  جهان دیگری ممكن است. جهان بدون خشونت. كه در آن برابر با هم‌اند مردم.

آشوبگران دیگری در راه‌اند جوان‌هایی كه دنیای خودشان را می‌سازند. آشوب ناگزیر است و ناگزیر است پیروز باشد. آشوبی كه این‌بار در زیر پوست شب جریان دارد، آشوبی‌است در سكوت، آشوبی است برای آینده‌ای بهتر. و گذشته متعلق به آن آشوب‌گرها نیست. گذشته در گورستان‌ها خاك می‌خورد و جوانه به ناگزیر خواهد روئید.

www.ashoob.com